اسماعیل کهرم در گفتوگو با «پیام ما»
نهضت محیطزیست را کشتند
پشتمیزنشینی در دفتر کار چیزی به ما نمیدهد؛ برعکس کارشناسان را در همان محدودهای که هستند خیالپرداز میکند
![نهضت محیطزیست را کشتند](https://payamema.ir/pubfiles/2024/06/untitled-9408-2.jpg)
۲۱ خرداد ۱۴۰۳، ۲۲:۴۵
«گفتند در کار بانکی بمان، خانهدار و ماشیندار میشوی و اوضاعم روبهراه! فکر کردم منِ جوان ۲۲ ساله تمام عمر زجر بکشم تا در ۶۰ سالگی خانه و ماشین داشته باشم؟ نه! میخواستم همه این سالها بروم و بگردم و در طبیعت کار کنم! در این مدت به کسی نگفتم بروم فلان جان! گفتم رفتم فلان جا!» اینها بخشی از صحبتهای «اسماعیل کهرم» در یک روز بهاری در منزلش است. او درحالیکه در مبل خانۀ مادری نشسته و اطرافش انواع و اقسام یادگارهای چند دهه کار را روی میز، شومینه، دیوار و ... دارد، از نحوۀ ورودش به سازمان حفاظت محیطزیست، تلخ و شیرینهای آن و در نهایت آیندهای که برای طبیعت ایران متصور است به ما گفت.
آخرین خانه در خیابان موسوی در حوالی میدان هروی و در کنار بزرگراه صیادی شیرازی تنها نماد تاریخچه محله است. بقیه خانهها را خراب کرده و به جایش برج و مجتمع خرید ساختهاند. این خانه سه طبقه است و پیچکها دور تا دور نردههایش را پوشاندهاند، از لابلای پیچکها حیاط کوچکی دیده میشود که چند قدم جلوتر راهپلههایی از سمت راست راهپلهای برای رفتن به سمت طبقات بالایی است. طبقه همکف چند گام آن سوتر با کلید کوچکی باز میشود، نه خبری از درهای ضدسرقت است و نه قفلهای امروزی! اسماعیل کهرم با همان چهره آشنا به حیاط کوچک وارد میشود، کت و شلوار تیره، کلاه شاپو و دستمال گردن و لبخندی که صورتش را پوشانده تا ضعف جسمیاین روزهایش را پنهان کند. داخل خانه پر از یادگارهای چند دهه فعالیت او در محیط زیست است و بیش از همه تصاویری و نمادهایی از پرندگان که علاقه ویژه او بود. کنار همانها هم مینشیند و گفتوگو آغاز میشود.
چه شد که تصمیم گرفتید وارد محیط زیست شوید؟
آن زمان در بانک ملی ایران کار میکردم. قرار بود تعلیماتی ببینیم و بعد به مناطق مختلف فرستاده شویم تا به کشاورزان آموزش دهیم. وامی که از دولت میگرفتند را به جای زراعت، برای خرید رادیوی چند موج یا سفر و… هزینه نکنند و در عوض آن را برای خرید بذر و کود کنار بگذارند. وقتی با وظایف آیندۀ خودم در آن بانک آشنا شدم خوشم نیامد. همان زمان سازمان حفاظت محیطزیست دنبال استخدام چند نفر بود تا با دادن تعلیم به آنها، پرندهشناس شوند. این گزینه برای من جذاب بود و تصمیم گرفتم آن را دنبال کنم. سال ۱۳۵۲ به کرج رفتم تا در آزمون استخدامی شرکت کنم.
در سالن امتحان دیدم نفراتی که جلوی سالن بودند، وقتی برگۀ امتحان را میگرفتند آن را زمین میگذاشتند و از سالن بیرون میرفتند. وقتی نوبت به من رسید، دیدم سؤالها به زبان انگلیسی است. خوشبختانه زبان من نسبتبه دیگرانی که دیپلم گرفته بودند بدک نبود و قبول شدم. آن زمان پذیرفتهشدهها را هفتهشت ماه انگلستان فرستادند و آنجا تعلیمات اولیه را دیدیم و برگشتیم و پرندهشناس شدیم. در سازمان حفاظت محیطزیست هم با کارشناسان خارجی که پرندهشناسان شناخته شدهای در جهان بودند، پرورش یافتیم و بهتدریج پرندهشناسان خبره و کارآزموده شدیم.
شما زیر نظر آقای درک اسکات پرندهشناس انگلیسی کار میکردید. در دفتر پرندگان چند نفر بودید؟
تاجاییکه به خاطر دارم چهار نفر بودیم. دو نفر از دانشگاه پهلوی شیراز و دو نفر از دانشگاه جندیشاپور اهواز تیم پرندهشناسان سازمان حفاظت محیطزیست را تشکیل میدادیم. یک نفر چندی بعد از ما جدا شد و ما دو نفری که از دانشگاه شیراز بودیم هم بعدتر در دفاتر دیگر مشغول به کار شدیم.
در دفتر پرندگان چه میکردید؟
در درجۀ اول باید به مناطق مختلف میرفتیم، پرندگان را میدیدیم و میشناختیم. ما در زمان کارمان انواع و اقسام زیستگاهها، پرندگان، تالابها، دریاها، دریاچهها و رودخانهها را دیدیم. آنوقت نقشهای در اتاقم داشتم که سنجاقهای رنگی به مناطق مختلفی که برای مأموریت رفته بودم میزدم. تقریباً تمام مناطق ایران را رفتم و دیدم و این یک شانس منحصربهفردی برایم بود که از انجام آن خوشحالم.
آن زمان بیشتر در کدام مناطق سرشماری پرندگان انجام میشد؟
ما ایران را چهارپنج قسمت میکردیم و هر کدام یک قسمت میرفتیم. مثلاً اگر امسال من استان فارس را بررسی میکردم سال بعد خوزستان و سالهای بعدتر خراسان و سال بعدتر سیستانوبلوچستان میرفتیم و عنوان فعالیتمان هم سرشماری نیمۀ زمستان پرندگان وحشی در ایران بر اساس متدهایی بود که به ما آموزش داده بودند. یک روز یادم است در سیستانوبلوچستان دکتر اسکات با هواپیمایی که خلبان آن هرینگتون بود، به منطقه آمد و گشتزنی کرد. ما در مهمانسرای جهانگردی زابل آنها را دیدیم. اسکات از من پرسید چند پرنده سرشماری کردی؟ گفتم ۷۳۰ هزار، زد روی نقشه و گفت ۷۲۰ هزار! این نشان میداد روشهایی که به کار برده بودیم دقیق بوده. ما بعدتر همین سیستم را در مناطق دیگر هم به کار گرفتیم.
در یک شرایطی با ادغام سازمان حفاظت محیطزیست با سازمان جنگلها موافقم، که فرمان دست سازمان محیطزیست باشد نه اینکه به قهقرا برود و زیر سازمان منابعطبیعی قرار بگیرد
در آن سالها ما دو جمعیت گونۀ میشمرغ را داشتیم که یکی از سیبری به شمال خراسان میآمد و دیگری در منطقۀ مهاباد و جنوب دریاچۀ ارومیه بود. گروه دوم مهاجرت داخلی داشت. من چند سال روی این پرنده متمرکز شدم که بزرگترین پرندهای است که به ایران میآید و وزنش به ۲۲ کیلوگرم میرسد. وقتی میشمرغ پرواز میکند، صدای بالهایش را میشنویم؛ من هنوز صدای برخورد بالهایشان در ذهنم است.
در دورۀ کاریتان حادثهای هم برای شما رخ داده که در خاطرتان مانده باشد؟
وقتی یک جوان ۲۳ ساله بودم وارد محیطزیست شدم. یادم میآید یک بار با لندرور برای دیدن میشمرغ در جادۀ اسدآباد میراندیم. در جادۀ خاکی اسدآباد، یکباره کرهالاغی جلوی ماشین آمد و در جا کشته شد. آنجا اولینبار بود که دیدم الاغ پرواز کرد. لندرو هم با تکان شدید ایستاد؛ در این شرایط من دوربین دوچشمی را برداشتم و روی سقف ماشین شروع به دوربین کشی کردم. واقعاً نمیدانم چهطور، ولی این خاطره را رئیسم که همراهم بود برای من تعریف کرده. فکر میکنم دلیل این کار بهواسطۀ علاقهای است که به محیطزیست و کارم داشتم. همان مقولهای که در فرهنگ انگلیسی کار هر فرد را براساس آن ارزیابی میکنند.
با رفتن آقای اسکات وضعیت دفتر چه تغییراتی داشت؟
اسکات یکی از پرندهشناسان برجستۀ جهان بود. چندی پیش که درگذشت، بسیار متأسف شدم. بعد از رفتن اسکات دفتر پرندهشناسی دچار افت و بعدتر در دفتر تالابها و کنوانسیون رامسر ادغام شد و تعداد نیروهایش هم تقلیل یافت و یکی دو نفر بیشتر نماندند. واقعاً حیف بود! بههمت دکتر اسکات و همکاران، پایه و اساس یک سازمان علمی منسجم تشکیل شده بود که میتوانست توسعه پیدا کند و به یک دفتر پرندهشناسی در سطح جهانی بدل شود. اینها از بین رفتند و با کمال تأسف اغلب مدیرانی که در رأس سازمان قرار گرفتند، موافق نبودند با کسانی که مثل من تجربه داشتند کار کنند. درعوض آنها با اتوبوس افراد صفر کیلومتر به سازمان حفاظت محیطزیست میآوردند که که دست چپ و راستشان را نمیشناختند.
منظور مدیران بعد از انقلاب است؟
بله طبیعتاً
بعد از انقلاب طیف بزرگی از کارشناسان محیطزیست و حیاتوحش از ایران مهاجرت کردند. چرا شما نرفتید و الان از تصمیمتان پشیمان نیستید؟
ابدا. افراد به سازمانهای مختلف میروند و کار میکنند و در نهایت سرشان را زمین میگذارند. دلخوشی من این است که شب که میخواهم بخوابم، کارنامۀ خودم را بررسی میکنم و به یاد خدمات ناچیزم در سازمان حفاظت محیطزیست میافتم، به یاد کارهایی که کردم. گرچه کارهای من زیاد نبود، ولی باعث دلخوشی این ناچیز میشود.
زمانی که مشاور خانم ابتکار بودید آیا توصیهای برای این دفتر داشتید؟
این توصیهها بین من و ایشان بود. دربارۀ این مسائل الان اظهارنظر نمیکنم؛ ولی بهطورکلی هدف ایشان و بنده و هرکسی که بسته به تواناییاش کار میکرد، پیشرفت کار سازمان بود و اینکه ایدۀ محیطزیست در کشور ما جا بیفتد و ایران به جایگاههای بالا برسد. سازمان حفاظت محیطزیست قبل از انقلاب یک سازمان کاملاً مستقل و مقتدر با بودجۀ خوب بود. ما سه هواپیما در اختیار داشتیم که آشیانۀ اختصاصی خودش را در فرودگاه مهرآباد داشت و هروقت من بهعنوان پرندهشناس اراده میکردم برای مطالعه دربارۀ میشمرغ سفری به آذربایجان غربی داشته باشم و یا سرشماری نیمۀ زمستانۀ تالاب را انجام دهم، هواپیما در اختیار من بود.
الان یکی را هم داریم؟
در محیطزیست کارشناسانی که ارتباط گسترده با مردم داشته باشند محدودند؛ شما و مهندس درویش اما برای چند دهه با عموم جامعه در ارتباط بودید.
پشتمیزنشینی در دفتر کار چیزی به ما نمیدهد؛ برعکس کارشناسان را در همان محدودهای که هستند خیالپرداز میکند. بزرگترین سرمایۀ من شناختن فعالان محیطزیست بود. همین باعث شده علاقهمندان محیطزیست هرجای ایران به من لطف داشته باشند. آنها بنده را میشناسند و من آنها را دوست دارم. اینها را بهواسطه دردفترنشستن به دست نیاوردهام. من هرجایی که میرفتم یک دفتری داشتم که خاطراتم رامینوشتم و در مجلۀ شکار و طبیعت منتشر میکردم و درنهایت آنها را بهشکل کتاب منتشر کردم. «خاطرات یک عابر» در واقع خاطراتی است که با بچههای محیطزیست در ایران داشتم.
در این سالها هم شاهد مهاجرت کارشناسان حیاتوحش و محیطزیست هستیم؛ با این وضع، آیندۀ محیطزیست چه سمتوسویی خواهد داشت؟
به همان سمتی که مهاجرت پزشکان یا پرستاران ما میرود. سیاستگذاران مملکت و کسانی که برنامهریزی میکنند، باید از نتیجۀ این مهاجرتها آگاه باشند. من چشمهایم را هم میگذارم و لحظه ای را تجسم میکنم که سازمان محیطزیستی در ایران نداشتیم و بعد آن را با الان مقایسه میکنم که کشتهشدن یک خرس در تبریز چه غوغایی به پا کرد. متأسفانه در این سالها همکاران ما را به زندان انداختند و بیشاز شش سال عمر گرانمایۀ آنها را گرفتند. آیا متوجهید که اینکار چه تأثیری در مردم گذاشت؟ روزی بود که مردم اعتراض نکنند؟ من تکتک آنها را میشناسم و میدانم جای آنها پشت میلۀ زندان نبود. این کارشناسان باید در بیابانهای وسیع ایران از یوز و میشمرغ و… حفاظت میکردند. رئیس سازمان حفاظت محیطزیست، رئیس تشکیلات حفاظتی ایران و… گفتند اینها جاسوس نیستند، ولی آنها را در زندان نگه داشتند. این جفایی بود که به ایران کردند و نهضت محیطزیست را کشتند و ما از آن دلخوریم. محیطزیست ما ضرر کرد درحالیکه این کارشناسان میتوانستند در نقاط مختلف خدمتگزار باشند. الان بینهایت خوشحالیم که آزادند، ولی این شش سالی که پشت میلهها بودند هرگز جبران نمیشود.
اگر بخواهید از بخش خوش محیطزیست بگویید و خاطراتی که در این چند دهه داشتید!
یکبار یک زوج فیلمبردار به ایران و دریاچۀ ارومیه آمدند. من و مرحوم آشتیانی آن زمان فلامینگوها را میگرفتیم و حلقهگذاری کرده و بعد با مهربانی رها میکردیم. هیچکدام از فلامینگوها نبود که من نبوسیده باشم. بعدها در سوئیس و آلمان و فرانسه و آمریکا این فیلم را دیدم. ما چنین یادگارهایی داریم که در تمام دنیا پخش میشود. البته من عددی نیستم ولی فعالیتهای محیطزیستی ما را در تمام دنیا نمایش میدادند. بعد از انقلاب چنین شاهکارهایی جایی ندیدیم. دلیلش هم این است که ما به محیطزیست توجه نمیکنیم و اولویتها که همان حفظ طبیعت ایران است را فراموش کردهایم. پسفردا که این نفت تمام شود، درآمد ما از کجا خواهد بود؟ محیطزیست است که میتواند توریست به ایران بیاورد. افسوسام این است که چرا الان سازمان کاری نمیکند و بودجۀ کافی هم به این کارها اختصاص نمیدهند، که امثال من را تربیت کند و آنها فرمانهای سازمان را بگردانند.
با این شرایط آیندۀ محیطزیست رو چهطور میبینید؟
خیلی تاریک میبینم. خیلی تاریک! در واقع من آیندهای تصور نمیکنم. بارها تصمیم گرفتند سازمان حفاظت محیطزیست در دل کشاورزی یا منابعطبیعی برود. من فکر میکنم سازمان محیطزیست درحالی میتواند درست عمل کند، که بهشکل مستقل اداره شود و به آن بها دهند. البته در شرایطی با ادغام سازمان حفاظت محیطزیست با سازمان جنگلها موافقم، که فرمان دست سازمان محیطزیست باشد؛ نه اینکه به قهقرا برود و زیر سازمان منابعطبیعی قرار بگیرد.
اگر به گذشته برگردید، آیا ممکن نیست ماندن در بانک را انتخاب کنید؟
ابدا! رضایت در کار خیلی مهم است. اینکه من جوان ۲۲ ساله تمام عمر زجر بکشم بهاینامیدکه اوضاع بهتر مالی داشته باشم انتخاب درستی است؟ آنوقت به من گفتند اگر در بانک بمانی وام خانه و .. به تو میدهند که بقیۀ بانکیها هم دارند. من فکر کردم جوانیام را حرام کنم تا وقتی ۶۰ ساله شدم خانه داشته باشم! من میخواستم آن سالها بروم و بگردم و همینکار را هم کردم. در این مدت به کسی نگفتم بروم فلانجا، درعوض گفتم رفتم فلانجا!
و اگر بخواهید توصیهای به دوستداران محیطزیست داشته باشید، چه توصیهای است؟
انگلیسیها ضربالمثلی دارند که در کتابهای ضربالمثل فارسی ندیدهام. آنها میگویند: به بخش عمیق بپر! ای جوان که به سازمان حفاظت محیطزیست رفتی و اسمت شده کارشناس پرندگان یا پستانداران و یوز، بپر در کارت؛ به عمیقترین بخش بپر! برو در دل کار! با همان غیرت ایرانی! با حمیت ایرانی! با شور و نشاط ایرانی! ما بیتی داریم که در آن شاعر میگوید: «مهتری (بالندگی) گر به کام شیر در است/ رو طرب کن ز کام شیر بجوی» جوان وقتی میگویند چهکارهای؟ با شوق و علاقه بگو پرندهشناسم.
برچسب ها:
پیشنهاد سردبیر
مطالب مرتبط
![طغیان رودخانهها و سیل شدید در سوئیس](https://payamema.ir/pubfiles/2024/06/سوییس.jpg)
طغیان رودخانهها و سیل شدید در سوئیس
![مناظره یا میزگرد محیطزیستی در برنامه نامزدها گنجانده شود](https://payamema.ir/pubfiles/2024/06/مناظره-scaled.jpg)
جمعی از اساتید دانشگاه، کنشگران و روزنامهنگاران در حوزه محیطزیست در نامهای به صدا و سیما خواستار شدند
مناظره یا میزگرد محیطزیستی در برنامه نامزدها گنجانده شود
![علت آتشسوزی جنگلهای پلدختر مشخص شد](https://payamema.ir/pubfiles/2024/06/پل-دختر.jpg)
علت آتشسوزی جنگلهای پلدختر مشخص شد
![باد و باران اصفهان را فرا می گیرد](https://payamema.ir/pubfiles/2023/12/5669430-jpg.webp)
باد و باران اصفهان را فرا می گیرد
![درخواست جهانی برای اقدام در برابر تغییر اقلیم](https://payamema.ir/pubfiles/2024/04/تغییر-اقلیم.jpg)
درخواست جهانی برای اقدام در برابر تغییر اقلیم
![احداث مخزن آبی ۹۰ هزار لیتری در پارک ملی هفتاد قله](https://payamema.ir/pubfiles/2024/06/پارک-ملی-هفتاد-قله.jpg)
برای تأمین آب شرب حیات وحش انجام شد؛
احداث مخزن آبی ۹۰ هزار لیتری در پارک ملی هفتاد قله
![دمای ۹ شهر کشور به ۵۰ درجه رسید](https://payamema.ir/pubfiles/2024/05/گرمتر-شدن-هوا.jpg)
دمای ۹ شهر کشور به ۵۰ درجه رسید
![ثبت دهها آتشسوزی جنگلی در یونان](https://payamema.ir/pubfiles/2024/06/یونان-1.jpg)
ثبت دهها آتشسوزی جنگلی در یونان
![تابستان پیشرو گرمتر از شرایط نرمال است](https://payamema.ir/pubfiles/2024/06/گرمازدگی.jpg)
تابستان پیشرو گرمتر از شرایط نرمال است
![هوای یک ایستگاه اهواز در وضعیت قرمز](https://payamema.ir/pubfiles/2024/06/اهواز.jpg)
هوای یک ایستگاه اهواز در وضعیت قرمز
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- چطور زودتر از همه از پیش فروش قطارها مطلع شویم؟
- چه کسانی نمی توانند مهاجرت کنند؟
- تفاوت رهگیری مالیاتی و کد مالیاتی چیست؟
- نوآوریهای جدید تتر در ارائه خدمات مالی دیجیتال
- عمر باتری آیفون 15 پرو مکس در مقابل سامسونگ اس 24 اولترا
- دوره mba و dba مرکز آموزش های آزاد دانشگاه تهران
- آینده واردات عروسک و اسباب بازی از چین به ایران، پیشبینی و ترندها
- قطار رجا؛ انتخابی امن و راحت برای سفرهای شما
- حضور خوشبخت در نمایشگاه آگروفود ۱۴۰۳
- سیگما، پلتفرم اختصاصی و آنلاین خرید و فروش محصولات کرمان موتور بیشتر
بیشترین نظر کاربران
![معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی](https://payamema.ir/pubfiles/2021/08/2-6.jpg)
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید