پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | شکارچیان سابق،‌ محیط‌‌بانان اکنون

حافظان طبیعت که پیش از این شکارچی بودند، در گفت‌وگو با «پیام ما» از تجربه این تغییر می‌گویند

شکارچیان سابق،‌ محیط‌‌بانان اکنون

آریانژاد، فعال حیات وحش هرمزگان: روزی شکارچی بودم اما حالا حفاظت برای من لذت‌بخش‌ترین کار است احمدی، شکارچی‌ سابق سوادکوه: همراه شدن با یک تور گردشگری به عنوان بلد محلی، نگرشم را به طبیعت عوض کرد





۱۷ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۳۵

فاطمه باباخانی | تنگ چاه‌مهدی، ‌خودشان را گوشه‌ای مخفی کرده و منتظر بودند تا با عبور هر ماشینی در این جاده پر از میخ بتوانند سرنشینان را گیر بیندازند. سرنشینان خودرو مثل همیشه زرنگ‌تر و جلوتر از آن‌ها بودند و آن شب پیدا نشد. بهمن ایزدی باز هم نتوانست آن پنج شش شکارچی که در طول سال بارها و بارها با آن‌ها مواجه می‌شد و خاری بودند در گلوی محیط‌زیست و محیط‌بانان را گیر بیندازد. اما اتفاق بزرگتری آن شب افتاد،‌ چرا آن‌ها دست‌بردار شکار نبودند؟ چرا با وجود مخاطرات شکار همچنان در منطقه پیدایشان می‌شد؟ بهمن آن شب به این فکر افتاد که شاید انگیزه فراتر از خون ریختن باشد،‌ شاید میل به بودن در طبیعت آن‌ها را به چنین رفتاری کشانده! این‌که با تفنگ وارد عرصه‌ها شوند، لاشه قوچ و میش یا کل و بز را بر دوش بیندازند و به تصویری که در ذهن دیگران دارند مباهات کنند، در کنارش هم می شود گونه‌های گیاهی را که مادر و مادربزرگ لازم دارند جمع کرد، برای رنگ‌کردن نخ باشد یا دم‌نوشی یا غذایی و مهم‌تر از همه برای دام‌های طویله. می‌شد نتیجه گرفت آن‌ها عاشق به دل طبیعت رفتن هستند اما با فکر خودشان،  چطور می‌توان آن‌ها را تغییر داد؟

آن شب که بهمن ایزدی جوان در این فکر بود‌، چند وقتی می‌شد که هوشنگ ضیایی از مدیرکلی فارس به منطقه‌ای دیگر رفته بود و جایش را به خسرو ده‌بزرگی داده بود. او برای «پیام‌ما» این‌گونه تعریف می‌کند: «خسرو انسان شریف و علاقه‌مندی بود،‌ از مدیرانی که هر وقت لازمش داشتیم در طبیعت بود و به پشت میزنشینی عادت نداشت. همین مولفه‌ها باعث شده بود از نزدیک سختی‌ها را مشاهده و در تصمیم‌گیری‌هایش آن‌ها را لحاظ کند. فردای آن شب پیش خسرو رفتم و گفتم درخواستی دارم که می‌دانم اگر هوشنگ بود قبول می‌کرد، ‌اجازه بده این پنج شش متخلف را به عنوان شکاربان استخدام کنیم.»

آن زمان اصطلاح محیط‌بان هنوز جا نیفتاده بود،‌ محیط‌بانان شکاربان بودند و گونه‌هایی مثل کل و بز و قوچ و میش هم تحت عنوان شکار دسته‌بندی می‌شدند. خسرو ده‌بزرگی چنان از گفته بهمن ایزدی متعجب شد که گفت اگر جای تو دیگری بود حتما کلامی درشت به او می‌گفتم و خودکاری به سمتش پرتاب می‌کردم. بهمن ایزدی اما مایوس نشد طی دو ماه او هر وقت خسرو ده‌بزرگی را دید با او در این باره صحبت کرد و پس از این مدت دست کشید تا او به تنهایی فکر کند و این صبر نتیجه داد. بهمن ایزدی این‌طور ادامه می‌دهد: «روزی خسرو به من گفت بهمن برو و آن چند نفر را بیاور، تصور من این بود که قصد مجازات‌شان را دارد،‌ گفتم خسرو دست بردار. به من گفت من اجازه‌اش را از میرزاطاهری که رئیس سازمان و معلم و دوست شهید‌رجایی بود،‌ گرفته است. با استخدام آن‌ها کار من تازه آغاز شده بود،‌ شب و روزها با آن‌ها بودم،‌ یک‌سری ملزومات مانند دوربین وکوله‌پشتی به آن‌ها دادم و درباره حیات‌وحش و گیاهان حرف می‌زدیم. یکی از این افراد عزیز بذرافکن بود،‌ سال‌ها بعد عزیز در مواجهه با شکارچیان جان عزیزش را از دست داد. سهراب زارع از دیگر اعضای آن گروه و قشقایی بود،‌ او هم آن‌قدر به این سرزمین عاشق بود که در درگیری با شکارچیان جان شریفش را از دست داد. هوشنگ ضیایی هم در کارنامه‌اش موارد این‌چنینی کم ندارد. اکبر شاهین‌پور زمانی شکارچی بود و زندگی‌اش در کوه‌ها. اکبر تنها گاهی از کوه پایین می‌آمد تا خانواده‌اش به او غذا برسانند و در عوض او لاشه‌ها را تحویل دهد. هوشنگ اکبر را گرچه در کوه‌ها نگه داشت اما این بار اکبر محافظ بود نه شکارچی.»

فهرست شکارچیان که به صف محیط‌بانان به واسطه محدودیت‌های اداری و استخدامی پیوسته‌اند شاید کوتاه باشد اما در میان فعالان و داوطلبان محیط‌زیست فهرست بلندبالایی از آن‌ها را می‌توان یافت. نگاه به شکارچیانی که به عرصه حفاظت وارد شده‌اند بسیار متنوع است و هنوز کسانی هستند که اعتقاد دارند شکارچی هیچگاه نمی‌تواند حامی محیط‌زیست باشد و این ضرب‌المثل قدیمی را تکرار می‌کنند‌: «توبه گرگ مرگ است.»

مرتضی آریانژاد از فعالان حیات‌وحش در استان هرمزگان هشت سال پیش مغازه فروش لوازم شکار داشته. یک روز صبح پیچ تلویزیون را می‌چرخاند‌ و می‌بیند که محمدعلی اینانلو در یکی از برنامه‌ها می‌گوید لذت عکاسی از حیات‌وحش از شکار بیشتر است و البته کاری دشوارتر. مرتضی چندی بعد مغازه‌اش را تعطیل می‌کند و از همان زمان راه حفاظت را در پیش می‌گیرد. او به «پیام‌ما» می‌گوید: «من شکارچی بودم اما دیگر نه شکار برایم جذابیت داشت و نه مغازه با روحیاتم می‌خواند. برای همین آن را بستم. در گذشته وقتی شکار می‌کردم، خانواده‌ام شاکی می‌شدند، چون حیوانی کشته می‌شد. و ترس دستگیری هم داشتم در حالی که تصویربرداری و عکاسی از حیات‌وحش زمین تا آسمان با آن فرق می‌کند،‌ به حیوانی صدمه نمی‌زنید،‌ دیگران از کارتان تقدیر می‌کنند و از آن طرف دیگران هم از دیدن اثری که خلق شده لذت می‌برند، ضمن این‌که آرامش دارید و از دستگیری هم نمی‌ترسید.»

آریانژاد دوست دارد در کارش شماره یک باشد از همین روست که در گرمای 50 درجه هرمزگان در مناطق مختلف به دنبال ردپایی از خرس و پلنگ گشته. او می‌گوید: «لذت حفاظت و این‌که از انقراض یک گونه جلوگیری می‌کنید جذاب‌ترین چیز است. هر چند پس از اتفاقاتی که برایم افتاد یکی از شکارچیان به من گفت ما سالیان سال است اینجا شکار می‌کنیم و مشکلی برایمان پیش نیامده،‌ چه کاری بود شکار را کنار بگذاری و دچار این مصائب شوی.»

از درگذشت اینانلو چند سالی است که می‌گذرد. حالا آریانژاد مهمان تلویزیون می‌شود. او می‌گوید: «در برنامه‌های تلویزیونی اولین جمله‌های من این است که لذت عکاسی و حفاظت از حیات‌وحش بسیار بیشتر  و البته کار در آن سخت‌تر از شکار است. شکارچیان عادت دارند بگویند ما خیلی حرفه‌ای هستیم و تا نزدیکی حیوان رفته‌ایم. این در حالی است که در عکاسی شما باید خیلی حرفه‌ای‌تر باشید و به سوژه نزدیک‌تر شوید تا بتوانید عکس خوبی بگیرید.»

او ادامه می‌دهد: «من هیچ‌وقت پنهان نکرده‌ام شکارچی بوده‌ام ولی کم‌لطفی است که گذشته ملاک ارزیابی امروز باشد کما این‌که فیلمی از شکار من که مربوط به گذشته بوده، بارها در شبکه‌های اجتماعی پخش شد و معیار قضاوت عمومی قرار گرفت.» البته آخرین تصویری که از آریانژاد در شبکه‌های اجتماعی پخش شده او را در کنار تیم امدادی «نازک» پلنگ هرمزگان نشان می‌دهد. فخرالدین‌احمدی یکی از شکارچی‌های سابق در منطقه سوادکوه است، او به «پیام‌ما» می‌گوید: «آن وقت‌ها شکار زیاد می‌رفتم و جزو بدترین‌ها بودم، البته شکار که بهترین ندارد اما بین بد و بدتر من جزو بدترین‌هایش بودم. یک بار یکی از دوستان مرا به یک تور گردشگری معرفی کرد تا به عنوان بلد محلی همراه‌شان باشم. در این سفر نگرش آن‌ها به طبیعت را می‌دیدم؛‌ این‌که به هر منظره‌ای توجه نشان می‌دهند و کنارش عکس می‌گیرند و این جرقه‌ای در ذهن من بود، بعدتر هم افرادی مانند «آصف‌رضاییان» وارد زندگیم شدند.»

سال‌ها پیش فخرالدین احمدی به دوستانش گفته بود اگر دوربین بخرد شکار را کنار می‌گذارد و برای همیشه سراغش نمی‌رود. یکی از دوستانش روزی دوربینی برایش هدیه آورد. احمدی بنا به قولی که داده بود به جای اسلحه، دوربین به دست گرفت و عکاسی از طبیعت را پیشه کرد. او از آن زمان تاکنون با محیط‌بانان و فعالان محیط‌زیست همکاری کرده و به گفته خودش در صف اول فعالان این حوزه در منطقه سوادکوه است چون هم منطقه را می‌شناسد،‌ هم حیات‌وحش و هم شکارچیان را.

او درباره که آیا دوست داشته محیط‌بان باشد یا نه می‌گوید: «چند باری به من پیشنهاد شد که از محل کار فعلی به سازمان بروم که قبول نکردم. اگر محیط‌بان شوم ممکن است روزی در مقابل دوستان سابقم قرار بگیرم و همین باعث می‌شود فعالیت آزاد در این حوزه را ترجیح دهم.»

کسی که شکارچی است محال است شکار را کنار بگذارد. این را یکی از محیط‌بانان درجه یک این منطقه که آرزوی دستگیری احمدی را داشته بارها به همکارانش گفته است. او انکار نمی‌کند که تفنگ و تیراندازی را دوست دارد اما تاکید می‌کند قصد ندارد جان موجودی را بگیرد. «از کشتن هیچ موجودی حس خوبی ندارم. شکارچی ممکن است به اسلحه‌اش وابسته باشد اما لزوما به شکار وابسته نیست. افتخار من این است که در اوج و نرسیده به 40 سال شکار را ترک کرده‌ام‌، نه این‌که بگذارم 50 یا 60 ساله باشم و توان این کار را نداشته باشم.»

آیا شکار حذف‌شدنی است؟ احمدی معتقد است شکار مثل اعتیاد قابل حذف نیست و باید برایش راهکاری پیدا کرد. «پروانه‌های شکاری که داده می‌شود نشان از پذیرش این موضوع دارد. ما باید بتوانیم به شکارچی‌ها جهت دهیم تا بتوانیم شرایط را عوض کنیم وگرنه تا وقتی اسلحه وجود دارد شکارچی هم هست. من بارها با دوستان شکارچی‌ام درباره انقراض و کم شدن گونه‌ها صحبت کرده‌ام؛ این‌که ما باید جلوی این روند را بگیریم یا آن را کنترل کنیم؟»

حرف‌هایی که درباره یک شکارچی سابق زده می‌شود تمامی ندارد. در منطقه سوادکوه هستند کسانی که می‌گویند احمدی جلوی شکار کردن‌شان را گرفته تا پنج سال بعد خودش سراغ حیات‌وحش برود. احمدی می‌گوید این حرف‌ها مهم نیست: «آنچه برای من اهمیت دارد، فیلمی است که می‌گیرم و تشخیص ردپای‌ گونه‌هاست. حتی این موضوع آن‌قدر جالب شد که برخی درخواست دادند به آن‌ها آموزش دهم چطور از ردپا می‌شود به حیوان رسید که البته برای همه بازگو نمی‌‌کنم و قرار است مستندی درباره‌اش ساخته شود.»

او ظرفیت سازمان و توان شکارچی‌ها را می‌شناسد و معتقد است که با ظرفیت‌های دولتی نمی‌شود جلوی شکارچی‌ها را گرفت. از این رو همراهی مردم عنصری واجب است تا منطقه برای شکارچی ناامن شود. این حمایت‌های مردمی در منطقه سوادکوه در مواردی هم جواب داده و باعث شده شکارفروش‌ها به کار دیگری مشغول شوند. احمدی ادامه می‌دهد: «طبیعی است که درآمد شکار با راهنمای تور یکی نیست. گرازی که شکار می‌‌شود الان دو میلیون تومان قیمت دارد چه برسد به سایر گونه‌ها. تلاش ما این بود با حمایت مردم برای گوشت‌فروش‌ها کاری پیدا کنیم تا وابسته به درآمد شکار نباشند که یکی در ذوب آهن و دیگری در راه‌آهن تهران کار پیدا کرد و از منطقه دور شد. این کاری بود که تنها از توان مردم می‌آمد و انجام شد. من فکر می‌کنم تنها مردم هستند که می‌توانند تغییر ایجاد کنند و از حیات‌وحش منطقه‌شان حفاظت کنند.»

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *