پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | حفاظت از یوزپلنگ و زیستگاهش امکانپذیر است

گفت‌وگو با مهدی تیموری رئیس سابق پارک ملی گلستان پس از ۲۶ سال تجربهٔ حفاظت در زیستگاه‌ها

حفاظت از یوزپلنگ و زیستگاهش امکانپذیر است

اگر کسانی که بعد از من می‌آیند، حفاظت مشارکتی را انجام ندهند و بعد هر مشکلی را گردن من بیندازند، بی‌انصافی است





حفاظت از یوزپلنگ و زیستگاهش امکانپذیر است

۲۸ فروردین ۱۴۰۳، ۲۲:۰۶

«از خواب و استراحت محیطبانان زدیم و به آنها فشار آوردیم. شبانه‌روز دویدیم. چند مجروح داشتیم و محیطبان باشقره شهید شد، درنهایت همهٔ شکارچیانی که ادعا داشتند را دستگیر کردیم. در عین اینکه مردم باور کردند می‌خواهیم واقعاً کار کنیم، اعتماد اجتماعی هم با این کارها شکل گرفت که بزرگترین کمک بود تا بتوانیم کارها را پیش ببریم.» این یکی از گفته‌های کسی است که نامش در فهرست محیطبانان نمونهٔ کشور در سال ۱۳۸۷ آمده بود؛ «مهدی تیموری» رئیس سابق پارک ملی گلستان. او کارش را از شهرستان خاتم در سال ۱۳۷۷ شروع کرد و در دورهٔ ریاست شش‌ساله‌اش در پارک ملی گلستان به شهرتی قابل‌توجه در جامعهٔ محیط‌زیست رسید. بهمن‌ماه ۱۴۰۲ که شایعهٔ برکناری او شدت گرفت، گروه بزرگی از جامعهٔ محلی، اساتید دانشگاه‌، کارشناسان محیط‌زیست و حیات‌وحش و... خواستار ابقای «مهدی تیموری» به‌عنوان رئیس پارک شدند،‌ آن زمان سازمان حفاظت محیط‌زیست عقب نشست. هرچند تنها چندروز پس از انتخابات مجلس شورای اسلامی در صبح چهاردهم اسفند ۱۴۰۲ برکناری او از این پارک بدون اطلاع قبلی به یکی از جنجالی‌ترین خبرهای محیط‌زیست بدل شد. البته گروهی هم به رویهٔ «مهدی تیموری» انتقاد داشتند و می‌گفتند چرا جامعهٔ محیط‌زیست به‌واسطهٔ عدم شکل‌گیری ساختار در این پارک ملی، باید نگران سرنوشتش پس از «مهدی تیموری» باشد!‌ در گفت‌وگو با رئیس سابق پارک ملی گلستان از او پرسیدیم چطور قدم در وادی محیط‌زیست گذاشت و به ریاست پارک ملی گلستان رسید،‌ آیا انتقادهایی را که به او دربارهٔ قائم به فرد بودن مدیریت می‌شود، قبول دارد و سرنوشت همیاران پس از او چه خواهد شد؟ او صحبت‌هایش را با این جمله شروع کرد: «به محیط‌زیست اعتقاد قلبی دارم و حفاظت از حیات‌وحش، طبیعت و داشته‌هایش را از بزرگانی مثل هوشنگ ضیایی، سید حسام حسینی، هرمز اسدی‌ و… آموخته‌ام.»

چطور وارد محیط‌زیست شدید؟

طایفهٔ ما جزو عشایر منطقهٔ هرات و مروست یزد است که جنوب این استان قرار دارد. مشابه سایر عشایر ما هم ییلاق و قشلاق می‌کردیم و از بهرام‌گور تا توتک می‌رفتیم،‌ اصل ما توتکی و اسم روستایمان هم توتک است. دکتر جمشید صداقت‌کیش کتابی به اسم «کردان پارس و کرمان» دارد که در آن اشاره کرده طایفهٔ ما از جنوب کرمان یعنی هریرود و جیرفت به‌سمت فارس و بوانات و اقلید، ییلاق و قشلاق می‌کند. خاطرم هست یک روز چند شکارچی به پناهگاه حیات‌وحش «بوروئیه» آمده بودند، آن زمان من دانشجوی مرتع و آبخیز بودم و گفتم اگر دو روز از عمرم مانده باشد، محیطبان می‌شوم و اینجا را حفاظت می‌کنم. همان‌وقت‌ها کاغذی نوشتم و به اداره‌کل یزد بردم و بالاخره محیطبان شدم و با عشق و علاقه شروع به کار کردم. 

بی‌انصافی و ضرر است که پارک ملی یا استان گلستان یا شورای راهبری همیاران را کنار بگذارد،‌ نیروهایی که به جرئت می‌توانم بگویم ۲۰ نفر از آنها جزو بهترین‌ها در کشور هستند و می‌توانند هر منطقه‌ای را نجات دهند

هر روزی که در محیط‌زیست خدمت کردم برایم عزیز است. بوروئیه‌ای که آن‌ سال‌ها شکارچیان می‌گفتند دیگر حیات‌وحش در آن وجود ندارد،‌ به‌حدی رسید که گله‌های ۶۰-۷۰فردی پازن را مشاهده می‌کردیم یا کنار مزرعهٔ بوروئیه قوچ و میش‌ها دیده می‌شدند. جمعیت هوبره آنقدر در منطقهٔ قره‌تپه خوب شده بود که آقای اسکندر فیروز وقتی با آقای هوشنگ ضیایی آمدند و با هم سر چاه رفتیم ۸۰-۹۰ هوبره را دیدیم. آن روز آقای فیروز گفت حتی این جمعیت را با هم قبل از انقلاب هم ندیده بودم. آن سال‌ها ما نتیجهٔ کارمان را با آرامش حیات‌وحش و روند روبه‌رشد جمعیت آن می‌دیدیم،‌ درعین‌حال مردم حرمت نگه می‌داشتند؛ چون می‌دیدند ما صادقانه حفاظت می‌کنیم.

 

زمانی که از آن سال‌ها صحبت می‌کنید،‌ منظورتان چه سالی است؟

سال ۱۳۷۷ چند سال شرکتی و بعد قراردادی بودم. من جزو اولین‌ نیروهایی بودم که در بخش هرات و مروست که الان تبدیل به دو شهرستان شده است، کار کردم. آنجا مرکز تحقیقات هوبره را راه انداختیم،‌ بحث منطقهٔ حفاظت‌شدهٔ باغ شادی مطرح شد و ۲۰۰ هکتار را فنس‌کشی و گوزن زرد را از دشت ناز به آنجا منتقل کردیم. کار ما در‌واقع در شهرستان خاتم بود، هم عرق محلی داشتیم و هم مردم هرات ما را می‌شناختند، آن سال‌ها در بحث هوبره موفق بودیم و جمعیت‌های خوبی را داشتیم.

 

چند سال آنجا بودید؟

از سال ۷۷ تا حدود ۹۰ خاتم بودم.

 

پس از خاتم کدام منطقه بودید؟

دو سال در یزد همکار دکتر اکبری و مسئول بخش گربه‌سانان بودم. در این دوره به بسیاری از مناطق کشور به‌عنوان ناظر سرشماری سفر کردم. در آفریقا هم دورهٔ زنده‌گیری پلنگ را از طریق پروژهٔ ملی یوز به‌همراه دکتر محمدصادق فرهادی‌نیا و مهندس هومن جوکار‌ و مهندس امیرحسین خالقی شرکت کردم. بعد از یزد به مهریز منتقل شدم. مهریز نزدیک به یزد است و مناطق خوبی به‌خاطر رشته‌کوه شیرکوه دارد. مناطق حفاظت‌شدهٔ کالمند در مهریز آن سال‌ها شرایط خوبی نداشت. براساس آماری که دکتر اکبری هم به آن واقف است،‌ جمعیت آهو به ۱۹۰ فرد رسیده بود و بسیاری می‌گفتند کوه بختکی میدان تیر است. بااین‌حال، با مشارکت مردم و طرح و برنامه‌هایی که داشتیم در مهریز هم شرایط بهتر شد. آماری که من به خانم ابتکار دادم هشت هزار کل و بز و قوچ و میش و آهو بود و ۱۹۰ فرد آهو طی چهار سال از مرز هزار عبور کرد. این نتایج به‌واسطهٔ تلاش همیاران و جذب شکارچیانی بود که قبلاً روبه‌روی محیط‌زیست ایستاده بودند. به‌علاوه از قرق‌های اختصاصی حمایت کردیم که استفاده از ظرفیت مردم بود. در بحث آموزش هم کتاب سیمای طبیعی و فرهنگی مهریز نوشته شد. این نگاه مثبت هنوز که هنوز است از سوی  مردم،‌ مسئولان و همهٔ کسانی که آنجا هستند، به ما داده می‌شود و این بزرگترین رضایتی است که من از محیط‌زیست خاتم و مهریز دارم.

 

و بعد از آن پارک ملی گلستان رفتید؟

آن زمان مهندس «سید حسین سادات موسوی» مدیرکل استان بود و قرار شد من به تفت برم و آنجا را تحویل بگیرم. آقای محمدرضا خدارحمی، رئیس جدید مهریز ‌آمده بود تا منطقه را تحویل بگیرد و من پاسگاه‌ها و… را به او نشان می‌دادم. در نمازخانه در حال معرفی نیروها بودم که دکتر حمید ظهرابی، معاون محیط طبیعی وقت سازمان حفاظت محیط‌زیست، تماس گرفت و گفت پارک ملی گلستان بروم. من اصلاً فکرش را نمی‌کردم که مدیر این پارک شوم، اما از همانجا کار من در گلستان شروع شد. بعد هم استاد ضیایی زنگ زد و با همسرم صحبت کردم و او طبق معمول همراهی کرد و گفت اگر مایل بروی من مشکلات را تحمل می‌کنم.

از چه مشکلاتی صحبت می‌کنید؟

ما در یزد شرایط خوبی به‌لحاظ زندگی و کاری داشتیم. در آنجا من جایگاه، پیشنیه، حرمت و اعتباری داشتم. همکاران اداری و مردم هم با من همراه بودند، به‌علاوه ما پسته‌کاری و… داشتیم و شرایط اقتصادی هم برایمان فراهم بود. همسرم هم از پرسنل مدرسهٔ استعدادهای درخشان یزد بود که ۹۰ درصد پزشکی قبول می‌شدند. دخترم بهترین پیش‌دبستانی یزد می‌رفت و مشکلی نداشتیم. برادرم روی ویلچر است و آن زمان که یزد بودم پنجشنبه و جمعه به کارهایش رسیدگی می‌کردم. در کنار اینها وابستگی به طایفه و ساختار خانواده هم بود و خانواده به‌وجود ما نیاز داشت. من و همسرم باید همهٔ اینها را منحل می‌کردیم و وارد شرایط جدید می‌شدیم، جایی که نمی‌دانستیم چگونه است، چه امکاناتی دارد و من هم شناختی نداشتم. تنها می‌دانستم که اگر با عشق و با مردم کار کنم، کار پیش می‌رود.

 

وقتی پارک ملی گلستان را تحویل گرفتید، شرایط آنجا چطور بود؟

خاطرم هست با آقای مقیمی‌ عکاس حیات‌وحش می‌آمدم که آقای مرتضی جمشیدیان فرمانده یگان در پارک ملی موته با من تماس گرفت و گفت تیموری پارک ملی گلستان نرو! آنجا شرایط خوبی نیست. شما اعتباری دارید، آنجا قومیت‌های مختلف هستند، حتی محیطبانان انگیزهٔ لازم را ندارند، نمی‌توانی کار کنی و اعتبارت خراب می‌شود. به او گفتم آبرویی پیش خدا دارم، آن را در طبق اخلاص می‌گذارم. مقیمی ‌یادش است از او بپرسید. غیر از همسرم که موافقت کرد، برادرها،‌ پسرعموها و… خیلی مخالف بودند، ولی ما آمدیم.

 

آیا واقعاً وضعیت به همان سختی بود که می‌گفتند؟

من نمی‌خواهم بد بگویم، ولی واقعیت این است که شرایط اصلاً شرایط مناسبی از هر لحاظ نبود. محیطبانان انگیزهٔ زیادی نداشتند؛ چون حمایت واقعی در میدان از آنها نمی‌شد. به مردم اجازهٔ مشارکت نمی‌دادند و فرصتی نبود که آنها برای حفاظت به‌کار گرفته شوند. شاید کسی باور نکند، ولی والله عین تمام کوه‌ها وقتی می‌رفتیم، یکی از بدترین نوع شکارها از نظر تأثیر منفی را شاهد بودیم. شکارچی‌ها شب‌ها پروژکتور می‌گرداندند و قوچ و میش‌ها را می‌زدیدند یا با موتور دنبال حیات‌وحش می‌کردند. جمعیت مرال به درجه‌ای رسیده بود که یکی از اساتید گفت نسل مرال منقرض شده است. آن زمان کسی جرئت نمی‌کرد بگوید چه جمعیتی در پارک وجود دارد، دو هزار و خرده‌ای جمعیت وجود داشت و در ۱۰ سال هیچ آماری بالاتر از چهار هزار فرد سم‌سان ثبت نشده بود. از همه مهمتر مشارکت مردم در این زمینه خیلی کم بود و روی آن اصلاً کار نشده بود،‌ مدیران هم به این مقوله اصلاً اعتقاد نداشتند و یا اعتقاد براساس کتابی نگاه کردن بود. خاطرم هست یکی از مدیران در شورای راهبری جمله‌ای گفت که معتمدینی مثل حاج حسن یزدانی یا گودرزی به آن عکس‌العمل نشان دادند. او عنوان کرد ما نیاز نداریم مردم در اطفای حریق حاضر شوند، چون بیل‌های ما را می‌برند؛ می‌خواهم بگویم ما با چنین نگاهی مواجه بودیم.

 

وقتی از مشارکت حرف می‌زنید، آیا فقط در بحث اطفای حریق است یا موارد دیگری هم مشمول مشارکت می‌شود؟

مشارکت شامل همه‌چیز و اصل آن اعتماد اجتماعی است؛ اینکه فاصلهٔ مردم و دولت کم شود و مردم باور کنند ما می‌خواهیم کار کنیم، این باور هم زمانی ایجاد می‌شود که مجموعه درست کند. برای دستیابی به این اعتماد ما نیاز به زمان داشتیم و جلسات متعدد با همکاران در پاسگاه‌ها گرفتیم، نوع و روش کار را صادقانه به دوستان گفتیم و با یکدیگر هم‌اندیشی کردیم. در جلسه‌ای که عصر روز جشن ۶۰سالگی پارک ملی گلستان با سرمحیطبانان پارک داشتم، گفتم برای من فرق ندارد چه کسی چه می‌کند، کسی که تأثیر بیشتری در حفاظت داشته باشد، برای من عزیزتر است. این شاخص را سعی کردم تا روز آخر حفظ کنم. البته همه در جایگاه خود عزیز هستند، ولی سعی کردم حرمت کسی را که بهتر کار می‌کند، نگه دارم تا همراه بماند و خودم هم به‌عنوان یک محیطبان همراهشان شدم. آن وقت‌ها به محیطبانان می‌گفتم چرا نمی‌روید شکارچی که با پروژکتور می‌آید را دستگیر کنید و آنها می‌گفتند خطرناک است. می‌گفتم بله خطرناک است، ولی کسی که وارد منطقه ما می‌شود و نمی‌ترسد، ما باید از او بترسیم که خطرناک است! به آنها گفتم کسی نمی‌خواهد برود، تا چراغ را دیدید به من زنگ بزنید خودم می‌روم. محیطبانان وقتی دیدند حرف نمی‌زنم و عمل می‌کنم، کمک دادند و همراهی کردند و انگیزه گرفتند؛ هرچند هزینه هم داشت.

 

زمانی که از هزینه صحبت می‌کنید،‌ از چه حرف می‌زنید؟

ما از خواب و استراحت محیطبانان زدیم و به آنها فشار آوردیم. شبانه‌روز دویدیم. همیارانی که ابتدا آمده بودند، تعدادشان کم و شش-هفت نفر بودند. ما ۱۰ روز کار می‌کردیم و یک روز استراحت! چند مجروح داشتیم و محیطبان باشقره شهید شد. درنهایت همهٔ شکارچیانی را که ادعا می‌کردند، دستگیر کردیم؛ کسانی که مدعی، لیدر و شاخص بودند. کار ما بازخورد مثبتی گذاشت، در عین اینکه مردم باور کردند ما می‌خواهیم واقعاً کار کنیم. اعتماد  اجتماعی هم با این کارها ایجاد شد که بزرگترین کمک بود تا بتوانیم کارها را پیش ببریم.

 

در شش سالی که شما رئیس پارک ملی گلستان بودید، اعتماد اجتماعی همانطور که می‌گویید بالا رفته، جمعیت حیات‌وحش به‌نحو قابل‌ملاحظه‌ای افزایش داشته و در کل پارک ملی گلستان تبدیل به نمونه‌ای از حفاظت مشارکتی در ایران شده است. بااین‌حال، انتقاداتی هم به شما وارد می‌کنند. اینکه دستاوردهای آقای تیموری با خروج او از هر منطقه‌ای چه مهریز یا گلستان حفظ نمی‌شود؛ چون نتوانسته ساختار را شکل دهد. پاسخ شما به این انتقاد چیست؟ چرا همه باید نگران پارک ملی گلستان پس از رفتن مهندس تیموری باشند؟

من سه منطقه را در حالت بحران تحویل گرفتم. شما اگر همین الان این سه منطقه را با سایر مناطق مقایسه کنید، جزو شاخص‌ترین‌ها هستند. کارهای ما در مهریز هرگز از بین نمی‌رود. چه بحث مشارکتی که شکل گرفت، چه نیروها و قرق‌بان‌هایی که به‌کار گرفتیم و غیره. نیرو باید گزینش خاص خود را داشته باشد. مشکل ما در محیط‌زیست این است که گزینش بر‌اساس شرایط ویژهٔ خود نیست. در عوض ما در بحث قرق‌بان و همیاران و نیروهای شرکتی معیارهای لازم را رعایت کردیم. اگر به خاتم بروید تمام زیرساخت‌ها اعم از پاسگاه‌ها و کارهایی که انجام‌شده مربوط به همان دوره است؛ شاید یک دیده‌بانی اضافه شده باشد. پناهگاه حیات‌وحش «بوروئیه» امسال که سرشماری شد، سه هزار و ۳۰۰ سم‌دار دارد که وضعیت رضایت‌بخشی است.

حاضرم هرچه یاد گرفتم و هر کاری که بلدم را در اختیار دوستان قرار دهم تا به یک مدل و الگوی خاصی در حفاظت برسیم که سیاسیون تأثیرگذاری آن را باور کنند و ببینند حفاظت و اقتصاد مردم می‌تواند همراستا با هم باشد

در مهریز در اکثر مناطق، جز کالمند، نیروهایی که الان کار می‌کنند همان نیروهایی هستند که ما گرفتیم. ممکن است شرایط مثبت کمی کند شود، ولی هرگز به دورهٔ قبل از من برنگشت. امیدوارم پارک ملی گلستان هم برنگردد. در شهرستان خاتم من می‌توانستم کاری کنم که وضعیت برای همیشه پایدار بماند و همهٔ محیط‌زیست ایران محتاج خاتم باشد اگر مرکز تحقیقات هوبره گسترش می‌یافت، ما زمین را گرفتیم و…، اما نگذاشتند و بعد پیگیری نشد. در مهریز هم به دکتر اکبری گفتم جایی که می‌گفتند میدان تیر است حالا به وضعیتی رسیده که اگر در همه‌جای کشور کل و بز از بین برود، تنها منطقه‌ای که از بین نمی‌رود، مهریز است؛ چون هم بخش خصوصی و هم بخش دولتی در حال حفاظت هستند. یعنی اگر بخش دولتی اینقدر ضعیف و شرایط حفاظت ناگوار شود، در قرق‌ها خود مردم حفاظت می‌‌کنند. در پارک ملی گلستان هم تمام چشمه‌ها به‌عنوان یکی از مهمترین مسائل برای تأمین آب حیات‌وحش ساماندهی شدند. دیده‌بانی‌ها را هم ساختیم و  همیارانی به‌کار گرفته شدند که طی شش سال بهترین آموزش‌ها را دیدند و الان ۹۰ درصدشان جزو زبده‌ترین نیروها هستند، بهترین نیروهایی که سازمان محیط‌زیست می‌تواند آنها را در اختیار داشته باشد. اگر بعد از ما شرایط را دگرگون کنند و نگاه مشارکتی ‌نداشته باشند و اعتماد مردم را از بین ببرند، این تقصیر من نیست. در عوض مدیران بعدی بایستی روشی را که نتیجه داده که روش من هم نیست، بلکه آن را از اساتید دانشگاه و بزرگان محیط‌زیست یاد گرفتم، ادامه دهند. اگر کسانی که بعد از من می‌آیند، این کار را انجام ندهند و بعد هر مشکلی را گردن من بیندازند، بی‌انصافی است. من از روز اول و در جلسهٔ برکناری و تودیع و معارفه گفتم که می‌شد در پارک ملی گلستان کاری کرد که همیشه پایدار بماند، ولی متأسفانه کوته‌نظری و نگاه‌های کوچک نگذاشت این شرایط پیش بیاید، ولی می‌توانم بگویم که تجربهٔ پارک ملی گلستان و خاتم و مهریز نشان می‌دهد می‌توان حفاظت را انجام داد.

 

چرا سازمان اینقدر در کنار گذاشتن شما عجله داشت؟

من بالاترین دورهٔ مدیریتی را در پارک ملی گلستان داشتم که شش سال و دو-سه ماه می‌شد، سازمان حفاظت محیط‌زیست هم خوب استقامت کرد. نمی‌شود گفت که چرا تصمیم به تغییر گرفت. جابه‌جایی حق سازمان است و من هم دوست دارم مناطق جدید را تجربه کنم. ولی اینکه در انجام کار سلیقه به خرج دهید و انگیزهٔ محیطبان و همکارتان را نکشید هم مسئله است. یادم است در دورهٔ آقای کیومرث کلانتری، معاون محیط طبیعی، درخواست جابه‌جایی داده بودم، ولی می‌شد با برنامه‌ریزی قشنگتری این کار را انجام داد. سازمان محیط‌زیست درنهایت حق دارد بگوید ما برویم یا بمانیم، ولی اینکه چرا این کار شده را باید از خود مجموعهٔ سازمان پرسید.

به محیط‌زیست اعتقاد قلبی دارم و حفاظت از حیات‌وحش، طبیعت و داشته‌هایش را از بزرگانی مثل هوشنگ ضیایی، سید حسام حسینی، هرمز اسدی‌ و… آموخته‌ام

به‌نظرم بیشتر نگاه‌های کوچک و تنگ‌نظری و از همه مهمتر شاید بحث شورای راهبری و ضعیف کردن آن بود. تشکیل شورای راهبری تنش‌ها و مشکلاتی را برای ما ایجاد کرد و حسادت‌ها و… را به‌وجود آورد. ما مشکلات و سختی‌های زیادی را اینجا تحمل کردیم و زجر کشیدیم، ولی همه به عشق طبیعت و حیات‌وحش و ذوقی بود که در همکاران و همیاران می‌دیدیم. بالاخره ذره‌ذره همه‌چیز جمع شد و دست سرنوشت من را جدا کرد. من راضی هستم که رفتم؛ هرچند می‌شد باز هم کار کرد! پارک ملی گلستان جایگاه خاصی دارد و امیدوارم دوستانی که الان آمدند و می‌آیند، نه روند تیموری بلکه روندی که رضایت عمومی ‌دانشگاهیان،‌ خبرنگاران،‌ جامعهٔ محلی را دارد، ادامه دهند. حاضرم هرچه یاد گرفتم و هر کاری که بلدم را در اختیار دوستان قرار دهم تا به یک مدل و الگوی خاصی در حفاظت برسیم که سیاسیون تأثیرگذاری آن را باور کنند و ببینند حفاظت و اقتصاد مردم می‌تواند همراستا با هم باشد.

 

گروهی انتقادی را به شما وارد می‌کند و می‌گویند مهندس تیموری قائم به فرد بود،‌ نتوانست مدیر یا مدیرانی را در این شش سال به‌اندازهٔ خودش توانمند کند. پاسخ شما چیست؟

اصلاً اینطور نیست. من افتخارم این است که سیستم ما سیستم مشارکتی است و اصلاً این نگاه را من ندارم که قائم به فرد بوده. سیستمی که محیطبان، همیار، مردم و دانشگاه براساس خرد جمعی کار را پیش بردند. متأسفانه دوستانی که این حرف را می‌زنند، اعتقاد به مشارکت مردم و به مدلی که نتیجه هم داده، ندارند یا بلد نیستند آن را انجام دهند. فرض کنید یک محلی یک شاخ مرال از حاشیهٔ جاده جمع کرده است. برخی می‌گویند باید این را پرونده کنید و به دادگاه ببرید،‌ به‌شکل طبیعی شاخ مرال می‌افتد و این محلی شاخ را برای تزئین گوشهٔ خانه‌اش می‌گذارد. چرا ما باید این موضوع فرعی را پرونده کنیم، اما درعوض به شکار غیرمجاز که اصل است،‌ بی توجه باشیم؟! دوستانی که هدف نهایی برایشان گم است، می‌گویند کار تیموری قائم به فرد است. من اعتقاد دارم هر کسی همین روندی که ما پیش رفتیم را پیش ببرد، شاید ده‌ها برابر موفق‌تر باشد؛ زیرا این نگاه است که اهمیت دارد. اینکه نمی‌توانید اعتماد مردم را جلب کنید، تقصیر من نیست یا اینکه مدیری موفق نباشد، به من ارتباطی ندارم. 

اگر بعد از ما شرایط را دگرگون کنند و نگاه مشارکتی ‌نداشته باشند و اعتماد مردم را از بین ببرند، این تقصیر من نیست

نمی‌خواهم بگویم نفر بعدی موفق نیست بلکه باید ببیند عیب کار کجاست. می‌توانند از تجربهٔ من و همکارانم استفاده کنند و راهی که مثبت بوده و آنچه می‌خواستیم و سازمان برایمان تعریف کرده است را ادامه دهند، اما اگر نشد، نباید بگویند تیموری قائم به فرد بود. من هر جای دیگری در کشور باشم، اعتقادم به خرد جمعی و مشارکت مردم و درست کار کردن است. من هدف اصلی را می‌شناسم و قرار نیست جزئیات مرا را از هدف بازدارد. ولی گاهی اوقات جزئیات برخی مدیران را از هدف دورشان می‌کند و متأسفانه باعث می‌شود موفق نباشند و ایراد بگیرند چرا اینطور شد. مطمئن باشید با بستری که ایجادشده قرار نیست پارک ملی گلستان به شرایط ۹۶ برگردد. شاید روند مثبت کند شود، ولی مطمئن باشید قرار نیست به آن سال‌ها برگردد؛ زیرا ما خواست مردم را داریم. دوستانی که اهل فن و مسئول بودند، می‌گفتند ظرفیت پارک ملی گلستان همین سه هزار و چهار هزار سم‌دار است؛ وقتی من مسئول این اعتقاد را را داشته باشم، چطور از محیطبانم می‌خواهم جمعیت مرال را به چهار هزار و ۱۰ هزار برساند یا قوچ و میش به ۳۰ هزار فرد برسد. یا اینکه برخی می‌گفتند اسلحهٔ غیرمجاز و دارای مجوز زیاد است و در این شرایط کمبود محیطبان و اعتبارات و… هرگز نمی‌تواند محیط‌زیست موفق باشد. به‌گفتهٔ آنها اگر سازمان بتواند همین داشته‌ها را حفظ کند، هنر کرده است.

 

این گفته گرچه درست است، ولی ما این کار را با همهٔ کمبودها کردیم و جمعیت را افزایش دادیم. وقتی شما را به‌عنوان مدیر می‌‌گذارند باید بتوانید از فرصت‌ها استفاده کنید و تهدید‌ها را کم کنید تا به هدفی که می‌خواهید برسد. در پارک ملی گلستان شکارچی‌ها‌ و حتی شکارکش‌ها حرمت ما را نگه می‌داشتند و همراهی می‌کردند. شاید من کاری نکرده باشم، ولی برایشان حرمت و احترام قائل می‌شدم، به خانه‌هایشان می‌رفتیم، با روستاییان،‌ دهیارها و شوراها صحبت می‌کردیم، بحث معتمدین محلی و مولودی‌خوانی و… بود. هرگاه شما با اعتقاد بروید و کار کنید و صداقت داشته باشید، مردم باور می‌کنند؛ زیرا حرفی که از دل برآید به دل می‌نشیند. اگر با بدترین آدم‌ها هم با صداقت و درست صحبت کنید، از محبت شما خارها گل می‌شود. این را هم در مهریز و هم در گلستان به‌دست آوردیم و نتیجه گرفتیم. بازخوردش را هم من نباید بگویم، ولی آنقدر مثبت بوده که شرمندهٔ این همه محبت شدم. اینها هم چیزهایی نیست که من تیموری اختراع کرده باشم. همیشه به همکارانم می‌گفتم هزار دوست کم است و یک دشمن اضافه؛ هر چقدر بتوانید هزینهٔ حفاظت را پایین بیاورید و کسانی را که روبه‌روی حفاظت قرار می‌گیرند، با آموزش و محبت و… در جمع خود بیاورید، هزینه‌ها را کاهش داده‌اید و نتیجه می‌گیرید.

 

بعد از شما سرنوشت همیاران چه می‌شود؟

واقعیت این است که بحث همیاران بحث عاشقانی است که جان، اعتبار، زندگی و عمرشان را این سال‌ها برای حفظ پارک ملی گلستان گذاشتند و از آن تجربهٔ گرانسنگی به‌دست آمده است. اگر سازمان محیط‌زیست بخواهد چنین نیروهایی را با این شرایط سخت شش سال آموزش دهد، با میلیون‌ها تومان هم این کار انجام نمی‌شود. بی‌انصافی و ضرر است که پارک ملی یا استان گلستان یا شورای راهبری این نیروهای آموزش‌دیده را کنار بگذارد،‌ نیروهایی که به جرئت می‌توانم بگویم ۲۰ نفر از آنها جزو بهترین‌ها در کشور هستند و می‌توانند هر منطقه‌ای را نجات دهند. حیف است که سرنوشت آنها جدا از حفاظت باشد. 

 

در حال حاضر بیمهٔ آنها ادامه دارد و…، ولی واقعیت این است که خود پارک می‌تواند به‌راحتی با بهره‌گیری از ظرفیت تفرجگاه و… این نیروها را حفظ کند و حقوق آنها را بپردازد. چندسال من هرچه تلاش کردم و نامه نوشتم و حتی گریه کردم تا تفرجگاه‌ها راه بیفتد، نشد. اگر تفرجگاه راه بیفتد، می‌توان به‌راحتی بیمه و حقوق همیاران را پرداخت کرد. اگر همیاران نباشند دست همکاران، محیطبانان و سرمحیطبانان در بحث حفاظت بسته می‌شود. می‌توان از این نیروها به‌شکل شرکتی و قراردادی و… استفاده شود. تا اینجا که ما خدمت آقای کنعانی، مدیرکل محیط‌زیست گلستان، و آقای خیرآبادی، سرپرست پارک ملی گلستان، هستیم این بحث نیست که همیاران نباشند. به‌نظر من اگر این گروه کنار بروند فاجعه‌ای که نباید اتفاق بیفتد، اتفاق می‌افتد.

 

برخی می‌گویند دلیل اینکه اصرار بر این جابه‌جایی مدیریتی بود، به بحث تفرج در پارک برمی‌گردد. آیا این موضوع که شما در این شش سال پیگیرش بودید و جزو دستاوردهای شما به حساب می‌آید، باعث این عجله شد؟

نه واقعیت این است که این را بیشتر بی‌سلیقگی می‌دانم. من خودم درخواست داشتم بروم. ولی می‌شد دو ماه و سه ماه دیگر باشد تا کارهایی که داشتیم را انجام می‌دادیم؛ قرار بود برای تفرجگاه فراخوان بزنیم، ولی نمی‌دانم سیاست چه بود،. در عین اینکه من راضی هستم، چون خودم هم می‌خواستم بروم، شاید حرف‌هایی که زده می‌شد،‌ پرونده‌هایی که می‌رفتیم و جواب می‌دادیم و… باعث شد. ولی یک دفعه تصمیم گرفتند ما را بردارند؛ تصمیم سازمان بود و یا از مقامات سیاسی و کشوری و… هرچه بود، انشاالله خیر است.

 

این روزها در شبکه‌های اجتماعی می‌بینیم که برخی مطرح می‌کنند شاید شما مدیری باشید که بتوانید یوز را نجات دهید. آیا واقعاً یوز با این شرایط قابل نجات دادن است؟

این را حمل بر خودستایی نگذارید، چون هیچ‌کس از ابتدا حفاظت را یاد نگرفته، ولی برای من موقعیت‌ها و فرصت‌هایی فراهم شد و توانستم همصحبتی، همنشینی و همراهی با اساتید بزرگی داشته باشم که اینها را یاد بگیرم. به دوستان به شوخی می‌گفتم باید کل جنگل‌های هیرکانی را به‌دست من بدهید تا به بهترین حالت حفاظت کنم،‌ این را به جرئت می‌توانم بگویم و از سر غرور نیست. من الکم را آویخته‌ام، ولی این تجربه به‌ویژه در شش سال حضور در پارک ملی گلستان برایم ایجاد شد.

 

آن سال‌ها که تجربه نداشتم و در شهرستان خاتم بودم گفتم با کمک مردم کاری می‌کنم که جمعیت هوبره آنقدر بالا برود که کارشناسان بگویند در فهرست حمایت‌شده نباشد. از میش‌مرغ و مرال و  هر گونه‌ای که تصور کنید،‌ می‌شود حفاظت کرد تا نه‌تنها از وضعیت در خطر انقراض دربیایند بلکه جمعیت آنقدر بالا برود که تمام دنیا ما را تحسین کنند که ایران و سازمان محیط‌زیست کشورمان این کار را  انجام داده است. این هم هنر من نیست، بلکه هنر مردم است. از یوز و زیستگاه این گونه هم می‌شود حفاظت کرد وقتی اعتماد مردم را داشته باشید و آنها در صحنه باشند. البته وقتی مسئولیت به کسی می‌دهید، باید اختیارات هم بدهید. نمی‌شود کسی را مثلاً به‌عنوان مربی یک تیم فوتبال انتخاب و بعد تاکتیک‌ها را به او دیکته کنید. حداقل دربارهٔ خودم این را می‌گویم که اگر مسئولیتی می‌دهند، باید اختیار هم بدهند؛ در این شرایط پیش از انجام کار همانجا تعهد می‌دهم که وضعیت را به خوش‌بینانه‌ترین حالت برسانم و انجامش هم می‌دهم.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

مطالب مرتبط

مقابله با سدسازی ترکیه در چارچوب روابط دوجانبه

عضو هیات نمایندگان استان آذربایجان شرقی مطرح کرد:

مقابله با سدسازی ترکیه در چارچوب روابط دوجانبه

امضای سند همکاری با ارمنستان برای پایش رودخانه ارس

امضای سند همکاری با ارمنستان برای پایش رودخانه ارس

همکاری ایران و ارمنستان برای رفع آلودگی رود ارس

همکاری ایران و ارمنستان برای رفع آلودگی رود ارس

بارش برف و باران امروز ادامه دارد

بارش برف و باران امروز ادامه دارد

تشکیل ۳ کارگروه مشترک با ارمنستان برای آلودگی رود ارس

رئیس سازمان محیط زیست خبر داد:

تشکیل ۳ کارگروه مشترک با ارمنستان برای آلودگی رود ارس

انسداد راه دسترسی ۱۶۰ روستای لرستان

۲۲ استان کشور تا پایان هفته بارش برف و باران سنگین را تجربه می‌کنند

انسداد راه دسترسی ۱۶۰ روستای لرستان

مرتب پایش می‌کنیم، جای نگرانی نیست

توضیحات سازمان انرژی اتمی درباره آلودگی رادیواکتیو رودخانه ارس

مرتب پایش می‌کنیم، جای نگرانی نیست

اکوسیستم استارتاپی عامل آشتی کسب‌وکاری مردم و نوآوران

گزارش «پیام ما» از نشست بررسی کاربرد فناوری‌های نوین در صنایع خلاق

اکوسیستم استارتاپی عامل آشتی کسب‌وکاری مردم و نوآوران

نگرانی ایران از اقدامات بالادست رودخانه ارس 

در دومین نشست کمیته همکاری‌های آبی ایران و ترکیه مطرح می‌شود؛

نگرانی ایران از اقدامات بالادست رودخانه ارس 

مسافران قطار مرگ

گروهی از زنان مکزیک جان خود را برای رساندن غذا به مهاجران به خطر می‌اندازند

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *