پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | سیدار به زودی تخریب می‌شود

گفت‌و‌گو با بنفشه یعقوبی؛ مدیر هاستل سیدار در تهران

سیدار به زودی تخریب می‌شود

اگر به عقب برگردم هیچ‌کدام از تقدیرنامه‌ها و تندیس‌هایی که برای فعالیت در سیدار به ما دادند نمی‌گیرم، همه آنها نمایش بود وقتی نیاز به حمایت داشتیم هیچکس حمایتمان نکرد





سیدار به زودی تخریب می‌شود

۶ مهر ۱۴۰۰، ۰:۰۰

سیدار حدود یک سال است که تعطیل شده، هاستل باصفایی در محله سنگلج که در مدت کوتاه فعالیتش توانست امتیاز قابل توجهی در سایت‌های گردشگری دنیا کسب و گردشگران زیادی را میزبانی کند. حالا آن خانه باصفا و حیاط سرسبز زیر سایه ساختمانی که با قلدری قد کشیده و بالا رفته منتظر تخریب است. بنفشه و الهام و صابره چهار سال پیش با امید و انگیزه بسیار این خانه 80 ساله را که مدت‌ها انبار کسبه بازار تهران بود، تبدیل به فضایی آرام و دنج کردند تا تجربه‌ای به یاد ماندنی برای مهمانانی که از کشورهای مختلف دنیا می‌آمدند تا ایران را ببینند، از اقامت در تهران رقم بخورد. اما حالا بنفشه از تخریب این خانه می‌گوید. از سیدار به زودی فقط خاطره می‌ماند و چند قاب عکس که در روزهای خوش آن حیاط سرسبز ثبت شده است. می‌گوید تلاش زیادی برای حفظ آن خانه کرد اما…

از آخر شروع کنیم، از روزی که سیدار تعطیل شد.
آخر کار خیلی تراژیک بود. زمانی که ما سیدار را تعطیل کردیم، دوستان و همکاران ما هم با توجه به شرایط موجود همین تصمیم را گرفته‌ بودند و هاستل‌های تهران یکی یکی داشت تعطیل می‌شد. تلاش زیادی کردیم که سیدار را حفظ کنیم، اما چون هیچ حمایتی نبود، شرایط هم خیلی بد پیش رفت، ناچار به این تصمیم شدیم. ما امید داشتیم مرزها باز شود، زودتر واکسیناسیون انجام شود و اتفاقاتی که در کشورهای دیگر می‌افتد، اینجا هم بیفتد. اما متاسفانه هیچ کدام از اینها اتفاق نیفتاد. حتی چشم اندازی هم که داشتیم چندان امیدوار کننده نبود. هیچ امیدی پیش روی خودمان نمی‌دیدیم. البته می‌توانستیم با تغییر یک سری سیاست‌ها، سیدار را حفظ کنیم. اما تصمیم گرفتیم هدفی را که از ابتدا در مورد سیدار در نظر داشتیم، حفظ کنیم و طبق همان پیش برویم، دوست نداشتیم سیاست‌هایمان را تغییر دهیم. مثلا می‌توانستیم به عنوان کافه در همان فضا کارمان را ادامه دهیم، و یک تغییر کاربری موقت داشته باشیم. اما به این نتیجه رسیدیم که هدف ما در سیدار چیز دیگری بود و می‌خواستیم همان هدف را دنبال کنیم.
معاونت گردشگری وامی برای مشاغل آسیب‌دیده در نظر گرفت هر چند نتیجه نداشت اما شما از این وام استفاده نکردید؟
تا جایی که من در جریان هستم به همکاران ما که هاستل داشتند، وامی تعلق نگرفت. کسب و کارهای کوچک در چنین شرایطی همیشه بیشتر ضربه می‌بینند، کسی که یک هتل بزرگ دارد هم یک پشتوانه مالی دارد و هم بیشتر دیده می‌شود و مورد حمایت است. یکی از دوستانم از یکی از مسئولان وزارت میراث فرهنگی پرسیده بود شرایط دریافت این وام چیست؟ گفته بود شما واجد شرایط این وام‌ها نیستید. وام برای هتل‌هاست. این یک سیاست است برای حمایت نکردن از بیزنس‌های کوچک. در حالی که با تزریق وام‌های با رقم پایین و کمک اقتصادی کوچک می‌شد خیلی از این مراکز را که تعطیل شدند، حفظ کرد. اما متاسفانه حمایت و پشتوانه‌ای برای ما نبود.چشم‌انداز امیدوار کننده‌ای هم پیش روی ما نبود. من اگر می‌دانستم یک یا دو سال آینده قرار است دوباره به کارم برگردم صد در صد آن را حفظ می‌کردم. اما با پیش‌بینی‌هایی که خودم کردم و مشورت‌هایی که با متخصصان داشتم، همه به اتفاق این نظر داشتند که این شرایط و بسته بودند مرزها – چون سیدار فقط در بخش گردشگری ورودی کار می‌کرد- قرار نیست به این زودی درست شود. نزدیک به یک سال است ما سیدار را تعطیل کردیم و هنوز مرزها بسته است. من از تصمیمی که گرفتم ناراحت نیستم. فکر می‌کنم که به موقع این کار را انجام دادم. شاید ته مانده انرژی‌ام را حفظ کردم که بعدها وقتی شرایط بهتر شد بتوانم کاری کنم.
مهمانانی که داشتید وقتی با خبر شدند که سیدار تعطیل شده چه واکنشی داشتند؟
ما در تمام این مدت که گردشگری جریان نداشت با مسافرانمان در ارتباط بودیم. همه آنها وقتی فهمیدند که سیدار را تعطیل کردیم، خیلی ناراحت شدند، می‌گفتند حالا اگر ما به تهران بیاییم کجا برویم؟ واقعیت این است که هنوز هستند کسانی که دوست دارند به ایران بیایند. با این حال من بعید می‌دانم حتی بعد از باز شدن مرزها هم خیلی زود گردشگری رونق پیدا کند. به خاطر اینکه قبل از کرونا افول گردشگری ایران زمانی اتفاق افتاد که اینترنت قطع شد. و در همان مقطع اعتماد گردشگران به فضای ایران آسیب دید. بعد هم که اتفاقات پشت سر هم باعث شد که گردشگری دچار رکود شود. کرونا خیلی دخیل نبود. ایمیل‌های کنسلی ما دقیقا از زمانی زیاد شد که اینترنت در ایران ده روز قطع شد.
در زمان قطعی اینترنت مهمان داشتید؟ از تجربه آن روزها بگویید.
ما مسافرانی داشتیم در هاستل که کارشان گره خورده بود. اینترنت نبود و نمی‌دانستند باید چه کار کنند. خیلی استرس داشتند. بدترین روزهای کاری که ما همان روزها بود. ما خودمان هم که در ایران و کنار خانواده‌ بودیم استرس داشتیم. تصور کنید کسی که در یک کشور خیلی دور است چه شرایطی دارد. ضربه‌ای که آن ده روز به ما زد، فراموش نشدنی و عجیب بود. تجربه مسافرها هم وحشتناک بود. آنها همه کارهای سفرشان را آنلاین انجام می‌دادند. وقتی اینترنت نبود حتی نمی‌دانستند کجا می‌خواهند بروند. با کدام اتوبوس، با کدام پرواز و حتی کدام هتل برایشان رزرو شده. کار ما این بود که با تلفن تماس می‌گرفتیم، با تمام هاستل‌ها و هتل‌های شهری که می‌خواستند بروند و می پرسیدیم که شما چنین مسافری دارید؟ که پیدا کنیم مسافر کجا می‌خواهد برود. مسافرها هم استرس داشتند مخصوصا کسانی که از کشورهای اروپایی می‌آمدند این اتفاقات برایشان خیلی عجیب‌تر است. فکر می‌کردند نکند که نتوانند برگردند به کشورشان، یا مشکلات امنیتی دیگر برایشان پیش بیاید. مسلما آن مسافر دیگر به راحتی به ایران سفر نمی‌کند. اگر هم بیاید چنین خاطره‌ای را در ذهنش دارد. از این جهت آن اتفاق ضربه مهلکی بود که جبران شدنی نیست. مگر اینکه تاریخ آن را حذف کند یا اتفاقات مثبت پررنگی بیفتد که این اتفاق کمرنگ شود.
برسیم به اینکه سیدار چطور شکل گرفت و چرا به این فکر افتادید که هاستل تاسیس کنید؟
کار اصلی من انجام کار تحقیقاتی است. قبل از اینکه سیدار را داشته باشیم تور لیدر بودم و حدود 12 سال در حوزه گردشگری فعال بودم. سفر زیاد می‌رفتم و نیاز به وجود چنین فضایی را واقعا حس کرده بودم. جاهایی بود در تهران که با اسم هاستل فعالیت می‌کردند اما به جز یک مورد که هاستل کوژین بود، بقیه چندان به فضای هاستل نزدیک نبودند. به همین خاطر دوست داشتم این ایده را در تهران پیاده کنم. چون در فضای گردشگری بودم و می‌دیدم که این نیاز وجود دارد و بعضی گردشگران دوست دارند در فضایی مثل هاستل اقامت داشته باشند. ولی چنین فضایی کمتر در ایران بود. البته الان بیشتر شده، زمانی که ما شروع به کار کردیم شاید دو تا هاستل در تهران داشتیم.
فکر می‌کنید چه فاکتوری باعث شد سیدار در مدت کوتاه فعالیت توانست انقدر مورد توجه قرار گیرد؟
محل هاستل جای خیلی خوبی بود. البته متاسفانه متوجه شدم که قرار است آن خانه را تخریب کنند. محیط در موفقیت سیدار خیلی تاثیر داشت. هاستل ما در نزدیکی بازار بود، مسافر وقتی از یک محدوده شلوغ و پر هیاهوی بازار وارد کوچه‌های فرعی سنگلج می‌شد و وارد خانه می‌شد و در را می‌بست انگار ارتباطتش با تمام آن شلوغی قطع می‌شد. خانه خیلی فضای دنجی داشت. مسافرها می‌گفتند مثل یک روستای کوچک است. خیلی تعجب می‌کردند که وسط آن همه شلوغی این خانه انقدر ساکت و دنج است. در سه سالی که کار کردیم فضایی که دوست داشتیم را در سیدار به دست آوردیم. بازخوردی که واقعا دوست داشتم را از مسافران گرفتم و این برای من خیلی ارزشمند بود.
گفتید قرار است خانه تخریب شود، در این مدت یک سال بعد از تعطیلی به آن خانه سر زده‌اید؟
نه نرفتم ببینم، فقط شنیدم قرار است تخریب شود. ترجیح می‌دهم تصور نکنم الان چه وضعیتی دارد، اما چیزی که اخیرا فهمیدم این است که اینها هم تصمیم گرفته‌اند که تخریب کنند و ساختمان جدید به جای آن بسازند. ولی خیلی حیف بود واقعا من همیشه فکر می‌کنم چقدر جای قشنگی بود. یک خانه قدیمی بود حدود 80 -90 ساله بود. وقتی ما آنجا را اجاره کردیم، خانه واقعا مخروبه بود 6 ماه شب و روز آنجا را بازسازی کردیم و در نهایت فضایی شده بود که غیر ممکن بود کسی وارد آن شود و واکنش نشان ندهد و در آن خانه حالش خوب نشود. فکرش را نمی‌کردند که در انتهای یک کوچه باریک چنین خانه‌ای باشد. متاسفانه سرنوشت 90 درصد خانه‌های تاریخی ایران همین است که تخریبشان کنند. در این سال‌ها چند بار به ما لوح تقدیر دادند که خانه تاریخی را حفظ کردیم. بعد وقتی برای ساخت و ساز کنار هاستل مراجعه کردیم و پیگیر بودیم همین شهرداری که به ما لوح تقدیر داده بود، گفت کاری از دست ما بر نمی‌آید. کارهای پارادوکسیکال. من واقعا اگر به عقب برگردم یا اگر دوباره در این موقعیت قرار بگیرم به هیچ وجه هیچ کدام از آن لوح‌های تقدیر و تندیس‌ها نمی‌گیرم. چون واقعا وقت تلف کردن برای یک نمایش است.
شهرداری برای ساخت و سازهای اطراف هاستل چه جوابی به شما داد؟
کنار هاستل ما یک ساختمان 5 طبقه ساختند که به کلی فضای هاستل را تحت تاثیر قرار داد. نور آفتابی که به حیاط می‌افتاد را گرفت، چشم‌انداز خانه را به کلی از بین برد. بارها مراجعه کردیم به شهرداری اما هیچ جوابی نگرفتیم. در نهایت به ما گفتند این مشکل شماست که اینجا بیزنس دارید. در حالی که ما از شهرداری مجوز داشتیم. مهم‌ترین مزیت سیدار آرام بودن فضا بود، وقتی یک ساختمان با سر و صدای زیاد دیوار به دیوار آن داشت ساخته می‌شد، دیگر آرامشی در آن خانه نبود. یک نکته جالب در بازدید شهردار ناحیه از سیدار این بود که وقتی بعد از پیگیری‌ها و رفت و آمدهای ما برای موضوع ساختمان کناری، آمد برای بازدید پرسید مسئول این هاستل کجاست؟ گفتم من مدیر هاستل هستم، نگاه کرد با تعجب گفت: شما؟ من فکر می‌کردم مسئول اینجا یک آقا باشد. گفتم هیچ‌وقت مسئول اینجا یک آقا نبوده و از ابتدا ما خانم‌ها اینجا را اداره کردیم و خودمان با تمام مشکلاتش روبه‌رو شدیم. در نهایت گفت که شما کاری نمی‌توانید کنید، این ساختمان پروانه ساخت گرفته‌ و فقط می‌توانید با اینها کنار بیایید. یک جایی احساس کردم جنگیدن واقعا بی‌فایده است چون زور آنها واقعا از ما بیشتر بود.
اگر شرایط دوباره مطلوب شود حاضرید دوباره کار در هاستل را ادامه دهید؟
مطمئن باشید ما انقدر عاشق ایران بودیم که مانده‌ایم و با تمام سختی‌هایی که می‌دانید کار کردیم. مطمئن هستم که همه ما دوباره اگر باز هم شرایطش وجود داشته باشد حاضریم کار کنیم. اما مسئله اینجاست که در آن نقطه آیا ما هستیم یا نه؟ چیزی که من را خیلی نگران می‌کند این است که حجم خیلی زیادی از جامعه گردشگری که من با آنها در ارتباطم شغلشان را تغییر داده‌اند، یا قصد دارند از ایران بروند. مسئله اینجاست که وقتی ما به آن نقطه برسیم، معلوم نیست نیروی متخصص و نیرویی که اینقدر قلبش برای ایران بتپد که بماند و کار کند اصلا در ایران داریم یا نه؟ آیا آدم‌هایی که قدرت ریسک‌پذیری دارند، دانش این حوزه را دارند، توانسته‌اند دوام بیاورند؟ به نظر من این نسلی که کار می‌کردند، هیچ تضمینی نیست که وقتی شرایط دوباره مطلوب شد در این حوزه مانده باشند. کشورهای دیگر دنیا فردی را که تجربه و تخصص در حوزه گردشگری داشته باشد خیلی زود جذب می‌کنند. برای مهاجرت و اقامت هم مشکلی ندارند. چون گردشگری صنعتی است که دنیا به آن توجه دارد. اما در ایران اخبار گردشگری را که دنبال می‌کنیم هیچ نقطه امیدی نمی‌بینیم. آخرین نقطه‌ای که به آن نگاه می‌کنند گردشگری است. در حالی که این حوزه می‌تواند در کشور ما بسیار تاثیرگذار باشد.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *