پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | «گاوبانگی» نزدیک است می‌خواهم به پاسگاه برگردم

«گاوبانگی» نزدیک است می‌خواهم به پاسگاه برگردم

اگر جای لکه‌های سوختگی تا همیشه بر صورتم بماند به آن افتخار می‌کنم تلخ‌ترین اتفاق سال‌ها کار وقتی بود که یک قوی تیر خورده در شالیزارهای زاغمرز در بغلم جان داد





۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۵۲

پوست صورت کنده شده و گونه و پیشانی «حمید یاسمی» آسیب جدی دیده است. چند شب قبل، او و همکارانش وقتی در جنگل‌های «هزارجریب» بهشهر سراغ شکارچیان غیرمجاز رفتند، یکی از آنها درحالی‌که بازداشت شده بود، فلاسک آب جوش را بر سر یاسمی کوبید و آب داغ سوختگی شماره دو را برایش به‌همراه آورد. گوش سمت راستش هم از آب داغ بی‌نصیب نماند و حالا شنوایی‌اش بسیار کم شده. او هفت سال گذشته را به محیطبانی گذرانده و چند سال قبل هم در «میانکاله» ماشین یک متخلف او را زیر گرفت و دستش شکست. برای او که با سه همکارش مسئول حفاظت از ۷۴ هزار هکتار از مناطق هزار جریب است، حالا مواجهه با اتفاقاتی از این دست، سخت‌تر از همیشه است؛ اما او می‌گوید: «اتفاقاتی از این دست باعث نمی‌شود بترسیم و عقب‌نشینی کنیم. اگر جای لکه‌های سوختگی تا همیشه بر صورتم بماند، به آن افتخار می‌کنم.»

 

از شب حادثه بگویید، دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟
۲۷ مرداد ساعت ۱۰ شب، گزارشی به ما رسید که در منطقه و داخل چادر زنبورداران، شکارچی حضور دارد و می‌خواهد برای شکار برود. ما به منطقه رفتیم و دیدیم زنبورداران هم اسلحهٔ غیرمجاز دارند که ضبط کردیم و به شکارچی هم دستبند زدیم. در حال بازرسی داخل چادر بودیم و به‌دنبال فشنگ و یراق. چند فشنگ از آنها گرفتیم و دنبال یراقش بودیم و پرسیدیم یراق کجاست؟ گفتند نداریم. این غیرممکن بود، اسلحه بدون یراق نمی‌شود. همان‌وقت شکارچی غیرمجازی که یک دستش با دستبند به دست همکارم بود، عصبانی شد و فلاسک را به گیجگاه من کوبید. بسیار محکم کوبید و آب جوش از فلاسک به صورتم ریخت. درنهایت دو قبضه سلاح غیرمجاز از آنها ضبط کردیم.
چرا این فرد داخل چادر زنبورداران رفته بود؟
نمی‌دانم این کندوهای عسل برای خودش است یا برای آشنایانش، اما به‌هرحال در این منطقه بود.
او را از قبل می‌شناختید؟ پیش از این هم به‌صورت غیرمجاز شکار می‌کرد؟
آن‌طور که متوجه شدیم از اهالی روستاهای اطراف بهشهر است و پارسال هم گزارشی از شکار او داده بودند. اسلحه‌ای که به‌همراه داشت هم قاچاق بود. اگر او شکارچی مجاز بود، به اسلحهٔ قاچاق نیاز نداشت. شکارچی مجاز تابع قوانین است و با پروانه کار می‌کند، اما او «شکارکش» است.
آیا شکارچی متخلف هنوز در بازداشت است؟
خیر. فردای روز دستگیری با وثیقه آزاد شد.
*آیا تهدیدی هم از سوی او داشتید؟
خیر، تهدیدی نداشتم.
چند سال است که مشغول محیطبانی شده‌اید؟
من در هفت سالی که محیطبان هستم، کارم را اینجا شروع کردم و بعد از چند ماه به میانکاله رفتم و پارسال به هزارجریب برگشتم.
پس آنجا را به‌خوبی می‌شناسید. در هزارجریب بهشهر بیشترین شکارهایی که انجام می‌شود، چه مواردی است؟
ما در هزارجریب «مرال» داریم. اما تعدادشان کم است و در این سال‌ها به‌خاطر تعداد کمشان پروانهٔ شکار صادر نشده است. با این حال بارها پیش آمده که از شکارچیان غیرمجاز اسلحه گرفته‌ایم و متخلف را به دستگاه قضایی معرفی کرده‌ایم. البته این را هم بگویم که همین چند ماه قبل، همکارانم ساعت سه صبح فردی را با لاشهٔ شوکا دستگیر کردند. علاوه‌براین، جمعیت قرقاول‌ها هم در منطقه بالاست و شکار قرقاول بسیار بیشتر است. ما پارسال فقط در دو شیفت نزدیک به ۵۰ اسلحه از شکارچیان غیرمجاز گرفتیم. آنها در همهٔ فصل‌ها برای شکار قرقاول به منطقه می‌آیند، اما این فصل تعدادشان بیشتر است؛ چراکه جوجه‌ها هم بزرگ شده‌اند.
تعداد مرال‌ها در منطقهٔ شما چقدر است؟
همین اواخر با دوربین تله‌ای ۱۵ مرال را همراه با گوساله‌هایشان در منطقه‌مان دیدیم. اینجا حدود ۱۵۰ مرال داریم، اما در کل زیستگاه‌های کشور حدود هزار مرال داریم که در استان‌های گیلان، مازندران، گلستان و سمنان پراکنده‌اند. در همه‌جا مهمترین دلیل کاهش جمعیت مرال‌ها شکار غیرمجاز است.
در حال حاضر چند محیطبان در منطقهٔ هزارجریب مشغول به کارند؟
منطقه تحت مدیریت «سرمحیطبانی بیشه‌بنه» ۷۴ هزار هکتار است و ما تنها چهار نفریم که در شیفت‌های ۷۲ ساعته از منطقه حفاظت می‌کنیم. تعدادمان بسیار کم است و دو پاسگاه محیطبانی داریم، یکی پاسگاه محیط‌انی «بیشه‌بنه» است و دیگر پاسگاه محیطبانی «جنگلی».
بعد از حادثهٔ اخیر، وضعیت درمانتان به چه صورت پیش می‌رود؟
من دچار سوختگی نوع دو شده‌ام. آب جوش به گوش راستم صدمهٔ زیادی زده و شنوایی‌ام دچار مشکل شده است. فعلاً در مرخصی استعلاجی هستم و باید ببینیم درمان چطور پیش می‌رود.
در این هفت‌سالی که محیطبان هستید، آیا تجربهٔ اتفاقات دیگر از این دست را داشته‌اید؟
بله. سال ۱۳۹۶ در میانکاله، وقتی جلوی ورود ماشین‌ها را به منطقه می‌گرفتیم، یک ماشین به من زد و دستم شکست. آن فرد محکوم شد، اما نمی‌دانم چه حکمی گرفت.
تلخ‌ترین اتفاقی که در این سال‌ها تجربه کردید چه بوده؟
تلخ‌ترین اتفاق وقتی بود که یک قو در بغلم جان داد. پرندگان مهاجر همیشه برای زمستان‌گذرانی به تالاب «لپوی زاغمرز» می‌آیند. در شالیزارهای زاغمرز یکی از آنها تیر خورده بود. به سختی از نهر بیرون آوردمش، اما در بغلم جان داد. این یکی از سخت‌ترین و تلخ‌ترین اتفاقاتی بود که تجربه کرده‌ام.
برای برخورد با فردی که به شما صدمه زده چه توقعی دارید؟
اشد مجازات را توقع دارم. وقتی فردی می‌داند بازداشت شده و یک دستش به دستبند است و باز هم چنین برخوردی می‌کند و در گیجگاه من می‌زند و بعد هم شروع می‌کند به فحاشی، چه توقعی می‌توان داشت؟ او به قصد مرگ فلاسک را به سر من زد و هیچ احساسی نداشت. همه‌چیز برایش بی‌اهمیت بود.
فکر می‌کنید از چه زمانی به کار برمی‌گردید؟
زمان بازگشت را نمی‌دانم، اما دوست دارم هرچه زودتر برگردم؛ چراکه نزدیک فصل «گاوبانگی» هستیم و این زمان وقت جفت‌یابی مرال‌هاست، برای ما اهمیت بسیاری دارد. از ۱۵ شهریور تا ۱۵ مهر فصل گاوبانگی است. نتیجهٔ یک سال زحمت ما همین یک ماه است. چون تعدادمان بسیار کم است، دوست دارم سریع‌تر به کار برگردم.
بعد از درگیری‌هایی شبیه آنچه چند روز پیش تجربه کردید، باز هم می‌خواهید محیطبان باشید؟
اتفاقاتی از این دست باعث نمی‌شود بترسیم و عقب‌نشینی کنیم. اگر جای لکه‌های سوختگی تا همیشه بر صورتم بماند به آن افتخار می‌کنم؛ چون برای حفاظت از محیط زیست و حیات‌وحش بوده است.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *