پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | نگهبان امید

مراسم بزرگداشت «هوشنگ ضیایی» کارشناس پیشکسوت محیط زیست همزمان با تولد ۸۰ سالگی‌اش برگزار شد

نگهبان امید

در این مراسم از ویرایش جدید کتاب «راهنمای صحرایی پستانداران ایران» رونمایی شد





نگهبان امید

۶ آذر ۱۴۰۲، ۲۲:۴۵

خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی یکشنبه پنجم آذرماه، میزبان شب متفاوتی از دیگر شب‌های بخارا بود. جمع بزرگی از دوستداران محیط زیست و حیات‌وحش از همان ساعت اولیهٔ شروع برنامه گرد هم آمدند، صندلی‌های سالن را پر کردند و گروه بزرگی در تمام مدت برنامه ایستادند تا از شخصیتی تقدیر کنند که عمر و جوانی‌اش را برای حفاظت از تنوع زیستی این سرزمین گذاشت؛‌ هوشنگ ضیایی.

طبیعت ایران مدیون ضیایی است

| علی دهباشی |

امبرتو اکو می‌گوید انسان باید در زندگی‌اش یکی از این دو کار را انجام دهد؛ یا یک بچهٔ خوب تربیت کند، یا یک کتاب خوب بنویسد. استاد ضیایی هم بچهٔ خوب تربیت کردند و هم کتاب خوب نوشتند. در معیار امروزی دنیای غرب و دنیای پژوهش، نگارش کتابی مانند «راهنمای صحرایی پستانداران ایران» نیاز به یک مؤسسهٔ چندین‌طبقه و پنجاه-شصت پژوهشگر و بودجهٔ کلان دارد و استاد یک‌تنه آن را انجام داد.  ایران سرزمینی است که انسان‌های بزرگی چون دهخدا، دکتر معین و دکتر حسن انوری و بسیاری دیگر را پرورش داده است. بزرگترین دیکشنری ایران توسط دهخدا نوشته شده است. او با اینکه عاشق دکتر مصدق بود و دکتر مصدق به او پیشنهاد وزارت فرهنگ را داده بود، اما ترجیح داد گوشه‌ای عزلت گزیند و لغتنامه‌اش را بنویسد! یا دکتر محمد معین به‌تنهایی این کار را شروع کرد، در پنجاه‌وچندسالگی دچار سکتهٔ مغزی شد و پنج سال در کما بود. یا دکتر حسن انوری که عمرش دراز باد! اینها گنجینه‌های بزرگی هستند که هر صفحه از آثارشان به فرهنگ ایران و محیط زیست می‌پردازد و به تمام آن چیزی که مفهوم ایران قلمداد می‌شود، افزوده است.

 

از او نگاه کردن را آموختم

  | بهمن ایزدی |
خوشحالم در مورد استاد و دوست عزیزی اینجا صحبت می‌کنم که شیوهٔ نگاه کردن را به ما آموخت. دوستی که  روش و عملش و حرفش و کردارش قرین هم بودند. عزیزی که برایش غزالان تشنهٔ دشت‌های مرکزی یا کل‌های بی‌پناه صخره‌های زاگرس و گوزن‌های شکوهمند هیرکانی فرقی نمی‌کرد و تلاش داشت به همهٔ آنها در هر گوشهٔ این سرزمین که نیاز به حمایت دارند‌، کمک کند. او با همین نگاه از همان ابتدا در کنار استاد زنده‌یاد اسکندر فیروز بنیانگذار سازمانی شد که همچنان دستاوردهای این سنگ بنای زرین ادامه دارد. آن زمان که سازمان حفاظت محیط زیست بنیان گذاشته شد، نه سرمشقی داشتیم و نه کسی تجربه‌ای در این زمینه کسب کرده بود. این سازمان تنها ایده‌ای بود که باید با اندیشه و رفتار تحقق پیدا می‌کرد. آنها تصمیم گرفتند از تنوع زیستی و زیستگاه‌های حیاتی کشور حفاظت شود و این ایده را بی هیچ سازوبرگی عملی کردند. آنها در بخشی از بدنهٔ محیطبانی از نیروهایی کمک گرفتند که خودشان تهدیدی برای تنوع زیستی کشور شناخته می‌شدند؛‌ شکارچی‌ها!
 

برای بسیاری پذیرش این انتخاب سخت بود. بااین‌حال هوشنگ ضیایی و همکارانش توانستند این تغییر دیدگاه را به وجود آوردند. این اتفاق چیز ساده‌ای نبود. آنها باید به نقاط مختلف کشور سفر و افراد را یک‌به‌یک شناسایی می‌کردند. آنها در مدت کوتاهی که سازمان حفاظت محیط زیست تشکیل شد و هفت سالی که ادامه پیدا کرد، با همین نگاه که ساز‌وبرگ لازم را فراهم کردند. بنیانگذاران این سازمان  توأماً کار و تلاش کردند، طرح و برنامه دادند و آن را اجرا کردند. چنین فعالیت‌‌هایی کار سختی بود که هوشنگ در کنار اسکندر عزیز بیشترین اوقاتشان را صرف آن کردند. یکی از شاهکارهای استاد هوشنگ ضیایی آموختن شیوهٔ نگاه کردن بود. من از هوشنگ بسیار آموختم، از رفاقتش، از رفتارش و از هر آنچه برای محیط زیست انجام داد. او دوستی است که در لحظه‌های سخت همواره در کنار خود داشتم و به این رفاقت مفتخرم.

 

عشق به میهن براساس آموزه‌های استاد

  | مانیا شفاهی |
برای من افتخار بزرگی است تا بتوانم کار کوچکی در مقابل زحمات استاد ضیایی انجام دهم. او بیش از نیمی ‌از عمرش برای این ایران با عشق کار کرد و زحمت کشید. او عشق به این سرزمین را به شاگردانش یاد داد. مطمئنم در جمعی که اینجا هستند، تعداد زیادی از دانشجویان استاد مانند من درس‌ها و آموزه‌های او را به کار گرفتیم و براساس همین درس‌ها تصمیممان این بوده و خواهد بود که اینجا بمانیم؛ زیرا ما معتقدیم این سرزمین متعلق به ماست و باید برای بهبود شرایط آن تمام تلاش خود را به کار بندیم.

 

مشوق حضور زنان در حفاظت

  | نوشین ساطعی |
در زمانه‌ای زیست می‌کنیم که جزء یکی از سخت‌ترین روزهای تاریخ این مملکت است. هر روز با اخباری روبه‌رو می‌شویم، که پیام‌آور هراس هستند و افسوس؛  از خشک شدن تدریجی دریاچه‌ها و تالاب‌ها، تا در لبهٔ انقراض قرار گرفتن گونه‌ها، از تبعید و مهاجرت اجباری و حبس عاشقان و فعالان سرزمین تا پر کشیدن بزرگان ادب و فرهنگ و هنر ایران زمین. همه‌چیز با سرعت عجیبی در حال تغییر و زوال است؛ از منابع طبیعی و محیط زیست تا فرهنگ و اخلاق و منابع انسانی ارزشمند؛ عناصر مهمی‌که برای بقای این سرزمین لازم‌اند و ضروری.

در این بزنگاه روزگار است که ضرورت برگزاری چنین مجالس و محافلی آشکار می‌شود؛ باید گرد هم آییم تا به خود یادآوری کنیم فرهنگ و ادب، تاریخ و طبیعت این مملکت، قرن‌هاست مدیون و مرهون انسان‌هایی است که یادآوری مرام و مسلک و جهان‌بینی‌شان در روزهای سخت همچون شمعی است در تاریکی، بارقه‌ای است از امید. اغراق نیست اگر بتوان گفت، یکی از این افراد آقای هوشنگ ضیایی است.

فرصتی یافتم تا بتوانم از شخصی بگویم که ذات وجودی‌اش، روشنگر است، انگیزه است و امید؛ و چه واژه‌ای پرمعناتر از امید در این سال‌های سخت و سرد. در همین روزها است، که گاهی از گوشه‌ای کورسوی امیدی می‌بینم؛ زمانی که می‌شنوم دانشجوی اسبق آقای ضیایی و استاد دانشگاه، کتابش برندهٔ جایزه می‌شود و اکنون خود در قامت استادی امیدی است برای نسل بعد.

 

زمانی که می‌بینم ایدهٔ حفاظت مشارکتی در پارک ملی گلستان به همت آقای تیموری، محیطبانان و فرشاد اسکندری و با رهنمون‌های استاد ضیایی، گل کاشته است و ثمره‌اش انگیزه‌ای شده برای سایر مناطق. زمانی که می‌شنوم هم‌نسلانم، همان‌هایی که روزی در دانشگاه و در پروژه‌های ملی و بین‌المللی استاد ضیایی شاگردی می‌کردیم و هم‌رکاب بودیم، اکنون در ایران و در جای‌جای جهان، به‌عنوان کارشناسان ارزشمند، باسواد و متعهد مشغول فعالیت هستند. زمانی که می‌بینم، دوستان در بندم، نور امید در دلشان و فارغ از فضای زندان به‌دنبال انجام دادن کاری مفید و ارزشمند هستند تا زندگی را طرحی نو دراندازند؛ در همهٔ اینها نوعی عشق و امید و تعهد می‌بینم و نقطهٔ اشتراک آنها را هوشنگ ضیایی. ما نسلی بودیم که بسیار از او آموختیم.

 

آن زمان که به‌عنوان دانشجوی محیط زیست در کلاسشان حضور یافتم و به‌عنوان یک دختر و با تمام محدودیت‌هایی که برای زنان و دختران در این رشته متصور بود، دست‌وپنجه نرم می‌کردم، تنها هوشنگ ضیایی بود که این باور را در دل ما کاشت که عشق به کار و تعهد به آن زن و مرد و دختر و پسر نمی‌شناسد. به یاد دارم که گاهی سخت‌ترین مسیرها، مأموریت‌ها و مسئولیت‌ها را در عملیات صحرایی به دختران می‌سپردند، به امید آنکه اعتمادبه‌نفس را برای آنچه بدان علاقه و باور داریم، پیدا کنیم. و بسیارند نمونه‌هایی از این دختران و زنان که اکنون در جایگاهی قرار گرفته‌اند که کارها می‌کنند کارستان. در زمانی که به اجبار روزگار و تا حدودی خودخواسته از محیط زیست فاصله گرفتم، استاد ضیایی و هومن جوکار بودند که به من یادآور شدند، هنوز هم می‌توانم در جهت آرمان‌هایم قدم بردارم و با آموزش در حوزهٔ طبیعت و محیط زیست برای سرزمینم مفید باشم.

 

درحالی‌که در این روزها، سرگشتگی و یأس آسان‌ترین کار دنیاست، تنها امید، عشق و تعهد است که نجات‌دهنده می‌شوند، ما را به عمل وا می‌دارند و عمل خود آغازگر پویایی و زندگی‌ است. دور از انتظار نیست اگر که این سه خصیصه بتوانند این آب و خاک و مردم نازنینش را در برابر ناملایمات استوار نگه دارند؛ اگر قرار باشد ایران چون ققنوسی برخاسته از خاکستر، دوباره ایران شود و وطن دوباره وطن.

 

دوست زمان‌های سخت

  | مهدی تیموری |
اعتقادم این است اگر اسکندر فیروز زنده بود و از او می‌پرسیدیم بعد از آن‌همه سختی‌هایی که کشید، تنها دلخوشی و راحتی و خاطرهٔ خوشش از ما محیط زیستی‌ها چه بود، قطعاً از مردانگی استاد ضیایی در حق خود می‌گفت. در زمان صلح شاید مرد خیلی باشد، اما در زمان جنگ و سختی و گرفتاری معلوم می‌شود چه کسی در کنار ماست. زمانی که این افتخار نصیب من شد و  با تلفن و تماس مسئولیت پارک ملی گلستان را به من پیشنهاد کرد، حتی نگفتم بگذارید بروم و در خانه مشورتی کنم؛ زیرا استاد ضیایی بزرگ همهٔ ماست. همهٔ شما می‌دانید پارک ملی گلستان نگین طبیعت کشور و آبروی محیط زیست است. همهٔ ما خوشحال هستیم شاهان قاجار در بذل و بخششی که داشتند، این قسمت از سرزمین را نبخشیدند و امروز افتخار محیط زیست ایران است.

 

در ابتدا با توجه به بحث مدیریت مشارکتی در پارک ملی گلستان و اینکه ابلاغ رئیس پارک را رئیس سازمان بزند، مدیران استان گلستان برایشان این موضوع سخت بود و در مواردی مانع کار می‌شدند. بالاترین انگیزه برای من در آن سال‌ها، حتی بیشتر از هر رئیس سازمان و مدیرکلی آقای هوشنگ ضیای بود و همیشه نگاه ایشان را سرلوحهٔ کار خودم داشتم. ما اساتید بسیاری داریم که علمی ‌هستند و طرح‌های زیادی را برای مناطق نوشته‌اند، اما مهم اجرا کردن این طرح‌ها است.. من فکر می‌کنم استاد ضیایی علاوه بر مسائل علمی ‌و شخصیتی خاص و بزرگی که دارند، مهمترین ویژگی‌شان اجرایی بودنشان است. از روز اول تا لحظهٔ حاضر در مدیریت پارک ملی گلستان، همیشه و هر لحظه اگر انرژی گرفته‌ام و قدمی برداشته‌ام یا هر زمان خسته شده‌ام، تماسی با استاد داشتم. او سختی زیادی برای ایران کشیده‌، ولی با تمام وجود ایستاده است. یک‌بار جمله‌ای به من گفت مبنی‌بر اینکه «سازمان محیط زیست خانهٔ ماست» و من تلاش کردم همیشه آن را مدنظر داشته باشم. بسیاری از اساتید اگر پروژه‌شان تعریف نمی‌شد یا  ناملایماتی می‌دیدند سازمان محیط زیست را ترک می‌کردند، ولی کسی که مثل یک مرد برای حمایت از اسکندر فیروز ایستاد و این سازمان را ترک نکرد، استاد ضیایی بود. کوچکترین انگیزه‌ای که از وجود این بزرگمرد گرفتم، این بود که قدمی‌ هرچند ناچیز برای سرزمینمان بردارم.

 

نگاهش به جوانان است

  | افشین زارعی |
عنصری که همیشه در استاد ضیایی وجود دارد، امید و خوش‌بینی به آینده است. در تمام دوران شاگردی استان هیچگاه و در هیچ روزی از استاد «نه» نشنیدم. او با همین نگاه، جمع بزرگی از افراد کاردان را برای این کشور تربیت کرد‌ند. بارها کارشناسان سازمان حفاظت محیط زیست به او نقد می‌کردند؛ چرا اینقدر به دانشجوهایتان فضا می‌دهید، مگر ما تخصص نداریم یا دربارهٔ حیات‌وحش چیزی نمی‌دانیم و GIS نخوانده‌ایم؟ اما او می‌خواست دانشجویان و جوانان رشد کنند. در تمام آن پنج سرشماری بزرگی که در ایران انجام دادیم، یکبار استاد فقط پنجاه هزار تومان به هر یک از بچه‌ها کادو دادند. جالب اینکه بچه‌ها با این پول دوربین‌چشمی‌ روسی خریدند که نسبت به دوربین‌هایی که در بازار و سازمان حفاظت محیط زیست وجود داشت،‌ ارزان‌تر بودند. من فکر می‌کنم نسلی که آن سال‌ها توسط استاد ضیایی آموزش دید، منشأ خدمات بزرگی در محیط زیست ایران شده‌اند.

 

اهل تئوری نیستم

  | هوشنگ ضیایی |
برای سال‌ها می‌گفتند که بایستی مردم در امر حفاظت مشارکت داشته باشند، ولی آنچه انجام می‌شد اغلب تئوری بود و من هم اهل تئوری نیستم. همیشه معتقدم باید خیلی سریع کار را انجام داد؛ چون ممکن است شش ماه دیگر من در سازمان نباشم! زمانی که ماکو و در تبعید بودم، کارهای خوبی انجام دادم. زیستگاه درناها یا زیستگاه میش‌مرغ‌ها را پیدا کردم و توانستیم تا اندازه‌ای میش‌مرغ‌ها را حفظ کنیم یا کتاب راهنمایی صحرایی پستانداران را آن زمان نوشتم. ولی آخرین کاری که دارد انجام می‌شود، حفاظت مشارکتی است. پارک ملی گلستان پارک بی‌نظیری در دنیاست، خاطرم هست که جورج شلر یک‌بار به من گفت شما باید به‌عنوان یک ایرانی افتخار کنید که چنین منطقه‌ای دارید که مشابه آن را نمی‌شود جایی یافت. پارک ملی گلستان اولین پارک ملی ایران و نخستین ذخیره‌گاه زیست‌کرهٔ کشورمان و همچنین میراث طبیعی جهانی است.

پنج-شش سال پیش گزارش‌هایی می‌دادند که پارک در شرف نابودی است و شکارچیان آنجا مقیم شده‌اند. آن زمان یک اتاق‌فکر تشکیل دادیم و من در آن پیشنهاد کردم که مدیریت مشارکتی را در پارک ملی گلستان به کار بندیم. آن زمان دنبال فردی می‌گشتیم که با عشق و علاقه مدیریت پارک را به عهده گیرد و همانجا حضور داشته باشد. پیشتر دیده بودم که مهدی تیموری در منطقهٔ هرات در استان یزد که مدیریتش را به‌عهده داشت چه کارهای مهمی‌ دربارهٔ هوبره انجام داده و نسل هوبره را به گله‌های بزرگی رسانده است. ازاین‌رو، پیشنهادمان را با او مطرح کردیم. آن زمان که مهدی تیموری به پارک آمد، آمار حیات‌وحش افتضاح و حدود دو هزار و ۵۰۰ فرد کل و بز و قوچ و میش بود. در اولین بازدیدمان پیش از مدیریت او حیوانات زخمی، رد موتورسیکلت و پوکهٔ فشنگ ‌دیدیم، مرکز پارک و ساختمان‌هایی را که محل آموزش بود هم اجاره داده بودند. شب تا صبح میهمانی بود! پس از بازدید، وقتی با مهدی تیموری برمی‌گشتیم نگران بودم و گفتم نظرت برای مدیریت پارک چیست. به او توضیح دادم در گذشته حدود ۱۱ هزار کل و بز و آهو  و قوچ و میش در پارک ملی گلستان داشتیم که به دو هزار و ۵۰۰ فرد رسیده است و این روند نزولی به سرعت ادامه دارد. او گفت به شما قول می‌دهم اینجا بیایم و در ظرف پنج-شش سال جمعیت را به قبل بازگردانم. من اصلاً باور نمی‌کردم مهدی تیموری خانه و زندگی‌اش در یزد را رها کند و با خانواده در پارک ساکن شود. او آمد و پایمردی کرد و ما امروز به جایی رسیده‌ایم که آمار حیات‌وحش از دورهٔ ما هم فراتر رفته است.

 

در ابتدای کار، یک شورای راهبری راه انداختیم که اعضای آن از اقوام مختلف دور پارک و رؤسای سابق پارک مثل آقای قائمی ‌و کارگر بودند. این شورا تأثیر خوبی داشت؛ چون مردم کم‌کم حس کردند که پارک برای خودشان است. نکتهٔ جالب دیگر اینکه شکارچی‌هایی که هیچکس هم زورشان به آنها نمی‌رسید، همه جزو حافظان طبیعت و حیات‌وحش شدند. نمونه‌اش یکی از آنها که هر سال باید ۱۲ مرال شکار می‌کرد. دو سال پیش که رفتم دیدم یک کلبهٔ گردشگری راه انداخته است. آنقدر کارش رونق داشت که سال قبل حدود چهار-پنج سالن زده و خودش هم راهنمای گردشگری شده بود. خوشبختانه در این سال‌ها ۱۵ تا ۱۶ کلبهٔ گردشگری در اطراف پارک به‌وجود آمده است.

مهدی تیموری سدهایی را که قبلاً مانعی برای حفاظت بودند، شکست. در گذشته اگر کسی می‌خواست داخل پارک برود، به او اجازه نمی‌دادند؛ ولی او اجازه داد مردم وارد منطقه شوند. باور کنید پیش از او چادرهایی داشتیم که در فصل‌های گاوبانگی خالی بودند، ولی الان در حدود ۲۰۰ نفر علاقه‌مند به طبیعت متقاضی داریم که در این چادرها مستقر می‌شوند. حتی اساتید دانشگاه که قبلاً بیشتر به‌شکل تئوریک کار می‌کردند، در دورهٔ ریاست مهدی تیموری همراه با محیطبان به پارک می‌آیند و گونه‌ها را از نزدیک می‌بینند. او دنیای جدیدی را خلق کرد و به مردم اجازه داد که شاخ مرال جمع کنند. درآمد حاصله از این جمع‌آوری برای جامعهٔ بومی حاشیهٔ پارک باعث شد آنها پیشگام حفاظت از مرال‌ها شوند. برخی هنرمندان اصفهانی و…  هر کیلو شاخ را چند میلیون تومان از مردم می‌خرند و از آن صنایع‌دستی می‌سازند.

 

سال اول مدیریت مهدی تیموری آمار حیات‌وحش در پارک به‌نحو محسوسی افزایش یافت. دلیلش هم امنیتی بود که در پارک ایجاد شد و و جذب علف‌خواران را در محدودهٔ پارک به‌دنبال داشت. الان بعد از شش سال طبق سرشماری که با حضور اساتید دانشگاه انجام شد، بیش از ۱۱ هزار قوچ و میش و کل و بز داریم. مهدی تیموری عادت به پشت‌میزنشینی ندارد، او همواره خودش پیشاپیش بقیه حرکت می‌کند و گاهی هم چندروز در پارک غیب می‌شود. او توانست در این سال‌های الگویی از مدیریت مشارکتی را در پارک ملی گلستان شکل دهد که قابل اجرایی شدن در سایر پارک‌ها و مناطق است. بارها در جلسات گفته و داد زده‌ام آن زمانی که ما با تیر و تفنگ به مناطق می‌رفتیم و از حیات‌وحش حفاظت می‌کردیم، گذشته است. من خودم حفاظت پادگانی می‌کردم، ولی دیگر نمی‌‌توان به همان شیوه کار را انجام داد؛ زیرا نتیجه نمی‌گیریم. از وقتی که مهدی تیموری به ریاست پارک منصوب و جوامع محلی نظرشان در مدیریت لحاظ شد، آتش‌سوزی‌ها هم تمام شده یا وسعت محدودهٔ حریق به‌نحو قابل‌ملاحظه‌ای کاهش یافته است. در این سال‌ها به‌محض اینکه منطقه‌ای آتش می‌گرفت قبل از رسیدن محیطبانان و سایر پرسنل دولتی، مردم خودشان آتش را خاموش می‌کردند و شکارچی‌ها نگهبان پارک شده‌اند. مردم پارک گلستان را برای خودشان می‌دانند؛ زیرا اجازه دارند هروقت خواستند بروند پارک را ببیند و برخی اوقات هیزم جمع کنند و برای خانه‌شان بیاورند. امیدوارم کاری که مهدی تیموری کرد برای سایر مناطق الگویی بشود. امروزه پارک گلستان در حدود ۲۰ همیار دارد و توسط کمک‌های مردمی‌ حفظ می‌شود. سالنی که گوشه‌ای افتاده و به‌دردنخور شده بود، توسط یکی از خیرین بازسازی شده است و همایش‌های زیادی در‌آن برگزار می‌شود؛ مدرسه‌ای در روستای لهندر ساخته شده است و سایر بخش‌ها نیز بهبود قابل‌ملاحظه‌ای پیدا کرده‌اند. من همیشه گفته‌ام و باز هم می‌گویم وقتی یک کار شروع می‌شود، نیروهای بسیاری برای کمک می‌آیند.  

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *