پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | اسم پدر من طاهر است

اسم پدر من طاهر است





اسم پدر من طاهر است

۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ۲۰:۲۸

«اینکه «سن فقط یک عدد است»، هذیان مطلقی است که تنها کارکردی روانشناسانه دارد؛ مشتی خزعبلات و دیگر هیچ. آدم که به چهل‌سالگی لعنتی می‌رسد، خیلی چیزها یکهو عوض می‌شود، توی یک فرایند عجول، بسیاری از پسندها و پنداشت‌های استوارت تلف می‌شود. جایگزین آن چیزهای دیگری که تا امروز نبود.
در چهل‌سالگی انگار مرگ، کم‌کم همه‌جایی می‌شود. خودش را به تو نشان می‌دهد. لوندی می‌کند و تو برای فرار به گذشته‌ها پناه می‌بری، به خاطره‌های کودکی که مرگ هیچ‌وقت به آن‌ها نمی‌رسد.»

«سیامک صدیقی»، نویسندۀ کتاب «روایت‌های نامعتبر»، دانش‌آموختۀ زبان و ادبیات فارسی است و در کارنامهٔ حرفه‌ای‌­اش بیش از دو دهه فعالیت رسانه‌ای دیده می‌­شود. این اثر، نخستین رمان اوست که به‌تازگی در نشر «کنار» به چاپ رسیده است.
جریان ِمهم داستان که نویسنده به‌واسطۀ آن می‌خواهد، کشفی مهم را برای مخاطب خود بازگو کند، کاوش در خود و روایت‌های زندگی‌ست. جست‌وجویی برای چیستی روایت‌هایی که آدمی رقم می‌زند. گویا نویسنده و بالواقع آدمی با رسیدن به میانه‌های زندگی، به‌دنبال اعتبارسنجی و صحت‌سنجی ِردپایی از گذشته است؛ به‌دنبال اینکه روایت‌های بازگوشده، تحریفی از حقیقت هستند و یا تعریفی از آن. اینجاست که راوی دچار تناقض می‌شود، دچار نوعی شک و بدبینی و شاید بتوان این شک را به یک آگاهی و بیدارشدن تشبیه کرد.
«هویت توی بیست‌وسی سالگی تنها یک من است؛ یک منِ فراخ‌شده، باد‌شده، عظیم‌الجثه. به چهل‌سالگی که می‌رسی، صلابت من رنگ می‌بازد و با گذشته قاطی می‌شود. انگار از جستنِ پاسخی درخشان برای من بودنت مأیوس می‌شوی و گیر می‌دهی به هویت متروک خانوادگی.»

از طرفی نویسنده در داستان از تغییر کهن‌الگوها و کلان‌الگوهایی می‌گوید که نارس هستند و یا اعتباری ندارند. راوی از مخاطب می‌خواهد از یکجایی به‌بعد چارچوب‌ها و خط‌کشی‌های گذشته‌اش را کنار بگذارد و همه‌چیز را فدای مصلحت نکند. «انگار ما ایرانی‌ها دوست داریم همه چیزمان را فدای مصلحت کنیم، تنها و تنها مصلحت است که اهمیت پیدا می‌کند.» راوی نقل می‌کند که این چارچوب‌ها آنقدرها هم مقدس و دست‌نیافتنی نیستند و این باورهای ازپیش‌ساخته‌شده و تصورات دیکته‌شده‌ که آدمی از دوران کودکی و نوجوانی با خود به‌همراه دارد، می‌توانند از یقین به شک تبدیل شوند و باورهای دیگری جایگزین آن شود. می‌شود، می‌شود به باورهای دیگری چنگ انداخت و خیال‌های دیگری را در سر پروراند.

موضوع دیگری که نویسنده به‌روشنی از آن صحبت می‌کند، روایت از مرگ و گورستان است؛ صحبت از آدم‌هایی که بالای قبرها ایستاده‌اند و مشغول سلاخی کردن روایت‌های صاحب قبر هستند. «و من هربار که توی قبرستان قدم می‌زنم، بسیار بسیار از این روایت‌ها به گوشم می‌رسد. اصلاً جایگاه اصلی برای احیای روایت مردگان، همین قبرستان است. همیشه چندنفری هستند که دور یک مرده را گرفته‌اند و از زبان عاجزماندۀ او داستان‌ها می‌سازند.» نویسنده از قبرستانی می‌گوید که آدم‌ها توی حافظه‌شان دارند، از خاطرات مرده‌هایی که در مهمانی و سرکار و حتی مستراح با آنها ‌کشانده می‌­شود، از داستان‌های تلف‌شده و تاریخ‌­گذشته!
داستان «روایت‌های نامعتبر» از دو زاویه‌دید اول‌شخص و سوم‌شخص روایت می‌شود، با این دیدگاه که حتی راوی هم به یک روایت اعتمادی ندارد، و بالواقع داستان، به روایت‌هایی چندگانه از یک قصۀ واحد مبدل شده‌ است.

نثر قصه روان است و تشبیه‌های نوآورانه، فلاش‌بک‌ها، بازی‌های زبانی، مونولوگ‌های راوی و روایت‌های ناموثق، پیچشی جذاب در داستان ایجاد کرده است. پرسش اصلی مخاطب در همان ابتدای داستان، پرسش از بیرون دروازه است؟ آن بیرون، پشت دروازۀ خانه چه چیزی بود که راوی نمی‌توانست به آنجا پا بگذارد؟
«بدجنسی فقط بخشی برجسته در دنیای بزرگترها نیست. جهان کودکی هم برای خودش شرارت‌هایی دارد؛ بازی‌هایی که پس معصومیت خردسالی پنهان است و ناگاه دندان نشان می‌دهد.»

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *