یک زن مگر از زندگی  چه می­‌خواهد؟
فرزانه تونیفرزانه تونی مثل همه­ٔ روزها، یک روز صبح، مردم شهر از خواب بیدار شدند
«مثل همه­ٔ روزها، یک روز صبح، مردم شهر از خواب بیدار شدند. زن‌­ها سماورها را روشن کردند، جلوی آینه­‌ها دستی توی صورت بردند، چادرهای گل­دار سر کردند، دمپایی پا کردند […]
این همه تاریکی ازکجا آمده است؟
فرزانه تونیفرزانه تونی «آب‌نبات چوبی آویزان و هویج‌های سرگردان»
«آب‌نبات چوبی آویزان و هویج‌های سرگردان»، داستان پسرکی ده‌ساله است، که پدر و مادرش در آستانه‌ٔ جدایی قرار گرفته‌اند. «علیرضا» شخصیت اصلی، که داستان، حول محور جریان زندگی اوست؛ در […]
پدر و مادرها موجودات عجیبی هستند
فرزانه تونیفرزانه تونی شروع‌ ِحیرت‌انگیز از شاهکار ‌‌فانتزی «رولد دال»، که مثل همیشه مخاطب را برجای خود میخکوب می‌کند
«پدر و مادرها موجودات عجیبی هستند!» شروع‌ ِحیرت‌انگیز از شاهکار ‌‌فانتزی «رولد دال»، که مثل همیشه مخاطب را برجای خود میخکوب می‌کند. اینکه نویسنده با آوردنِ این جمله در شروع […]
زندگی  خوابی راحت نیست!
فرزانه تونیفرزانه تونی «شما که غریبه نیستید»
اسم شهداد را از روی جعبه‌ خرمای توی قفسه‌ها خوانده و به مسیرِخاکی و خاطره‌انگیزِ کرمان به سیرچ فکر می‌کند. به نان کُت‌کُتو، به ننه‌بابا و حکایت‌های معالجاتش ‌و شب‌نشینی‌های […]
به خاطر همه رنج‌هایی  که کشیدی برو
فرزانه تونیفرزانه تونی صحبت از سفر که می‌شود، چه روایت‌ها و داستان‌ها که از فکر آدم گذر نمی‌کند
صحبت از سفر که می‌شود، چه روایت‌ها و داستان‌ها که از فکر آدم گذر نمی‌کند. تجربه‌ سفرهایی واقعی از دنیای حقیقی، امیال و رویاها و یا لذتِ خوانش سفرنامه‌ها و […]
پیروزی کودکان بر بزرگسالان بدخواه
فرزانه تونیفرزانه تونی معرفی کتاب:
«بیشتر مادربزرگ‌ها خانم‌های پیر، دوست داشتنی، مهربان و خیرخواه هستند. ولی این یکی این‌طور نبود. او هر روز، تمام وقت، روی صندلی کنار پنجره می‌نشست و مدام از همه چیز […]
یادداشت
مردونگی  به تیر در کردن نیست
فرزانه تونیفرزانه تونی «تفنگ اهلی» عنوان داستان که ترکیبی از دو واژه متناقض است، روایتی‌ست از داستان‌هایی واقع­‌گرا با ظاهری درست و منطقی و تناقض‌هایی جدی در بطن داستان
دامون شخصیت اصلی ِداستان، یک نوجوان است. نوجوانی که هنوز نه‌تنها درک درستی از حرفه‌ پدرش ندارد، بلکه مانند بسیاری از نوجوانانِ دیگر تحت تاثیر رفتار و منش هم‌سن و […]
یادداشت
چه چیزها  که به خوردمان ندادند
«باعشق، گرسنه باید زیست؛ رها. و با عقل ِ محافظه‌کار ، سیر و سر به زیر. بهایم این‌سانند؛ سرِعمد، در آخور ِبی‌خبری و افسار، به دستِ دیگری!» «تاوان شیفتگی» یا […]

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *