پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | هیرمند و مسئلهٔ آب سیستان

تمدن ناشی از ازدیاد جمعیت و کافی نبودن آب

هیرمند و مسئلهٔ آب سیستان

«فروپاشی» را بهترین کتاب محیط زیستی روایی می‌دانم و در مقدمه ترجمه آن را یک کتاب سواد نامیدم





هیرمند و مسئلهٔ آب سیستان

۱۹ فروردین ۱۴۰۲، ۸:۳۹

چند روز پیش سرکار خانم فاطمه باباخانی که از روزنامه‌نگاران باسابقه خصوصا در زمینه محیط زیست هستند با من تماس گرفتند و درباره دیدار اخیرشان از سیستان و شهر سوخته صحبت کردند. اینکه خانم راهنمای فاضل باستان‌شناسی درباره چگونگی از میان رفتن شهر سوخته توضیحات ارزنده‌ای داده بودند. ایشان توضیحات خانم راهنما را با مواردی که در کتاب «فروپاشی» اثر جیردایموند، ناشی از دخالت منجر به نابودی زیستگاه‌های بشری می‌شود مقایسه می‌کردند. «فروپاشی» را بهترین کتاب محیط زیستی روایی می‌دانم و در مقدمه ترجمه آن را یک کتاب سواد نامیدم. مقایسه خانم راهنما را که با از ‌میان رفتن آن شهر یا بهتر است بگویم…
آن تمدن ناشی از ازدیاد جمعیت و کافی نبودن آب دانسته بودند به صورت مقطعی تأیید می‌کنم. در واقع ازدیاد جمعیت نمی‌تواند علت اصلی باشد زیرا جمعیت در دوران‌های پیشین تابع شرایط طبیعی و زاد و ولد و مرگ و میر تقریبا ثابت بود. دشت ‌هامون و هیرمند نیز می‌توانست پاسخگوی جمعیت‌های بسیار بیشتر باشد. اما کمبود آب را می‌توان ناشی از یک دوران ممتد خشکسالی نامید که هیرمند با همه بزرگی پاسخگوی نیاز‌ متعارف زندگی نبوده است. در واقع در نابودی شهر سوخته عوامل طبیعی بیش از عامل انسانی می‌توانسته مؤثر باشد، مگر اینکه نابودی آن شهر را به دلیل حمله و ایلغار خارجی بدانیم که رابطه مستقیم با شرایط محیط زیستی منطق ندارد، هرچند می‌تواند با شرایط محیط زیستی زیستگاه‌های حمله‌کنندگان مرتبط باشد.
نابودی تمدن شهر سوخته در ظاهر به پیدایش و نابودی تمدن سومر در حوزه فرات شباهت دارد. حوزه فرات شامل نینوا و دشت کربلای کنونی تا رسیدن فرات به‌ شط‌ العرب یا به خور عبدالله که در قدیم مصب جداگانه آن رود بود، شامل سرزمین آبرفتی حاصلخیز بود که قوم سومر در آنجا استقرار یافت و با بهره‌مندی از آب، زمین، ماهیگیری و دامداری متکی به علوفه فراوان‌ توانستند با کشاورزی به تولیداتی بیش‌ از نیاز خود دست یابند. این فزونی تولید بر نیاز موجب انگیزه‌ای برای پیدایش تمدن شد! آنها مازاد تولیدات خود را برای مبادله به همسایگانی که کالای دیگری داشتند پیشنهاد کردند، و بدین ترتیب قرارداد و مقررات و تنظیم مقرراتی حاکم بر شهر و روابط با قبایل دیگر آنجا را به نخستین‌ مرکز تمدن بشر تبدیل کرد.
تمدن سومر مدتها دوام داشت، اما همین دوام آن را به زوال کشاند! دلیلش این بوده که آن قوم هنوز با پدیده شور شدن تدریجی زمین در اثر آبیاری و تبخیر مکرر آشنا نشده و درمان آن را که زهکشی باشد درنیافته بود. زمین‌ها دیگر برای رویش گندم مناسب نبودند. آنها حتی با جُو آشنا شدند که مقاوم‌تر بود، اما زمان طولانی شوری را حتی برای رویش جو نامساعد کرد. شیوه متکی با کشاورزی که هنوز عکس‌های‌ هوایی کانالهای آبرسانی باستانی آن را مشخص می‌کند،‌ دیگر مازاد تولید نداشت. و تمدنی که بر پایه آن مازاد شکل گرفته بود تدریجا‌ پراکنده شد و احتمالا‌ در مسیرهای سیلک کاشان و مارلیک رودبار‌ در غرب ایران کنونی و جیرفت و شهر سوخته به سوی شرق ایران پراکنده کرد. البته اثبات این ارتباط نیاز به بررسی‌های علمی‌دارد. اما شباهت‌های هنری برجای مانده نشان از همین امر دارد.
تمدن سیستان نیز متکی به افزایش تولید بر نیاز بوده است. اما شیرینی آب و زمین منطقه، تخریب زیست محیطی در اثر استمرار کشاورزی و دامداری را منتفی می‌کند، بلکه بیشتر تابع عوامل طبیعی می‌نماید. اما اکنون در آن منطقه مشکل سیاسی و اقتصادی آب کاملا تابع ازدیاد جمعیت است.
از لحاظ تاریخی در سال 1973 موافقتنامه میان ایران و افغانستان مبنی بر تخصیص 22 مترمکعب بر ثانیه آب ورودی به ایران از شاخه سیستان رودخانه هیرمند واقع در جنوب زرنج امضا شد. ایران می¬بایست 4 مترمکعب بر ثانیه دیگر را از افغانستان خریداری کند تا کل تخصیص به 26 مترمکعب بر ثانیه برسد، درحالی‌که این موافقت¬نامه به دلیل بی‌ثباتی حکومتی توسط افغانستان به‌طور رسمی‌تصویب نشده است، نمایندگانی عالی¬رتبه هر دو کشور مکلف شده¬اند که از سال 2004 به‌طور منظم به‌منظور تجدیدنظر در تخصیص‌های آب تصویب¬ شده در 1973 ملاقات داشته باشند. در سال 1981 سه مخزن چاه نیمه 1، 2 و 3 را با ظرفیت 63/0 میلیارد مترمکعب برای اهداف آب شرب در ایران ساخته شد. سپس با تکمیل و ساخت چاه نیمه 4 این ظرفیت ذخیره به حدود 5/1 میلیارد مترمکعب رسید.
اکنون آیا آب هست ولى مصرف بالادستی زیاد شده و سهم اندکى به ایران مى رسد؟ آیا خشکسالى طولانى شده و واقعاً آب نیست؟ آیا افغانها‌ قرارداد ارفاقى با ایران ۱۹۷۳ را قبول ندارند؟ در این صورت به سهمیه‌بندی داوری مک ماهون برمى‌گردد که نصف آب سد کجکی سهم هر یک از دو کشور است!
اما راه‌حل چیست؟‌ آیا باید مانند مصر در سهم نیل در مقابل اتیوپی به ارتش متوسل شد؟ این که دیپلماسى نیست. اخراج افغانها از ایران هم مسائل انسانى و سیاسى خودش را دارد و راه‌حل نیست. آقای غنی که گویی خبر از پیشینه نداشت زمانی با همان فریادهای عصبی خودش به ایران گفت شما نفت دارید ما آب داریم! نمی‌دانست که پیشینه به قرارداد واگذاری هرات بر می‌گردد. اکنون زمانی نیست که ایران هم بخواهد به آن تلافی بیندیشد! دیپلماسى نیاز به ابتکار و راه حل مرضى‌الطرفین و صلح‌آفرین دارد. به نظر من باید کارشناسان به راه حل متفاوتى بیندیشند زیرا مسائل جمعیتی و اقلیمی در دو کشور به کلى تفاوت کرده است و بازگشت به شرایط گذشته و ماهیگیرى را باید کنار گذاشت! بیش از 50 سال می‌گذرد که بخش بزرگی از جمعیت سیستان برای گریز از بی‌آبی به دشت گرگان مهاجرت کرده و زابلی دیگر در آنجا برپا کرده است.
در سال 1973 که آخرین قرارداد میان هویدا و شفیق به امضا رسید جمعیت ایران 30 میلیون و جمعیت افغانستان 15 میلیون نفر بود. اکنون جمعیت ایران 90 میلیون‌ و جمعیت افغانستان‌ به حدود 50 میلیون نفر رسیده است! توسل به استدلال‌های حقوقی و سیاسی راه به جایی نمی‌برد. راه‌حل نیاز به دولت‌ها و و سیاست‌های مسئول دو جانبه‌ غیرمتوهم و غیرجهادى و غیرماجراجو و غیر جنگ‌طلب دارد. یعنى دولت‌های متعارف و برنامه‌ریز. مى‌توان فرض کرد که‌ چنین دولت‌هایى وجود دارند و می‌خواهند برنامه تنظیم کند. اولاً ایران باید پیش‌قدم باشد چون کارشناس و امکانات دارد. ثانیاً توجه داشته باشیم که افغانستان از مرگ‌ هامون بیش از ما زیان دیده است و باید آمادگى عقلانی براى اجراى برنامه مشترک و مشارکتى وجود داشته باشد. خصوصا آنکه ایران در شمال و جنوب خود با بیش از 2500 کیلومتر مرز دریایی برخوردار است که آخرین راه دستیابی به‌ آب شیرین‌سازی شده تلقی می‌شود. افغانستان از این موهبت نیز برخوردار نیست. باید توجه داشت که سیستان در دو سوی مرز از خشک‌ترین مناطق با بالاترین میزان تبخیر است. بادهای شدید ۱۲۰ روزه و غیر شدید دائمی تبخیر را تشدید مى‌کند و اگر سهم ایران هم داده شود بیشتر آن با تبخیر می‌شود و هدر می‌رود! اکنون در سراسر جهان با کشت گلخانه‌اى با خاک و یا هیدروپونیک مى‌توان نتیجه گرفت. صحراى اسپانیا اکنون ۶۰۰ کیلومتر مربع با کشت گلخانه‌اى بخش مهمى از سبزى و میوه اروپا را ۱۲ماه سال تامین می‌کند که حتی بخش مهمی ‌از آب مورد نیاز با تبخیر خورشیدی آب دریا همراه با تولید نمک به دست می‌آید. مصرف آب کشت گلخانه‌ای 10 برابر کمتر از کشت غرقابی است. و تولید برق بادی در سیستان توفان زده هوهبت دیگری می‌تواند باشد!
بررسى کارشناسانه براى ایجاد شرکتى در دو بال همزمان براى کشت متقارن در دو سوی مرز ایران و افغانستان که تدریجاً معادل دو برابر سهم آب ایران را در کشت گلخان‌ اى به طور کنترل شده مصرف کند و سقف‌ها نیز با پنل‌هاى خورشیدى ضمن کنترل حرارت سالن‌ها برق مورد نیاز کشت و خوشه‌های شهری جانبى آن را هم تأمین کند. مى‌تواند صدها کیلومتر مربع را زیر کشت متمدنانه و تخصصی برد و برنامه تصفیه فاضلاب شهرى هم بازیافت و به کشت بازگردانده شود. الگوى صحراى اسپانیا امیدبخش است. برنامه انتقال آب هم باید تدریجا در سطح کم و عمق بیشتر که مانند چاه نیمه‌ها تبخیر کمتری داشته باشد، کانالیزه شود. چنین برنامه‌اى ممکن است تخیلى تلقى شود. اما همه ابداعات جدى مانند همین تلفن هوشمند از تخیل و ابتکار آغاز مى‌شوند. چنین برنامه‌اى که می‌تواند کشت تریاک در افغانستان و و قاچاق جهانی آن را هم مهار کند. می‌تواند آن بخش آسیب‌دیده زیست محیطى را به صورت احیاى زیست محیطىِ مدرن و صلح‌آمیز بین‌المللى درآورد و از مساعدت‌هاى بین‌المللى هم برخوردار باشد که نیاز به حکومت‌هاى اهلى و رام و مدنى دارد و با ستیزه‌جویى و پرخاشگری سازگار نیست! امکان‌سنجی چنین برنامه سازنده‌اى باید توسط کارشناسان مشترک دو کشور انجام و شامل برنامه تفصیلی تدریجى از آبرسانى تا گلخانه‌ها و پژوهش و کشت متنوع ۱۲ ماهه و صنایع جانبی و تولید برق و شهرسازى و مدرسه و دانشگاه به صورت کاری تمدنى در بخشى فروپاشیده باشد. به این می‌گویند برنامه هدفمند همراه با دیپلماسى تخصصى آب و خاک و کشت و شهرسازی.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر