سایت خبری پیام ما آنلاین | فهرج سرزمین نبکاها و کهورهای شگفت انگیر

فهرج سرزمین نبکاها و کهورهای شگفت انگیر





۱۹ اسفند ۱۳۹۴، ۲۲:۳۳

فهرج سرزمین نبکاها و کهورهای شگفت انگیر

محمدتقی راهپیما
به بهانه جشنواره گردشگری و کویر نوردی شهرستان فهرج در روزهای چهارشنبه 21 و پنج شنبه 22 بهمن ماه 1394 شمسی به آن مناطق سفر کردیم.
روز جمعه 9 بهمن ماه 1394 با اتوبوس مسافربری آقای روح الامینی که تازه چند ماهی بیشتر از خرید آن نمی گذرد و همراه گردشگران کرمانی به سرپرستی آقایان علی ایرانمنش و بهرام بختیاری و به دعوت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و هلال احمر و مسئولین گردشگری بم و اعضای شورای شهر فهرج ساعت 6:30 صبح عازم شهرستان فهرج شدیم تا از جاذبه های گردشگری آن محیط بکر و طبیعی دیدن نماییم و روزی را در دامان طبیعت زیبا و دیدار با مردم سخت کوش آن دیار بگذرانیم.
ساعت 9:30 صبح به بم رسیدیم. متاسفانه فرصتی نبود که در بم توقف داشته باشیم و پیشرفت های بم را بعد از زلزله ویرانگر 5 دی ماه 1382 به چشم ببینیم. لذا اتوبوس به حرکت خود ادامه داد تا در ساعت 10:30 صبح به شهرستان فهرج رسیدیم.
در ابتدای ورودی شهر مسئولین میراث فرهنگی و هلال احمر و اعضای انجمن شهر فهرج و مسئولین فرهنگی بم منتظر ما بودند و از این لحظه تمام وقت خود را در اختیار ما گذاشتند و در تمام مسیرها همراه ما بودند تا بتوانند جاذبه های فرهنگی و تاریخی شهر خود را به رایگان و مجانی به ما معرفی کنند.
به امید اینکه گردشگری در این شهرستان دور افتاده رونق بگیرد، شهرستانی که همراه با استان یزد روزی هر دو، بخش بوده اند و حالا به برکت راه و امکانات دیگر بخش یزد به استان تبدیل شده و بخش فهرج سال ها در مقام خود در جا زده و تازگی چشم شیطان کور و گوش شیطان کر 5 سالی است که به شهرستان تبدیل شده مسئولین و مردم هم توانایی های خود را در طبق اخلاص گذاشته اند و امید دارند که دولت هم گوشه چشمی به آنها داشته باشد و با وجود طبیعت بکر و دست نخورده وجود تپه های شنی بی مانند که نظیر آن در کمتر جایی دیده شده است.
Nebkaha نبکاهای فهرج که در نوع خود بی نظیر هستند و بلندترین نبکاهای جهان را به خود اختصاص داده اند. همراه با درخت های کهور(kahor) که با استقامت ترین درخت در دنیا می باشند و وجود میل نادر در نزدیکی این شهرستان بتواند نظر مسئولین را به جاذبه های طبیعی این شهرستان جلب کند. این منطقه چنان زیبا و بکر بوده که نظر مرحوم پروفسور شهریار عدل را جلب کرده و با گروه خود چند سالی است که برای کاوش در این منطقه مشغول بوده ولی متاسفانه طبیعت با اهالی این شهر سر ناسازگاری داشته و انسانی که پاریس را به آن همه مزایا و زیبایی به امید خدمت به طبیعت و مردم شهر فهرج آن محیط زیبا را ترک کرده، روزگار روز یکشنبه در 31 خرداد ماه 1394 شمسی او را در سن 72 سالگی به علت ایست قلبی از مردم این شهر گرفت. با امید اینک گروه پروفسور عدل همچنان کاوش های خود را در این شهر ادامه دهند و دولت هم یارای آنها باشند.
سرانجام اتوبوس گردشگری ما به راهنمایی مردم به باغ زیبای رئیس شورای شهر فهرج رفتیم و به استراحت پرداختیم. سپس به صرف ناهار و قرائت نماز در این باغ مشغول شدیم و پس از استراحت به بازدید کلوت های فهرج و Nebkaha نبکاها و تپه های شنی و قلعه فهرج پرداختیم.
1- اوج زیبایی را در تپه های شنی همراه با نمایش زیبای موتور سواران فهرجی که با موتورهای معمولی تپه های شنی را با آخرین سرعت بالا و پایین می رفتند می توان دید. حتی رانندگان ماشین های سواری هم به موتور سواران تاسی کرده و آنها هم تا نیمه های تپه ها این مسیر شنی را با ماشین های معمولی طی می کردند.
2- گروه موسیقی محلی فهرجی بدون هیچ چشم داشتی به استقبال گروه گردشگری آمده بودند و از اول تا آخر اقامت گروه در تپه های شنی به نواختن موسیقی محلی مشغول بودند.
3- گروه شتر سواران هم با سعه صدر شترهای خود را با مشکلات فراوان از بیابان های اطراف با موتور جمع آوری کرده و به منطقه تپه های شنی آورده بودند که گروه گردشگر بتوانند به رایگان از سواری و شیر شترهای آن ها استفاده کند.
البته ارائه تمام این خدمات مجانی بود ولی اگر کسی خودش می خواست محبت آنها را جبران کند. آنها هم با تعارف زیاد قبول می کردند.
اما دنباله ماجرا در برگشت از شهرستان فهرج به طرف کرمان در ساعت 11 شب در کیلومتر 85 جاده کرمان- بم متاسفانه اتوبوس ما خراب شد. هر چه آقایان روح الامینی و رسولی رانندگان اتوبوس کوشش کردند نتوانستند اتوبوس را به راه بیاندازند. به ناچار با تلفن به رانندگان کرمان -گلباف متوسل شدند که اتوبوسی برای ما بفرستند. بالاخره راننده ای از گلباف جواب «هل من ناصر ینصرنی» ما را داد و ساعت 2 بعد از نصف شب اتوبوسی که مسلمان نشنوند، کافر نبیند، به امداد ما آمد که اتوبوس گلبافی دست کمی از ماشین مش ممدلی معروف نداشت. ولی به هر حال خوب بود و ما را از آن وضع فلاکت بار نجات داد. و بار دیگر لنگه کفش در بیابان نعمت شد.
وداع با راننده اتوبوس «روح الامینی»
آقای روح الامینی صاحب و راننده اتوبوس در سرمای شدید پتو را به دور خود پیچیده و از اتوبوس جدا نمی شد. در حالی که بغض گلوی او را گرفته بود و برای اینکه گریه او را نبینیم سر خود را به زیر پتو پنهان کرده بود و از ترس دزدان شبگرد ترجیح داد که با حال زار شب را به تنهایی در اتوبوس بگذراند. در حالی که سرما بیداد می کرد. درد ما کمتر از درد صاحب اتوبوس نبود؛ ولی کاری از دست ما ساخته نبود. لذا همگی با بی میلی از او جدا شدیم و بر مرکب مراد سوار شدیم و او را با اتوبوس تنها گذاشتیم که با درد خود بسوزد و بسازد.
ساعت 4:30 صبح روز بعد اتوبوس گلبافی به شهر کرمان رسید و در طرفه العینی هر یک چون سایه ناپدید شدیم. گویی همه از هم خجالت می کشیدیم که راننده را با آن حالت زار در بیابان به امان خدا رها کرده بودیم. یادم می آید در خاطرات راننده ماشین سنگینی از کانادا می خواندم که نوشته بود پنچر می کند. فلاسک چای و زیرانداز خود را برمی دارد و در سایه درختی بساط خود را پهن می کند و بعد به شرکت بیمه تلفن می کند و در برگه ای روز و ساعت و دقیقه تلفن کردن را یادداشت می نماید. شرکت گیرنده پیام موظف است حداکثر ظرف 5 دقیقه نماینده خود را پیش راننده بفرستد. اگر زمان آمدن سرویس کمکی بیشتر از 5 دقیقه طول بکشد در ازای هر دقیقه دیر کرد مبلغی را باید بپردازد. وقتی شرکت پنچری ماشین را به اتمام می رساند، رسیدی از راننده می گیرد و به دنبال پیغام های دیگر می رود.
راننده در خاطراتش نوشته بود حداکثر اگر موتور ماشین بسوزد شرکت بیمه موظف است در ظرف 5 دقیقه بیاید و راننده را به نزدیکترین هتل رستوران ببرد و ماشین را با یدک کش به تعمیرگاه مجاز برساند. راننده هم پس از استراحتی در هتل به شرکت خود مراجعه می کند. در هنگامی که ماشین در تعمیر است کار دیگری را به او محول کنند.
آن شب مقایسه کردم وضع آقای روح الامینی راننده اتوبوس ما را با خاطرات راننده ای که نمی دانم آن را بایستی واقعیت بدانم یا خواب و خیال. به هر حال امیدوارم که راننده ما که نه تنها ما او را تنها و بی کس رها کردیم، بلکه صمیمی ترین دوست او راننده کمکی هم نتوانست کاری برای او انجام دهد و او هم به ما تأسی کرد و همان کاری را انجام داد که ما از سر ناچاری انجام دادیم.
نمی دانم شرکت های بیمه در ایران چگونه آسوده و راحت از کنار این مشکلات رد می شوند و شانه خالی می کنند و به روی خودشان هم نمی آوردند. لااقل پنجاه درصد ماشین های سواری را می دانم که هر ساله صد در صد بیمه خود را می پردازند و دنبال خسارتی هم نمی روند. فقط مانند بچه های دوره ابتدایی که اندک شیرینی و با یک بارک الله گول می خورند. هر ساله حق بیمه را حداقل 20 درصد اضافه می کنند و برای آن 50 درصد خوش حساب اندکی تخفیف منظور می کنند و بارک الهی با آنها تحویل می دهند.
به امید آن که شرکت های بیمه در ایران ترحمی به ما بکنند و در ازای دریافت تمام و کمال پول خود از مشتری حداقل امکانات رفاهی را در اختیار مالکان وسیله نقلیه قرار دهند.
نمی دانم چرا تنهایی آقای روح الامینی در آن شب سرد و در اتوبوس تنها مرا به یاد خدمات مشعشع بیمه های ایران انداخت.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *