پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | فقر ما را شکارچی کرد

گزارش «پیام ما» از «چشمه خان»،‌ روستایی که به واسطه شکارچیانش در حاشیه پارک ملی گلستان معروف است

فقر ما را شکارچی کرد

رضا، شکارچی سابق چشمه خان: گرسنه بودم‌، زن و بچه‌ام گرسنه بودند،‌ به شکار رحم نمی‌کردم و هر چقدر می‌شد، می‌زدم





فقر ما را شکارچی کرد

۲۸ دی ۱۴۰۱، ۹:۱۸

لاش‌کش بودم،‌ آن وقت‌ها شاهپور عبدالرضا و شاهپور غلامرضا به همراه مهمانان خارجی‌شان از هلیکوپتر روی ساختمان آلمه پیاده می‌شدند و پس از استراحت برای شکار می‌رفتند. من هم همراه‌شان بودم،‌ شکار را که می‌زدند،‌ آن را با اسب به ساختمان آلمه منتقل می‌کردم‌، سر و گردن از آن آنها بود و گوشتش برای من! روزی 10 تومان می‌گرفتم،‌ پنج تومان برای خودم و پنج تومان برای اسبم. در روستای ما «چشمه خان» فریدون نامی بود که از کودکی کور شد‌، ولیعهد قول مساعد برای مداوایش داد و به شیراز منتقلش کردند‌، سال 57 فریدون در انتظار عمل و بهبود چشم‌هایش بود،‌ شاه و ملکه و همگی خاندان‌شان از ایران خارج شدند،‌ دکتر بیمارستان شیراز به فریدون گفته پول داری که می‌خواهی عمل شوی؟ او هم جواب داده که قرار است ولیعهد هزینه درمانم را بدهد،‌ دکتر خنده‌ای کرده و گفته آنها همه فرار کرده‌اند تو هم بهتر است به روستایت برگردی! فریدون به چشمه خان برگشت و همین چند سال پیش در حالی که همچنان چشم‌هایش جایی را نمی‌‌دید از دنیا رفت. من هم همان سال 57 به بعد لاش‌کشی را کنار گذاشتم و شکارچی شدم.

 

قاسم تورانی نامی شناخته شده در چشمه خان‌، روستایی در حوالی پارک ملی گلستان است. همانطور که از نامش پیداست‌، اهل خارتوران شاهرود است اما دهه‌ها پیش اجدادش به این منطقه مهاجرت کرده‌اند. قاسم 70 سال دارد و برای دهه‌ها شکارچی اول روستایش که به شکارچی بودن شهره‌اند، بوده است. تا پیش از انقلاب با محیط‌بان‌ها همکار بود و برای مهمانان شکارچی پارک، لاش‌کشی می‌کرد. 10 روز و 20 روز در پاسگاه محیط‌بانی آلمه می‌ماند و گاهی هم در زنده‌گیری پلنگ مشارکت داشت. آن سال‌ها برای زنده‌گیری پلنگ از سگ‌ها به عنوان طعمه استفاده می‌کردند. قاسم عکسی از آن دوران ندارد،‌ در سال‌های ابتدایی انقلاب از ترس اینکه مبادا او را به خاندان سلطنتی متصل کنند همه را آتش زد. از سال 57 تا زمانی که شکار غیرمجاز را کنار گذاشت به گفته خودش بیش از 9 بار گیر افتاده و شش بار اسلحه غیرمجاز از او گرفته‌اند. وارد منطقه که می‌شده و محیط‌بانان او را می‌دیدند،‌ داد می‌‌زدند: «قاسم تو را دیدیم»، او عادت به فرار کردن نداشته‌، همان وقت اسلحه را می‌انداخته و منتظر محیط‌بان‌ها می‌مانده و حتی به صرف ناهار و… به خانه دعوت‌شان می‌کرده. قبول نمی‌کردند و می‌گفتند خانه متخلف نمی‌روند. با این حال به او دستبند هم نمی‌زدند. سر وقت دادگاه می‌رفته و جریمه شکار غیرمجاز را می‌داده! دوباره همین روند تکرار می‌شده و باز روز از نو و روزی از نو!
مرا در چاله انداخت و خانه‌نشین کرد
می‌گویم آقا قاسم گوشت‌‌فروشی هم می‌کردی؟ جواب می‌دهد که پدرش یک بار به او گفته گوشت‌فروش‌ها بی‌کفن دفن می‌شوند. دراین‌باره به دو نفر از شکارچیان منطقه ارجاع می‌دهد که پس از شکار بر بام می‌رفتند و داد می‌زدند «گوشت،‌ گوشت» هر دو بی‌کفن مانده بودند تا اهالی کارشان را انجام دادند. قاسم تورانی در منطقه کم شکار نکرده است‌، یک بار او را در حالی که مرال شکار کرده گرفته‌اند و 8 بار دیگر قوچ زده بوده،‌ می‌گوید گوشت را صرف خوراک خانواده کرده و یا تعارف زده است. در منطقه هر کس گوشت شکار می‌خواست سراغ او می‌رفت و به خواسته‌اش می‌رسید. چند سالی است قاسم تورانی شکار را کنار گذاشته و تفنگش را آویزان کرده است. دلیلش را مدیریت جدید پارک یعنی مهدی تیموری می‌داند. «مرا در چاله انداخت و خانه‌نشین کرد». مهدی تیموری از او قول مردانه گرفته که شکار نکند، او هم قول داده‌، گاهی با هماهنگی و اجازه محیط‌بان‌ها می‌رود و در ساختمان آلمه می‌خوابد. لبخندی می‌زند و می‌گوید: «دست خالی برمی‌گردم».
زنگ می‌زنم و می‌‌گویم مراقب آهوها باشید
رضا از دوستان و اقوام قاسم است. به گفته او همه شکارچیان چشمه خان از شاگردان قاسم هستند‌، هر چند که او توانسته است‌، جایگاه استاد را به دست آورد. رضا ورشکسته شد،‌ سراغ هر کاری که رفت تا نانی به دست آورد، به در بسته خورد‌، یا پولش را نمی‌دادند یا اخراجش می‌‌‌کردند. قاسم هر بار به رضا می‌گفت اول کارهای دیگر را امتحان کن و گزینه آخرت گوشت‌فروشی باشد. آن وقت در حال ساختن سد در همان حوالی بودند. قاسم هم رفت و درخواست کار داد، با دو مرد که جغجغه را از چاه بیرون می‌‌کشیدند همراه شد. «گفتم بگذارید من هم امتحان کنم، دیدم با یک دست هم می‌شود آن را بالا کشید، به آنها گفتم این نان نجس است که به خانه ببرم، شکار کنم بهتر است. آنها از من می‌خواستند دروغ بگویم و دزدی کنم، من نمی‌توانستم. این شکار را خدا آفریده،‌ ما را هم خدا آفریده،‌ بنابراین می‌توانم گوشت آنها را بفروشم.» رضا هم از لاش‌کشی نزد قاسم کارش را شروع کرده، قاسم به او جهت باد و… را توضیح می‌داده و او توانسته به مرور جای قاسم را در منطقه بگیرد. «من گرسنه بودم‌، زن و بچه‌ام گرسنه بودند،‌ به شکار رحم نمی‌کردم و هر چقدر می‌شد، می‌زدم. یک بار دخترم از من گوشت خواست‌، شبانه به منطقه رفتم و چهار صبح با گوشت شکار برگشتم. دخترم بیدار شد و خوشحال از اینکه در خانه گوشت داریم.» محمود احمدی‌‌نژاد که رئیس‌جمهور شد، وام‌های کم‌بهره به روستاییان دادند‌، قاسم با این وام یک گاوداری راه انداخت،‌ گوشت‌فروشی را هم کنار گذاشت.

علی، شکارچی سابق چشمه خان: آمار نگویید چون بدآموزی دارد‌، فقط این را بنویسید که ما از ناداری و بدبختی این کار را کردیم. وام کم‌بهره که گرفتم،‌ 100 گوسفند خریدم و شکار را کنار گذاشتم،‌ این روزها به خاطر گرانی خوراک دام همه را فروخته‌ام و بیکارم

مهدی تیموری، رئیس جدید پارک پنج سال پیش به منطقه آمد و تلاش کرد شکارچیان را متقاعد به ترک فعل شکار کند. در همین دوره مواقعی پیش می‌آمد که قاسم با محیط‌بان‌ها تماس می‌گرفت و می‌گفت آهوها از سمت میرزابایلو به سمت چشمه خان آمده‌اند و ممکن است شکار شوند‌، بیاید و آنها را بگردانید. البته در دو سه سال اخیر با افزایش قیمت خوراک دام قاسم همه گاوهایش را فروخته و تنها یکی را نگه داشته که زن و بچه‌اش به همسایه برای شیر رو نزنند. خرج همین یک گاو از دخلش برای قاسم بیشتر است و می‌گوید اگر اوضاع اقتصادی همینطور پیش برود ممکن است بخشی از شکارچیان به کار سابق برگردند. می‌گویم هیچ‌وقت فکر کرده‌ای با توجه به تجربه‌ات همیار محیط‌بان شوی،‌ جوابش منفی است. «یک روز تلفن من زنگ بخورد و وقتی قطع کنم همان موقع صدای تیر بیاید،‌ خودت باور می‌کنی من گزارش به شکارچی نداده‌ام.» به گفته او نمی‌شود در سایه این بی‌اعتمادی که به واسطه سال‌ها شکار غیرمجاز او در منطقه شکل گرفته،‌ همیار شد.

محمد نجاری، دهیار چشمه خان: آرمان پارک ملی گلستان این است که اطلاعات جامعه محلی را نسبت به این پارک بالا برده تا برخورد درستی با طبیعت داشته باشند

می‌خواستم در آب سم بریزم
علی قلبش را باطری گذاشته،‌ می‌گوید آنقدر از محیط‌بان‌ها کتک خورده که قلبش دچار مشکل شده! یکی از روسای سابق پارک تصمیم به مقابله سخت با شکارچیان گرفت،. برنامه این بود که به محض دیدن شکارچی در منطقه فارغ از اینکه شکار کرده باشد یا نه،‌ به شکل فیزیکی با او برخورد شود. علی چهار بار در آن دوره گیر ماموران افتاد و به شدت کتک خورد، یاد گرفته بود لباس زیادی بپوشد تا در برابر ضربه‌ها کمتر آسیب ببیند. این مواجهه فیزیکی به گفته خودش تعارض را افزایش داد،‌ شکارچیان را دچار عقده کرد، همین شد که از گرمه،‌ جاجرم،‌ گنبد یا هر جای دیگر به شکارچیان آدرس پارک ملی گلستان را می‌‌دادند تا بیایند و شکار کنند. علی یک بار فکر کرد حتی برای حیات‌ وحش منطقه سم بریزد‌، همان وقت که دست‌هایش را بسته بودند و به شکم و پهلویش لگد می‌زدند.
اگر بخواهید عدد بدهید چقدر در منطقه در طول یک سال شکار می‌کردید؟ قاسم یک عدد می‌‌گوید و رضا عدد را تا 10 برابر بالا می‌برد، علی می‌گوید: «‌آمار نگویید چون بدآموزی دارد‌، فقط این را بنویسید که ما از ناداری و بدبختی این کار را کردیم. وام کم‌بهره که گرفتم،‌ 100 گوسفند خریدم و شکار را کنار گذاشتم،‌ این روزها به خاطر گرانی خوراک دام همه را فروخته‌ام و بیکارم».
گردشگری، معیشت جایگزین
محمد نجاری 32 ساله از سال 97 دهیار چشمه خان شده است. او نام روستا را برگرفته از چشمه‌های متعددی می‌داند که اغلب آنها خشک شده‌اند. چشمه‌ خان قدمت زیادی ندارد‌، چندین دهه پیش 10 خانوار از حسین‌‌آباد کالپوش‌، 10 خانوار از گرمه و 10 خانوار از آشخانه به منطقه مهاجرت و روی زمین‌های اربابی شروع به کار کردند. اصلاحات ارضی این خانوارها را زمین‌دار کرد، برخی به شهر رفتند و گروهی هم ماندند. در حال حاضر هم چشمه خانی‌ها از این سه منطقه‌‌اند.
بزرگترین مشکل چشمه خان از نظر او به خطوط انتقال گازی برمی‌گردد که پیش از انقلاب از کنار روستا رد شده و پیشروی چشمه خان به سمت جاده آسیایی را محدود کرده است. به مرور حریم لوله‌ها هم افزایش یافته و این روزها بافت روستا هم درگیر آن است. از نظر نجاری جابه‌جایی خطوط می‌تواند فرصت پیشروی به سمت جاده را برای اهالی فراهم و فرصت سرمایه‌گذاری برایشان ایجاد کند. در کنار آن چنانچه صنایعی هم در حوالی روستا وجود داشته باشد،‌ چالش اشتغال روستا حل می‌شود.
در چشمه‌ خان اغلب مردم کشاورزند یا دامدار، هفت تا هشت نفر کامیون دارند، برخی کارهای خدماتی انجام می‌دهند و 20 نفر در سدی در همان حوالی مشغول کارند که با اتمام کار آن در یکی دو سال اخیر بیکار می‌شوند. در دوره‌ای که قاسم و علی از آن نام می‌برند اهالی توانستند وام کم‌بهره بگیرند و تعداد دام روستا از 2500 راس به 5700 راس رسید،‌ با این حال به مرور از تعداد دام‌ها کاسته شد و باز به همان رقم سابق برگشتند. بیکاری باعث شد مهاجرت در چشمه خان هم زیاد شود،‌ بخشی از آنها سمت گنبد رفتند و گروه دیگری گرمسار، برخی از آنها که رفته‌اند حاشیه‌نشین شده‌اند مشابه سایر مهاجران روستایی!
گردشگری یکی از راهکارهایی است که از نظر نجاری می‌تواند به معیشت جایگزین بدل شود،‌ از همین روست که با بخشدار تفاهم کرده‌اند منازل روستاییان را رنگ کنند و جلوه‌ای به آن بدهند، همچنین مراقب باشند تا روستا تمیز باشد و انواع و اقسام بوم‌گردی‌ها را در آنجا راه بیندازند.
در حال حاضر در چشمه خان چهار واحد بوم گردی وجود دارد که گردشگران در آن ساکن می‌شوند. جاذبه‌ اصلی برای کسانی که این روستا را انتخاب کنند پارک ملی گلستان است. از همین روست که نجاری درخواست دارد بتواند با رئیس پارک به توافق برسد تا گردشگران اجازه پیدا کنند وارد محدوده مدیریت او شوند‌، گشتی بزنند و بار دیگر به چشمه خان برگردند. به گفته او «این تبلیغاتی برای خود پارک هم است،‌ علاوه بر اینها آرمان پارک ملی گلستان این است که اطلاعات جامعه محلی را نسبت به این پارک بالا برده تا برخورد درستی با طبیعت داشته باشند».
قاسم و علی و رضا هر سه همچنان علاقه‌مند به گوشت شکارند، این را مخفی نمی‌کنند، دنبال این هستند که بتوانند پروانه‌ای بگیرند، هر گونه‌ای از پرنده و سمدار که باشد. قاسم می‌‌گوید ما معتاد به این موضوع شده‌ایم و علی می‌گوید نمی‌شود یک روز بیاید و بگویید این کار را از همین امروز رها کن، اینها نیاز به فرهنگ‌سازی دارد. قاسم 70 ساله است و علی حوالی 30 سال و رضا به 50 ساله می‌‌خورد. چشم هر سه مرد به تصمیماتی است که از سوی رئیس پارک ملی گلستان گرفته می‌شود،‌ آنها می‌‌خواهند مهدی تیموری برای جوان‌ترها کاری کند که سراغ شکار نروند‌، آنها به دنبال معیشتی می‌‌گردند که بتواند نان به خانه‌شان بیاورد،‌ آنها می‌خواهند جنگی که سال‌ها میان محیط‌بان و شکارچی وجود داشته به صلحی پایدار برسد.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر