پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | صنایع دستی؛ پیشنهاد معطل مانده چاهستان

گزارش «پیام ما» از مهاجرت روستاییان و تخلیه روستای چاهستان در هرمزگان

صنایع دستی؛ پیشنهاد معطل مانده چاهستان

اهالی یک روستای بندرعباس در جست‌وجوی کار روستای خود را ترک کرده و اکنون ساکن یکی از محله‌های حاشیه‌نشین این شهر هستند





صنایع دستی؛ پیشنهاد معطل مانده چاهستان

۱۱ بهمن ۱۴۰۰، ۰:۰۰

دست‌های بی‌بی شمسی تند تند کار می‌کند. پَلاسی در ورودی بقالی کوچکش در محله چاهستانی‌های بندرعباس پهن کرده و با بالشتک و قرقره‌ها، زری‌بافی می‌کند. کاری که خودش می‌گوید از مادر و مادر بزرگش به ارث برده است: گرچه زری‌های کشمیری آن روزها کجا و نخ‌زری‌های چینی امروز کجا. از بی‌بی شمسی می‌پرسم که اینجا چه می‌کند؟ محله‌ای حاشیه‌ای که نام و نشان روستایی به‌همین نام را دارد. بی‌بی با انگشت‌هایی گره کرده دور قرقره‌های زری می‌گوید: برای کار پسرهایم آمدیم اینجا. در روستا دیگر کاری نیست. نه که فقط کار نباشد آبی هم نیست. نخلستان داشتیم اما فروختیم. نخلستان‌ها رونقی ندارد. همه روستا را ترک کرده‌اند. جز معدود آدم‌هایی که بچه‌هایشان جای دیگری بودند یا برای رفتن هم پول نداشتند کس دیگری نمانده است. سراغ چاهستان را می‌گیرم. به‌زبان خودش نشانی روستا را می‌دهد و می‌گوید: «رفتنت به‌آن‌جا بی‌فایده است. می‌خواهی از روستا چیزی بدانی با همین مردم حرف بزن»

چاهستان با هنر دست بی‌بی شمسی و حصیرهای کهنه‌ای که از در و دیوار دکان آویخته است سوالی شده که فقط با تماشا می‌توان جوابش را پیدا کرد. فکر می‌کنم چاهستان با همه چالش‌ها، خشکی‌ها و سختی‌ها نمی‌تواند خالی از سرمایه‌هایی باشد که اهالی را یک بار دیگر به خود بخواند.
خلخال حنا به پای نخلستان‌ها
از بندر عباس 60 کیلومتری به سمت کوه‌های بَهرغ می‌رویم که خنکای نخلستان خودش را نشان می‌دهد. نخلستان‌ها یکی در کنار دیگری ایستاده و گویی به پای هر درخت نخل، خلخالی از بوته‌های چشمگیر حنا بسته‌اند. بنابر آمار منتشر شده از سوی استانداری هرمزگان بیش از 75 درصد از اهالی که هنوز ساکن چاهستان هستند را کشاورزان و نخلستان‌داران تشکیل می‌دهند و 25 درصد دیگر نیز به دامپروری مشغولند. اما آقا‌محمد یکی از اهالی که او را در نخستین نخلستان پیش از ورود به روستا می‌بینیم می‌گوید کمیت دام و نخل این روزها لنگ می زند و مالکان را ناچار به فروش می‌کند.
از آقامحمد سراغ زری‌بافی روستا را می‌گیرم. آنچه در دستان بی‌بی شمسی دیده‌ام را نقل می‌کنم. او می‌گوید: «اینجا روستای پر رونقی بود. می‌بینید از اسم روستا هم پیداست. منابع آب زیاد و چاه‌های فراوان روستا را به نام چاهستان مشهور کرد. آب که بود درخت نخل هم به وفور بود. شما فقط زری‌بافی روستا را دیده‌اید که برای استفاده در لباس‌های زنان استفاده می‌شد. اما حصیربافی هم در روستای ما رونق فراوان داشت»
نه از تاک نشان است و نه از تاک نشان
آقا محمد که در کنار نخلستان، بقالی کوچکی هم برای گذران زندگی راه انداخته است ادامه می‌دهد: «امروز از حصیر روستا رد و نشانی نمی‌بینید. شاید در خانه برخی از اهالی بافته‌هایی قدیمی باشد. اما دیگر کسی برای خودش هم نمی‌بافد.»
می‌پرسم هیچ وقت فکر نکردید که اگر نخل‌ها از بین رفت صنایع‌دستی می‌تواند به کمک بیاید؟ می‌گوید: «آدم باید برود سر کاری که دخل و خرجش معلوم باشد. جوان‌های روستا بیشتر به شهر رفته‌اند. در بندر همیشه کار هست. البته کار کارگری در بندرعباس خیلی کم درآمد است اما تقریبا همیشه وجود دارد.»
حنا به پای نخلستان چنان خیره‌کننده است که نمی‌توان از آن چشم برداشت. از حنا می‌پرسم. می‌گوید: برای مصرف خودمان است. به دست و پا و موهایمان حنا می‌زنیم. زن و مرد هم ندارد. حنای اینجا خیلی مرغوب است. کمی آن طرف‌تر حاجی‌آباد است. خرمایش مرغوب‌تر از ماست. هنوز آب هم دارند. اما خرماهای ما دیگر کیفیت لازم برای صادرات که ندارد هیچ، در بازار داخلی هم به زور فروش می‌رود.
جای اهالی بودم برمی‌گشتم
آقا محمد به ما نشان کربلایی رستم رئیسی را می‌دهد. تنها کسی از اهالی چاهستان که هنوز حصیربافی می‌داند و گاه‌گاهی به‌گفته خودش وقتی خیلی پیر نبود حصیر می بافت. نام کربلایی را می شناسم. نمی دانستم ساکن چاهستان است. کربلایی در خانه خودش با زنش زندگی می کند. فرزندانی دارد که درس خوانده‌اند و برای کار به شهرهای دیگر رفته‌اند. در مسیر خانه کربلایی می‌توان به سیمای خسته چاهستان دقیق‌تر نگاه کرد. خانه‌هایی متروک و فروریخته، گاه کهنه و کاهگلی با ساکنانی که زندگی ساده‌شان در در و دیوار خانه هم پیداست با تناقضی هویدا از خانه‌هایی بزرگ و نوساز که خیلی زود متوجه می‌شویم یا ساختمان‌های اداری هستند یا خانه دهیار و اعضای شورای روستا. در حیاط خانه بزرگ روستایی کربلایی رستم بز و بره، مرغ و خروس و جوجه‌ها با سگ‌ها و گربه‌هایش با هم زندگی می کنند. خانه کربلایی رستم بوی دوستی می‌دهد.
کربلایی قصه مهاجرت چاهستانی‌ها را تعریف می‌کند: «در جست‌وجوی کار رفتند. خانه‌هایشان را فروختند. رفتند یک گوشه در بندرعباس در زمینی که مال دولت بود خانه ساختند. اینجا خانه پدریشان را رها کردند. من جای آن‌ها بودم به یک لقمه نان رضایت می‌دادم اما در خانه بی‌منت خودم زندگی می‌کردم. بیست سال است دولت می‌خواهد این‌ها را تعیین تکلیف کند اما آب از آب تکان نمی‌خورد. حتی اندازه یک متر سند ندارند. من می‌گویم برگردید به روستا، عین پدرانتان روی زمین کار کنید. زمین خدا را از ما نگرفته‌اند. نخلستان‌ها را نگرفته اند. این حصیربافی را همیشه خدا پدران و مادران ما انجام می‌دادند. حالا چرا دستشان به این کارها نمی‌رود نمی‌دانم.»
صنایع‌دستی راه نجات چاهستان
عیسی موحدی کارشناس توسعه جامعه محلی و اهل هرمزگان است. چاهستانی‌ها و قصه ترک روستا را به خوبی می‌داند. او می‌گوید: «کشت گیاهان دارویی و احیای صنایع‌دستی تنها راه نجات چاهستان است. حنایی که در چاهستان کشت می‌شود یکی از مرغوب‌ترین حناهای جنوب است. از یک سو چاهستان به خاطر آب‌و‌هوایی که دارد مستعد کشت بسیاری از گیاهان بومی هرمزگان است»
موحدی ادامه می‌دهد: «از سوی دیگر زری‌بافی و حصیربافی به عنوان دو رشته از صنایع دستی پرطرفدار هرمزگان در این روستا ریشه دارد. هنوز هم زنان روستا این کار را بلد هستند اما انجام آن تقریبا منسوخ شده است.»
او توضیح می‌دهد: «یکی از راه‌کارهایی که می‌توان از آن استفاده کرد این است که معاونت صنایع‌دستی اداره‌کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی این استان با همکاری اداره‌کل‌ روستایی استانداری هرمزگان برای احیای این رشته‌ها اقدام کند. گرچه من چندان موافق توسعه دستوری و پیشنهاد محور نیستم. بلکه معتقدم باید تسهیل‌گرانی در این منطقه باشند و به مردم کمک کنند تا راه‌حل خودشان را پیدا کنند.»
موحدی از مهاجرت و جلای روستا به عنوان یکی از ساده‌ترین روش‌هایی نام می‌برد که جوامع توانمند نشده، برای حل مشکلات خود به ویژه چالش‌های اقتصادی به آن پناه می‌برند. او اضافه می‌کند: «در این مورد هم نمی‌توان گناه را به گردن اهالی بومی انداخت. مسئله در شیوه نگاه به موضوع، تبدیل موضوع به مسئله و پیدا کردن راه‌حل است. من فکر می‌کنم یکی از بهترین اقداماتی که می‌توان برای چاهستان مانند بسیاری از روستاها و جوامع محلی دیگر در کشور انجام داد، این است که تشکل‌های مردمی فعال در این زمینه، در کنار اهالی بومی باشند و به آن‌ها کمک کنند تا براساس سرمایه‌های محلی و دانش تاریخی که از گذشته و به شکل جمعی به ارث برده‌اند تصمیم بگیرند و اقدام کنند. بزرگترین کمکی که دولت می‌تواند انجام دهد این است که زمینه حضور تشکل‌ها و تسهیلگران را فراهم کند.»
چاه ژرف مهاجرت برای چاهستانی‌ها
حدود دو دهه قبل و در پی افزایش بیکاری و شروع کم آبی در منطقه، کشاورزی و دامداری این روستا مانند بسیاری دیگر از کشور دچار آسیب‌های جدی شد. تعداد قابل توجهی از اهالی در جست‌وجوی رفاه نسبی و کار، از روستایی با حدود 4000 نفر جمعیت به بندرعباس مهاجرت کردند و در زمینی با مالکیت دولت که آن زمان در محدوده شهری نیز نبود، ساکن شدند. این محله اکنون نیز یکی از محله‌های حاشیه‌ای بندرعباس است که با وجود تصویب طرح بازآفرینی شهری، همچنان دارای مشکلات بزرگی مانند ریزدانگی، فرسودگی و نبود امکانات کافی و فاضلاب است. عرض کوچه‌های این محله گاه از نیم الی یک متر تجاوز نمی‌کند و امکان هیچ‌گونه خدمات رسانی عمومی ندارد. گویی مهاجرت، چاهستانی‌ها را به چاه و دالانی انداخت که راه پیش و پسش بسته است. نبود امکانات در کنار درآمد اندک از یک سو و ترس از بیکاری مطلق از سوی دیگر این اهالی را میان رفتن و ماندن مردد کرده است. با این همه شاید هنوز بازگشت به خانه پدری بهترین پیشنهاد ممکن باشد.بازگشت به خانه پدری و تلاش برای کشف ثروت‌هایی در گذشته.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *