پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | سید علی میرافضلی در گفتگوی اختصاصی با شهرام پارسا مطلق: هنرمند واقعی کاری به ارباب حلقه‌ها ندارد

سید علی میرافضلی در گفتگوی اختصاصی با شهرام پارسا مطلق: هنرمند واقعی کاری به ارباب حلقه‌ها ندارد





۱۵ دی ۱۳۹۴، ۸:۵۹

چهره شناخته شده‌‌ای در هنر و فرهنگ این سرزمین است و نامش با شعر، پژوهش ادبی و کار فرهنگی در استان کرمان گره خورده است سید علی میرافضلی نیاز به اشاره‌های معمول گفتگوهای نشریات ندارد همین قدر که متولد 1348 رفسنجان، دانش آموخته ادبیات دانشگاه تهران و حدود ربع قرن بی وقفه شعر و پژوهش ادبی کار می‌کند و در عرصه های فرهنگی و ادبی حضوری جدی و مستمر دارد از میرافضلی تا کنون مجموعه های شعر «تقویم برگ‌های خزان»، « دارم به ساعت مچی ام فکرمی کنم»، «تمام ناتمامی‌ها»، «خواب گنجشک ها»، «آهسته خوانی» و« مرا می نویسی» چاپ و منتشر شده است. « رباعیات خیام در منابع کهن»،«گوشه تماشا(رباعی از نیما تا امروز)» و « شاعران قدیم کرمان» از جمله پژوهش های متعدد ادبی میر افضلی می باشند وبلاگ « اسپریچو» و «کانال تلگرام شعر های سید علی میر افضلی» بخشی از فعالیت ادبی شاعر در فضای مجازی است. میر افضلی مدیر روابط عمومی مس سرچشمه است و تا کنون جلسات متعدد شعر، نقد کتاب و….با دعوت از چهره های سرشناس فرهنگی و ادبی کشور وکرمان به همت وتلاش او در شهر مس سرچشمه برگزار شده است .
آن چه در پی می آید پاسخ های سید علی میر افضلی به پرسش های من است:

جناب میرافضلی ! شما چندین دهه شعر و پژوهش ادبی کار می کنید چرا ادبیات ؟ امروز با وجود بارش بی وقفه ی اطلاعات از در و دیوار و وجود رسانه های فراگیری چون شبکه های اجتماعی ،سینما و .. شعر چه کارکرد و ضرورتی می تواند داشته باشد؟
ضرورت ادبیات مثل ضرورت نفس کشیدن است برای ما. این چیزی نیست که زمان و مکان و تغییر شرایط اجتماعی، در ضروری بودن آن اثر بگذارد. ادبیات، و در سطح گسترده‌تر هنر، افقی را پیش روی ما می‌گسترد که تا کنون هیچ جایگزینی برای آن پیدا نشده است. ادبیات، به درونی‌ترین و عمیق‌ترین لایه‌های ذهن و روح ما دست می‌گذارد و ما را چنان‌که ماییم بر ملا می‌کند. در سطح عام‌تر هم، به جمع‌بندی خواست‌ها و نیازهای بشری می‌پردازد و به نمایندگی از همه انسان‌ها با ما سخن‌می‌گوید. شما اگر دقت کرده باشید، یکی از ورودی‌های اصلی شبکه‌های اجتماعی را شعر تشکیل می‌دهد. یعنی این ضرورت هیچ وقت از بین نمی‌رود. ولی شکل ارائه و حضورش عوض می‌شود.
آینده ی شعر را چگونه ارزیابی می کنید؟
آینده شعر را مثل آینده هیچ چیز دیگری نمی‌توان پیش بینی کرد. ما در تبیین و فهم وضع موجود هم دچار مشکلیم. ما را چه به آینده؟ تنها نکته قابل پیش بینی این است که شعر خواه ناخواه خودش را با مقتضیات دنیای دیجیتال هم طراز خواهد کرد تا بتواند به نفس‌کشیدن خود ادامه بدهد.
در سال های اخیر ساده نویسی در شعر به جریانی غالب و جنجالی تبدیل شده است که موافقان و مخالفان زیادی داشته است نظر شما چیست؟
آن چه به عنوان ساده نویسی مطرح می‌شود، آمیخته با سوء تفاهم بسیار است. بسیاری، از این عنوان برای تخطئه دیگران استفاده می‌کنند و منظورشان این است که شاعرانی که به این طیف منسوبند، شعرشان دچار سطحی‌گرایی است و از قابلیت تأویل برخوردار نیست. همان طور که جریان موسوم به دشوارنویسی از طیف‌های مختلفی تشکیل شده و همه را نمی‌توان زیر یک اصطلاح واحد طبقه‌بندی کرد، ساده‌نویسی هم از چنین وضعیتی برخوردار است. ولی واقعیت غیر قابل انکار این است که ساده نویسی در ابتدای امر، واکنشی به شعر مخاطب گریز و گاه غیر قابل فهم دهه هفتاد بود و در گام بعدی، ابزارهای نوین ارتباطی مثل اینترنت و موبایل و شبکه‌های فراگیر اجتماعی در قالب وبلاگ‌ و فیس بوک و گوگل ریدر و گوگل پلاس، و بعدها اپلیکیشن‌های روی گوشی‌های همراه از قبیل وایبر و واتس آپ و تلگرام، هم به این جریان نیرو بخشید و هم از آن سوء استفاده کرد و تعریف آن را به نازل‌ترین متن‌های فارغ از هرگونه خلاقیت و جوهره شعر، تقلیل داد. الآن شعرهای سید علی صالحی و شمس‌لنگرودی و رسول یونان و علیرضا روشن همان قدر طرفدار دارد، که متن‌های بی سر و ته و فاقد ساخت و فرم فلان آقا و خانم.
راجع به شکل گرایی افراطی و تقلیل شعر به فرم و زبان چگونه فکر می‌کنید؟ امروز بعضی از دوستان مفهوم محوری را نقطه ضعف شعر می‌دانند و از معنا‌گریزی و معنا زدایی در شعر سخن می‌گویند و آن را تئوریزه می‌کنند؟
متاع کفر و دین بی مشتری نیست. در همه دوره‌های زبان فارسی ما با این مسایل مواجه بوده‌ایم و همین تنوع و تکثر بوده که به شعر فارسی جذابیت داده است. ما در قرن ششم هم انوری را داریم که زبان ساده‌ای دارد و هم خاقانی را که نمونه اعلای دشوار نویسی است. حتا خود انوری در شعرهایش رفتار دو گانه‌ای با زبان دارد. در بسیاری از قصایدش، ما با زبانی پیچیده و شعری دشوار فهم مواجه‌ایم و در قطعات و غزلیات و رباعیاتش به ساده‌نویسی متمایل است. در عین حال، پیچیدگی و ابهام شعرهای خاقانی و انوری و نظامی، خاستگاه‌های ذهنی و زبانی متفاوتی دارد و همه را نمی‌توان به یک قسم تحلیل کرد. در سایر دوره‌ها نیز وضع به همین منوال است. گاهی این پیچیدگی مربوط به ذهن پیچیده و ژرفای جهان‌بینی شاعر است. گاه ربط به شکل بیان و پیچیدگی زبان و گاه تلمیحات متعدد و استعارات انتزاعی دارد. در شعر امروز ما کمتر شاعری سراغ داریم که دارای جهان بینی ژرف و اندیشه انسانی عظیم باشد. لاجرم، اغلب این پیچیدگی‌ها در زبان و فرم اجرا اتفاق می‌افتد و به تعبیر فروغ فرخزاد، پشت در بسیاری از این شعرها، چیزی جز در دیگر نیست.
در مورد زیست شاعرانه چگونه فکر می کنید آیا شاعر باید شعرش را زندگی کند یا شعر و زندگی روزمره دو مقوله جدا از هم هستند؟
زیست شاعرانه تعریف مبهمی دارد و دقیقاً معلوم نمی‌کند که اشاره به کدام ویژگی رفتاری شاعران دارد. ما در دور و بر خودمان شاعران زیادی با ویژگی‌های مختلف و متضاد می‌بینیم. در شعر امروز، مثلاً سهراب سپهری را داریم با سلوک عرفانی خاص خودش و رفتاری نرم و ظریف، و نصرت رحمانی را هم داریم که درگیر اعتیاد بوده و رفتارهای خارج از عرف و عادت داشته و اخیراً خاطره‌ای از او خواندم که به خاطر شعر شاملو توی گوش رضا براهنی هم زده. حتی اگر این حکایت واقعیت بیرونی نداشته باشد، ممتنع الوقوع هم نیست! یعنی از این آدم این رفتارها بعید نیست. حالا شعر سپهری و رحمانی را که نگاه کنیم، بازتابی از نگاه و نوع زندگی آنها را درش می‌بینیم. بنابراین، به تعبیری می‌شود گفت که اینها شعرشان را زندگی کرده‌اند یا زندگی‌شان را شعر کرده‌اند. اما ظاهراً منظور شما این است که شاعران باید پاسدار شرافت انسانی و اصول اخلاقی باشند. عده‌ زیادی از شاعران هم احتمالاً همین گونه‌اند. اما موارد نقضش هم کم نیست. این افراد، شعرهایی دارند که با واقعیت رفتاری آنها همخوانی ندارد. نکته این جاست که تاریخ کاری به شاعران ندارد. بلکه شعرها را قضاوت می‌کند. ولی افسوس ما به قوت خود باقی است که ای کاش میان رفتار شاعران و شعرشان فاصله به حداقل می‌رسید.
در چند سال اخیر برنامه های متعدد فرهنگی و هنری از جمله نشست های یک مولف، یک کتاب به همت شما در شهر مس سرچشمه برگزار‌شد که جای تقدیر فراوان دارد چه معیار، مبنا و روندی برای انتخاب مولف و کتاب در این نشست‌ها دارید؟
نشست یک مؤلف یک کتاب را ما سال 87 در سرچشمه راه انداختیم و هدف ما این بود که علاقه‌مندان حوزه فرهنگ و ادب در سرچشمه، دیدار رو در رویی با بزرگان شعر و قصه استان و آفرینندگان آثار ارزشمند ادبی داشته باشند. کم کم دوستان دیگر که در شهرهای اطراف سرچشمه و حتی کرمان خبردار شدند که چنین نشست‌هایی هست، ابراز علاقه کردند که در این نشست‌ها حضور پیدا کنند و مسئله بُعد رسانه‌ای پیدا کرد. تا الآن 22 نشست یک مؤلف یک کتاب برگزار شده و به یک حرکت مستمر فرهنگی تبدیل شده است. خوشبختانه در این سال‌ها روند انتشار کتاب‌های شاعران و نویسندگان کرمان سرعت گرفته و این نشست به تنهایی جواب‌گوی همه آثار منتشر شده نیست. ما سعی می‌کنیم آثار شاخص تولید شده را زیر نظر بگیریم و با برگزاری جلسات نقد و بررسی، ادای دینی به زحمات مؤلفان استان داشته باشیم. به ندرت ممکن است بعضی ملاحظات دیگر هم مد نظر قرار گیرد. هم اینجا فرصت را غنیمت می‌شمرم و یک نکته را که مدت‌ها ذهنم را مشغول کرده، با شما و مخاطبان‌تان در میان می‌گذارم. به نظر من، یکی از مطالبات جدی اهالی فرهنگ و هنر باید این باشد که دیگر مراکز، به ویژه دستگاه‌های فرهنگی و آموزشی، مسئولیت خود را در قبال برگزاری نشست‌های مشابه ادا‌نمایند. گاهی وقت‌ها، ما به جای اینکه مطالبه‌گر باشیم که کار ارزشمندی، توسعه پیدا کند و افراد دیگری هم وارد این مسیر شوند؛ با نقدهای ویرانگر و تنگ‌نظرانه، راه را بر روندگان فعلی هم سد می‌کنیم و همین مختصر امکان دور هم جمع شدن اهالی فرهنگ و هنر را نیز از بین می‌بریم.
جناب عالی از شاعران فعال در فضاهای مجازی و شبکه‌های اجتماعی هستید وبلاگ اسپریچو، کانال تلگرامی شعر، دبیر شعرآزاد سایت آنات و .. فرصت‌ها، تهدیدها و آسیب‌های فضای مجازی برای شعر امروز چیست؟
اوایل کار که بحث استفاده از اینترنت و راه‌اندازی وبلاگ و سایت مطرح شده بود، یادم هست که بسیاری از چهره‌های شاخص این کارها را دور از شأن خود می‌دانستند و معتقد بودند که اینها ابزاری است برای آدم‌های میان‌مایه که هیچ جایگاهی در نشریات یا محافل ادبی ندارند و از این طریق برای خود از بین عوام یا جوانان کم تجربه مشتری جمع می‌کنند. اتفاقاً این حرف آنها تا حدودی درست بود و اینترنت توانست انحصار نشریات و محافل ویژه را بشکند و تریبونی باشد برای افراد بدون تریبون؛ کسانی که شعرشان پشت ترافیک اسم‌های درشت، گیر کرده بود و راهی به نشریات نداشت. و البته نباید فراموش کرد که آن روزها ضریب نفوذ اینترنت و شبکه‌های اجتماعی مرتبط با آن، هنوز به اندازه‌ی امروز این قدر فراگیر نشده بود و نشریات کاغذی هنوز ارج و قربی داشتند. الآن با ورود نسل جدید شبکه‌های اجتماعی به این عرصه از طریق موبایل‌ها و تبلت‌ها، کسی منکر اثرگذاری این ابزارها نیست. الآن حتا اگر کسی همچنان بخواهد شأن خودش را حفظ کند و صفحه‌ای نداشته باشد، دیگرانی هستند که به نیابت از وی این مهم را برعهده می‌گیرند.
البته، شبکه‌های اجتماعی آسیب‌های خودش را هم دارد و به سطحی شدن سلایق مخاطبان و شاعران – توأمان – دامن زده است. ولی منکر ضریب نفوذ آن بین اشعار مختلف جامعه بخصوص جوانان نمی‌توان شد. به قول سیاسیون، این هم فرصت است و هم تهدید. درست است که در این فضا، کتاب‌ها و نشریات کاغذی قدری عقب نشسته‌اند و تیراژشان افت بسیار کرده است، ولی این فضا برای آنها هم فرصتی دوباره پدید آورده است. الآن بسیاری از انتشاراتی‌ها، کتاب‌ها و نشریاتشان را در فضای مجازی عرضه می‌دارند یا با راه‌اندازی کانال و گروه، به تبلیغ و بازنشر آثار خود می‌پردازند و این مجال خوبی است که مشتریانی که در دکه‌ها و کتاب‌فروشی‌ها از دست داده‌اند، در این فضا به دست بیاورند.
درباره عطا و لقای این شبکه‌ها حرف زیاد می‌شود زد. و من فقط به یکی از آسیب‌های این فضا اشاره می‌کنم و می‌گذرم. مشکلی که ایرانیان از دیرباز داشته‌اند و امروز هم به قوت خود باقی است و حتی شبکه‌های اجتماعی آن را تقویت کرده، این است که ما اهل آوردن سند برای حرف‌ها و نوشته‌های خود نیستیم و ولع بازتکثیر داریم! در گذشته که جُنگ‌ها و مجموعه‌های ادبی یکی از رسانه‌های در اختیار جامعه بوده، شعرها و مطالب این و آن را به اسم دیگران نقل می‌کردیم یا اسم پدید آوردنده برایمان اهمیت نداشته. الآن هم در شبکه‌های اجتماعی همین‌گونه عمل می‌کنیم و شده‌ایم دستگاه کُپی پیست! هر مطلبی به دستمان رسید، بدون تأمل و تأنی و پرس و جو در مورد صحت و سقم آن، آن را به سرعت در شبکه‌ها نشر می‌دهیم. و همین عادت زشت ما ایرانی‌ها، باعث شده شعرها و نوشته‌های جعلی زیادی به اسم شاعران و نویسندگان بزرگ معاصر در این شبکه دست به دست شود و من از عاقبت امرش بیمناکم. مگر آنکه فرهنگ‌سازی گسترده‌ای برای زدودن این عادت ناروا صورت گیرد.
شما چندین سال بی وقفه به خصوص در سال‌های اخیر شعر و پژوهش ادبی کار و چاپ کرده‌اید. فکر نمی کنید چاپ این تعداد کتاب در یک مدت نسبتا کوتاه، زیاد باشد آیا خطر این که شاعر در پرکاری و تولید بالا و چاپ آنها به ورطه تکرار و مخاطب زدگی بیفتد وجود ندارد؟
در عرصه پژوهش من یادداشت‌های زیادی دارم که به دلیل نداشتن وقت کافی، نتوانسته‌ام سر و سامانی به آنها بدهم. الآن نزدیک به ربع قرن است که من مطالعه و تحقیق می‌کنم و یک حوزه مشخص را هم برای پژوهش‌هایم در نظر گرفته‌ام و آن رباعی است از جوانب و جهان مختلف. این محور اصلی پژوهش‌های من است و تا به حال حدود 80 مقاله و هفت جلد کتاب در همین موضوع چاپ کرده‌ام. رباعی یکی از گونه‌های شعر کوتاه محسوب می‌شود و از آنجا که خودم هم در حوزه شعر کوتاه فعالم، مطالعاتی هم در این حوزه انجام می‌دهم که کاملا مرتبط است. تحقیق در شعر قدیم کرمان، یکی از رسالت‌‌های من برای ادای دین به شاعران این دیار است و در کنار کارهای اصلی، یادداشت‌هایی هم در این حوزه بر می‌دارم. حجم آثار چاپ شده من در 12 سال گذشته در قیاس با یادداشت‌های من بسیار ناچیز است و من هنوز از خودم راضی نیستم. اغلب این کتاب‌ها، محصول دو دهه مطالعه و تحقیق است و یک‌شبه صورت نگرفته است. الآن کار من سامان‌دهی نهایی به آن مطالعات است و با مشغولیت‌هایی که دارم، فرصت کافی برای نهایی کردن خیلی از کارها ندارم. کمیت آثار البته چندان مهم نیست. مهم کیفیت آنهاست که باید اهل فن نظر بدهند. بعضی کارها در حوزه تصحیح، زودتر به سامان می‌رسند، ولی بعضی آثار چندین سال کار مداوم پشتش بوده است.
در مورد شعر هم فکر نمی‌کنم که من چندان پُرکار باشم. همه شعرهای کوتاه مرا که پشت سر هم بنویسید، به اندازه یک دفتر کم حجم سید علی صالحی هم نمی‌شود! فرصت ما در این جهان بسیار کم است و وقت برای بطالت نداریم. شاعری که روزی ده ساعت می‌خوابد و در ساعت بیداری هم وقتش را صرف معاشرت‌ها و مشغولیت‌های بی‌حاصل می‌کند و نه فقط فرصت مطالعه ندارد، که برای جمع و جور کارهایش هم فرصتی پیدا نمی‌کند، تنبلی خودش را پشت سر این بهانه‌ها پنهان می‌کند. من قصد نقد کسی را ندارم. هر کسی برای زندگی خودش تصمیم می‌گیرد. ممکن است بگویند فلانی صدایش از جای گرم در می‌آید و اگر در موقعیت ما بود، می‌فهمید یک من ماست چقدر کره دارد! شاید هم راست بگویند، ولی الآن که فرصتم هست، بیکار بنشینم که ملامتم نکنند؟ معتقد‌ نیستم که آثار صد درصد موفقی داشته‌ام. اما غبن من از اینکه فرصتِ بودنم کم است، هر روز بیشتر می‌شود. شاید همین امر، نوعی شتاب‌زدگی هم ایجاد کند. ولی مطمئناً پشت این کارها، کتاب‌سازی و افزایش عناوین نیست. برای کسانی که اهل این کارها هستند، راه‌های آسان‌تری برای رسیدن به مقصود وجود دارد. ضمن اینکه هر کسی برای خودش سلوک متفاوتی دارد و برای همه نمی‌شود نسخه‌ای یک نواخت نوشت. بیژن نجدی، دو کتاب داستان بیشتر ندارد و یک مجموعه شعر. حجم کتاب‌های هوشنگ گلشیری چندین برابر اوست. آیا می‌شود گفت که چرا گلشیری زیاد کتاب چاپ کرده و چرا نجدی کم کار کرده؟ این‌ها دنیایشان با هم متفاوت است و آدم‌ها را باید با همین تفاوت‌ها به رسمیت شناخت.
در مجموعه شعر «آهسته خوانی» شعر کوتاه‌نیمایی کار کرده اید چه شد که سراغ این قالب رفتید؟ آیا در شعرامروز قالب نیمایی قالبی منسوخ شده به حساب نمی آید؟ به خصوص پس از نمونه‌های درخشان دهه ی 40 مثل شعر «زمستان» اخوان و … چندین دهه نمونه های آن چنان موفقی نداشته ایم.
در مورد شعر نیمایی و نگاه من به آن، جای دیگر به طور مفصل صحبت کرده‌ام و می‌ترسم که به تکرار آن حرف‌ها بینجامد. همین قدر بگویم که هیچ فرم و قالبی به خودی خود، نه جاودانی است و نه مُردنی. ما به نسبت آثاری که تا کنون در حوزه شعر نیمایی منتشر شده، سقف باور و انتظارات‌مان را با شعرهای نیما و اخوان ثالث و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری و نادر نادرپور و منوچهر آتشی و عده‌ای دیگر از شاعران نیمایی، هم طراز کرده‌ایم و می‌پنداریم کار به پایان رسیده یا ظرفیت‌های این فرم، ته کشیده است. ممکن است تا چندین سال دیگر هم کسی پیدا نشود که بتواند این سطح را جابجا کند. مثل رکورد حسین رضا زاده که پنداشته می‌شد سقف توانایی بشر در فوق سنگین وزنه‌برداری است. بعداً جوان‌ دیگری پیدا شد و آن را جابجا کرد و البته بعدش گفتند مواد نیروزا مصرف کرده و مدالش را پس گرفتند. ولی شک نکنید این رکورد شکسته می‌شود و کسی می‌آید و سقف جدیدی را برای‌آن تعریف می‌کند. شما می‌آیید و شعرهای نیمایی مرا می‌خوانید و می‌گویید این‌ها کجا و مهدی اخوان ثالث کجا؟ و بعد نتیجه می‌گیرید این قالب منسوخ شده و کسی رو دست آن بزرگان بلند نخواهد شد. شما باید توانایی قالبی را در نظر بگیرید که در آن تعداد زیادی از شاهکارهای شعر امروز خلق شده است. این مادر، از زادن فرزندهای دیگر ناتوان نخواهد بود.
اما در مورد خودم می‌گویم که ما وارد عصر جدیدی شده‌ایم که استفاده از همه امکانات در آن ضروری است. کار ما هم تلاش برای درک بیشتر این امکانات است. پشت «آهسته خوانی» و «مرا می‌نویسی» و «خواب گنجشک‌ها» ادعای جدیدی نیست برای توسعه امکانات شعر نیمایی، اما تمرین و یادگیری برای رسیدن به این نقطه هست. شما این کتاب‌ها با این دیدگاه‌ نگاه کنید.
اکثر شعرهای شما مضمونی عاشقانه و درونی دارند و یا برخوردار از نوعی کشف و شهود شخصی هستند. به نظر می رسد این اشعار دغدغه اجتماعی چندانی ندارند و به قول معروف «درد‌مشترک» را آن چنان که باید منعکس نمی کنند. آیا به دغدغه ی اجتماعی در شعر باور دارید یا اساسا برای شعر تعهد و رسالتی قائل هستید؟
به نظر من، عشق، اشتراکی‌ترین درد بشری است و تعجب می‌کنم که مسئله عشق را شما شخصی می‌بینید. از روز ازل آدم، درگیر عشق بود و تا امروز هم این درگیری ادامه دارد و هیچ واقعه تاریخی نتوانسته مسئله عشق را به بایگانی تاریخ بسپارد. اتفاقاً بزرگ‌ترین دغدغه اجتماعی من این است که چرا مسئله عشق جدی گرفته نمی‌شود و دلیل همه گرفتاری‌های انسان امروز، پشت پا زدن به عشق است. الآن کشور ما دچار نفرتی عمیق و درونی شده و برادران دیروز، مثل گرگ به جان هم افتاده‌اند و تک تک، یوسف‌شان را به چاه فراموشی انداخته‌اند.
به نظر من، شعر هیچ تعهدی جز خودش ندارد. اما شاعر حتماً به چیزی، اندیشه‌ای، دغدغه‌ای متعهد است. شاعر نا متعهد نداریم. رسالت من، عشق است. رسالت شاعر دیگری، ممکن است واکنش نشان دادن به اخبار رسانه‌ها و شعر گفتن در مورد مسایلی است که مردم، یک‌بار هم آن شعر را نمی‌خوانند و آن را آینه هیچ دغدغه‌ای از دغدغه‌هایشان نمی‌دانند. این مسئله، شاید برای شما یک امر شخصی باشد. ولی برای من صرفاً مسئله‌ای شخصی نیست. تجربه تاریخی هم نشان داده که اغلب شعرهایی که دنبال دغدغه‌های به اصطلاح اجتماعی بودند، حتی اگر در مقطعی مورد اقبال افراد درگیر آن واقعه قرار گرفته، بعد از فرو خوابیدن آن مسئله اجتماعی و سیاسی، آن شعر هم ورمش خوابیده و صرفاً به درد یادآوری در کتاب‌های تاریخ ادبیات می‌خورد. کتاب «ظل الله» رضا براهنی، امروزه فقط از منظر مطالعات تاریخی شعر سیاسی، در خور توجه است. ولو آنکه در زمان خودش، به صورت زیراکسی و زیرزمینی، صدها هزار نسخه از آن هم به فروش رفته‌ باشد. الآن این کتاب، معاصریت خودش را با ما از دست داده، هرچند مملو از دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی هست و وجه معترضانه بارزی هم داشته است. و دهها نمونه دیگر. نمونه امروزی‌اش، شعر «آزادی» یغما گلرویی است. الآن به دلیل بازداشت چند روزه شاعر، کلیپ این شعر، در شبکه‌های اجتماعی بارها و بارها دست به دست شده و دیده شده. ظاهراً دغدغه اجتماعی بالایی هم پشتش بوده. چند ماه بعد، کسی اصلاً یادش نمی‌آید همچنین شعری هم وجود داشته است. تب اغلب شعرهای به اصطلاح اجتماعی، چند صباحی بیشتر نیست و بعد از آن، اگر جوهری از درون داشته باشد، می‌تواند به حیاتش ادامه دهد. وگرنه محرک بیرونی‌اش، تاریخ مصرفش می‌گذرد و از نیرو دهی در می‌ماند.
امروزه در غالب حوزه‌های فرهنگی و هنری باند‌ها و گروههایی وجود دارد که حلقه‌هایی بسته اند و نوعی شبه مافیای هنری را شکل داده‌اند و در واقع بر فضای متعالی هنر روابط و سایر ملاحظات سطحی را حاکم کرده‌اند. نظر شما در این مورد چیست؟
تا آنجا که من می‌دانم، این مسایل فقط مختص دوران ما نیست و در همیشه تاریخ وجود داشته باشد. گیرم کسی حوصله خواندن تاریخ پُر برگ ادبیات ایران را نداشته باشد. اگر حافظه خود را به کار بگیرد و جریانات شعری نیم قرن اخیر را در ذهنش مرور کند، متوجه می‌شود که همیشه حلقه‌هایی در عرصه هنر و ادبیات بوده‌اند که به اعضای خودشان سرویس ویژه می‌دادند. مابقی اهل هنر هم برایشان اهمیتی نداشته است. امروزه هم همین طور است. مافیای هنری، مبتذل‌ترین نوع مافیاست! مهم این که گرد و خاک‌ها، خیلی زود می‌خوابد و آنچه باقی می‌ماند، اصالت هنری است. این گوهر را با هیچ محفل و مافیایی نه می‌توان تولید کرد و نه می‌شود پوشاند. گیرم آنکه در رؤیت و شناسایی‌اش، قدری تأخیر صورت می‌گیرد و بس. وگرنه، درخشش در ذات گوهر است.
مسئله اینجاست که بسیاری با ادعای انحصار شکنی وارد عرصه می‌شوند و به تدریج، خودشان می‌شوند یکی از سردمداران انحصار. در گروه‌های سیاسی هم همین طور است. یک عده آمده‌اند که ما می‌خواهیم حلقه قدرت را بشکنیم و انحصار را از بین ببریم. بعد از مدتی، خودشان می‌شوند متولی انحصار و حلقه جدید تعریف می‌کنند. همیشه همین طور بوده است. هنرمند واقعی، کسی است که کاری به ارباب حلقه‌ها ندارد و کار خودش را می‌کند و اصالت می‌آفریند. این‌ها، برنده واقعی هستند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

، ،





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *