پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | کرمان بر پشت اسب

کرمان بر پشت اسب





۲۲ آذر ۱۳۹۵، ۲۳:۳۲

کرمان بر پشت اسب
بخش 13
سفرنامه«سراسر ایران بر پشت اسب» نوشته الا سایکس خواهر «سرپرسی سایکس» است. ترجمه این سفرنامه محمد علی مختاری اردکانی است، الا به همراه برادرش به جهانگردی پرداخت و اوقات زیادی را در ایران گذراند. یکی از مقاصد این سفر کرمان بود و صفحات قابل ملاحظه ای از این سفرنامه به کرمان گزیده ای از اختصاص یافته است. صفحه کرمون خلاصه با عنوان «کرمان بر پشت اسب» به صورت دنباله دار به شما علاقه مندان تقدیم می کند؛
شش ماه آزاردهنده با سیدابوطالب[خدمتکار خانه] داشتم و خیلی شاکر بودم که سرانجام از شر او رها شدم. او در کرمان زنی گرفت و در لذت مصاحبت با او، ما را فراموش کرد. ساعت نه صبح سر و کله اش پیدا می شد که دستور بگیرد و در توزیع خواربار به من کمک کند. بعد تا آن جا که دستش می رسید برمی داشت و به شهر برمی گشت تا ساعت نه روز بعد. در این مدت کمک آشپز همه چیز را به همان خوبی، اگر نه بهتر از استادش می پخت. از این رو یک روز صبح به ابوطالب گفتیم که دیگر نیازی به خدمات صوری او نیست و با دو شاگرد کوچک (کمک آشپز) وارد دوره آرامش شدم که در مدت کوتاهی آشپزهایی درجه یک شدند.
در ایران و معتقدم که در سراسر شرق، برای طبقات بالا امکان پذیر نیست خریدشان را خودشان در بازار انجام دهند. اگر بزرگزاده ایرانی به خود جرأت می داد که هنگام سواری در دالان های پوشیده بلند (بازار) از غرفه ای چیزی بخرد، تلقی می شد که توهین شدیدی به خدمه همراه خود کرده است و فوراً در آن جا بدنام می شد. چیزی که در شرق خیلی از آن واهمه دارند. رسم کشور این است که تمام خریدها را به ناظر بسپارند که هر روز به خرید می رود و در فواصل معین حساب پس می دهد.
زندگی در کرمان، گران نبود. چون گوشت و نان کیلویی زیر دوپنی، تخم مرغ ده تایی یک پنی، جوجه دو پنی و بره کوچک چهارپنی ونیم و همه اقلام غذا به همان نسبت بود. اما صورت غذای ما یک نواخت بود. «گوشت گوسفند ابدی و گوشت مرغ جاودانی»، فقط گاهی با گوشت کبوتر، بلدرچین یا کبک یا بندرت آهو یا غزال تنوع پیدا می کرد. در حالی که تا ماه دسامبر گوشت گاو مزه نکردیم که هوا آن قدر خنک شده بود که گوشت را به مدت قابل ملاحظه ای بتوان نگهداشت. در ایران، کسانی را که گوشت گاو می خورند، جزو طبقات پایین جامعه به شمار می آورند.
روزانه یک پنی برای سبزیجات به باغبان پیر که باغ را از مالک اجاره کرده بود می پرداختیم و در فصل میوه به دو پنی می رسید که برای هر مقدار توت، زردآلو، هلو، خربزه، انجیر و انگور مصرف می کردیم. همان باغبان، شیر گاو هم عرضه می کرد و ماده گاوی به ما اجاره داده بود که در باغ بسته شده بود با گوساله اش و با دقت تغذیه می شد. به ما توصیه کرده بودند یک چرخ کره گیری از انگلیس همراه بیاوریم. اما هرگز شیر کافی نداشتیم که از آن استفاده کنیم. گوساله همیشه در هر وعده شیر دوشی شیر زیادی می خورد و ما را از عرضه شیر تمام روز محروم می کرد. یکی از اعتقادات شرقی است (معتقدم که افسانه است) که اگر ماده گاو، گوساله اش را نبیند شیر نمی دهد و اگر گوساله بمیرد پوست آن را با کاه پر می کنند و نزدیک مادرش قرار می دهند، تا او را آرام کنند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *