پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | طمعِ تاریخی برای زمین

طمعِ تاریخی برای زمین

با ورود به یکجانشینی تحولی شگرف در نظام اقتصادی رخ داد. تعاون بین افراد یکجانشین باعث افزایش تولید علاوه‌بر نیاز‌های اولیه انسان‌ها شد و مسئلهٔ مالکیت بر تولید اضافی را مطرح کرد





۱۸ مرداد ۱۴۰۲، ۲۱:۳۴

اگر بخواهیم به‌شکلی ساده به بیان رابطهٔ اقتصاد و محیط زیست بپردازیم، کافی است تعریف علم اقتصاد را از کتب مرجع این علم استخراج کنیم. اقتصاد را علم تغییر محیط زیست برای جوابگویی به نیازهای بشر تعریف کرده‌اند. این تعریف البته بعدها تکامل یافت، ولی خصوصیت اصلی خود را که تعریف بالا باشد از دست نداده است. بنابراین، برای آنکه رابطهٔ اقتصاد و محیط زیست را با دقت بیشتری مطالعه کنیم، لازم است استفادهٔ انسان از طبیعت در طول تاریخ و همچنین تحول این استفاده‌ها مد نظر قرار گیرد.

 

بشر قبل از یکجانشینی مانند همهٔ جانداران دیگر بخشی از طبیعت به‌شمار می‌رفت. با شکار حیوانات زندگی می‌کرد و خود نیز شکار حیوانات دیگر می‌شد. از ریشه و برگ درختان در تغذیه استفاده می‌برد و گاهی از تخم پرندگان برای زنده ماندن استفاده می‌کرد. در این دوران رابطهٔ انسان با طبیعت برای نیازهای اولیهٔ او همانند سایر حیوانات است و تابع قاعدهٔ خاصی نیست و می‌توان از یک تعادل کاملاً پایدار نام برد.
با ورود به یکجانشینی تحولی شگرف در نظام اقتصادی رخ داد. تعاون بین افراد یکجانشین باعث افزایش تولید علاوه‌بر نیاز‌های اولیه انسان‌ها شد و مسئلهٔ مالکیت بر تولید اضافی را مطرح کرد. کم‌کم جامعهٔ یکجانشین به دو طبقه تقسیم می‌شوند، اکثریتی که کار بر عهدهٔ آن‌هاست و اقلیتی که به رتق و فتق امور می‌پردازند و تعیین تکلیف می‌کنند. در این زمان نیز استفاده از طبیعت از حد تعادل خارج نمی‌شود و احتیاجات این جوامع در حد ابتدایی باقی می‌ماند. با گسترش یکجانشینی کشاورزی و دامداری نیز رونق می‌گیرد و مالکیت چهرهٔ خود را نشان می‌دهد. اقلیتی که در دورهٔ قبل تشکیل شده بود، سعی می‌کند با در دست گرفتن مالکیت زمین و گسترش هرچه بیشتر آن، تعداد بیشتری از افراد فاقد زمین را به کار بگیرد و صاحب ارزش اضافی بیشتری شود.

یک دهه بعد از انقلاب، سرمایه‌داری جای خود را میان سیاستمداران جدید باز کرد و اقتصاد قبل از انقلاب دوباره ظاهر شد. حاصل آن هم تخریب اسفناک منابع کشور است

آغاز جنگ برای زمین
با گسترش این شیوهٔ تولید که به فئودالیزم منتهی می‌شود، اجتماع به دو طبقهٔ متمایز زمین‌دار و رعایا تقسیم می‌شود و جنگ بین زمین‌داران برای گسترش هر چه بیشتر زمین‌های حاصلخیز بالا می‌گیرد. تغییر کاربری جنگل‌ها شروع می‌شود، ولی به هیچ‌وجه قابل اعتنا نیست. در این دوره رابطهٔ انسان با جنگل بیشتر برای استفاده از چوب در پخت‌وپز، تولید گرمای کلبه‌ها و یا ساختمان‌های اربابی است. چرای دام در جنگل صورت می‌گیرد، ولی هنوز مراتع وسیع دست‌نخورده جوابگوی نیازهای مردم هستند. می‌توان گفت که تعادل طبیعی با وجود تغییر در کاربری زمین در این دوران نیز برقرار است. ولی دیگر طبیعت به‌صورت غیر قابل تغییر خود جوابگوی نیازهای مجموعهٔ جامعه نیست. نظام تولید جدید ایجاب می‌کند که انسان برای رسیدن به نیازهای خود در طبیعت تغییراتی دهد. اکوسیستم‌های طبیعی دیگر قدرت جوابگویی به نیازهای جدید را ندارند و بنابراین، در کنار اکوسیستم‌های طبیعی اکوسیستم‌های انسان ساخت پا به عرصهٔ ظهور می‌گذارند.
از این مرحلهٔ تولید به بعد با گسترش جوامع انسانی و ظهور شهرها و تقسیم اجتماعی کار، شیوه‌ای از تولید ظهور می‌کند که هنوز هم ادامه دارد. این شیوهٔ تولید، انسان‌ها را در دو طبقهٔ متمایز تولیدکننده و مصرف‌کننده و یا سرمایه‌دار و کارگر تقسیم می‌کند. اساس این شیوهٔ تولید حداکثر کردن بازدهی سرمایه است. نیاز‌های جامعه به‌صورت کالاهایی که در بازار مورد مبادله قرار می‌گیرند، تأمین می‌شود.
شایان ذکر است که تا شروع تولید سرمایه‌داری در جهان، روند ذکرشده در بالا کم‌وبیش یکسان صورت می‌گرفت و نمی‌توان اختلاف معنی‌داری را در توسعهٔ دو قارهٔ آسیا و اروپا مشاهده کرد.

در دو نظام اقتصادی شوروی و چین طبقه‌ای که بتوان بر آن اطلاق سرمایه‌دار کرد، وجود نداشت، ولی این طبقه همان قدرت سرمایه‌داران را در نظام‌های سرمایه‌داری کلاسیک داشت و اعمال می‌کرد

ولع سیری‌ناپذیر تولید
مسئلهٔ قابل ذکر دیگر اینکه در این عصر زمین به‌عنوان یک عامل تولید به حساب می‌آمد و درنتیجه بیشتر جنگ و جدال‌ها برای تملک زمین‌های کشاورزی حاصلخیز و مراتع مرغوب صورت می‌گرفت. تملک جنگل‌ها در مرتبهٔ بعد قرار داشت. با شروع تولید سرمایه‌داری و گسترش شهر‌ها مراکز تولید و مصرف تغییر مکان دادند، بورژوازی نوپا که قدرت را در دست گرفته بود، با ولعی سیری‌ناپذیر به ساخت کارگاه‌ها و کارخانه‌های صنعتی مشغول و کشاورزان را بیشتر به اجبار برای تولید کالاهای مورد نیاز به کار می‌گرفت. با وقوع انقلاب صنعتی طبیعت و اقتصاد در تضادی تناقض‌آمیز قرار گرفتند.
زمینی که تاکنون به‌عنوان یکی از عوامل تولید محسوب می‌شد، محملی برای تولید و در خدمت تولید صنعتی قرار گرفت. خصوصیت صنعت و تجارت منتج از تمرکز آنهاست. تجارت در مراکز شهری و صنایع در حول‌وحوش شهر‌ها متمرکز شدند و کشاورزی و دامداری به نقاط دور دست منتقل شدند. برای رساندن مواد اولیه به کارخانه‌های نوپا جاده‌ها و پل‌ها و سایر تأسیسات شکل زمین را تغییر دادند. زمین و اکوسیستم‌های طبیعی به‌تدریج از مراکز شهری دورتر و دورتر می‌شدند و جای خود را به مجموعه‌هایی از آهن و سیمان می‌دادند و برای پیدا کردن هوای پاکی که حاصل اکوسیستم‌های طبیعی بود، باید شهروندان چندین کیلومتر از مراکز شهری فاصله بگیرند. سرمایه‌داری این موقعیت را نیز تبدیل به کالایی کردن حتی تنفس سالم کرد.
گسترش کارخانه‌ها باعث کمبود مواد اولیه در کشور‌های مختلف اروپایی شد و دست‌اندازی و تغییر ترکیب کشت در کشور‌هایی که هنوز پا به صنعتی شدن نگذاشته بودند، در دستورکار کشور‌های مختلف اروپایی قرار گرفت. این عمل رشد سرمایه‌داری در کشور‌های دیگر را متوقف و آنها را به زایده‌ای برای تأمین مواد اولیهٔ کارخانجات کشورهای صنعتی درآورد.
جنگ‌های جهانی اول و دوم برای تقسیم جهان در جهت تأمین مواد اولیهٔ کشور‌هایی که دیگر از یدک کشیدن نام استعمارگر ابایی نداشتند پایان یافت. دیگر نه‌ در کشور‌های صنعتی از اکوسیستم‌های طبیعی اثر آنچنانی پیدا بود و نه در کشورهایی که نام «در حال توسعه» را به خود اختصاص داده بودند.
در حین همین سال‌ها انقلابی در روسیهٔ تزاری رخ داد که شکل متفاوتی برای مدیریت منابع طبیعی را پیشنهاد می‌داد. شکلی که در آن تعاون و برنامه‌ریزی به‌جای رقابت و بازار می‌نشستند. متأسفانه با شریک شدن اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم و شراکت در تقسیم جهان، این امید هم برای رسیدن به تعادلی بین نیاز‌های انسانی و اکوسیستم‌های طبیعی کم‌کم محو شد.
ظهور اقتصادهای وابسته
پایان جنگ جهانی دوم، جهان از لحاظ اقتصادی به دو بخش صنعتی و توسعه‌یافته از یک طرف و عقب‌مانده از طرف دیگر تقسیم شد که کشور‌های دستهٔ دوم وابسته به اقتصاد کشور‌های صنعتی محسوب می‌شدند. جهانی مخروبه بر جای مانده بود که همه‌چیز باید از نو ساخته می‌شد. کمتر توجهی به اکوسیستم‌های طبیعی صورت می‌گرفت و طبیعت صرفاً در خدمت اقتصاد بود. سرمایه‌داری نوظهوری ظهور کرده بود که هر آنچه را که مانع تولید و توسعه آن می‌یافت، خرد می‌کرد و جلو می‌رفت. کالا‌های گوناگون هر روز بازار را می‌انباشت و کسی به عاقبت کار نمی‌اندیشید، گویی که برای هیچ‌چیز پایانی وجود ندارد و می‌توان تا ابد از طبیعت برداشت و آب هم از آب تکان نخورد.
از طرف دیگر پایان جنگ جهانی دوم که جهان را به مخروبه‌ای باور نکنی تبدیل کرده بود، به وضوح نشان می‌داد که رقابت برای سود بیشتر هیچ‌گونه اهمیتی برای طبیعت و جان انسان‌ها قائل نیست.
همین امر دستمایهٔ تبلیغات رژیم شوروی سوسیالیستی برای رقابت با سرمایه‌داری کهن چهارصدساله شد.
بزرگترین دستاورد جنگ جهانی دوم آزادی هند از یوغ انگلیس و به ثمر رسیدن انقلاب چین بود. توسعهٔ اقتصادی هند برمبنای احترام به سنت‌های محلی و تعامل بیشتر با طبیعت شروع می‌شد و امیدهای تازه‌ای در دل دوستداران طبیعت به وجود آورد، ولی این امر دیری نپایید؛ چرا که اقتصاد هند زیربنای محکمی ‌از گذشتهٔ سرمایه‌داری را با خود همراه داشت و به‌زودی طرح‌های توسعه با دانش محلی به محاق فراموشی سپرده شدند و طبیعت هند همانند سایر کشورها دستخوش تغییر و تحولات شگرفی شد.
چین که به‌علت انقلاب سوسیالیستی نویددهندهٔ راه‌حل‌های نوینی بود نیز بیشتر از ۲۵ سال و تا مرگ رهبر انقلابش نتوانست دوام بیاورد و به نظام سرمایه‌داری درغلطید.
در دو نظام اقتصادی شوروی و چین طبقه‌ای که بتوان بر آن اطلاق سرمایه‌دار کرد، وجود نداشت، ولی این طبقه همان قدرت سرمایه‌داران را در نظام‌های سرمایه‌داری کلاسیک داشت و اعمال می‌کرد و تخریب طبیعت نیز به‌همان صورت اتفاق می‌افتاد. سرمایه‌داری در چین همراه با برنامه‌ریزی دولتی، شاید توانسته باشد نسبت به برقراری عدالت اجتماعی در قیاس کشورهای سرمایه‌داری به پیشرفت‌هایی نایل آمده باشدُ ولی در ارتباط با تغییر در طبیعت در بیشتر مواقع با خشونت بیشتری عمل کرده است.
لازم است یادی هم بکنیم از انقلاب اسلامی‌ ایران که در اوایل دههٔ هشتاد قرن بیستم میلادی اتفاق افتاد. این انقلاب ضداستبدادی و ضداستعماری قرار بود پایه‌هایی نو درافکند و کشوری مستقل سازمان دهد و برنامهٔ توسعهٔ آن بر مبانی اسلامی ‌باشد که متأسفانه در هیچ کتابی تئوریزه نشده بود.
تخریب اسفناک منابع طبیعی
حتی به ده سال هم نکشید که سرمایه‌داری جای خود را در دل سیاستمداران نوپا باز کرد و اقتصاد قبل از انقلاب تاخت‌وتاز خود را در تمام زمینه‌ها و با شدتی بیشتر به منصهٔ ظهور گذاشت. حاصل آن هم لاجرم تخریب اسفناک منابع کشور در همهٔ زمینه‌هاست. در حال حاضر نمی‌توان زمینه‌ای را مشاهده کرد که از حداقل‌های سلامت مصون مانده باشد.
در این نوشتار سعی شده است دیدی تاریخی نسبت به تحولات اقتصادی و تأثیر آن بر وضعیت منابع طبیعی نشان داده شود. تا قبل از انقلاب صنعتی رابطهٔ انسان و طبیعت رابطه‌ای مهربانانه است. انسان‌ها سعی می‌کنند احتیاجات محدود خود را از طبیعت برداشت کنند و اگر صدمه‌ای به طبیعت زده می‌شود، آن را ترمیم کنند. این وضعیت تا آخر فئودالیزم کم‌وبیش دیده می‌شود.
با حاکمیت سرمایه‌داری وضعیت کاملاً دگرگون می‌شود. سرمایه انسان را از قفس تنگ تعادل با طبیعت بیرون می‌کشد و او را به‌مثابه فرمانروای عالم و آدم بر سرنوشت طبیعت و سایر انسان‌ها حاکم می‌گرداند. تصمیم‌گیرندهٔ اصلی در تمام زمینه‌ها کسی است که مالکیت عوامل تولید را در دست دارد، درست است که تفکیک قوا صورت گرفته، ولی هر سه قوه ناشی از قدرت سرمایه است.
به قول مارکس این سرمایه‌دار نیست که به‌دنبال سرمایه روان باشد، بلکه سرمایه است که سرمایه‌دار را به‌دنبال خود می‌کشاند. سرمایه مرز نمی‌شناسد و به‌دنبال سود هر جا که باشد جا خوش می‌کند. مرزها را در هم می‌شکند و به «تسخیر طبیعت» می‌پردازد.
نتیجهٔ سرمایه‌داری جهانی است که ما در مقابل چشمان خود داریم. فراوانی و وفور کالاهای مورد نیاز بشر، بهداشت و آموزشی مناسب‌تر برای اکثریتی قابل ملاحظه و در همان حال اختلاف در توزیع ثروت و فقری جهانگیر که هر روز هزاران نفر را به کام خود می‌کشد.
در کنار همهٔ این بسامانی‌ها و نابسامانی‌ها طبیعتی که هر روز با یک عکس‌العمل، نارضایتی خود را از وضعیتی نابسامان و ظالمانه نشان می‌دهد. باید قبول کنیم که سرمایه‌داری نیز در مدیریت جهان به انتهای خط نزدیک می‌شود و برای نجات بشر و طبیعت لازم است طرحی نو درانداخت.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:

،





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر