پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گفت و گوی پیام ما با منصور علیمرادی فتح «قلعه‌ زنگیان» در داستان

گفت و گوی پیام ما با منصور علیمرادی فتح «قلعه‌ زنگیان» در داستان





۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۸:۳۹

گفت و گوی پیام ما با منصور علیمرادی
فتح «قلعه‌ زنگیان»
در داستان

بگذارید از آخر شروع کنم در داستان« شام آخر شهرزاد» یعنی آخرین داستان کتاب « نام دیگرش باد است سینیور» شبه شعرهایی شبیه شعرهای ترجمه این سالها دیده می شود، مثل: نام دیگر جک باد است/ نام دیگر جک ماه است …، منظور در این جا چه بوده؟
به نام خدا. در داستان آخر این مجموعه، یعنی شام آخر شهرزاد من می خواستم از همه ی ژانرها به نوعی استفاده کنم و همه ی این قطعه ها، یعنی زبان آرکائیک، زبان امروزی، طنز، ترانه، و…در یک سازه ی داستانی با هم چفت و بست پیدا کنند، داستان به نوعی نقیضه هایی هم بر فرم های داستان های امروز ی ما هست. از طرفی خود داستان آخری داستانی است که سرنوشت مجموعه را به مثابه یک کل واحد تعیین می کند.
زبان «نام دیگرش باد است، سینیور» با زبان داستان های دیگر شما فرق می کند، خودت چه نظری داری؟
من در دو حوزه ی اقلیمی و اجتماعی فرهنگی بزرگ شده ام، هم گرمسیر و هم سردسیر، فضا و رویدادهای تاریک ماه در نواحی رودبار جنوب می گذرند و نواحی گرمسیری، اما «نام دیگرش باد است..» مجموعه ای از داستان های عشایری است، شاید داستان هایی در مورد مردمان نواحی کوهستانی جنوب، سهم عشایر در ادبیات داستانی ما خیلی کم بوده، به همین خاطر زبان و فرم و فضا در این مجموعه باید تغییر می کرد.« نام دیگرش باد است، سینیور..» شامل هفت داستان به هم پیوسته است تقریبا، که به زندگی یک جامعه ی عشایری کوچک می پردازد که ناگهان یکجا نشین شده اند، زمان داستان ها شاید مربوط به شصت هفتاد سال پیش باشد، بیشتر حول محور تحول اجتماعی در یک جامعه ی ساده ی عشایری.
در داستان « کشتگان قلعه زنگیان» این مجموعه در پاورقی ها به موضوعات جالبی اشاره می کنی از جمله این که در کانادا بوده ای و اگر درست به خاطر بیاورم در جایی اشاره می کنی که اخلاف یکی از شخصیت های داستان در نامه ای به شما اصل ماجرای فتح «قلعه ی زنگیان» را به شکل دیگری روایت می کند، گویا برای تان کشک و روغن و سوغات محلی هم فرستاده…
به نظر خودم این درست ترین و تکنیکی ترین داستانی است که نوشته ام.داستان چند روایت دارد و در تقابل حاشیه و متن است که بافت آن شکل می گیرد. داستان در نقد تاریخ است، متن تاریخی که مثلا سیصد سال پیش نوشته شده و در این متن، مورخ از منظر قضاوت شخصی رویدادهایی را ذکر کرده که قطعیت آن رویدادها چندان شفاف نیست، مورخ هر چقدر هم که بی طرف باشد باز بر مبنای درک و دریافت شخصی و دیده ها و شنیده ها قضاوت می کند. رویداد اصلی داستان «قلعه‌ی زنگیان» فتح یک دژ در منطقه ای روستای و عشایری توسط یک اردوی ناآشنا است. مردی کهنسال به اسم «خالو شکرالله» که به هنگ کهنوج برای دادخواهی رفته، دارد ماجرای کشتار و چپاول قلعه را برای سرتیپ تعریف می کند، خالوشکرالله دلکش حرف می زند و به غایت خوش سخن است، قدری جلوتر، تازه می فهمیم که این نوکر سرتیپ است که دارد از قول خالوشکر الله برای نویسنده ماجرا را تعریف می کند.حالا در این بین، متن چند پی نوشت دارد تا داستان فرمت تاریخ پیدا کند.حاشیه و متن تقریبا هم عرض اند. در مورد قسمت دوم سوال شما عرض کنم که بله، متن، پی نوشت هایی هم دارد مثل همان ماجرای رفتن من به کانادا و آلمان که تماما جعلی است.اصلا در داستان است که شما می توانید هر چیزی را جعل کنید.
خبر ها و یادداشت های متعددی در مورد جلسات نقد و معرفی این مجموعه داستان در نشریات و فضای مجازی دیده ام بازخورد کتاب میان اهالی هنر ، ادبیات و نقد چگونه بود؟
به نظرم خوب بوده، ولی به نسبت تاریک ماه که هنوز هم در موردش نقد نوشته می شود این مجموعه آن طور که لازم است دیده نشده، خودم فکر می کنم در این مجموعه به نسبت تاریک ماه، چه در زبان و چه در فرم حرفه ای تر کار کرده ام.
بعضی از داستان ها به سینما نزدیک می شوند مثل داستان «جاده»، خودت چه فکر می کنی؟
در مورد تاریک ماه هم این را شنیده ام، داستان «جاده» به نظرم جدای از داشته های ادبی اش، برای فیلم شدن، فقط یک تیم فیلمبرداری لازم دارد و بس.منظور این که خیلی سینمایی است. و از جمله داستان های به شدن مورد علاقه ی من است.
جاده، داستانی غریب است.کودکی عشایر با یک معلم در یک جاده ی بیابانی همراه می شوند، بعد در پایان، ما به بُعد دیگری از ماجرا می رسیم.
شخصیت کودک را چطور ساختید؟ ما به ازای بیرونی داشت؟
من تجربه ی زندگی عشایری داشته ام، مکان داستان و طبیعتی که در داستان آورده شده، زادگاه من است در جنوب، هر چند اسمی از آن برده نمی شود. و کودک هم شاید از همان تجربیات کودکی من در زندگی عشایری سر برآورده باشد.
آیا مجموعه داستان« نام دیگرش باد است، سینیور» در حوزه ی مجموعه داستان های به هم پیوسته قرار می گیرد.
بله. ولی نه به شکل متداول مجموعه داستان های به هم پیوسته.بعضی از داستان ها مثل «عبدلو» که شهری است، فضا و ماجرای اش بنیادا با دیگر داستان ها متفاوت است، حتی در داستان آخری مجموعه یعنی:«شام آخر شهرزاد»، منتها به زعم خودم داستان ها در زیرساخت های شان است که با هم یک سازه واحد را می سازند.
می دانم که دو جلد جدید از دایره المعارف حوزه‌ی هلیل رود در دست انتشار است، این دو جلد کدام حوزه از این مجموعه را در بر می گیرد؟ تا به حال چند جلد از این مجموعه چاپ شده؟
اول این که خداوند بزرگ را شاکرم که باز مثل همیشه در زندگی، این بار هم لطف و عنایت اش باعث شد که بتوانم دو جلد دیگر از این مجموعه را تمام کنم. این دو جلد، «جلد اول اشعار و ترانه های شفاهی» و جلد اول«ضرب المثل ها» را شامل می شوند که تا آنجا که در توانم بوده سعی کرده ام درست و دقیق و علمی تدوین شده باشند. حال باید دید که اصحاب فرهنگ و اساتید حوزه ی پژوهش نظرشان چیست. تا به حال از مجموعه‌ی فرهنگ حوزه ی هلیل رود، کتاب های:« شروگ ماه»، دفتر اول و دفتر دوم «لیکوهای رودبار جنوب»، و «افسانه های مردمان کرانه های رود هلیل» چاپ و منتشر شده‌اند.
حرف ناگفته ای اگر دارید بفرمایید.
از شما و همکاران خوب تان در روزنامه ی پیام ما ممنونم.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *