سایت خبری پیام ما آنلاین | نمک به زخم من نپاشید

روایت علی‌سلطان فلاحی از مرگ پسرش یوسف و دو سال رنجی که تحمل کرده است

نمک به زخم من نپاشید

کوه که آتش می‌گیرد عشایر است که آتش را خاموش می‌کند نه محیط‌ زیست





نمک به زخم من نپاشید

۲۶ تیر ۱۴۰۱، ۰:۰۰

شامگاه 14 مرداد 1399 درمنطقه بیستون کرمانشاه خبری به مسئول منطقه مبنی بر حضور تعدادی شکارچی غیرمجاز داده می‌شود. محیط بان برومند نجفی به همراه سه محیط بان دیگر به همراه مدیر حراست اداره کل برای بررسی شرایط به منطقه می‌روند. آنها به یک خودرو پراید مشکوک می‌شوند، اینجاست که فاجعه رخ می‌دهد. سه تیر اسلحه برومند نجفی به یکی از سرنشینان این خودرو اصابت می‌کند، یوسف فلاحی جوانی 22 ساله که به تازگی صاحب فرزندی شده به بیمارستان نرسیده جان می‌سپارد. داغی بر دل خانواده می‌نشیند که شش ماه و یک روز بعد مرگ مادر یوسف را به دنبال دارد. در طول این سالها شمار پرونده‌هایی که بر اثر تعارض میان محیط بان و شکارچی شکل گرفته یکی دو تا نبوده است. آنها که از نزدیک با روند و جزییات این حوادث آشنا هستند به خوبی می‌دانند که روند این پرونده‌ها نباید دستخوش موج‌های بیرونی شود. اتفاقی که به نظر می‌رسد درباره پرونده مرحوم یوسف فلاحی رخ داد. به گفته «علی‌سلطان» پدر مرحوم فلاحی، در تمام این مدت بسیاری به جای آرام کردن شرایط و دلجویی از خانواده فلاحی، نمک بر زخم آنها پاشیده‌اند. «پیام ما» تلاش کرده است در این گزارش رنج دو ساله این خانواده را هم بشنود و بی‌قضاوت روایت کند. می‌دانیم که پیچیدگی‌های یک پرونده و شرح رنج هر کدام از ذینفعان درگیر در پرونده فراتر از این گزارش است.

 

«فکر می‌کنید اعدام یک نفر یا حتی 100 نفر به درد من می‌خورد؟ فکر می‌کنید زنم و پسرم زنده می‌شوند؟ حق من دارد پایمال می‌شود،‌ از اینکه حق من نادیده گرفته شده دارم روانی می‌شوم، اگر اینطور پیش برود کار به جاهای بد می‌کشد!» علی‌سلطان فلاحی، پدر یوسف فلاحی این را که می‌گوید بغض می‌کند،‌ صدایش می‌لرزد،‌ باز بغض را فرو می‌دهد: « ۱۴ مرداد دو سال پیش من و همسرم مثل همیشه در کوه بودیم، خبر دادند پسرتان را زده‌اند،‌ به یوسف که رسیدیم، زنده نبود،‌ یک گلوله از پشت سرش وارد و از پیشانی‌اش خارج شده و دو گلوله هم در سینه‌اش بود. پسرم سه تیر خورده‌بود.»
دوباره بغض می‌کند و صدای گریه‌اش سکوتی رقم می‌زند: «ما که نمی‌دانستیم چه کسی به پسرمان شلیک کرده. کاش نمی‌فهمیدیم. بعد که رفتیم آگاهی بعد که شروع کردند تحقیق فهمیدیم کسی که زده محیط‌بان بوده. آن وقت فهمیدیم که او حتی پسرمان را به بیمارستان هم نبرده،‌ کمکی به یوسف ما نکرده. ماشین را بازرسی کرده، چیزی جز گیاه دارویی و انجیر پیدا نکرده،‌ خب حداقل می‌بردی‌اش بیمارستان. هفت روز بعد دستگیر شد. راننده دیده بود یکی از این دو نفری که پای ماشینش ایستاده بودند لباس محیط‌بانی به تن داشته‌اند،‌ شماره ماشین را هم او یادداشت کرده بود، از طریق آگاهی و نیروی انتظامی و دادگاه دنبال کردیم و بعد از ۷ روز فهمیدیم ضارب محیط بان بوده، گفتند آن روز که زده لباس کار به تن نداشته.»

کسی خبر دارد خانواده من از بین رفته؟

«علی‌سلطان فلاحی» از روزی می‌گوید که نخستین روز مادر بعد از مرگ پسرشان فرا رسید: «شش ماه و یک روز بعد از مرگ یوسف، روز مادر بود،‌ مادرش کادوی سال قبل پسرش را آورد،‌ هی داد می‌زد و می‌گفت یوسف من امسال نیست برایم کادو بیاورد. روسری‌ای که یوسف به او هدیه داد بود را به سرش می‌بست،‌ به کمرش می‌بست،‌ باز می‌کرد و می‌بوسید و شیون می‌کرد، آن روز آن‌قدر این کار را کرد که دق کرد. همان روز، ایست قلبی کرد. مادر یوسف بچه را در میان مار و عقرب و رتیل بزرگ کرده بود. هر وقت کار دامداری و دوشیدن گوسفند و مشک داشت‌، بچه را کنار چادر در گونی آویزان می‌کرد مبادا که مار و عقرب و رتیل یوسف را بزنند. آن طوری پسرم در کوه‌ها بزرگ شده بود،‌ آن وقت این بلا را سر من آوردند. هم پسرم را از دست دادم و هم همسرم را. آن وقت نه تنها از من دلجویی نمی کنند،‌ بلکه در رسانه‌ها می‌گویند محیط‌بان حقش اعدام نیست و ما وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم و نمک به زخم من می‌پاشند. مردمی که خبر از چیزی ندارند هم نمک به زخم من می‌پاشند، یک نگاه به شبکه‌های اجتماعی کنید و ببینید چه چیزهایی به خانواده ما می‌گویند. فوتبالیست‌ها هم از محیط بان پشتیبانی می‌کنند. کسی خبر دارد خانواده از من بین رفته؟ خبر دارد بچه‌های من ترک تحصیل کرده‌اند؟ خبر دارند بچه‌هایم بعد از این اتفاق از مدرسه فرار می‌کنند.» او وضعیت فرزندانش را اینگونه شرح می‌دهد: «یوسف پسر بزرگم بود،‌ بچه‌های دیگرم کوچکترند که هر دو ترک تحصیل‌ کرده‌اند. شش هفت ماه پیش بزرگان محل را جمع کردم و با هر زبانی پسر 19 ساله‌ام را خدمت سربازی فرستادیم. الان در پادگان داد می‌‌زند و می‌گوید می خواهم خودکشی کنم، می‌گوید من توان خدمت ندارم، کجاست مادرم؟ کجاست برادرم؟ پسر دیگرم هم 15 ساله است و بعد از مرگ مادرش از مدرسه فراری شده. خانواده من ویران شده و امیدی برایم نمانده است.»

نمک بر زخم من می‌پاشند

زندگی فلاحی پدر یوسف که به اشتباه توسط محیط بان «برومند نجفی» در 14 مرداد 1399 کشته شده، به هم ریخته، او همه چیزش را از دست داده، او از نمکی می‌گوید که در این دوره زمانی مردم و مسئولان بر زخمش می‌پاشند، بدون اینکه خبر داشته باشند چه بر او گذشته یا یک لحظه خودشان را جای او گذاشته باشند. «برومند نجفی» آبان 1400 در دادگاه به قصاص محکوم شد‌، این رای در دیوان هم تایید شد. در اردیبهشت 1401 «حسین ویسی» رئیس اداره حقوقی محیط زیست استان کرمانشاه اعلام کرد اعاده دادرسی در این پرونده پذیرفته شده و حکم اعدام متوقف شده است. موضوعی که فلاحی از آن گله‌مند است.

یوسف من، قاتل نیست

پدر یوسف از صفات فرزندش می‌گوید: «در شبکه‌های اجتماعی می‌گویند پسر من شکارچی و قاتل بوده. پسر من کسی بود که زمان زلزله سر پل ذهاب یک ماه رایگان برای زلزله‌زده‌ها کار کرد. روز قبل از اینکه پسرم کشته شود‌، عید قربان بود. یوسف گوسفندی قربانی کرده بود که هنوز گوشتش در یخچال است،‌ دو سال گذشته و هنوز نتوانسته‌ایم به این گوشت دست بزنیم (بغض می کند)،‌ اگر پسرم شکارچی بود چرا علائم شکاری پیدا نکردند؟ چرا اسلحه‌ای وجود ندارد؟ چرا فرار کردند؟ می‌گویند جاده‌ای که در آن پسرت کشته شده در اختیار محیط‌زیست بوده است، این جاده اتوبان بین‌المللی است و هر روزه هزار ماشین از آن رد می‌شود! اگر برای محیط‌زیست است بیاید و جاده را ببندد.»

محیط‌ زیست واقعی ما هستیم

فلاحی وضع زندگی‌اش را شرح می دهد که بدانیم که او با محیط زیست بیگانه نیست و با آن زندگی کرده: «دامدار و عشایر ایل پایروند کرمانشاهم،‌ با همسرم بیشتر فصل‌ها را سر کوه می‌گذارندم،‌ زندگی من کوه و دشت بود، روستایی در کنار بیستون است که 500 خانوار دارد،‌ زمستان‌ها که هوای کوه سرد می‌شد را در روستا می‌گذراندیم. بقیه مواقع چادر سر این کوه و آن می‌زدیم. حفاظت از محیط‌‌زیست،‌ کوه‌ها،‌ درخت‌ها به دست ماست نه محیط‌زیست. دولتی‌ها حقوقی می‌گیرند و به خانه برمی‌گردند. کوه که آتش می‌گیرد عشایر است که آتش را خاموش می‌کند نه محیط‌زیست. اسمش این است که طبیعت دست محیط‌ زیست است والا کوه‌ها با ما حفظ می‌شود. یادم است زمانی کوه آتش گرفته بود‌، من و همسرم به خدا دو نفری هلاک شدیم تا آتش خاموش شد. مادر یوسف آن روز خون بالا آورد. خودمان الاغ و اسب و قاطر فرستادیم تا دولتی ها بیایند. به بالا که رسیدند خسته شده بودند،‌ برایشان گوسفند سر بردیم،‌ ما اینطور برخوردی با محیط‌زیست داشتیم،‌ ولی اینها جوابش را بد به من دادند.»
او دوباره سراغ حادثه می رود و روایت خودش را بازگو می‌کند: « 14 مرداد یک روز بعد از عید قربان بود که پسرم کمی از گوشت قربانی را برداشت و برای جمع کردن گیاهان دارویی رفت. آن زمان فصل انجیر بود و زمان برگشتن به تاکسی تلفنی زنگ زدند. آفتاب تازه غروب کرده بود،‌ کنار اتوبان سوار شدند. محیط‌بان با لباس شخصی و بدون ماشین دولتی بوده و جلویشان را گرفته است. آن منطقه سابقه راهزنی دارد. راننده می‌خواسته ترمز کند که از فاصله کوتاه تیراندازی کردند. محیط‌بان می‌گوید به لاستیک زده ولی هیچ تیری به لاستیک نخورده‌، همه تیرها از صندوق عقب به بالا خورده‌اند. به آینه کنار راننده هم یک زده شده،‌آن وقت در فضای مجازی مردم به من حرف بد می‌‌زنند. آنها نمی‌دانند چه اتفاقی افتاده،‌ سه تیر به پسرم زدند و حتی تیری به لاستیک نخورده،‌ اگر تیر به اتوبوس می‌خورد چند نفر را می‌کشت؟ من از مردم می‌خواهم نمک به زخم من نپاشند،‌ این نظرات بد را ننویسند. زندگی من ویران شده،‌ در خانه یک گوشه می‌نشینم،‌ نه همسری دارم،‌ نه بچه‌ای‌، نه دامی، نوه‌ام یتیم شده،‌ کسی نمی‌گوید ما هم شهروند بودیم؟ همه‌اش محیط‌بان. آن وقت که خبر به من دادند در کوه بودم‌، گوسفندان را رها کردم و پایین آمدم‌، یکی دو روز بعد کسی را فرستادم،‌ وقتی برگشتم دیدم دام‌هایم نصف شده،‌ نمی‌دانم نصیب گرگ شد یا دزد. همه زندگی و جان را من را گرفتند.»

آقای سلاجقه چرا پیغام نفرستادی؟

فلاحی از کم توجهی سازمان حفاظت محیط زیست به خانواده آنها هم گلایه دارد: «سلاجقه رئیس محیط زیست یک بار کرمانشاه آمد ولی من خبردار نشدم،‌ زندان رفته و تهران برگشته بود،‌ پرونده را هم او به تهران برگرداند،‌ با اینکه در دیوان عالی رای تایید شده بود. او گفته محیط بان نباید اعدام شود‌، شما فکر می‌کنید با اعدام درد من دوا می‌شود؟ من از طریق استاد بهمن ایزدی با آقای سلاجقه صحبت کردم‌، گفتم شما حق پدری بر کشور دارید،‌ چرا پیغامی برای من نفرستادی تا بیایی و ببینی خانواده من ویران شده؟ گفتم الان می گویی کرمانشاه آمدی؟ گفتم شما به پرونده دست نزن و حکم را لغو نکن تا زمان خودش برسد و تصمیم بگیرم. بگذار بچه‌های من آرام شوند. بگذار پای چوبه دار بیاید،‌ بگذار آنجا ببیند اعدام به درد من نمی‌خورد،‌ بگذار قانون اجرا شود. اعدام برومند نجفی زن و پسر من را زنده نمی‌کند. ولی در فضای مجازی و محیط زیست گوش به حرفم نمی‌دهند،‌ سرهنگ محبت‌خانی (رئیس یگان حفاظت سازمان حفاظت محیط‌زیست) که اینهمه صحبت می‌کند به جای این کارها به نیروهایش آموزش دهد که این اتفاق‌های بد نیفتد.»

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

بارش برف و باران امروز ادامه دارد

بارش برف و باران امروز ادامه دارد

انسداد راه دسترسی ۱۶۰ روستای لرستان

۲۲ استان کشور تا پایان هفته بارش برف و باران سنگین را تجربه می‌کنند

انسداد راه دسترسی ۱۶۰ روستای لرستان

اکوسیستم استارتاپی عامل آشتی کسب‌وکاری مردم و نوآوران

گزارش «پیام ما» از نشست بررسی کاربرد فناوری‌های نوین در صنایع خلاق

اکوسیستم استارتاپی عامل آشتی کسب‌وکاری مردم و نوآوران

مسافران قطار مرگ

گروهی از زنان مکزیک جان خود را برای رساندن غذا به مهاجران به خطر می‌اندازند

مسافران قطار مرگ

چتر سیاه بر آسمان اهواز

دود نیشکرهای سوخته هوای خوزستان را آلوده کرد

چتر سیاه بر آسمان اهواز

مداخلهٔ بی‌نتیجهٔ دولت در بازار شیرخشک

کشمکش‌ بین ارگان‌های دولتی و تولیدکنندگان کمبود شیرخشک را تشدید کرد

مداخلهٔ بی‌نتیجهٔ دولت در بازار شیرخشک

موضع‌گیری دوگانه  دربارهٔ حقابهٔ هیرمند

وزیر نیرو و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست با معاون رئیس‌الوزرای طالبان دیدار کردند

موضع‌گیری دوگانه دربارهٔ حقابهٔ هیرمند

میراث «غزه» زیر بمباران

فعالان جهانی هشدار می‌دهند

میراث «غزه» زیر بمباران

فصل انارچینی

پیگیری برای ثبت یک میراث ناملموس ادامه دارد

فصل انارچینی

توزیع قطره‌چکانی دارو‌های بیماران SMA

بیماران «آتروفی عضلانی نخاعی» معطل پاس‌کاری وزارت بهداشت برای تدوین پروتکل‌های توزیع دارو هستند

توزیع قطره‌چکانی دارو‌های بیماران SMA

نظر کاربران

پویا

مردم با برومند نجفی همدردی میکنن و می دونن که محیط بان در دفاع از محیط زیست کشورش شهید شده تو سعی کن با شکارچی قاتل محیط زیست همدردی نکنی

جبرئیل

شکارچی انسان شکار کرده محیط زیست رو خود سازمان نابود کرده وسط جنگل اتوبان ميکشن دریاچه ارومیه خشک کردن کوه ها رو فروختن معدن چی ها واقعا تاسف بار هست

سلام

تو راست میگی اصلا تقصیر یوسف فلاحیه که خورده به تیر نجفی ان شالله با کفشای همین پدر راه بری بعد تصمیمتو میبینیم

بی نام

تو راست میگی اصلا تقصیر یوسف فلاحیه که خورده به تیر نجفی ان شالله با کفشای همین پدر راه بری بعد تصمیمتو میبینیم

مزدك

گزارشى تا اين حد يك جانبه، سوار شدن بر موج احساسات و حمله به آخرين سنگر حيات وحشى كه نفس هايش به شماره افتاده، بدون عنوان حتا جمله اى از سوى ديگر ماجرا، تنه به موضع گيرى هاى جمهورى اسلامى مى زند، آن هم از نوع صداوسيمايى اش.

ممد

روایت بی قضاوتتون واقعاً خوبه، تو متن از طرف خودتون نوشتین که به اشتباه توسط نجفی کشته شده. حالا هم که پدرش نجفی رو کشته زور بزنین براش سیمپاتی بخرین کسخلا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *