پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | آينده جهان را غذا مشخص می‌كند

نگاهي به ژئوپولیتيك غذا به عنوان عامل شكل‌دهنده روابط جهانی

آینده جهان را غذا مشخص می‌کند

در دو سال گذشته 161 میلیون نفر دیگر دوباره به مرز گرسنگی رسيدند





آینده جهان را غذا مشخص می‌کند

۳۱ فروردین ۱۴۰۱، ۰:۰۰

این روزها اکثر ما دسترسی آسانی به مواد غذایی داریم. کافی است از خانه خارج شویم و ظرف چند دقیقه به اولین مرکز فروش مواد غذایی می‌رسیم و می‌‌توانیم نیازهای غذایی خود را برطرف کنیم. دسترسی به غذا در جوامع توسعه یافته و یا در حال توسعه برای اکثر مردم آنقدر بدیهی است که از این واقعیت غافل هستیم که میلیون‌‌ها نفر در سراسر جهان به حداقل مواد غذایی مورد نیاز خود دسترسی ندارند. آنقدر که حتی انرژی لازم را ندارند از این پهلو به آن پهلو شوند و اندکی خودشان را جابجا کنند چه اینکه کار کنند و به نیروی تولید کشورشان تبدیل شوند.

شاید از خودتان بپرسید که غذا چه ربطی به ژئوپولتیک دارد. اگر بپذیریم که ژئوپولتیک یعنی تاثیر جغرافیای بر رفتار و تصمیمات سیاسی دولت‌ها، آنگاه درخواهیم یافت که غذا جوهره‌ی ژئوپولیتیک است. هیچ نیازی برای بشر مهم‌تر از نیاز به غذا و آب نیست و در نتیجه، برای دولت‌ها هیچ ضرورت ژئوپلیتیکی، مهمتر از این نیست که اطمینان حاصل کنند، مردم‌شان به میزان کافی به آب و غذا دسترسی خواهند داشت. دولتی که نتواند امنیت غذایی را مردمش تامین کند، مدت زیادی دوام نخواهد آورد. این یک حقیقت مسلم است.
مسئله‌ غذا همواره یک مسئله بنیادین در تاریخ بشر بوده است. بشر برای به‌دست آوردن غذا، کوچ کرده، نقاط خاصی را برای زندگی برگزیده، برای ساخت سلاح شکاری با هدف تامین غذا به کارکرد‌های سنگ و آهن و آتش توجه کرده و سعی کرده از این عناصر ابزارهای لازم برای کشاورزی بسازد. حتی تکامل انسان نیز به واسطه نیازهای غذایی‌اش رخ داده‌است. در ادیان نیز موضوع غذا یک موضوع اساسی و مهم است. خداوند در قرآن بر اهل مکه به دو چیز منت می‌گذارد؛ «غذا» و «امنیت» و می‌فرماید: «الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوفِ» همان کسی که آن‌ها را از گرسنگی نجات داد و از ترس و ناامنی ایمن ساخت». خداوند در آیه‌ 61 سوره بقره نیز خطاب به قوم بنی‌اسرائیل می‌فرماید: «هنگامی که گفتید ای موسی ما بر یک جور غذا نمی توانیم بسازیم. پس دعا کن پروردگارت برای ما از زمین سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز بیرون آورد.»
و یا در داستان حضرت یوسف (ع)، فرعون او را برای تعبیر خوابی آزاردهنده احضار می‌کند. یوسف به فرعون توضیح می‌دهد که خوابش به این معنی است که مصر 7 سال فراوانی را تجربه می‌کند و به دنبال آن 7 سال قحطی خواهد آمد. فرعون بی‌درنگ سخنان یوسف گوش می‌سپارد و یوسف را برای نظارت بر ممنوعیت صادرات غلات مصر منصوب می‌کند تا یک پنجم از غذای جمع آوری شده در طول 7 سال فراوانی، برای 7 سال قحطی ذخیره شود. یوسف در نهایت بخش کشاورزی مصر را به خوبی مدیریت می‌کند تا آنجا که جمعیت مصر حتی در سالهای قحطی بیشتر نیز می‌شود.»
در داستان یوسف و تعرفه‌‌ای که او برای گندم وضع کرد، دو نکته بسیار مهم وجود دارد. نخست اینکه در گذشته، برای بیشتر تمدن بشر، دسترسی به غذا تضمین نشده ‌بود. حتی پس از انقلاب نوسنگی، یعنی زمانی که کشاورزی رونق یافت و ظهور جوامع انسانی در مقیاس بزرگ در هلال تمدن خاورمیانه -که عمدتاً به خاطر برخورداری از بارش باران در اطراف رودخانه‌ها مستقر شدند، تثبیت شد، باز هم حاکمان جوامع، شب‌ها از ترس قحطی و گرسنگی مردم خود، خواب به چشمانشان نمی‌آمد. ما عادت کرده‌ایم که به خواربارفروشی برویم و هر زمان که دوست داشتیم گوشت، نان، میوه‌جات و سبزیجات خریداری کنیم. این در حالی‌ست که در بسیاری از نقاط جهان چنین مفهومی اساسا درک نمی‌شود و گرسنگی و عدم دسترسی به غذا یه معضل جدی و البته یک امر طبیعی است!
دوم اینکه وقتی بازده کشاورزی افزایش می‌یابد، جمعیت نیز افزایش می‌یابد. البته که این اتفاق خوبی است و به همراه خود رشد اقتصادی و تکنولوژیک به همراه خواهد آورد. اما در عین حال این تحول تضاد و رقابت را نیز بیشتر می‌کند. هزاران سال است که ذهنیت انسان به نگرانی درباره کمبود‌ احتمالی مواد غذایی مشغول است. در طول تاریخ بر سر این مسئله و برای دست‌یابی به منابع غذایی جنگ‌های خونینی شکل گرفته است. همین حالا هم برخی از کشورهای پرجمعیت جهان نظیر هند و چین، به تامین غذا، به عنوان یک مسئله بزرگ و اولویت نخست امنیت ملی خود می‌نگرند. این مسئله حتی زمانی‌که که از نظر منابع غذایی غنی شده‌ایم نیز رخ داده و بشر به طور طبیعی در این خصوص تمایل به رقابت دارد. مسلما همه‌ی شما احتکار احمقانه‌ دستمال توالت را در زمان شروع قرنطینه‌های پاندمی کرونا به خاطر دارید؟ این اتفاق در کشورهای توسعه یافته رخ داد. این مسئله در خصوص یکی از اقلام غیرضروری نظیر دستمال توالت رخ داد، حال تصورش را بکنید که مواد غذایی جای دستمال توالت را بگیرند. در عین حال جهان برای تغذیه تقریبا یکی و نیم برابر جمعیت خود غذا تولید می کند، با این حال گرسنگی در جهان رو به افزایش است.
ساختار معیوب
امروز شبکه‌ جهانی تامین مواد غذایی معیوب است. البته برای چندین دهه، ترکیبی از از پارامترهایی نظیر افزایش درآمد، برداشت بی‌سابقه محصولات کشاورزی، تجارت آزاد و کاهش قیمت مواد غذایی، به کاهش قابل توجه نرخ گرسنگی در جهان کمک کرد. پیشرفت جهانی در این حوزه به حدی خوب بود که در سال 2015، سازمان ملل متحد هدف خود را از بین بردن گرسنگی در جهان تا سال 2030 تعیین کرد. اما مدتی پس از آن، همه چیز تغییر کرد. حتی قبل از پاندمی کووید-19 نیز سازمان ملل برای تحقق این هدف کار سختی پیش رو داشت. در سال 2015، تقریباً 630 میلیون نفر طبق آمار سازمان ملل متحد دچار سوتغذیه مزمن بودند. سوتغذیه به این معنا است که فردی کمتر از حداقل سطح انرژی مورد نیازش، مواد غذایی دریافت ‌کند.
آمار 630 میلیون نفری افراد دچار سوتغذیه ممکن است زیاد به نظر برسد اما باید گفت که باز هم پیشرفت محسوسی در این زمینه صورت گرفته است چرا که این رقم 23 درصد از رقمی که بین سال‌های 1990 تا 1992 بدست آمد، کمتر است. با این حال، تعداد گرسنگان جهان در سال 2019 به 690 میلیون نفر افزایش یافت. پاندمی کووید-19 وضعیت را بدتر کرد، زیرا در مدت دو سال گذشته 161 میلیون نفر دیگر دوباره به مرز گرسنگی رسیدند. در نتیجه، امروز تقریباً یک نفر از هر 10 نفر در جهان دچار سوء تغذیه است و این رقم به واسطه‌ی جنگ روسیه و اوکراین به شدت افزایش نیز خواهد یافت.
آنهایی‌که احساساتی نیستند ممکن است بگویند از زمانی که انسان‌ها روی دو پا راه می‌رفتند، گرسنگی یک مشکل جهانی بوده است، بنابراین نمی‌توان این مشکل را یک بحران جهانی تلقی کرد و مدعی شد که شبکه جهانی تامین مواد غذایی معیوب است. بلکه این مسئله صرفا نشانه‌ی این واقعیت است که گرسنگی یک مشکل بوده اما بشر به تدریج در حال حل آن است و البته در این مسیر ممکن است فراز و فرودهایی هم داشته باشد.
اما بیایید چند آمار شگفت‌انگیز در اینجا مرور کنیم. نخست اینکه گرسنگی لزوما به لاغری افراد نمی‌انجامد و حتی ممکن است باعث چاقی نیز بشود. نرخ چاقی در سراسر جهان از سال 1975 سه برابر شده است. بیش از یک میلیارد و 900 میلیون بزرگسال در سراسر جهان، اضافه وزن دارند. تقریبا 40 درصد از افراد بالای 18 سال در جهان نیز اضافه وزن دارند. غم‌انگیزتر اینکه تخمین زده می‌شود که هر سال یک سوم مواد غذایی تولید شده در جهان از بین رفته یا هدر می‌رود. سازمان غذای آمریکا تخمین می‌زند که ضایعات مواد غذایی در ایالات متحده در سال، معادل 30 تا 40 درصد عرضه مواد غذایی است که تقریباً 161 میلیارد دلار است. برآوردها هم نشان می‌دهد که یک آمریکایی به طور متوسط ​​هر سال 98 کیلوگرم غذا را هدر می‌دهد. البته ناگفته نماند که ما ایرانی‌‌ها هم در زمینه‌ی هدر دادن مواد غذایی بسیار مهارت داریم! یادآوری می‌کنم که جهان به اندازه‌ای غذا تولید می‌کند که همه را سیر کند، اما باز هم گرسنگی در حال افزایش است، مردم چاق‌تر می‌شوند و ما 40 درصد غذایی را که تولید می‌کنیم هدر می‌دهیم. آیا می‌توانید صنعت دیگری را نام ببرید که در آن این نوع ضایعات و این نوع رویه‌های غیرمنطقی‌ به‌ویژه با توجه به اهمیت آن برای بقای ما، ادامه داشته باشد؟ فائو تخمین می زند که برای برآورده کردن تقاضای رو به رشد ناشی از رشد جمعیت و تغییرات رژیم غذایی، تولید جهانی غذا باید تا سال 2050 تا 60 درصد افزایش یابد. بیشتر این میزان را می‌توان با از میان بردن هدر رفت غذا، زیرساخت‌های بهتر و استفاده بهتر و دقیق‌تر از تکنولوژی مدرن در بازارهای در حال توسعه، تامین کرد.
امیدوارم حالا متقاعد شده باشید که شبکه‌ جهانی تامین غذا معیوب است. حالا این سوال پیش می‌آید که چرا معیوب است و این چه ربطی به ژئوپولیتیک دارد؟ پاسخ به این دو سوال تقریبا مشابه است. روشی که امروزه کشاورزی جهانی براساس آن کار می‌کند، بیانگر یک جهان ژئوپلیتیکی تک قطبی است. شبکه‌های جهانی تامین غذا، که البته در افزایش تولید و کاهش رنج بشر بسیار موفق بوده است، مظهر ظهور ایالات متحده به عنوان یک قدرت جهانی برتر است؛ قدرتی که منافع آن با آزادسازی تجارت جهانی و صادرات محصولات کشاورزی خود به کشورهای در حال توسعه، به بهترین شکل تامین می‌شود. اصلا تصادفی نیست که علم ژئوپولیتیک که رشته‌ درک نحوه رفتار دولت‌ملت‌ها بر اساس الزامات و محدودیت‌های جغرافیایی‌شان است، تقریباً همزمان با وقوع انقلاب در بخش کشاورزی جهان ظهور کرد. بیایید کمی تاریخ را مرور کنیم تا بفهمیم دقیقا چگونه به اینجا رسیدیم و سپس با نگاهی روشن‌تر به جلو برویم.
انقلاب‌ها، جمعیت شناسی و کالری‌ها
انقلاب صنعتی که با ظهور نیروی بخار در بریتانیای اواخر قرن هجدهم آغاز شد، دوره بسیار مهمی در تاریخ بوده است. تقریبا از سال 1760 تا 1840، تولید صنعتی منجر به افزایش عظیم ظرفیت و بهره‌وری شد. پیامدهای سیاسی این روند نیز، تحولات زیادی ایجاد کرد. سیاست‌های هویتی از نگاه روستایی به نگاه‌های ملی تغییر جهت دادند. انقلاب‌ها در آمریکا و فرانسه جمهوری‌های جدیدی را به وجود آوردند. نظام‌های جدیدی در ایتالیا و آلمان ظهور کردند. عطش زیاد اروپا برای دسترسی به بازارهای جدید برای فروش کالاهایش، منجر به جنگ‌های تریاک و در نهایت فروپاشی سلسله چینگ در چین شد. انگلستان، پس از پیروزی در جنگ‌های ناپلئونی، زمینه را برای ایجاد هند مدرن مهیا کرد. امپراتوری‌های چند قومیتی بزرگ یکی یکی سقوط کردند و دولت‌ملت‌های همگن‌تر جایگزین شدند. به طور کلی بیان کامل این حقیقت که انقلاب صنعتی چقدر جهان را تغییر داد، بسیار دشوار است و از حد این نوشتار بیرون.
البته اگر انقلاب کشاورزی رخ داده در قرن‌های 16 و 17 نبود، پیشرفت‌های انقلاب صنعتی نیز حاصل نمی‌شد. دلیل وقوع انقلاب صنعتی صرفا پیشرفت‌های تکنولوژیک نبود، بلکه با افزایش جمعیت جهان به وجود آمد و این افزایش جمعیت با انقلاب کشاورزی امکان‌پذیر شد؛ به این معنی، که غذای بیشتر تولید شده در بخش کشاورزی این امکان را ایجاد کرد که جمعیت بیشتری در سراسر جهان، نسبت به هر مقطع دیگری در تاریخ، به غذای کافی دسترسی داشته باشند. اما جمعیت که زیادتر شد، جوانان نیز باید به دنبال مشاغل جدید می‌رفتند چون بخش کشاورزی دیگر پاسخگوی این خیل عظیم جمعیت جویای کار نبود. این مشاغل جدید به واسطه انقلاب صنعتی ایجاد شدند. تولید غذای بیشتر باعث شد که کارگران جوان به ماندن و کمک در مزرعه کمتر اهمیت دهند و در عوض به شهرها هجوم برده و در کارخانه‌های بزرگ شهرهای صنعتی مشغول به کار شوند که این مسئله منجر به ایجاد بازارهای منطقه‌ای و جهانی شد.
انقلاب کشاورزی صرفا نتیجه یک عامل منفرد نبود. مانند همه انقلاب‌های خوب، این انقلاب نیز نتیجه ترکیبی از عوامل متعدد بود. کشاورزان انگلیسی به جای اینکه مزارع را به صورت آیش‌شده رها کنند، شروع به کاشتن اقلامی نظیر شلغم و شبدر کردند. هلندی‌ها اصلاحات مهندسی در گاوآهن انجام دادند، جان لاک و نظیریه‌اش درباره حق انسان بر زندگی، آزادی و مالکیت، منجر به مالکیت انحصاری زمین شد. بازارهای ملی ظهور کردند. اصلاح‌نژاد محصولات زراعی، محصولات بیشتری ایجاد کرد. عامل مهم‌تر استفاده از انواع کودهای شیمیایی جدید مانند فسفات، پتاس و نیترات‌ها بود. شاید در این میان ممکن است برخی از دلایل از قلم افتاده باشند اما نکته مهمی که باید درک کرد این است که چگونه این تحولات منجر به افزایش تولید جهانی محصولات کشاورزی و، همراه با آن، رشد جمعیت شد. در سال 1700، تقریباً 6 میلیون نفر در بریتانیا زندگی می‌کردند اما تا سال 1900، این تعداد به 37 میلیون نفر یعنی 6 برابر افزایش افزایش یافت. این افزایش جمعیت جهان چالش‌های منحصر به فردی را برای دولت‌ها ایجاد کرد. دولت‌هایی که درست مانند فرعون، به شدت نگران بودند آیا از پس برقراری امنیت غذایی جمعیت‌شان برمی‌آیند یا خیر. و درست در همین زمان بود که علم ژئوپولیتیک، برای کمک به درک روابط بین انواع جدید دولت‌ها، ظهور کرد.
نیک کولاتر در کتاب خود به نام «دنیای گرسنه» این بحث را مطرح می‌کند که دو عامل، با یک میزان از تاثیرگذاری، تقریبا به طور همزمان با نظریه‌ی ژئوپولتیک ظهور کردند. این دو عامل عبارتنداز : جمعیت‌شناسی و کالری. جمعیت شناسی مطالعه‌ی داده‌های جمعیتی برای درک چگونگی رفتار یا عملکرد زیرگروه‌های مختلف جمعیتی هر کشور است. دولت‌هایی که با جمعیت‌هایی بیشتر از پیشینیان خود روبه‌رو بودند، برای تأمین نیازها و کنترل بهتر شهروندان خود نیاز به مطالعات جمعیت‌شناسی داشتند.
مفهوم کالری نیز هدف مشابهی داشت. کالری یک واحد اندازه گیری بود که به دولت‌ها اجازه می‌داد تا عرضه غذا را در سطح ملی و در نهایت در سطح جهانی ساختاربندی کنند. ویلبر آتواتر، از دانشمندانی که با وزارت کشاورزی ایالات متحده همکاری می‌کرد، معتقد بود که کالری «تخمین میزان تولید مواد غذایی در آینده» را آسان‌تر می‌کند. مفهوم کالری غذا، برای شبکه جهانی غذا که امروزه آن را می شناسیم، ضروری بود. حتی در اواخر دهه 1800، بیشتر غذاهایی که انسان‌ها مصرف می‌کردند از بازارهای محلی تامین می‌شد. با این حال، ایده کالری به این معنا بود که غذا را می‌توان از آداب و رسوم و ذائقه محلی جدا کرد و بر حسب کالری سرانه تعریف کرد. به این ترتیب دولت‌ها نیز توانستند براساس کالری مورد نیاز جمعیت خود به سمت تولید و تامین مواد غذایی بروند.
غذا و جنگ
علم ژئوپولیتیک در یک چارچوب اروپایی توسعه یافته‌ است که البته منطقی است. ایالات متحده هیچ رقیبی در مرزهای خود نداشت. تا پیش از این و در قرن نوزدهم، آنچه را که می‌خواست از اسپانیا دریافت می‌کرد. از سوی دیگر نه کانادا و نه مکزیک خطر واقعی برای آمریکا محسوب نمی‌شدند. در نتیجه، نگرانی اصلی ایالات متحده، توازن قوا در حوزه‌ی همسایگانش نبود. بلکه نگرانی اصلی این بود که چگونه یک کشور وسیع به نام آمریکا را به لحاظ جغرافیایی کنترل کند. در همین حال، کشورهای اروپایی، مجاورت بسیار نزدیک‌تری با هم داشتند و هم در اروپا و هم در سراسر جهان برای افزایش قدرت جهانی‌شان با هم رقابت می‌کردند. زمانی که ایالات متحده در جنگ جهانی اول مداخله کرد، چارچوب‌های ژئوپلیتیکی اروپا را پذیرفت و اروپا نیز به نوبه خود رویکردهای ایالات متحده را در مورد جمعیت و کالری اتخاذ کرد زیرا در طول جنگ به منابع غذایی تولید شده از ایالات متحده، وابسته شده بود.
با شروع جنگ جهانی اول، اروپا وحشت زده شد. از آنجایی که بخش اعظم این جنگ ویرانگر در سرزمین‌های اروپایی به وقوع پیوست، بخش کشاورزی اروپا فلج شد و تامین تقاضای فزاینده اروپا برای غلات به آمریکا واگذار شد. یکی از اولین اقداماتی که ایالات متحده در سال 1917 و به هنگام ورودش به جنگ انجام داد این بود که یک مرجع ملی غذایی ایجاد کرد. در آن زمان کشورهای اروپایی امنیت غذایی را صرفا در چارچوب تامین نیازهای داخلی خود تصور می‌کردند اما هربرت هوور، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا متوجه شد تولید کشاورزی ایالات متحده برای استراتژی جنگ آمریکا و تضمین امنیت ایالات متحده پس از جنگ، بسیار حیاتی است. در واقع، هربرت هوور نخستین رئیس‌جمهوری در آمریکا بود که به غذا به عنوان یک آسیب بالقوه و در عین حال یک ابزار بالقوه قدرت آمریکا نگریست.
هوور، پس از جنگ غذا را به عنوان یک سلاح در مقابله با دشمنان آمریکا تعریف کرد. در فضای پس از جنگ، دشمنان آمریکا، ناسیونالیست‌ها، فاشیست‌‌ها و ​​کمونیست‌ها بودند. هوور معتقد بود که کمبود غذا منجر به هرج و مرج می شود و هرج و مرج همان چیزی است که به پذیرش ایدئولوژی‌های مخرب مانند کمونیسم و ​​فاشیسم منجر می‌شود. اگر ایالات متحده می‌خواست صلح را پس از جنگ جهانی اول حفظ کند، باید از قدرت کشاورزی خود استفاده می‌کرد تا مطمئن شود که توده‌های مردم از ایدئولوژی‌های دشمنان آمریکا استقبال نمی‌کنند.
در این میان فقط یک مشکل کوچک وجود داشت و آن اینکه حتی پس از جنگ، تولید مواد غذایی بسیار زیاد و سریعتر از آن بود که بازارهای داخلی بتوانند آن را متابولیزه کنند. قدرت کشاورزی ایالات متحده در حال افزایش بود، اما از قضا، موفقیت ایالات متحده در این حوزه به ضرر کشاورزان تمام شد. در اواسط دهه 1930، یعنی زمانی که آمریکا در میانه‌ رکود بزرگ بود، دولت آمریکا گاوها را از کشاورزان خریداری کرده و آنها را تیرباران می‌کرد. به این ترتیب دولت آمریکا 8 میلیون گاو از بازار دام آمریکا خارج کرد تا مانع کاهش قیمت فرآورده‌های گوشتی و لبنی شود. انگلیس همین کار را با خوک‌ها انجام داد. در برزیل، دانه‌های قهوه در دیگ‌های قطار سوزانده شد. میلیون‌ها تن غلات در کشورهایی مانند آرژانتین، فرانسه و کانادا در سیلوها باقی ماندند و به بازار عرضه نشدند.
البته حل مشکل تولید مازاد یک راه‌حل داشت و آن هم صادرات مواد غذایی مازاد به خارج از کشور بود. در سال 1936، در گزارشی از سوی جامعه ملل، این ایده مطرح شد که مصرف 2500 کالری در روز ، حق هر فرد است. این فقط به نفع گرسنگان جهان نبود، بلکه به نفع تولیدکنندگان هم بود. تولیدکنندگانی که آینده اقتصادی آنها به صادرات روزانه 2500 کالری برای هر نفر به خارج از کشور گره می‌خورد. در نهایت، کشورهای آسیایی شروع به خرید مازاد مواد غذایی تولید‌شده در کشورهایی مانند ایالات متحده، کانادا و استرالیا کردند. این بازار بزرگ به کشاورزان این کشورها اجازه داد تا مواد غذایی مازاد خود را برای کسب سود بیشتر صادر کنند. بنابراین مشکل کاهش قیمت مواد غذایی در داخل این کشورها، داخلی به دلیل افزایش تولید و بازدهی بهتر حل شد و کشورهایی که نمی‌توانستند به خودکفایی امید داشته باشند هم این امکان را یافتند که به غذای کافی دسترسی داشته باشند تا آنها هم فرصت صنعتی شدن و پیوستن به جامعه پیشرفته را بدست آورند. از اواسط قرن بیستم، کشاورزان آمریکایی پول هنگفتی به جیب زدند. گرسنگی در جهان کاهش یافت. علم و قدرت آمریکا در سطح جهانی مورد احترام قرار گرفت و جهان در حال توسعه، از فاشیسم و کمونیسم روی برگرداند.
بعد از آن، اهمیت غذا در شرایط جنگ سرد افزایش یافت. در آن سال‌ها، میدان نبرد جهانی بین لیبرال‌ها و کمونیست‌ها در حال گسترده شدن بود. هری ترومن، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا وقتی تصمیم گرفت دکترین سیاست خارجی ایالات متحده را در سال 1949، طراحی کند، درباره لزوم اشاعه‌ علم و پیشرفت صنعتی در مناطق توسعه نیافته سخن به میان آورد. در واقع این سخن او به معنای صادرات مواد غذایی بیشتر از سوی آمریکا به این مناطق بود. از نظر ترومن، کارکرد دموکراسی صرفا مقاومت در برابر کمونیسم نبود، بلکه مبارزه با گرسنگی در بازارهای در حال توسعه نیز از جمله وظایف دموکراسی بود. ترومن اعلام کرد که ایالات متحده تنها کشوری است که می‌تواند ترکیبی از صنعت و علم را برای نجات قربانیان فقر در سراسر جهان، به ارمغان بیاورد.
ممکن است فکر کنید که آنچه می‌‌خوانید اغراق است اما نقشه‌‌ شماره یک که اخیرا از حالت طبقه‌بندی‌شده خارج شده نشان می‌دهد کدام کشورها تنها 3 سال پس از سخنرانی چهار ماده‌ای ترومن وارد «اداره همکاری فنی» جدید ایالات متحده شدند. این کشورها برخی از میدان‌های اصلی نبرد ایدئولوژیک در دوران جنگ سرد بودند و این نبردها صرفا در میدان جنگ انجام نمی‌شد، بلکه در شالیزارهای برنج جنوب شرقی آسیا، در دشت‌های گرمسیری برزیل و دشت‌های آبرفتی پنجاب نیز در جریان بود. در آن زمان فقر در روستاها به عنوان نقطه ضعف حیاتی جهان در برابر فشار کمونیسم تلقی می‌شد و بنابراین توسعه، به سلاح اصلی برای مبارزه با کمونیسم در دوران جنگ سرد تبدیل شد.
وقتی که نیکسون قدرت را به دست گرفت، «انقلاب سبز» را به عنوان یک پیروزی ژئوپلیتیکی برای ایالات متحده در نظر گرفت و این انقلاب در واقع جایزه‌ای بود که آمریکا بعد از شکست در ویتنام به خودش داد. انقلاب سبز که در دهه‌های 60 و 70 میلادی در بخش کشاورزی رخ داد به استفاده از کود‌های شیمیایی، آفت‌کش‌ها و سیستم‌های آبیاری گفته می‌شود که موجب افزایش تولید محصولات کشاورزی در سراسر جهان شد. در این خصوص می‌توان صفحه‌ها سیاه کرد. نظیر اینکه ایالات متحده چطور از کمک غذایی به عنوان اهرمی علیه هند استفاده کرد آنهم زمانی که هند از جنگ ویتنام انتقاد کرد و یا اینکه چرا اتحاد جماهیر شوروی مجبور شد واردات مقادیر زیادی غلات را در دهه 1970 آغاز کند. و اتفاقا این نکته یکی از دلایل کلیدی توضیح چرایی این مسئله است که روسیه در چند دهه اخیر سرمایه‌گذاری زیادی برای تبدیل شدن به یک صادر کننده غلات صورت داده است. اما نکته کلیدی این است که امروز، شبکه‌ی جهانی غذا بازتابی از قدرت ایالات متحده است و با کاهش قدرت ایالات متحده نسبت به دیگر بازیگران، این شبکه در حال از بین رفتن است.
آینده چه خواهد شد؟
می‌توان یک ارتباط مستقیم بین تولید غذا در ایالات متحده در جنگ جهانی اول، با ایجاد فائو و سازمان ملل متحد، و سیاست غذایی ایالات متحده در جنگ سرد، درست تا زمان ایجاد سازمان تجارت جهانی در ژانویه 1995، متصور شد. در سال 1991، اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد و ایالات متحده ناگهان از جایگاهی بی‌رقیب و تک‌قطبی در قدرت جهانی برخوردار شد. سازمان تجارت جهانی، سیاست‌های کشاورزی ژئوپولیتیکی ایالات متحده را در روند تجارت جهانی گنجاند. تجارت جهانی محصولات کشاورزی با ارزان شدن حمل و نقل، رشد کرد. تعرفه‌های پایین به صادرکنندگان مواد غذایی مانند ایالات متحده اجازه داد تا بازارهای بیشتری برای فروش پیدا کنند.
به عبارت دیگر نظام کشاورزی جهانی که امروز شاهدش هستیم، مظهر یک رقابت ژئوپلیتیکی 100 ساله است و زمانی کار می‌کند که همه کشورها توافق کنند خرید کنند ، تجارت آزاد شود و یک قدرت واحد، که در این خصوص ایالات متحده است، امنیت تجارت جهانی را تضمین کند. و این نظامی است مختص به یک جهان تک قطبی. البته این امر تقریبا در مورد هر کالا و محصول تولیدی دیگری در جهان امروز صدق می‌کند. اما در این میان یک تفاوت وجود دارد. و آن اینکه برای مثال، خودروسازان می‌‌توانند با کمبود نیمه هادی‌ها دست و پنجه نرم کنند و شما هم می‌توانید بدون برخورداری از ماشین ظرف‌شویی، ظرف‌هایتان را بشویید. چرا؟ چون ریزتراشه‌ها، نیمه‌هادی‌ها و ماشین ظرف‌شویی جزو رژیم غذایی شما نیستند. یک ملت می‌تواند به رغم کاهش کالاهای تولیدی زنده بماند. حتی اگر خودروی سمند با تورم نجومی مواجه شود باز هم مردم می‌توانند تردد کنند. اما هیچ ملتی بدون دسترسی به مواد غذایی جان سالم به در نخواهد برد. در این میان یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن اینکه ترس از کمبود بالقوه مواد غذایی کاملا محتمل است، چرا که افزایش قیمت مواد غذایی و ترس از عرضه باعث می‌شود که دولت‌ها، اقدامات حمایتی بیشتری را برای محافظت از امنیت ذخایر خود انجام دهند و این اقدامات شرایط را برای کشورهای دیگر خطرناک‌تر خواهد کرد. حتی قبل از جنگ روسیه و اوکراین، کشورهایی مثل اندونزی، آرژانتین، چین و ویتنام سیاست‌های حمایتی را در قبال تولید مواد غذایی در داخل، دنبال می‌کردند.
خشکسالی دوره‌ای در بخش‌هایی از مهم‌ترین مناطق کشاورزی آمریکای جنوبی و اختلالات ناشی از پاندمی کووید-19 موجب شد، قیمت مواد غذایی رکورد بزند. از زمان شروع جنگ در اوکراین در فوریه گذشته، شاخص قیمت مواد غذایی فائو رکورد جدیدی را ثبت کرد. به همین دلیل است که هر چه جنگ روسیه و اوکراین طولانی‌تر می‌شود، شبکه‌ جهانی غذا بیشتر آسیب می‌بیند. روسیه بزرگترین صادرکننده کود و سومین صادرکننده غلات در جهان است و به تنهایی 18 درصد از صادرات جهانی گندم را به خود اختصاص داده است. اوکراین صادرکننده مهم گندم، ذرت، جو و همچنین بزرگترین صادرکننده روغن آفتابگردان در جهان است. روسیه قبلاً ممنوعیت موقت صادرات گندم، چاودار، جو و ذرت را تا 30 ژوئن اعلام کرده است. بنادر تجاری اوکراین از زمان شروع جنگ بسته شده‌اند و مشخص نیست که آیا کشاورزان اوکراینی می‌توانند محصولات بهاره‌ خود را در سال جاری به دلیل جنگ خونین جاری و حملات فزاینده روسی، کاشت کنند یا خیر. اما قبل از اینکه به بخش غم‌انگیز این نمایش برسیم، اجازه دهید چند خبر خوب هم بدهم. و آن اینکه جهان در آستانه یک انقلاب کشاورزی دیگر است.
برخلاف همه‌ پیشگویی‌ها که می‌گویند جهان دچار قحطی بزرگ می‌شود، جهان همچنان به یافتن راه‌هایی برای تقویت تولید غذا ادامه خواهد داد. ظهور اینترنت اشیا و هوش مصنوعی می‌تواند کمک بیشتری کند، زیرا کشاورزان می‌توانند استفاده از کود و آب را برای تغذیه محصولات در زمان‌بندی‌هایی خاص برای کاهش ضایعات و افزایش عملکرد برنامه‌ریزی کنند. اصلاح نژاد محصولات کشاورزی، به تولید محصولات مقاوم‌تر در برابر آفت‌ها و خشکسالی کمک می‌کند، و مزارع عمودی و تولید گوشت‌های مصنوعی، امکانات جدید و منحصر به فردی را برای افزایش تولید و در عین حال کاهش ضایعات ارائه می‌دهند. گرسنگی جهانی، کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه، همه مشکلاتی قابل حل هستند.
علاوه بر این در حالی که تغییرات آب‌و هوایی مشکلات منحصر به فردی را برای محصولات کشاورزی ایجاد می‌کند، فرصت‌های بالقوه‌ای را نیز ایجاد می‌کند. به گفته فائو، بیابان‌زایی، شهرنشینی و تغییرات آب و هوایی به میزان قابل توجهی باعث کاهش احتمالی محصول در کشورهای جنوب صحرای آفریقا و آسیا می‌شود. با این حال، فرصت‌های جدیدی برای اروپا، کانادا، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی ایجاد خواهد کرد. در بخش‌هایی از جهان رشد جمعیت هنوز در حال وقوع است. به این معنی که به تعبیری، دیدگاه هوور از جهان همچنان اعمال می‌شود. اگر کشورهای برخوردار از نظر تولیدات کشاورزی بخواهند از فروپاشی نظم مستقر در جهان جلوگیری کنند، استفاده از محصولات کشاورزی آنها برای تغذیه مردم کشورهای کمتربرخوردار (نقشه شماره 2)، راهی مطمئن برای جلوگیری از وقوع بحران‌های سیاسی و هجوم ده‌ها میلیون پناهنده است که ممکن است در جستجوی زندگی بهتر کشورهایشان را به سمت دیگر کشورها، ترک کنند. اینها خبرهای خوب است.
خبر بد این است که برعکس این روند نیز ممکن است اتفاق بیفتد. با ظهور جهان چند قطبی، کشورهایی که به واردات مواد غذایی وابسته هستند، مواد غذایی را احتکار کرده، از صنایع کشاورزی داخلی خود محافظت می‌کنند و توانایی‌های نظامی خود را برای حفظ دسترسی به واردات مواد غذایی تقویت خواهند کرد. برای مثال، چین، ژاپن و کره جنوبی، همگی برای حفظ جمعیت خود به واردات مواد غذایی متکی هستند و شانس کمی برای آنها وجود دارد که در داخل بتوانند غذای کافی برای تغذیه جمعیت خود تولید کنند. مانند سال‌های جنگ سرد و جنگ جهانی دوم، عامل غذا از رقابت‌های ژئوپلیتیک جهانی مستثنی نیست و قدرت‌های بزرگ اغلب از غذا به عنوان اهرم فشار بر رقیب احتمالی‌شان یا حتی به عنوان سلاحی برای وادار کردن دیگر کشورها به انجام آنچه می‌خواهند، استفاده می‌کنند.
این خبر بدی است. خصوصا برای کشورهایی در سراسر جهان در حال توسعه، که سال‌هاست از خارج از کشور غذا می‌خرند. به عنوان مثال جنوب آفریقا را در نظر بگیرید. آفریقا شامل بیش از 65 درصد از زمین‌های زراعی کشت‌نشده در جهان امروز است که معادل حدود 600 میلیون هکتار است. با این حال، گروه بانک توسعه آفریقا تخمین می‌زند که واردات خالص غذا در آفریقا از 35 میلیارد دلار در سال 2015 به بیش از 110 میلیارد دلار تا سال 2025 برسد و سوتغذیه در همین دوره زمانی، 33 درصد افزایش یابد. دلیلش نسبتا ساده است؛ ترکیبی از رشد جمعیت، سیاست‌های بد، نهادهای سیاسی ضعیف و زیرساخت‌های افتضاح باعث شده که کشورهای جنوب صحرای آفریقا فقط 20 تا 30 درصد محصول را، آنهم در صورت بهینه‌سازی مدیریت محصول و منابع، به دست آورند.
علاوه بر این، بسیاری از کشورهای جنوب صحرای آفریقا بر روی محصولات دارای درآمد نقدی، مانند بادام هندی، قهوه و کاکائو، به جای مواد اولیه مورد نیاز جمعیت خود، تمرکز کرده‌اند. چون از محصولات اول درآمد نقدی دارند اما برای تولید محصولات دوم نیاز به سرمایه‌گذاری درازمدت دارند و این سرمایه‌گذاری به زود برگشت نقدی نخواهد داشت. تجارت آزاد قرار است اینگونه عمل کند! کشورها صرفا باید در رشد یا ساخت آنچه در آن بهترین هستند تخصص داشته باشند و آن محصولات را در خارج از کشور بفروشند و با سود حاصل از آن تجارت، آنچه را که نیاز دارند از خارج خریداری کنند. تجارت آزاد دقیقا یعنی این! ممکن است این روش خوشایند باشد، اما هر چه روند جهانی‌شدن کندتر شود و هر چه ژئوپولیتیک چندقطبی‌ بیشتر شبیه به بازی با حاصل جمع صفر شود، وضعیت برای کشورهایی بدتر می‌شود که شاهد رشد جمعیت هستند. این کشورها تصور می‌کنند که می‌‌توانند روی واردات هر آنچه که نیاز دارند حساب کنند، غافل از اینکه ژئوپولتیک مواد غذایی ساختار منحصر به خود را دارد.
ترکیه، مصر، عربستان سعودی، بنگلادش، آذربایجان، سودان و نیجریه بزرگترین واردکنندگان غلات از روسیه هستند. چین، تونس، مصر، اندونزی و پاکستان از جمله بزرگترین واردکنندگان غلات اوکراین هستند. اینها برخی از کشورهایی هستند که به دلیل جنگ روسیه و اوکراین به شدت در معرض بحران جهانی غذا هستند. رقابت قدرت‌های بزرگ ممکن است همه توجهات را به خود جلب کند، اما اگر واقعاً می‌خواهید بفهمید که چگونه ژئوپولیتیک جهان در حال تغییر است، عمیقاً به پیچیدگی‌ها و تغییرات مداوم و مستمری که در بازارهای جهانی کود شیمیایی و بازارهای غلات رخ می‌دهند، دقت کنید. آنجاست که آینده جهان مشخص می‌شود.

منابع:
-گزارش سال 2021 فائو از وضعیت مواد غذایی در جهان
-پیش‌بینی فائو از امنیت غذایی جهان در سال 2022
-Chatham House
-CFR

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *