جعفر مهرکیان از دوران اوج باستانشناسی ایران میگوید
نه به خاطر رانت، به خاطر برنامه
باستانشناسی ایران تا پیش از «فیروز باقرزاده» شکل دیگری داشت، اگرچه پیش از او «عزتالله نگهبان» به باستانشناسی ایران سروسامان داده و ما دورههای میدانی بسیار عالی زیر نظر او گذراندیم اما هرگز برای باستانشناسی یک برنامه مدون و استراتژیک وجود نداشت
۲۹ بهمن ۱۳۹۹، ۷:۵۸
روزگاری باستانشناسی ایران به اوج رسید که هیچکس در مخیلهاش نمیگنجید. نه اینکه فکر کنید، ستاره بختش بیدلیل در شبی تاریک درخشید؛ نه! به زعم بسیاری از باستانشناسان، از آن روز که «فیروز باقرزاده»، دانشآموخته فرانسوی از فرنگ برگشت و آستینهایش را بالا زد و سر ایده سیستماتیکش که یک سال برای تهیه آن وقت گذاشته بود، شرطبندی کرد، آرام آرام این ستاره درخشش گرفت و باستانشناسی ایران را به اوج رساند. «جعفر مهرکیان»، باستانشناس پیشکسوت که تا کنون کاوشهای بسیار مهمی همچون حفاری دره شمی ایذه و تپه معمورین تهران و … را انجام داده از روزهای اوج باستانشناسی ایران و دلایل آن حکایت میکند. این نوشتار به روش ثبت «تاریخ شفاهی» با کمترین دخل و تصرف انجام شده است.
نه به خاطر رانت، به خاطر برنامه!
بنابر اطلاعاتی که دارم، تشکیلات باستانشناسی ایران تحت تاثیر اختلافات و اقدامات موازی خانواده دربار بود. از یکسو، «مهرداد پهلبد»، داماد خانواده پهلوی (که بنابر شنیدههایم از او به عنوان آدم پرتلاش و خستگیناپذیری هم یاد میکنند؛) وزیر فرهنگ و هنر بود، از سوی دیگر بنیاد فرح قرار داشت که کارهای موازی با فرهنگ و هنر انجام میداد و خیلی از موزهها را در ایران راهاندازی کرد.
گویا آقای پهلبد در یک سفر خارجی با دکتر باقرزاده آشنا شده و وقتی علاقمندی او را به باستانشناسی ایران دیده، از او دعوت به همکاری کرده بود. بر پایه همین شنیدهها، باقرزاده در پاسخ این دعوت گفته بود که باید در ابتدا برنامهای بنویسم و اگر تایید شد، وارد باستانشناسی ایران شوم. بنابراین او به مدت یک سال روی این برنامه کار کرد و پس از تایید، مسئولیت اجرای آن را در تشکیلات باستانشناسی به عهده گرفت. باید یادآوری کنم، زمانی من با باقرزاده آشنا شدم که پیش از استخدامم در سال ۱۳۵۷ بود و بعد از آن دیگر او را ندیدم و در واقع من بعد از استخدام وارد تشکیلاتی شدم که حاصل ایده و تلاشهای او بود.
تاکید میکنم که باستانشناسی ایران تا پیش از «فیروز باقرزاده» شکل دیگری داشت، اگرچه پیش از او «عزتالله نگهبان» به باستانشناسی ایران سروسامان داده و ما دورههای میدانی بسیار عالی زیر نظر او گذراندیم اما هرگز برای باستانشناسی یک برنامه مدون و استراتژیک وجود نداشت. در واقع دکتر نگهبان وارث ادارهای بود که از دل اداره فرهنگ آن زمان بیرون آمده و عدهای از آموزش و پرورش به آن منتقل شده بودند و آنها قالب اداره باستانشناسی را تشکیل میدادند تا اینکه نسل اول باستانشناسان از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدند.
در واقع وقتی دکتر باقرزاده با شرط و شروط وارد این سیستم شد و برنامه استراتژیکی که تدوین کرده بود را اجرا کرد، این مرکز دارای چنان نظم و تشکیلات دقیقی شد که توانست باستانشناسی ایران را به اوج برساند. من به عنوان عضوی از خانواده باستانشناسی، به حضورم در این تشکیلات افتخار میکنم؛ به خاطر حضور در مجموعه حسابشدهای که نه به خاطر رانت و زورمندی بلکه به خاطر وجود یک برنامه مدون شکل گرفته بود.
برای همین است، وقتی به گذشته برمیگردم و به گزارشهای باستانشناسان از محوطههای باستانی پیش از باقرزاده دقت میکنم، متوجه یک آشفتگی میشوم که هرگز در دوران مدیریت او اتفاق نیفتاد. هنوز هم این گزارشها در دسترس است و میتوان دید که او چگونه تکتک گزارشها را خوانده و زیرشان خط کشیده و نظر داده است.
برای تکتک دانشجویان دعوتنامه فرستادند
من سال اول مدیریت او را به خاطر ندارم و بیشتر میخواهم آنچه در مرکز باستانشناسی به چشم دیدم را بازگو کنم. یادم میآید، زمانیکه نماینده دانشجویان باستانشناسی بودم از من خواسته شد تا فهرست اسامی دانشجویان را برای دعوت به یکی از سمپوزیومهای باستانشناسی ارایه دهم. این برای اولین بار بود که به دانشجویان اینچنین بها میدادند و برایشان تکتک دعوتنامه میفرستادند. در این سمپوزیومها دانشجویان میتوانستند با مهمترین شخصیتها و آخرین دستاوردهای جامعه باستانشناسی در سطح جهانی آشنا شوند. به جرات میتوان گفت که برگزاری این سمپوزیومها و همایشهای باستانشناسی از مهمترین دستاوردهای این مدیر بود و باعث تحول بزرگی در باستانشناسی ایران شد.
امروزه در بیشتر دانشگاههای آزاد رشته باستانشناسی تشکیل شده و حتی تا دکتری هم مدرک میدهند اما در آن زمان فقط دانشگاه تهران باستانشناسی داشت و دانشجویان این دانشگاه به مدت یک فصل کاری از نیمه شهریور تا پایان ترم اول به دشت قزوین میرفتند. دکتر نگهبان بنیانگذار تشکیلات باستانشناسی میدانی بود. دانشجویان در دشت قزوین نخستین آموزشهای میدانی را میدیدند. آنها سه ماه و نیم کلنگ میزدند و با عکاسی و طبقهبندی سفال آشنا میشدند. بنابراین خیلی ورزیده، میتوانستند راهشان را به بازار کار باز کنند. اما مرکز باستانشناسی ایران در زمان دکتر باقرزاده، این را به تنهایی قبول نداشت. روند کار چنین بود؛ اگر کسی وارد تشکیلات باستانشناسی میشد باید یک دوره با یک هیات بدون حق ماموریت به کاوش میرفت. من این دوره را به گنبد سلطانیه زنجان با دکتر زندهیاد «گنجوی» رفتم. البته شانس من این بود که دو سال قبل هم در بیستون، کار میدانی انجام داده بودم و این در واقع سعادتی بود که پیش از فارغالتحصیلی کار میدانی را تجربه کردم.
این را نباید بگویم اما میخواهم چیزهایی که دیگران نمیگویند را بازگو کنم. متاسفانه در آن زمان، رابطه خوبی بین دکتر نگهبان، رئیس موزه ایران باستان و دکتر باقرزاده، رئیس مرکز باستانشناسی ایران وجود نداشت و این شاید به دلیل همان اختلافات و موازیکاریهای موجود در تشکیلات بود.
روزهای اوج با تجهیزات عالی
اما چگونه باقرزاده در مدتی بسیار کوتاه مرکز باستانشناسی ایران را متحول کند؟ او که با باقرخان، سالار ملی در انقلاب مشروطیت نسبت هم داشت؛ مردی بسیار نجیب، محترم، شریف و آرام بود با اندیشههای بلند و در همان بدو ورود، اقدام به تجهیز کردن مرکز باستانشناسی ایران کرده بود.
از او یک آزمایشگاه بسیار مجهز برای مرکز باستانشناسی باقی مانده که بعدها میراثی ارزشمند برای موزه ایران باستان هم شد.
ما همچنین یک تشکیلات منسجم برای برگزاری نمایشگاهها داشتیم با یک کارگاه نجاری مجهز که در این کارگاه برای نمایشگاههای فصلی، موضوعی و سالانه، دکوراسیون ویژه برپا میشد.
افزون برآن، یک عکاسخانه با دوربینهای حرفهای و یک لابراتوار به روز ایجاد کرده بود که بلافاصله عکسها را منتشر میکرد. زمانیکه چاپ عکس هفتهها طول میکشید، این ارزش بالایی محسوب میشد. من به عنوان کسی که سالها عکاسی کرده بود از این موضوع بسیار لذت میبردم.
همچنین ما مجهز به ابزارآلاتی بودیم که پیش از آن، جاهای دیگر ندیده بودم. دستگاهها و ابزارآلات و کولیسهای اندازهگیری (حتی برای اندازهگیری بقایای انسانی کولیسهای مخصوصی وجود داشت) که معلوم نیست چه بلایی سر آنها آمد! همچنین بخش فیزیکال آنتروپولوژی ایجاد شده بود که روی بازماندههای انسانی کار میکرد و شخصی به نام آقای «ستو» مسئول آن بود.
در مرکز اسناد، عکسهای هوایی و نقشههای سراسر ایران در دسترس باستانشناسان بود که اکنون با وجود این همه امکانات این امتیاز دیگر وجود ندارد. یادمان نرود، تهیه عکس در آن زمان کار سادهای نبود. اینها همه ماحصل تشکیلاتی بود که استراتژی و تاکتیکهای مشخصی داشت و در یک چارچوب علمی کار میکرد. به جز اینها، جیپ، لندرور، چادر و سایر وسایل مورد نیاز یک باستانشناس به راحتی در اختیارش قرار میگرفت.
در بدو ورود باید مطالعه میکردیم
من تقریبا آخرین نسلی بودم که در زمان باقرزاده، وارد تشکیلات باستانشناسی شدم. من، خانم اسفندیاری، آقای خلعتبری و احتمالا خانم شیشهگر (دقیق یادم نمییاد) هر یک در اتاقهای بسیار تمیز و مرتب با مبلمان ایتالیایی مستقر شدیم. شاید جالب باشد، بگویم که در اولین روز، من را به انبار معرفی کردند. از آنجا راپیدوگراف، کولیس، وسایل طراحی و لوازمالتحریر تحویل گرفتم و یک سری کتابهای سمپوزیوم. بر اساس برنامه، اینها را به من تحویل دادند بدون اینکه قرار باشد التماس کنم! از شوق چیزهایی که در بدو استخدام داده بودند، هیجانزده بودم. همچنین با احترام از من خواسته شد که برای غذا ثبتنام کنم که در آن زمان یک بسته غذای کامل و مفصل بود که یک مستخدم کراوات زده به موقع هر روز روی میزها میگذاشت. بر اساس همان برنامه مدون، در بدو استخدام ما به صورت سیستماتیک باید به کتابخانه میرفتیم و آخرین ژورنالها و کتابهای باستانشناسی را مطالعه میکردیم و یادداشت برمیداشتیم. این اقدام برای من چنان گنجینه ذهنی ارزشمندی فراهم کرد که تا امروز از آن بهره میبرم. راستی یادم نرود؛ تازهترین کتابهای این کتابخانه، کتابهایی بود که همه به دکتر باقرزاده هدیه شده بود که او هرگز با خود به منزل نمیبرد.
به سهراب شهیدثالث واقعیت را گفت!
بعد از گذراندن دوره مطالعاتی، باید در یک هیات کاوش بدون حقماموریت کار میکردیم. این دوره هدف مشخصی داشت و حتی پول غذا هم از ما گرفته میشد. در این هیاتها چیزی به نام هزینه تغذیه وجود نداشت و هزینه را افرادی که عضو آن بودند، باید میپرداختند، چون سرپرست هیات بودن افتخاری بود، هزینه تغذیه افرادی چون رانندهها بر عهده آنها بود. من به کاوشهای نورتپهسی فرستاده شدم. میخواهم به صورت کلی بگویم، نمیدانید چقدر با یک دانشجوی تازه از دانشگاه آمده با عزت و احترام برخورد میکردند. به طوری که بلافاصله از طریق خانم دکتر نوایی که در موشلانتپه دوره اسلامی در دشت قزوین کاوش میکرد، کارم را ادامه دادم. جالب است، دکتر باقرزاده که یک بار برای بازدید کاوش آمده بود به من بسیار محبت کرد و مرا که خجالت میکشیدم وارد جمع شوم، به جمع فراخواند. کاری که دو سال پیش در بازدیدش از حفاریهای بیستون هم انجام داده بود. البته این مرام و منش او در همه امور تسری داشت.
«حسین بختیاری»، باستانشناس یک بار برایم تعریف کرد، هنگامی که «سهراب شهیدثالث»، کارگردان شهیر، فیلم «طبیعت بیجان» را در گرگان فیلمبرداری میکرد، دکتر باقرزاده نشستی با او داشت و نکتهای را مطرح کرد که شهیدثالث از آن به شدت استقبال کرد اما باقرزاده یادآور شد که این نظر، آقای بختیاری است که در آن زمان یک دانشجوی جوان بود.
کامبخشفرد به خراسان رفت، کابلی مسئولیت پیدا کرد
یک مرکز باستانشناسی مدرن به متخصصهای جوان نیاز دارد درحالیکه جمعی از باستانشناسان قدیمی همچنان در مرکز بودند. برای حرکت به سمت نوگرایی باید مسئولیتهایی به جوانان داده میشد اما چگونه؟ این اتفاق هرگز مثل امروز نیفتاد که بیمنطق و توهینآمیز یک آدم با تجربه را از دور خارج میکنند و به جوانان پست میدهند!
دکتر باقرزاده به تکتک کارشناسان قدیمی با احترام در جاهای دیگر مسئولیتهای مهم داد تا جا برای جوانها بازتر شود. مثلا زندهیاد «کامبخشفرد» را مدیرکل فرهنگ و هنر خراسان کرد. باقرزاده در آن زمان، جوانی به نام «میرعابدین کابلی» و زندهیاد «محمود موسوی» را به مسئولیتهای مهمی همچون اداره بررسیوشناسایی و اداره کاوش گماشت. رئیس دفتر او هم آقای سمیعی، مترجم بهنامی بود.
باقرزاده همچنین در این تشکیلات چندین متخصص خارجی را استخدام کرده بود، به عنوان مثال یک خانم فرانسوی به نام «آنسورا» مدیریت اجرایی را بر عهده داشت یا یک ایتالیایی به نام « آلدوپتروملی»، مسئول معماری بود و همراه هیاتها میرفت.
در عین حال، باقرزاده خروج اشیای تاریخی به خارج از کشور را ممنوع کرد. پس از این ممنوعیت، شنیده شد، برخی از باستانشناسان خارجی با شیطنت برخی از سفالینهها را داخل کیسهای گذاشته و میشکستند تا بتوانند با خود ببرند. باقرزاده حتی بردن سفال شکستهها را برای آزمایش به خارج از کشور قانونمند کرد.
اعزام دانشجویان به خارج همزمان با آغاز کاوشهای سیستماتیک
آغاز تحول مرکز باستانشناسی ایران اجرایی نمیشد مگر با اعزام عدهای از دانشجویان به خارج از کشور برای تحصیل و آموزش تخصصهای موردنیاز. تا آنجایی که یادم میآید، زندهیاد «امیرلو» را به ژاپن، دکتر «صراف» را به آلمان، «ژیلا کریمی» را به آمریکا، «گنجوی» را به فرانسه، «وطندوست» را به انگلیس فرستاد. تصور کنید که این آدمها همه با تجربه ارزندهای به ایران بازگشتند و آموختههایشان را به کار گرفتند.
همزمان با این اقدام، عدهای دیگر از جوانان را به بررسی سیستماتیک به سرپرستی «هنری رایت»، باستانشناس با تجربه فرستاد. اسماعیل یغمایی، سیدمنصور سجادی، حسین بختیاری، اسماعیل بیانی، الهه شاهیده و .. از جمله این افراد بودند. کاوشهایی که متاسفانه بعد از انقلاب ادامه پیدا نکرد. دکتر باقرزاده پیش از انقلاب به دلایلی که هرگز بازگو نشد، هرگز پایش را به مرکز باستانشناسی ایران نگذاشت و جز افرادی بود که با آغاز انقلاب همه چیز را رها کرد.
بنابراین به جرات میگویم که در مدت سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ که دکتر باقرزاده بر مسند امور بود، باستانشناسی ایران به اوج رسید و هرگز دوباره به آن بازنگشت.
برچسب ها:
مطالب مرتبط
تعداد داوطلبان انتخابات مجلس به ۱۲هزار و ۷۱۱نفر رسید
سخنگوی شورای نگهبان مطرح کرد:
تایید افزایش سن بازنشستگی توسط شورای نگهبان
حسن روحانی در مراسم هفتمین سالگرد درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی مطرح کرد:
باز میخواهند رقیب نامزد اصلی انتخاب آرای باطله باشد؟
وزیر کشور: ۳۰ درصد کاندیداها احراز صلاحیت نشدند، چون فرصت رسیدگی نداشتیم
رهبر انقلاب در دیدار جمعی از مردم استانهای کرمان و خوزستان:
انتخابات جلوی دیکتاتوری را میگیرد
اسحاق جهانگیری، سیاستمدار اصلاحطلب با مرور بر کارنامه انقلاب اسلامی گفت:
برخی مدیران مسائل کشور را حل نمیکنند تا گردن رهبری بیفتد
کمالالدین پیرموذن، نماینده پیشین مجلس در گفتوگو با «پیام ما» از الگوی تحقق مطالبات اجتماعی و پاسخ به معترضان روزهای اخیر سخن گفت
لزوم بازگشت به حقوق اساسی شهروندان
«پیام ما» در گزارشی میدانی از آخرین وضعیت تنها جزیره ایرانی خزر گزارش میدهد
آشوراده را به مردم پس دهید
نامه شورایاران و کنشگران شهری به اعضای شورای شهر تهران:
طرح «نظامنامه مدیریت محله» مشارکت محلی را تهدید میکند
مشارکت کودکان و نوجوانان در شهر دوستدار کودک چگونه ممکن است؟
شهردردست بچهها
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی
- مقاصد جذاب و معروف برای کمپ زدن در طبیعت بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید