پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | از تولید بی‌برنامه غذا دست بکشیم

از تولید بی‌برنامه غذا دست بکشیم





۲۰ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۵۸

از تولید بی‌برنامه غذا دست بکشیم 

راه مشارکت تشکل‌های کشاورزی در تصمیم‌سازی مسدود است 

وزارت جهاد مانع توسعه تشکل‌های کشاورزی است

در تعیین الگوی کشت شرایط شهرستان‌ها در نظر گرفته نمی‌شود

روزنامه نگار: امیر حسین احمدی |  بر اساس سرشماری کشاورزی مرکز آمار ایران در سال 93، چهار میلیون و 42 هزار و 811 کشاورز در بیش از چهار میلیون واحد بهره‌برداری به کشت‌وکار مشغولند. در تمام زمین‌های آبی و دیمی هم هر سال بیش از نیمی از زمین‌ها به کشت گندم اختصاص می‌یابد. نزدیک به 20 درصد جو و 23 درصد هم باقی محصولات سالانه به جز برنج. محصولاتی که هر سال به عنوان اقلام عمده مصرفی خانوارهای ایرانی، نوسانات قیمتی بیش از پیشی را پشت‌سر می‌گذارند. اما باید پرسید چرا هیچگاه در این سال‌ها مقدار معین و به اندازه نیاز از یک محصول تولید نشده تا این اتفاق تکرار نشود که یک سال مصرف‌‌کننده از عهده هزینه آن بر نیاید و سال دیگر آن‌قدر ارزان باشد که حتی کشاورز از برداشتش منصرف شود. پرسشی که پاسخ کارشناسان به آن یک جمله است.« نداشتن الگوی کشت». یعنی تعیین محصولاتی که باید در 14 هزار و600  هزار هکتار اراضی زراعی ایران کشت شوند. سجاد سعیدی‌پور نیز یکی از همین کارشناسان است. او خود در شهرستان ایذه استان خوزستان کار کشاورزی می‌کند، عضو بنیاد ملی گندمکاران این استان است و علاوه بر این مدرک دکترای زراعت دارد. با سعیدی‌پور به گفت‌وگو نشستیم تا پاسخ این سوال را برای ما تشریح کند. «الگوی کشت» در ایران با چه معضلاتی روبه‌رو است و چرا هنوز هم که هنوز است مسئولان وزارت جهاد کشاورزی راه‌حلی برای آن پیدا نکرده‌اند.

 حثی پیچیده در کشاورزی کشور ما وجود دارد که هر سال تکرار می‌شود. محصولی مثل گوجه یک سال گران می‌شود چون کشاورزان نکاشته‌اند و سال دیگر ارزان می‌شود چون کشاورزان بیش از اندازه کاشته‌اند. برخی از کارشناسان می‌گویند که علت این اتفاق تکراری نداشتن الگوی مشخصی برای کشت زمین‌های ماست. اگر بخواهید این موضوع را تشریح کنید، علت‌های این نوسان هرساله قیمت محصولات کشاورزی چیست و چرا الگوی کشت دقیقی در کشور ما وجود ندارد؟

همانطور که گفتید این مسئله بر می‌گردد به الگوی کشت. در ایران وزارت جهاد کشاورزی فقط در حوزه‌هایی که به کشاورز خدمات می‌دهد می‌تواند امر و نهی کند یا خدماتش را قطع کند ولی به دلیل این که مالکیت کشاورزی 100 درصد در اختیار کشاورز است، اداره جهاد کشاورزی اختیار ندارد به کشاورز تکلیف کند که چه بکارد به همین دلیل ناهماهنگی به وجود می‌آید. روشن‌ترین و ابتدایی‌ترین راه‌حل این است که سازمان‌های جهاد کشاورزی استان‌ها به تقویت تشکل‌های کشاورزی کمک کنند. با این قید تشکل‌ها توانایی اداره بیشتری را خواهند یافت. الگویی که در بسیاری از کشورهای جهان نیز پی گرفته می‌شود.

در کشورهای پیشرفته چشم‌انداز الگوی کشت وجود دارد و این‌گونه نیست که هر کشاورزی هر کشتی را که پسندید یا دلش خواست بکارد و این‌ها برنامه‌ریزی شده است. بحث دیگر به بازار محصولات و صادرات آن‌ها بازمی‌گردد. در واقع  به ناهماهنگی وزارتخانه‌ها که گاه و بیگاه پیش می‌آید. برای مثال مرزها بسته می‌شود و صادرات محصولی ممنوع می‌شود. این در حالی است که بین وزارت جهاد، وزارت کشور، وزارت صنعت هماهنگی انجام نشده بوده تا کشاورزان هم در جریان آن قرار گیرند و برای فروش محصول خود برنامه‌ریزی کنند. مشتری آن‌سوی مرز وجود دارد اما به دلایل امنیتی یا به دلیل مهار قیمت بازار که اصلا کارشناسی شده نیست، مرزها بسته می‌شود و مازاد تولید بر دست کشاورز می‌ماند. ما در سه محصول بیشترین نوسان را داریم. سیب‌زمینی، گوجه و پیاز که هر سال دچار بحران می‌شوند و بعضی وقت‌ها هم با هندوانه چنین مشکلی داریم. بماند که اصلا این بحث مطرح است با وجود خشکسالی آیا صادرات محصول پرآب‌بری مانند هندوانه سیاست درستی است یا نه.  

گفتید وزارت جهاد کشاورزی در بعضی حوزه‌ها نمی‌تواند امر و نهی کند. پرسش اینجاست که مگر یکی از وظایف وزارتخانه سیاستگذاری درباره نظام کشاورزی کشور نیست؟  

فاصله بین تصمیمات وزارت جهاد کشاورزی و آن چیزی که در مزرعه اتفاق می‌افتد بسیار زیاد است. من فکر می‌کنم عامل اصلی این ماجرا مدیران وزارت جهاد کشاورزی هستند. در این وزارتخانه بیشتر مدیران سابقه اجرایی در کار کشاورزی ندارند. یعنی یا از دانشگاه آمدند و بدون اینکه سلسله مراتب را طی کرده باشند به سمت مهمی رسیدند یا از مجلس به وزارتخانه آمدند یا پست دولتی غیرمرتبطی داشتند. من فکر می‌کنم اکثر انتخاب‌های وزارت جهاد کشاورزی سیاسی است و نه کارشناسی.

من مدیران بسیار اندکی را در این وزارتخانه سراغ دارم که از سلسله مراتب پایین شروع کرده باشند. برای مثال از مرکز خدمات اداره کشاورزی کار خود را شروع کرده باشند سپس به سازمان جهاد استان رفته باشند و بعد به وزارتخانه رسیده باشند. فردی که اینطور سمتی را گرفته، از اتفاقات کف مزرعه یعنی اصل کشاورزی اطلاعاتی ندارد. این اتفاق مبنای تصمیمات غلط است و با چیزی که می‌تواند کشاورز را به مطلوب برساند فاصله دارد. به همین علت کشاورزان تمایل زیادی به سیاست‌های جهاد ندارند و برای کشت‌وکارشان انفرادی تصمیم می‌گیرند. در این مورد هم راه‌حل این است که تشکل‌های کشاورزی بتوانند وارد شوند که آن هم با موانع بزرگ جهاد کشاورزی روبه‌رو است.

این موانع چیست‌اند و به چه علت جلوی پای تشکل‌ها قرار می‌گیرد؟ 

مسئله اصلی بازمی‌گردد به این که سیاست‌های وزارت جهاد کشاورزی به شدت وابسته به دولت است. آشکارترین و مشهورترین مثال آن بحث تعیین نرخ گندم است که هر سال می‌بینیم. امسال نیز از تشکل‌ها نظری خواسته نشد و دولت پشت درهای بسته نشست و تصمیم گرفت. قرار بود که نرخ خرید تضمینی  گندم 3200 اعلام شود ولی به دلیل فشارهای غیرمستقیم تشکل‌ها قرار شد گندم کیلویی 4 هزار تومان خریداری شود که باز هم فاجعه‌آمیز است.

این مسئله کوچک نشان می‌دهد که تشکل‌ها هیچ راهی به سوی تصمیم‌سازی ندارند. آن‌ها می‌خواهند در تصمیم‌گیری شرکت کنند اما غافل از این که تصمیم پشت درهای بسته گرفته می‌شود و اگر نظری هم از آن‌ها خواسته می‌شود از سقف مشاوره یا آگاهی  خواستن فراتر نمی‌رود و در واقع تشکل‌ها در  تصمیم‌‌سازی دخالت داده نمی‌شوند.

اما وقتی به کشورهای موفق در الگوی کشاورزی می‌نگریم، در واقع این تشکل‌ها هستند که به راحتی اجماع می‌کنندچه کسی وزیر کشاورزی باشد . این کار نکته‌ای در خود دارد که نشان می‌دهد وزیر کشاورزی نه مدیری سیاسی که یک مدیر اجرایی است.

با قید این نکته می‌بینیم که در کشور ما به راحتی سمت‌هایی رد و بدل می‌شوند که یک شبه به وجود آمده‌اند. فرد حتی در سیستم کشاورزی کار نکرده و صرف این که مدیر فلان جا یا نماینده یا استاد بوده معاونتی کلیدی به او سپرده‌اند و نتیجه‌اش هم همین فاجعه‌های عرصه کشاورزی است.

 به بحث الگوی کشت بازگردیم. الگوی کشت دقیقا چیست؟ چه ارتباطی با محیط‌‌زیست، شرایط اجتماعی و… دارد؟

زمانی که می‌خواهیم الگوی کشت را تعیین کنیم، در واقع بناست نیاز غذای جمعیت داخل یک کشور را به طور پایدار تامین کنیم. در واقع چه حصولی را چه زمانی و در کجا بکاریم که بتوانیم نیاز داخلی کشور را برآورده کنیم.

 مهم‌ترین مسئله‌ای که پس از این تعریف مطرح می‌شود، مسئله آب است یعنی حال که حجم غذایی مورد نیاز مشخص شد، آیا برای این  مقدار در مناطقی که می‌خواهیم یک الگوی کشت پیاده‌ کنیم منابع آب داریم یا نه؟ یکی از اتفاقاتی که در کشور ما می‌افتد این است که دستور کشت محصولی داده می‌شود اما مقدار آب در نظر گرفته نمی‌شود. برای مثال امسال در خوزستان، توصیه کردند که برنج بکارید اما آب نبود و محصول کشاورزان از بین رفت.

مسئله بعدی صرفه اقتصادی، انرژی و نیروی انسانی است. آیا محصولی را که نیاز داریم، می‌توانیم با قیمت پایین‌تر از تولید در داخل کشور وارد کنیم یا اینکه می‌خواهیم به ازای نابودی منابع آبی و محیط‌زیستی آن را در داخل تولید کنیم. بحث بر سر تولید داخل و یا واردات نیست. مسئله این است که هزینه کوتاه‌مدت و بلندمدت کدام یک بیشتر است؟ بحث دیگر بحث تامین نهاده‌هاست. آیا می‌توانیم نهاده‌ را برای محصولی که به کشاورز پیشنهاد کردیم، تامین کنیم؟ آیا کشاورز متخصص و ابزار کشت مناسب برای محصولی که تولید آن را در منطقه‌ای تعیین کردیم داریم؟‌ بحث مهم‌ دیگر این است که در منطقه‌ای که قرار است محصولی کاشته شود صنایع بالادستی وجود دارد؟ قرار است آن محصول فرآوری شود یا به طور خام به مصرف برسد؟ 

در واقع بررسی این پرسش‌هایی که گفتم، امکان یک برنامه‌ریزی برای تولید غذا را به یک کشور می‌دهند. اما بحث‌های کارشناسی به کنار. وزارت جهاد کشاورزی به صورت جسته گریخته الگوی کشتی تعیین می‌کند اما از تامین خدمات همان الگوی کشتی هم که تعیین کرده عاجز است.

برای مثال 94 درصد نهاده‌های تولید روغن صنعتی وارداتی است و در کشور ما محصولی اساسی به حساب می‌آید اما می‌بینیم که وزارت جهاد کشاورزی از تامین بذر و یا کود محصول حساسی مثل کلزا عاجز است. برای برداشت نمی‌توانند کمباین تخصیص دهند و علاوه بر این مسائلی دیگر که در نهایت تولید محصول را بی‌ثمر می‌کند. 

بر مسئله الگوی کشت خارج از دولت و وزارت جهاد کشاورزی مطالعات ساختارمندی داشتیم؟

مطالعات محدودی به صورت دانشگاهی وجود دارد ولی من تحقیقی را که در آن همه عوامل بررسی شده باشد تا به صورت توصیه در آید و بعد هم صورت نظام‌مند اجرا شود، ندیده‌ام.

 گفتید که گاهی وزارتخانه الگوی کشت تعیین می‌کند اما از تامین خدمات آن عاجز است که در نهایت منجر به نابودی محصول کشاورز یا فروش‌ نرفتن آن می‌شود. آیا این مسئله بی‌اعتمادی کشاورز به توصیه‌های علمی را تشدید نمی‌کند که در نهایت منجر به تصمیم‌گیری انفرادی او شود؟

 ما در وزارتخانه چیزی به عنوان «سطح مصوب» داریم. سطح مصوب برای هر شهرستان اجرا می‌شود. یعنی یک شهرستان موظف است مقدار معینی سطح به زیر کشت محصولی خاص ببرد. سیاست وزارتخانه هم این است که این سطح مصوب حتما و به هر قیمت باید اجرا شود. مثلا اگر در شهرستانی گفتند هزار هکتار زیر کشت کلزا برود، مدیر اداره جهاد کشاورزی آن شهرستان به شدت تحت فشار است که این کار را انجام دهد اما از آن طرف هم ممکن است که نتواند بذر کلزا، علف‌کش‌های آن، کود و کمباین برداشت را تامین کند. در نتیجه نابودی محصول یا خسارت دیدن کشاورز را در پی دارد. موقع تعیین الگوی کشت نظر شهرستان را نمی‌خواهند و شرایط منابع آب، و وضعیت آب و‌هوایی، اجتماعی و … را در نظر نمی‌گیرند.

 شاید در این شرایط که منابع آبی محدودتر از پیش است و کشاورزی کشور هم با مشکلات زیادی دست‌وپنجه نرم می‌کند، بیش از هر وقت دیگری نیاز به تعیین الگوی کشت راهگشا احساس می‌شود. به نظر شما امروز، برای تعریف دقیق یک الگوی کشت و اجرای آن باید چه کارهایی صورت گیرد؟

 قبل از هرچیزی نیاز به کارشناسی بسیار دقیق دارد. این که ما نیاز غذایی کشور و در عین حال منابع‌مان را به طور دقیق شناسایی کنیم. باید از تولید بی‌برنامه غذا دست بکشیم. 

 هم از سطح زیرکشت و هم از صنایع بالا دستی برآورد دقیقی داشته باشیم و بدانیم هدررفت منابع و محصولات از کدام طریق کاهش می‌یابد؟

از سوی دیگر با توجه به بودجه و امکاناتی که می‌توان برای کشاورز فراهم کرد، کشت محصولی را آغاز کنیم. اگر این اتفاق نیفتد و مسائل بررسی کارشناسانه نشوند، نارضایتی کشاورز را تشدید می‌کند. کما اینکه تا امروز هم کرده و کشاورزان بسیاری را از چرخه تولید خارج کرده است.

همانطور که گفتم نیاز است که تشکل‌ها تقویت یابند. چون بومی هستند و در کار کشاورزی هم سررشته دارند، هم می‌توانند منابع پهنه‌های کشاورزی را درست به وزارت جهاد کشاورزی بشناسانند و هم از تصمیم‌های بدثمر جلوگیری کنند. امروز در سطح وزارتخانه تحقیقات خاصی درباره تعریف الگوی کشت انجام نمی‌شود اما وقتی چنین چیزی باشد، وجود تشکل‌ اهمیت می‌یابد که کشاورزان را اقناع کنند و برای کاشت و داشت و برداشت موفق‌تر به کمک آنان بیاید.

با این حال در شرایط فعلی تشکل‌ها چنین کاری نمی‌کنند. اول به این دلیل که به دولت و وزارتخانه اعتماد لازم وجود ندارد. بارها تشکل‌ها توصیه‌های جهاد را به کشاورزان گوشزد کردند و گفتند فلان محصول را بکارید اما دست‌آخر نهاده‌های تولید آن محصول مثل کود تامین نشده است. از سوی دیگر وعده وام و تسهیلاتی هم که دولت به کاشت آن محصول اختصاص داده عملی نشده است. نتیجه این که تشکل‌ها هم دیگر یارای آن را ندارند که پای کار بایستند و به دولت یاری دهند.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر