پزشکی که مسلمانان بوسنیایی را درمان میکرد
متاسفانه مدتیاست که فرهنگی در جامعهی ما پاگرفته که گویا هیچکس نمیتواند در برابر نام لایمات قد علم کند و فقط مبارزه و مقاومت از سوپر قهرمانهای کمپانی مارول با لباس زیرهای رنگیشان مثل سوپرمن و غیره برمیاید حال آنکه قهرمانهای واقعی و تاریخساز انسانهایی بودند شبیه من و شما و تنها تفاوتشان این بود که به کاری که میکردند ایمان داشتند
امروز سالگرد تولد پزشکی است که جان خود را به خطر انداخت تا جان عدهی زیادی را نجات دهد وی داستان جالبی دارد: در سال ۱۹۹۲، نیروهای صرب درهی مرکزی دْرینا را تصرف کردند و ۵۰هزار تن از آوارگان بوسنیایی مجبور به گریختن به شهر صربرنیتسا شدند. بیشتر اهالی شهر، با علم به اینکه چه پیش خواهد آمد، از شهر گریختند، اما دکتر «ایلیاز پیلاو»، تصمیم متفاوتی گرفت. با آن که دکتر میدانست این موضوع، یک محاصرهی طولانیمدت را به هراه خواهد داشت، همراه با ۴ تن از دوستانش در بیمارستان مخروبهی شهر باقی ماند تا به درمان بیماران بپردازد. با این کار، آن ها جان صدها تن را نجات دادند.
آنها با چالشهایی مواجه بودند که حتی تصورش هم دشوار است. بیمارستان قبلاً آتش گرفتهبود. هیچ امکانات و تجهیزاتی وجود نداشت. هر روز، تعداد زیادی از اوارگان به بیمارستان مراجعه میکردند و هر کدام از آنها، زخمهایی وحشتناک برداشتهبودند و نیاز به مراقبتهای جدی داشتند. وقتی نیروهای صرب شروع به بمباران شهر کردند، بیمارستان عملاً دیگر قادر به پذیرش مجروحان بیشتر نبود. دکتر پیلاو و همکارانش مجبور بودند روزها بدون لحظهای خواب و استراحت، پشت سر هم کار کنند، آن هم در شرایطی که آتش خمپارهها برای ثانیهای هم قطع نمیشد و مرگ همهجا سایه افکندهبود. با این وجود، آنها دست از کار نکشیدند. با آنکه کارکنان بیمارستان تنها ۲۸ نفر بودند و خودِ دکتر پیلاو هیچ دورهی اموزشیِ رسمیای را برای فرا گرفتن جراحی سپری نکردهبود، او موفق شد در دوران محاصره، ۳۵۰۰ عمل موفقیتامیز انجام دهد.
بالاخره روزهایی تیرهتر فرا رسید. آن چه از دست نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در ۱۱ جولای سال ۱۹۹۵ بر میآمد، گشودن یک منطقهی امن برای فرار افرادی بود که اقلاً میتوانستند بگریزند. صربها در یک نسلکشی واضح، ۸۰۰۰ مرد و پسربچه را از پای درآوردند. در آن زمان، یکی از افرادی که موفق شد از شهر بگریزد، دکتر پیلاو بود. درست است که آقای دکتر نتوانست جلوی فاجعهی بزرگ را بگیرد، اما دستکم به بیماران خود فرصتی برای زندگی داد. فرصتی که بدون تصمیم شجاعانهی او برای ماندن، هرگز ممکن نمیشد.