سایت خبری پیام ما آنلاین | آخرین«چلنگر» بازار سنتی رفسنجان در گفت و گو با پیام ما: این جا هیچ کس چاقو نمی‌سازد

آخرین«چلنگر» بازار سنتی رفسنجان در گفت و گو با پیام ما: این جا هیچ کس چاقو نمی‌سازد





۲۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱:۴۲

آخرین«چلنگر» بازار سنتی رفسنجان در گفت و گو با پیام ما:
این جا هیچ کس
چاقو نمی‌سازد

بازار سرپوشیده رفسنجان از جمله سازه های قدیمی این شهر است. گر چه این سازه در سالیان گذشته مورد کم لطفی قرار گرفته و پاساژهای مدرن، بدون مطالعه قبلی به گرده و پهلوهای او هجوم آورده اند، اما هنوز هم بخشی از این بازار روایت گر خاطرات صنعتگرانی است که دوران ما قبل پاساژ را به یاد دارند.
حسین شاه محمدی یکی از صنعتگران قدیم این بازار است که حدود 7 دهه هر روز شاهد آمد و شد همشهریان رفسنجانی برای خرید ما یحتاج زندگی شان است.
حاج محمد یک «چلنگر» است. مغازه کوچکی در کنار سقاخانه دارد. تعدادی تیغه بیل را بر دیوار مغازه آویخته است. کوره کوچکی در پشت سر دارد و کارد دسته چوبی در دستش که در حال تیز شدن با یک دستگاه برقی کوچولوست.
وقتی که از حاج محمد می پرسم که شغل شما چه تفاوتی با آهنگری دارد، جواب می دهد:«آهنگران، کارهای سنگین انجام می دهندو بیل و کلنگ و… می سازند؛ اما کار ما تهیه وسایل خورده پایی مثل چاقو و… است.»
برای این که از این پیشه بیش تر بدانم به اینترنت مراجعه می کنم. در یکی از سایت ها با نام بردن از این پیشه تحت عنوان هنر، نوشته است:«چلنگری یعنی آهنگری سبک و محلی که در آن اشیای سبک‌وزنی مانند میخ‌ طویله، میخ سر کج، نیم ‌ذرع بزازی، انبر و سیخ و سه ‌پایه‌ آهنی، زنجیر و سیخانک، قلم، سنبه، منقل آهنی، چفت‌ و‌ ریزه، تملیک، اسکنه، مقار، درفش، جوالدوز و امثال این‌ها می‌ساختند.
چلنگرها معمولاً تنها و بدون شاگرد کار می‌کردند. از جمله کارهای دیگر این چلنگران، ساختن انواع نعل بود. از نعل‌های کوچک (مثل نعل الاغ یا نعل‌های پاشنه‌ کفش و گیوه و میخ‌های مربوطه) و نعل‌های سوراخ‌دار میخ‌ خور تا نعل‌های سه‌ پایه‌ میخ سرخود. نعل‌های بی‌ سوراخ (که به کار جادو و خرافات می‌آمد.)
برای انجام کار چلنگری فلز بریده شده یا قطع شده به شکل مورد نظر را در کوره نهاده تا داغ و کمی نرم شود. سپس تکه آهن را با انبر گرفته و روی سندان می گذارند و با چکش روی آن می کوبند تا شکل افزار مورد نظر را بگیرد. در صورت لزوم بارها تکه فلز را در کوره می نهند تا دوباره نرم شده و روی آن می کوبند تا بالاخره به شکل مورد نظر و دلخواه در بیاید. برای دسته بیل و کلنگ و … معمولا از چوب تراش خورده، استفاده می کنند. برای محکم تر شدن قطعه فلز آن را در حالی که داغ است در آب می نهند و به اصطلاح آن را آبدیده می کنند.»(سایت کویرها و بیابان های ایران)
شاه محمدی در سال 1312 در رفسنجان متولد شده و از کودکی نزد پدرش چلنگری را آموخته است. گفت و گویی با این صنعت گر کهنه کار انجام داده ام که در پی می آید؛
از کودکی چلنگری می کنم
شاه محمدی می گوید که شغل پدرم چلنگری بود. من هم از کودکی وردست پدرم کار کردم و بعداً هم به همین شغل ادامه دادم.
کارد و چاقو و ارّه می ساختم. الان فقط کارد و چاقو تیز می کنم. صنعت گری ام محدود شده است. از جاهای دیگر چاقو می آورم و می فروشم. در قدیم چلنگران متعددی در بازار رفسنجان کار می کردند. همه آن ها فوت کرده اند. جوانان امروزی هم به این کار تن نمی دهند. الآن فرزندان چلنگران قدیم در بازار کهنه رفسنجان به کارهای دیگری مشغول هستند و شغل پدرشان را ادامه نداده اند.
من هم هشت فرزند دارم که هیچ کدام شغل من را ادامه نداده اند و به تحصیل در دانشگاه پرداخته اند.
بیمه نیستم
این صنعت گر کهنه کار می گوید که در قدیم چلنگران رفسنجان هم مثل چاقوسازان راین، خودشان چاقو می ساختند. اما در حال حاضر دیگر کسی نیست که چاقو بسازد. مشتری هم به اندازه قدیم نیست. اما اگر کسی توانایی انجام کار داشته باشد، مشتری هست. من از کار و بارم ناراضی نیستم. اما یک قضیه هست این که من در جوانی فکر می کردم همیشه جوان می مانم. برای همین اقدامی برای بیمه انجام ندادم. مغازه ای هم که در آن کاسبی می کنم متعلق به تیمچه معینی (تیمچه معروف رفسنجان) است. پنجاه سال است در همین مغازه مستقرم. خودم یک مغازه بزرگ تر، بالاتر از این جا دارم که به اجاره داده ام.
سقاخانه هندوها
شاه محمدی در خصوص سقاخانه ای که در زاویه بازار سر پوشیده رفسنجان قرار دارد می گوید که این سقاخانه خیلی قدمت دارد. قبل از تولد من این جا بوده است. در قدیم، هندوها اجناسی از قبیل ادویه و… را به رفسنجان می آوردند و در همین بازار تجارت می کردند. آن طور که بزرگ ترهای ما تعریف کرده اند و سینه به سینه در شهر گشته، یک تاجر هندی فرزند بیماری داشته است. در یکی از ماه های محرم که شیعیان به عزاداری در بازار مشغول بوده اند، تاجر هندی می بیند که بیمارانی را به دسته های عزاداری آورده اند. پرس و جو می کند و متوجه می شود که شیعیان اعتقاد دارند حضرت عباس(ع) بیماران را شفا می دهد. نذر می کند که اگر فرزندش شفا گرفت یک سقاخانه در رفسنجان بسازد. از قضا فرزندش سالم می شود و تاجر هندی هم نذر خود را ادا کرده و سقاخانه ای در گوشه بازار می سازد که به سقاخانه هندوها معروف شده است.
درویش کرمانی
تنها بازمانده چلنگران بازار سنتی رفسنجان خاطرات سال های طولانی حضور خود در بازار را تعریف می کند و می گوید که سال ها پیش یک درویش کرمانی در بازار می گشت و شعر می خواند. اسمش«مشرف» بود. پول نمی گرفت. فقط برای مردم شعر می خواند. یکی از اشعاری که می خواند و در ذهن من مانده است این بود؛
ای دل دمی بیدار شو/ مستی مکن هشیار شو/ با اهل ایمان یار شو/ رفتند ما هم می رویم/ رفتند ما هم می رویم
شعر دیگر هم این بود؛
دوره ما ز قیامت خبری نیست که نیست/ از مسلمانی مردم اثری نیست که نیست
خدا رحمتش کند. راه می رفت. هر چند قدم یک بار می ایستاد و می خواند و دوباره جلوتر می رفت. می ایستاد و شعر دیگری می خواند. بسیاری از مواقع هم در مدح حضرت علی(ع) شعر می خواند.
واردات دوچرخه از یزد
سالمندان به چشنم خود شاهد ورود آرام آرام مدرنیته به شهرها بوده اند. شاه حسینی نیز از این قاعده مستثنی نیست. وی جای گیری تدریجی مدرنیزم در رفسنجان را این گونه توصیف می کند:«در زمان جوانی ما اتومبیل زیادی در رفسنجان وجود نداشت. دوچرخه فراوان بود. کالسکه هم زیاد بود که به دنبال اسب می بستند. دوچرخه ها و موتورگازی نیم دار(دسته دوم) از یزد می آوردند و در رفسنجان می فروختند.»

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *