پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | ادای دین به استاد شجریان

ادای دین به استاد شجریان





۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۳:۳۰

ادای دین به استاد شجریان

هنر وجدان جامعه است، نه عقل جامعه. جامعه با هنر روح می یابد و جسم بی جان جنازه ای بیش نیست. اگر هنرمندی از محبوبیت خود و صاحب جاه و جلالی غیر هنری شد، چون از آسمان به زمین آمده باید قواعد زمینی را هم رعایت بپذیرد چون خطا کرده اما اگر فارغ از دسته بندیهای سیاسی حرفی زد برای مردم، دیگر حرجی بر او نیست.
نقطه ی تماس هنر و سیاست، آزادی ست.
مردم پرو در انتخابات ریاست جمهوری به بارگاس یوسا رای ندادند اما او از اصل نیفتاد و همچنان یوسا ست. ژنرال دوگل هم می دانست سارتر اشتباه کرده اما این اشتباه را نکرد که او را زندانی کند.
ما می توانیم به یوسا رای ندهیم و با سارتر مخالف باشیم اما نمی توانیم هنر را و وجدان جامعه را انکار کنیم.
اگر فردوسی نبود زبان و فرهنگ ایرانی نبود که صفویه و قاجار بر آن حکمرانی کنند. سیاست در مقابل هنر در حد یک شوخی بیشتر نیست. مرزهای یک کشور را ادبیات و هنر آن تعیین می کنند نه جغرافیا. اگر به ادعای عده ای مردم دیگر شجریان گوش نمی کنند( که می کنند) پس چه گوش می کنند؟ آیا با شنوندگان آثار شجریان بهتر می توان کنار آمد یا شنوندگان ….
دعای ربنا که از شاهکارهای موسیقی آیینی ماست شامل چهار دعاست که همگی آیات قرآن هستند با عبارت ربنا آغاز می شوند. ربنا دستگاه راست شروع می شود و در دستگاه عجم ( شبیه ماهور) پایان می یابد.
ربنا به همراه اذان موذن زاده که در بیات ترک، گوشه ی روح الارواح اجرا شده خاطره انگیز ترین نغمه های دینی مایند. با این تفاوت که اذان اردبیلی سال ۱۳۸۷ به عنوان اثر ملی معنوی به ثبت رسید اما دعای شجریان علیرغم زمزمه هایی که مبنی بر پخش آن به گوش می رسید، نه تنها محقق نشد بلکه پخش آن در سالهای اخیر از صدا و سیما قطع شده است.
هنر بومی، بیرق ملتهاست. در ادبیات کلاسیک ما یک نسل آمد ادبیات کهن را تصحیح کرد، یک نسل آنرا معنی کرد و امروز نسلی به تحلیل و تفسیر آنها پرداخته با کوششهای عبدالحسین زرین کوب و اسلامی ندوشن و شفیعی کدکنی و …
اما در مورد موسیقی ملی ما می شود گفت ردیف ها به روایتها مختلف نت شده، ضبط شده تا پژوهشگرانی خبره در این زمینه به تحلیل آنها نپرداخته اند تا کوشش های علینقی وزیری، خالقی، حنانه، پایور، سپنتا، فخرالدینی و …فراتر از لذتی آنی مسیر آینده ی موسیقی را روشن کند.
شجریان برای روزهایی که صدایش پیر خواهد شد، با تکیه بر پژوهشهای چندین ساله اش به اصلاح برخی تئوری های موسیقی و تدوین آنها پرداخته و اقدام مهم دیگرش، سازهایی ست که ابداع کرده تا جایشان در موسیقی ما خالی نباشد مانند؛ شهرآشوب، صراحی، ساغر، کرشمه، سبو، تندر، باربد، ارغنون و …
در شرایطی که گفته می شود سینماگران ما به سفارش مجلات سینمایی فرانسه فیلم می سازند، وجود امثال شجریان در موسیقی غنیمتی ست که استفاده نکردنش بیشتر به خودزنی می ماند.
از بدوی ترین قبایل تا مترقی ترین ابرشهرهای عالم را بگردی پیدا نمیکنی این پرهیز را که در ملک با پیشینه ی ما از موسیقی می شود. شجریان نیز که در خانواده ای متشرع زندگی می کرد تا مدتها با نام مستعار سیاوش بیدگانی آواز می خواند و در برنامه ی گلها شرکت می کرد تا مورد اعتراض خانواده قرار نگیرد.
احمدرضا احمدی در مصاحبه ای که برای مجله ی کلک و علی دهباشی از شجریان می گرفت از او پرسید استاد آواز شما چه کسی بوده؟ و شما قبل از اینکه جواب استاد را بخوانی به خودت می گویی احمدرضا احمدی که با همه ی بزرگان فرهنگ این مرز بوم دمخور بوده چطور نمی داند استاد ردیفها و گوشه ها را نزد مهرتاش و دوامی و نورعلی برومند فراگرفته!
بعد میخوانی که او با همان لبخند ابدی و با آن چشمان براق که مملو از هوش و زندگی ست گفته: از تار جلیل شهناز و سه تار احمد عبادی.
تازه می فهمی برای مصاحبه گرفتن از یکی مثل شجریان باید یکی مثل احمدرضا باشی.
مربی بزرگ داشتن موهبتی ست. همایون در تصنیف (گناه عشق) از گیتار استفاده کرد، خیلی ها گمان می کردند اگر استاد پسرش را تکفیر نکند، حتما سرزنشش خواهد کرد اما او با نگاهی وسیع گفت: مگر گیتار گناه کرده؟ چطور ویولون و پیانو می توانند در موسیقی ما وارد شوند اما گیتار نباشد؟ اگر تعصبات را کنار بگذاریم می بینیم مرتضی محجوبی پیانو میزند و از هر ساز ایرانی, حس و حال موسیقی ما بهتر بیان می کند.
مرحوم علی حاتمی آمد ادای دینی کند به موسیقی سنتی مان. فیلم دلشدگان را ساخت که یک گروه موسیقی ایرانی در زمان قاجار به سفر فرنگ رفت تا اجرای آواز داشته باشد.
حاتمی از شجریان خواست روی فیلمش آواز بخواند، شجریان به شرط نوازندگی حسین علیزاده و مدیریت فریدون مشیری روی ترانه ها و همچنین لب نزدن بازیگر کار را پذیرفت و به اعتبار و احترام علی حاتمی برای اولین و آخرین بار برای یک فیلم آواز خواند تا روی تصویرهای بازیگر نقش طاهر( امین تارخ) سوار شود.
دلشدگان یکراست رفت توی حافظه ی سینمای ما چون خالق بزرگ و عوامل بزرگی داشت؛
غلام چشم آن ترکم در خواب خوش مستی …
این تنها شعر فارسی ست که چون با موسیقی در می آمیزد، می شود شیر و شکر که در جانت می ریزد یا تیغ و تبر که به ریشه ات می زند. و به ریشه ی خود حاتمی زد. یادش بخیر پیرمرد.
در آن روزها که سرطانش می برد بااین تکه از ساز علیزاده و صدای سیاوش سر تکیده اش را در بالش فرو می برد زار میزد.
افتخاراتش از جنس مدال و نشان نیست. تربیت نسل آینده ی موسیقی و نشان پیکاسو و مدال موتزارت و نامزد دریافت گرمی شدن و … افتخار او نیست. افتخار او باغ هنر بم است علیرغم همه ی کارشکنی هایی که شد. افتخارش اینست که هر گاه می خواهد امضایش را پای نوشته ای بگذارد، می نویسد: (خاک پای مردم ایران؛ شجریان)
افتخار او اینست که وقتی که وقتی اواخر حکومت پهلوی دید تلویزیون دارد آهنگهای مبتذل لاله زاری پخش می کند همکاری اش را با تلویزیون قطع کرد. افتخارش اینست که وقتی مردم بم هنوز زیر آوار بودند و سینه چاک عده ای را بابت تخریب ارگ دید، فریاد زد که هر هم وطن بمی از هزار ارگ با ارزش تر است.
افتخار او کنسرت (همنوا با بم) است که همه ی حاضران در تالار کشور را کباب کرد. در هیچ دستگاه و مایه و گوشه ای بند نبود، از بیداد می زد به افشاری و هنوز در آنجا مامن نکرده می گریزد به همایون، آنهم با چه سوز و عشوه ای آنگاه که ( سلسله ی موی دوست …) را در شور می خواند.
تمام سالن سرا او را و همایون و کامکار و علیزاده را غرق احترام می کنند و این پایان کار نیست.
پایان کار آنجاست که در آخرین ایستگاه این کنسرت سراغ مرغ سحر، ترانه ی ماندگار محمد تقی بهار میرود. حالا منوچهر، برادر ایرج بسطامی هم پهنای صورتش را به اشک سپرده و داغ ایرج را با همه ی ایرانی های فرهنگ دوست قسمت می کند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *