پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | آزادی‌خواهان هنوز در بیمارستان کابوس می‌بینند

آزادی‌خواهان هنوز در بیمارستان کابوس می‌بینند





۲۴ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۰۵

آرامگاه ملک‌المتکلمین و صوراسرافیل این بار ساماندهی می‌شود؟

آزادی‌خواهان هنوز در بیمارستان کابوس می‌بینند

مدیرعامل سازمان زیباسازی شهرداری تهران: بخش زیادی از مراحل مرمت و بازسازی قبرهای موجود در مقبره ملک‌المتکلمین به پایان رسیده و مراحل نهایی در دست اقدام است. آن‌ها به دنبال خریداری ساختمان مجاور آرامگاه هستند و باز کردن در آن از کوچه‌ای دیگر

روزنامه نگار : فاطمه علی اصغر | قبر دهان باز کرد و آن‌ها را بلعید. هنوز از قلب‌هایشان خون می‌چکید. عهد مشروطه بود. در تاریکی شب، مرغ سحر ناله نمی‌کرد. از آن شب وحشت، بیش از یک قرن گذشته، این‌جا در کارگر جنوبی، چهارراه لشگر، کنار بیمارستان لقمان، کوچه ابراهیمی تنها بن‌بستی که ما را به قبر آن‌ها می‌رساند، کور شده‌. ۱۶سال تلاش بی‌وقفه دوستداران میراث‌فرهنگی و اهالی قلم به این‌جا رسیده، به حصر دو شهید. اما قرار ما این نبود، آخرین وعده مسئولان شورای‌شهر، شهرداری و بیمارستان لقمان این بود که آرامگاه را سامان دهند و درهای آن را به روی مردم باز کنند اما از آن وعده‌ها، زمان‌ها گذشته و نتیجه‌اش این شده؛ یک مرمت نیمه‌کاره، بدتر از مخروبه. تنها راه دسترسی به آرامگاه، مسدود شده و برای دیدن قبرها راهی نمانده جز عبور از داخل بیمارستان لقمان. 

بیمارستانی که هنوز گوشش از فریاد ته‌خط رسیده‌ها پر است که ناله‌ تلخ کروناهایی‌ها هم به آن اضافه شده. پس از عبور از ورودی بیماستان، هیچ رد و نشانی نیست. فقط باید از نگهبان‌ها سوال کرد، پارکینگ کجاست؟ و آن‌ها از چهره‌ات بخوانند، دنبال جای خاصی می‌گردی و با اشاره دیوارهای فروریخته آرامگاه را نشانت دهند. آرامگاهی که پیش از این، ملک مستقلی در جوار بیمارستان بود و باغچه و حوض کوچکی داشت. به آن‌جا که می‌رسی تازه می‌فهمی که از سرایدار قدیمی و خانه‌ کج‌وکوله‌اش خبری نیست و قبرها نصفه‌نیمه دورشان آجر گذاشته شده است. ستون‌ها ایستا شدند اما نه به غایت. چاه زیرزمین پر شده و نشانه‌های ساماندهی دیده می‌شود اما نمور و کم‌رنگ. مدیرعامل سازمان زیباسازی شهرداری تهران این‌ها را که می‌شوند، می‌گوید: «ملک خریداری شده و در هماهنگی کامل با مسئولان بیمارستان هستند و فرایند ساماندهی به زودی تمام شود.» حرف‌هایش بار دیگر امید را در قلبمان زنده می‌کند، شاید این بار وعده وفا شود و خانه آخرت آن‌ها که برای خانه ملت جنگیدند از کابوس نابودی رها شود. اما نمی‌توان ننوشت از شرح آخرین وضعیت آرامگاه در آبان سال ۱۳۹۹؛ آرامگاه دو آزادی‌خواه؛ ملک‌المتکلمین و جهانگیرخان صوراسرافیل. 

 زنده باد مشروطه

قلب تابستان سال ۱۳۸۳، داغ بود. در جستجوی ردی از مجاهدان مشروطه در‌به‌درِ کوچه پس کوچه‌های تهران بودیم. احمدمحیط‌طباطبایی، رئیس کنونی ایکوم، نشان از آرامگاه ملک‌المتکلمین و جهانگیرخان‌صوراسرافیل داد. کوچه کنار بیمارستان لقمان باریک بود، سه پلاک خانه داشت و پاک از ساخت‌ و سازهای اول کوچه در ۱۴، ۱۵ سال بعد بود. زن سرایدار که در را باز کرد. کبوترها همه با هم پریدند. باغچه هنوز به جای علف، گل داشت. ستون‌ها استوار بودند و چاه زیرزمین ریزش نکرده بود. زیرزمین بوی نا می‌داد اما قبرها هنوز بودند. سرایدار آمد: «ما مراقب این قبرها هستیم حتی رویشان را پوشاندیم، آسیب نبینند. چند وقت پیش دزد آمده بود. می‌خواستند سنگ قبرها را ببرند. خانم بیانی گفتند این خانه برای شما، این‌جا بمانید اما تو را به خدا مراقب این قبرها باشید. اگر بدانید چه کسانی این‌جا خوابیده‌اند!» و شیرین‌بیانی، بیش از هر کسی اهمیت این آرامگاه را درک کرده بود. او، استادیار بازنشسته تاریخ دانشگاه تهران بود و نوه دختری مهدی‌ملک‌زاده، فرزند ملک‌المتکلمین. پدرش «خان‌بابا بیانی»، بنیانگذار رشته تاریخ دانشگاه تهران بود و بنیانگذار دانشگاه تبریز و همسرش محمدعلی اسلامی‌ندوشن، پژوهشگر برجسته معاصر. جان او بود که می‌گداخت وقتی به یاد دوم تیر سال ۱۲۸۷ می‌افتاد. وقتی محمدعلی‌شاه فرمان آتش صادر و کلنل‌لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست. تعقیب و گریز نیروهای حکومتی و مشروطه‌خواهان آغاز شد. ملک‌المتکلمین و همراهانش به پارک امین‌الدوله که آن زمان به باغ مجلس راه داشت، پناه بردند. فاجعه اما در کمین بود. امین‌الدوله، راپورت داد و تلاش مشروطه‌خواهان برای فرار شبانه بی‌ثمر ماند. آن‌ها را در باغشاه به زنجیرکشیدند، شکنجه دادند و به فرمان شاه به گردن ملک‌المتکلمین و صوراسرافیل طناب دار انداختند؛ جهانگیرخان در آن ایام فقط ۳۴ سال داشت، طناب داشت راه نفسش را می‌بست که فریاد برآورد: «زنده باد مشروطه» و به خاکی که روی آن ایستاده‌بود، نگاه کرد: «ای خاک! ما برای تو کشته شدیم.»

 

ماییم پیش صف‌های شهدای آزادی

بعد از آن دیدار، گزارش‌ها درباره غربت آرامگاه دو مشروطه‌خواه نوشته شد، باز نوشته شد و باز هم نوشته شد تا‌ زمانی‌ فرا رسید که رضا موسوی، کارشناس میراث‌فرهنگی راهی بن‌بست ابراهیمی شد و اواخر سال ۱۳۸۳، آرامگاه در زمره آثار ملی ایران جای گرفت. اما این پایان وحشت ویرانی از شب خندق آزادی‌خواهان نبود. سال‌های سخت تهران در راه بود. حالا دیگر هر چه، کبوترها بال‌بال می‌زدند، دستی برایشان دانه نمی‌ریخت. سرایدار بدقلق شده بود. آب نفوذ کرده بود زیرستون‌‌ها. روز به روز اوضاع بنا بد و بدتر می‌شد. همه ناامید بودند از نجات این بنا اما نه! وقت ناامیدی نبود. خبرنگارها باز هم هر سال با مناسب و بی‌مناسبت سراغ آرامگاه رفتند و از وضعیت نامناسب آن نوشتند. شیرین بیانی عازم سفر ناگزیر بود و سرایدار که به اهمیت آرامگاه پی برده بود، به سناریوی جدیدی درباره مالکیت خانه رسید. تهران داشت خفه می‌شد اما آخرین نوشته‌های صوراسرافیل از یادها نمی‌رفت: «ما از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچ‌وقت نمی‌گوییم که چرا ما مغلوب مستبدین و بی‌دین‌ها شدیم زیرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانی ما در راه‌اند و عن‌قریب خواهند رسید. ما می‌خواهیم با بدن‌های خود، زیر سم اسب‌های آن‌ها را نرم و مفروش کرده و زمین طهران را برای تشریفات مقدم این مهمان‌های تازه رسیده، از خون گلوی خود زینت دهیم و به آن برادرهای مهربان بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیش صف‌های شهدای راه آزادی…» (صور اسرافیل، دوره کامل، انتشارات رودکی، اسفند ۱۳۶۱، پیشگفتار)

و چنین هم شد و همان شب، نطفه آرامگاه در حصار ناصری بسته شد. ملک‌المتکلمین و صوراسرافیل را پس از مرگ، همان شب به خندق پشت دیوارهای باغ شاه انداختند تا برای همیشه در تاریخ فراموش شوند اما در سیاه شب، مشروطه‌خواهان دیگری بودند که خواب نداشتند. آن‌ها پیکر آن دو شهید را در کنار خندق به خاک سپردند و نشانی‌ محل دفن را به پسرش دادند. سال‌ها بعد مهدی ملک‌زاده، پسر ملک‌المتکلمین آن زمین را خرید و آرامگاهی بر مزار آن دو تن بنا کرد. محسن نجمی، وکیل شیرین بیانی حالا در گفت‌وگو با پیام ما به آن روزها نقب می‌زند: « مهدی ملک‌زاده، این آرامگاه را زمان پهلوی ساخت. حتی نام کوچه‌اش را هم گذاشت، ملک‌المتکلمین که بعدها شد ابراهیمی. همین‌ کوچه‌ای که حالا کنار بیمارستان لقمان است.» بعدها مهدی ملک‌زاده و هم برادرش و هم مادرشان را هم آن‌جا به خاک سپردند. شاید خیلی‌ها که به زیرزمین آرامگاه سر زده‌‌اند، قبر مهدی‌ملک‌زاده را آن‌جا دیده باشند. هر چند ماجرای این قبر به روایت محسن نجمی عجیب است: «قبر ملک‌زاده در زیرزمین آرامگاه بود اما این اقدام به صورت موقت انجام شده بود، چون می‌گفتند وصیت کرده بوده درکربلا دفن شود.» اما سال گذشته که مرمتکاران راهی آرامگاه شدند و زیرزمین را شکافتند، دیدند اثری از استخوان در قبر نیست. پس قطعی شد که این روایت درست است که از مهدی ملک‌زاده تنها این سنگ قبر مانده و پیکرش را به کربلا بردند.

  بارقه‌های امید

سرانجام بغض تهران شکست. سال ۱۳۹۲ فرا رسید. برای اولین بار احمد مسجدجامعی، رئیس وقت شورای شهر به همراه عده‌ای از مسئولان شهری از آرامگاه بازدید کرد و وعده داد: «امیدواریم بتوانیم مشکلات آن را زودتر برطرف کنیم.» بارقه‌های امید جرقه زد. همه فکر می‌کردند، به زودی خبرهای خوبی از راه می‌رسد و کابوس‌های دو مشروطه‌خواه به پایان می‌رسد. کابوسی که به قول «مامونتوف»، خبرنگار روس بسیار ساده اتفاق افتاد: «امروز ایشان را به باغ بردند و کنار فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند. از دو سو کشیدند. خون از دهان ایشان آمد و این زمان، دژخیم سومی خنجر در دل‌های ایشان فرو کرد…»

اما چهار سال بعد آش همان بود و کاسه همان. ۱۰ آبان سال ۱۳۹۶ بار دیگر به مناسبت جشنواره مطبوعات، مسجدجامعی، دعایی، مدیر مسئول روزنامه اطلاعات و شهردار منطقه۱۱ را راضی کرد که از آرامگاه دیدار کنند. وضعیت آرامگاه بسیار نامناسب گزارش شد. سرایدار دیگر کار را به جایی رسانده بود که شبانه به ستون‌ها کلنگ می‌زد تا زودتر بریزند. مسئولان این بار هم وعده به احیای دوباره آرامگاه دادند. این وعده اما گویا جدی‌تر از سال‌های پیش بود. سال بعد، رئیس سازمان زیباسازی شهرداری خبر از مرمت و ساماندهی آرامگاه داد اما باز به چند ماه نرسیده، طرح متوقف شد. این بار کار داشت بیهوده سیاسی می‌شد و اصول‌گرایان، باب تهمت‌زدن به دو مشروطه‌خواه را پیش کشیدند. حق همیشه به حق‌دار می‌رسد. شهرداری تهران اما از زیر بار این فشارها به در آمد و بار دیگر اقدام برای ساماندهی آرامگاه کرد و این بار پیمان‌کار گرفت. فکر می‌کنید کار تمام شد؟

 گره کور

نه! باز هم به این کار گره افتاد. مسائل حقوقی مالکیت بنا، شکایت‌های مختلف، تخریب و تعرض بیمارستان لقمان و ماجرای بلند نشدن سرایدار از این خانه، طرح شهرداری را به تعویق انداخت. این بار ناامیدی داشت چیره می‌شد که سرانجام با پادرمیانی شیرین بیانی، شهرداری خانه‌ای برای سرایدار خریداری کرد و گره بزرگ پرونده باز شد. گروه بهسازی و مرمت کار را از سر گرفتند. در تمام این مدت همه امیدوار بودند، مرمت در حال اجرایی‌شدن است و به زودی آرامگاه سامان می‌گیرد اما  فرزانه ابراهیم‌زاده، پژوهشگر تاریخ و روزنامه‌نگار که در روز مرگ حسین فاطمی، یادی از صوراسرافیل کرده بود، در بازدیدی که از آرامگاه داشت متوجه شد که ساماندهی متوقف شده و در توئیتی درباره این اتفاق نوشت.

این خبر بار دیگر قلب خبرنگاران را لرزاند. دیگر این توقف تحمل‌ناپذیر بود. هر چند مدیرعامل سازمان زیباسازی شهرداری تهران تاکید کرد: «بخش زیادی از مراحل مرمت و بازسازی قبرهای موجود در مقبره ملک‌المتکلمین به پایان رسیده و مراحل نهایی در دست اقدام است و کار همچنان ادامه دارد و آن‌ها به دنبال خریداری ساختمان مجاور آرامگاه هستند و باز کردن در آن از کوچه‌ای دیگر.» نجمی هم به «پیام ما» می‌گوید: «طرح بازسازی نیاز به بازنگری‌هایی داشت و خوشبختانه به دنبال گفت‌وگو با مسئولان شهری در حال پیگیری است. ما هم امیدواریم.» ناگزیر از امید همه دوستداران آزادی، چشم انتظار ساماندهی آرامگاه‌اند. شاید که صورِ اسرافیل وقتی دمیده شود، این بار ناله درآید از قفس بلبل حزین!

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *