پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | مردی که سرنوشتش الواح شد

مردی که سرنوشتش الواح شد





مردی که سرنوشتش الواح شد

۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ۲۲:۵۸

گل‌های سرخ یکی پس از دیگری به این مرد داده ‌شد: «عبدالمجید ارفعی» هر گلی که به دستانش می‌دادند، چشم‌های او از اشک پر و خالی می‌شد. پانزدهمین گردهمایی راهنمایان گردشگری ایران بود با حضور بیش از 900 نفر از راهنمایان گردشگری. ارفعی حالا با لوله‌ باریک اکسیژن در جمع دوستدارانش قرار گرفته بود که برای قدردانی، او را تشویق می‌کردند.  مردی که سال‌هاست در حوزه باستان‌شناسی فعالیت می‌کند و به زبان‌های باستانی اشراف دارد. او وقتی بالای صحنه رفت، از دهه‌ها فعالیت علمی و پژوهشی‌اش گفت و این‌که موفق به بازخوانی کتیبه‌های فراوانی شده است. از الواح و کتیبه‌های گوناگونی صحبت کرد که بازخوانی کرده و امیدوار است «نتایج حاصل از این پژوهش‌ها به معرفی فرهنگ و تاریخ و تمدن این سرزمین کمک کند.»

 

ارفعی کتیبه‌های بسیاری را تا امروز خوانده اما زندگی‌اش از یک جایی به بعد با الواح هخامنشی گره خورده است. می‌گویند هر کسی در زندگی‌ مأموریتی یا مسئولیتی دارد که به‌دنیا آمده تا آن را به انجام برساند. به‌نظر مأموریت زندگی این مرد الواحی بودند که خودشان سرنوشت عجیبی داشتند. پیش از این‌که به سراغ سرنوشت این الواح برویم به سال 1318 برمی‌گردیم که صدای گریهٔ نوزادی محلهٔ گنوی بندرعباس را پر کرد و ارفعی در نزدیکی آب‌های آزاد به دنیا آمد. او در نوجوانی با نوشته‌های «پورداوود» به زبان‌های باستانی علاقه‌مند شد و نقش طالعش بسته. لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران را که گرفت در مهرماه سال ۱۳۴۴ راهی آمریکا شد. با پیشنهاد «پرویز ناتل خانلری» و استقبال پورداوود، آموزش زبان «اکدی» را آغاز کرد و بعد از آن به مؤسسهٔ خاورشناسی دانشگاه شیکاگو رفت.

 

او آنجا تا هشت سال زیر نظر «ریچارد هلک»، از مشهورترین استادان خط و زبان عیلامی این زبان را آموخت و در همین دوره سرنوشت به پاشنه آشیل در نوشت و الواح هخامنشی در زندگی‌اش پدیدار شدند. برای درک چگونگی این اتفاق باید حدود بیست و چندی سال به عقب برمی‌گردیم زمانی که باستان‌شناسان موسسه شرق‌‌شناسی شیکاگو داشتند روی محوطه‌ٔ تخت‌جمشید کاوش می‌کردند. به‌روایت یکی از باستان‌شناسان، در همین کاوش‌ها بود که دیواری اتفاقی فرو ریخت و الواح بیرون آمدند. نشانه‌ها حاکی از آن بود که پشت این دیوار، بایگانی اداری هخامنشیان است. منبع موثق و ارزشمندی که می‌توانست افشاگر اسرار یکی از بزرگترین امپراطوری‌های جهان باشد. 

 

در همان زمان تعدادی از این الواح را طی قراردادی برای مطالعه و بازخوانی به موسسهٔ شیکاگو امانت دادند. مردم بوشهر با چشم‌هایشان دیدند که اشیایی در ۵۰ صندوق چوبی با دو هزار جعبهٔ مقوایی و چند پیت نفتی سوار بر کشتی شدند. این الواح قرار بود پس از گذر از آب‌های خروشان به موسسهٔ شرق‌شناسی شیکاگو برسند و آنجا مورد مطالعه قرار بگیرد و دوباره به زادگاهشان برگردند؛ اما این الواح گرفتار هزار و یک ماجرا شدند که مهم‌ترینش جنگ جهانی دوم بود. جنگی که الواح را به حاشیه برد. دوباره به نزد ارفعی و استادش هلک در دانشگاه شیکاگو برمی‌گردیم. هلک در حال بررسی، خواندن و ترجمهٔ آنها بود و هر شب چند کتیبهٔ خوانده‌شده را به ارفعی می‌داد تا از روی متن ترجمه‌شده، کتیبه‌ها را بخواند. پس از مدتی هلک کتیبه‌های خوانده نشده را هم به ارفعی داد. این دوران سرانجام منتهی شد به نوشتن کتاب «گل‌نوشته‌های باروی تخت جمشید». 

 

ارفعی یکی از انگشت‌شمار متخصصان و زبان‌شناسان اکدی و عیلامی است و تمام این سال‌ها در کنار هزاران دوستدار میراث فرهنگی برای بازگشت الواح هخامنشی که بی‌دلیل سیاسی و گرفتار پروندهٔ معروف به «جنی روبین»شده، ایستاد. او هیچ‌گاه ناامید نشد حتی وقتی امسال تعدادی از الواح به ایران آمدند و مسئولان مربوطه او را در جریان این بازگشت قرار ندادند. با این حال این ارفعی است که نامش با الواح و کتیبه‌هایی که خوانش کرده برای همیشه گره خورده و حالا که گل‌ها به سمتش می‌آیند، چشم‌هایش غرق اشک و شادی می‌شود.

 

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *