پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | اصرار بر تکرار

اصرار بر تکرار

ما نمی‌فهمیدیم چرا اصرار می‌‌کند، درکی هم از مفهوم کنترل و تنبیه نداشتیم، اما یک روز کوله‌هایمان را در کلاس گذاشتیم و بی‌اینکه بفهمد مدرسه را ترک کردیم





۹ مرداد ۱۴۰۲، ۲۱:۳۰

وقتی دختر نوجوانی بودم در مدرسه، ناظم مدرسه اصرار داشت ما باید جوراب‌های سفید و کفش‌های سیاه بپوشیم و کوله‌هایمان را روی شانه راست بیندازیم، بعد همه‌مان را به صف می‌کرد، هر روز و این الگو را با سختگیری خاصی اعمال می‌کرد.

ما نمی‌فهمیدیم چرا اصرار می‌‌کند، درکی هم از مفهوم کنترل و تنبیه نداشتیم، اما یک روز کوله‌هایمان را در کلاس گذاشتیم و بی‌اینکه بفهمد مدرسه را ترک کردیم. چیزی که ما را علیرغم همهٔ اختلافات‌مان متحد کرده بود، اصرار بر تکرارِ رفتاری بود که برای ما معنی خاصی نداشت. وقتی مدرسه را ترک کردیم و شرط گذاشتیم که بازنمی‌گردیم تا این قانون به‌نظرمان مسخره ملغی شود، حتی پدر و مادرهایمان که تا آن روز ما را به تمکین و مدارا دعوت می‌کردند، از ما حمایت کردند و ما پیروز و امیدوار به مدرسه برگشتیم و ناظم همهٔ متحدان خود حتی محافظه‌کارترین‌ها را که روی کمکشان حساب باز کرده بود، از دست داد. مضاف بر اینکه اقتدارش در مدرسه به‌شدت شکسته شد؛ یعنی نه‌تنها از جوراب سفید و کفش‌های سیاه عقب نشست که ناچار بخش مهمی از مواضعش را از دست داد، درحالی‌که مدرسه به‌ شکلی از حرمت و اقتدار او نیاز داشت. من نه به‌عنوان شهروند و نه به‌عنوان جامعه‌شناس نمی‌توانم تحلیلی منطقی‌ای داشته باشم از بازگشت دوبارهٔ طرح شکست‌خوردهٔ «گشت ارشاد»؛ برای من تداعی جوراب‌های سفید و کفش‌های سیاه است. گشت ارشاد محصولِ اندیشه‌ای است که در سال ۸۵ تصور می‌کرد جامعه در سال‌های ۷۶ تا ۸۴ آزادی‌های بی‌جایی را تجربه کرده و باید دوباره به نظم پیشین و مطلوب برگردد. این مداخلهٔ اجتماعی در زمان حیاتِ خود هیچ‌کدام از کارکردهای اصلی را برآورده نکرد، حجابِ اجباری در فضای عمومی تبدیل به مبارزه‌ای روزمره و تن‌‌به‌تن شد و دائم از مرزهای مطلوبِ سیاستگذاران دور و دورتر شد؛ نه خانواده حفظ شد، نه معیارهای عرفیِ عفت و پاکدامنی به‌نفع ذهنیتِ تبلیغ‌شده و رسمی به نسل‌های بعدی زنان منتقل شد و نه حتی نظمی ولو اندک پیاده‌سازی شد. اما لیستی نامحدود از کژکارکردها روی دستِ سیاستگذار باقی گذاشت که مهمترینِ آنها کارکردِ پلیس در جامعهٔ شهری است. پلیس در کلانشهری ۹ میلیونی از ارکان مهمِ حفظ امنیت فردی و اجتماعی است، اما آنقدر درگیرِ حجاب و مبارزه با زنان شده است که کم‌کم محافظه‌کارترین نیروهای اجتماعی را علیه خود شورانده است. تصویرِ پلیس که قاعدتاً در ذهن کودکان باید آرامش و امنیت، و در ذهن شهروندان تجسمِ آرامش و پناه باشد، آسیب دیده است. حجابِ اجباری برای همهٔ زن‌ها نه دستاورد گشت ارشاد که محصولِ همراهی اجتماعی در خانه‌ها و کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر با این موضوع بوده است، هنجاری که یک سال گذشته نشان می‌دهد دیگر به سیاق سابق نیست. نظم هنجاریِ جدیدی در جامعه تجربه شده است که اتفاقاً برعکس بلندگوهای انذاردهنده، نه منجر به برهنه‌شدن همهٔ زن‌ها شده است (همانطور که در هیچ کشوری نشده است) و نه همه به اصطلاح شل‌حجاب‌ها را جذب خود کرده است. اجماع عقل جمعی جامعهٔ ایرانی می‌گوید این کار غیرمنطقی است، اجماع یک جامعهٔ مسلمانِ خاورمیانه‌ای با همهٔ المان‌های فرهنگی و مذهبی مرزهای خود را دوباره تعریف کرده و حتی زندگی با آن را تجربه کرده است. این بار گشت ارشاد نه‌تنها کژ‌کارکردهای پیشین را خواهد داشت که به‌عنوان طرحی شکست‌خورده، به یکی از مهمترین نهادهای جامعهٔ مدرن آسیب جدی می‌زند. اتفاقی که تبعاتِ آن به‌مراتب بدتر و سهمگین‌تر از روسری بر سر نداشتنِ بخشی از جامعه است.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *