علیرضا افتخاری: بهخاطر احمدینژاد طناب خریدم تا خودکشی کنم
۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۲۲:۳۸
علیرضا افتخاری:
بهخاطر احمدینژاد طناب خریدم تا خودکشی کنم
میخواهیم درباره سبکهای موسیقی در ایران از شما بپرسم. در همه این سالهای فعالیتتان، آیا صدا یا هنرمندی در حوزه پاپ و سنتی بوده که شما تحت تأثیرش باشید و به چشم یک خواننده خوب آثارش را دنبال کنید؟
قرار نیست مدحی انجام دهم و سوء برداشتی اتفاق بیفتد. ولی هر وقت صدای استاد شجریان را میشنیدم، یک صداقت خاصی در صدای ایشان حس میکردم. درست قبل از این که با شما صحبت کنم، «قاصدک» استاد شهبازیان را با صدای استاد گوش میکردم و واقعاً لذت میبردم. هر وقت صدای استاد شجریان را میشنوم خود به خود میزنم زیر آواز. همه اینها بهخاطر علاقهای است که به ایشان دارم و آثارشان را برای من عزیزتر و دوست داشتنیتر میکند. حوالی سال 60 بود که ما با هم رفتوآمد داشتیم و من در تهران خدمت ایشان میرسیدم و ایشان هم در اصفهان به منزل من میآمدند. من یک رنوی قدیمی داشتم و قتی با استاد در آن مینشستیم، آقای شجریان به من میگفت: «علیرضا بخون… بخون که دلمون گرفته » و من میخواندم و آن روزها هرگز از ذهن من پاک نمیشود. با هم میرفتیم منزل استاد تاج یا دوستان دیگر. روزهایی که دیگر تکرار نمیشوند. این صحبتها را در شرایطی به زبان میآروم که نه ایشان نیازی به مدح و تعریف من دارند و نه من به ایشان. اینها حرفهای دل من است که همیشه با صراحت گفتهام. من عاشقانه دوستشان دارم و برایشان احترام ویژهای قائلام.
ولی ظاهراً بعد از آن اتفاقات با آقای احمدینژاد رابطه خوبی با ایشان ندارید.
آن اتفاق نه تنها برای من در حوزه اجتماعی تبعات زیادی داشت، بلکه باعث شد بسیاری از هنرمندان این مملکت هم پشت من را خالی کنند.
شما در اوج این اختلافات نامه عجیبی را خطاب به آقای شجریان نوشتید و در رسانهها منتشر کردید. بخشهایی ازاین نامه به شدت سر و صدا کرد و به سوژهای برای طنز نویسان مبدل شد. واقعاً انگیزه اصلی انتشار آن نامه به آقای شجریان در آن دوره سخت و پرحاشیه چه بود؟
در واقع این نامه اظهار محبت من به آقای شجریان بود. ما از یک خانوادهایم و طبعا من هم مانند افراد دیگر خانواده، آقای شجریان را دوست دارم. چرا نباید حالت دوستی و برادری داشته باشیم؟ بعضیها میپرسند که تو از آقای شجریان دلخوری؟ من از ایشان دلخور نیستم. من از خودم دلخورم. همان زمان هم از خودم دلخور بودم و با صراحت بر زبان آوردم. چرا نباید استاد شجریان در ایران بخواند؟ ماهیگیرها و بناها و پیشهورها هم با هم آواز میخوانند و کار میکنند. چرا نباید ما همآواز باشیم؟ چرا شجریان نباید از حال من خبر داشته باشد؟ بیست سال است که من شجریان را ندیدهام و این واقعاً خوشایند نیست.
ایشان بههرحال ممنوع الکار بودند و اجازه فعالیت در آن دوره به ایشان داده نمیشد و هنوز هم داده نمیشود.
آقای شجریان ممنوعالکار نیست. چه کسی میتواند به ایشان بگوید کار نکن؟ چه کسی میتواند مجوز ایشان را صادر کند یا نکند؟ شجریان خودش کارهای خودش را امضا میکند. ایشان اگر بخواهند دوباره میتوانند در ایران فعالیت کنند.
اگر قرار باشد درباره آثار «همایون شجریان» صحبت کنید درباره او چه نظری دارید؟
او بههرحال حواسش جمع است و درست جلو میرود. نام بزرگی چون شجریان بر اوست و قطعاً وظیفه سنگینی دارد. صدایش را دوست دارم.
درباره انتخابهای حوزه پاپ کسی را اسم نبردید. شما هم از آن جمله هنرمندانی هستید که کمتر حاضر میشوید درباره آثار پاپ نظر بدهید؟
خدا رحمت کند استاد محمد نوری را. ایشان واقعاً استاد بود. البته جوانان خوبی را در این دوره کنونی داریم و صداهای خوبی میشنوم. بههرحال درها به روی موسیقی در کشور بسته است و همین باعث میشود انگیزهها برای استمرار و پیشرفت بیشتر و بیشتر شود. ولی قطعاً سر آمد پاپ در ایران از نظر من محمد نوری بوده و هست.
از بین چهرههای نسل جدید موسیقی سنتی چطور؟ چهرههایی که با وارد کردن برخی فضاهای تلفیقی در موسیقی سنتی کشور، صدای بسیاری از اساتید سنت گرای موسیقی ملی را در آوردهاند و اعتراضهای زیادی به آنها شده است.
من اعتقاد دارم باید این جوانان به دستبوسی اساتیدی چون استاد شجریان بروند و از او بپرسند و مشورت بگیرند. آواز فقط «ها ها» کردن و دست و دهانی نیست. بسیار شنیدهام که آثاری از سوی برخی جوانان موسیقی سنتی ارائه میشود که همه غلط و پر ایراد است. صداها عمدتاً فقط میخواهند روی همدیگر را کم کنند. خواندن و آواز، نکات ریز زیادی دارد و باید با مشورت به این علم رسید. آشپزی فقط پختن گوشت و اضافه کردن ادویه نیست. باید هنر و درک درستی از آشپزی داشت. آواز باید به دل بنشید تا دلی را بلرزاند. درباره این نسل جدید کمتر میتوانم واژه ویژهای بر زبان بیاورم. اعتقاد دارم بدون «پیر» نباید حرکت کنند، هر چند به قولی سکندر زمانه باشند. پیر قبیله موسیقی هم استاد شجریان هستند که همه باید بهدست بوسی ایشان بروند.
برویم سراغ بحث اصلی این گفتوگو. دیدار و در آغوش کشیدن آقای احمدینژاد در 17 مرداد سال 89، همزمان با روز خبرنگار در مرکز همایشهای صداوسیما. اصلاً شما از طریق چه کسی به این برنامه دعوت شده بودید؟
از تلویزیون به من زنگ زدند و گفتند 5 میلیون به شما میدهیم و شما برای برنامه بزرگداشت خبرنگاران بیائید و «پلی بک» اجرا کنید. من هم قبول کردم. من معمولاً برای اجراها یا بصورت پلی بک قرارداد مینویسم، یا با گروه. آن روز قرار شد برای اجرای پلی بک به سالن بروم. 5 میلیون به حساب من واریز شد و من هم رفتم به سالن. قبلش یک داستانی هم بود. دوستان در تلویزیون شعری از آقای حداد عادل را به من داده بودند تا رویش آهنگ ساخته شود و من هم بخوانم. ما به هر آهنگسازی این شعر را دادیم، زیر بار نرفت و کار را نساخت. آقای ضرغامی کاملاً در جریان این موضوع بودند. وقتی این آهنگ درست نشد و ساخته نشد، صدا و سیما کمی علیه من موضع پیدا کرد. همه اینها باعث شد روبوسی من با آقای احمدینژاد بارها از تلویزیون پخش شود. مشخص بود همه چیز کاملاً برنامهریزی شده است. این همه آدم با آقای احمدینژاد روبوسی کردند ولی کدامیک اندازه من تبعات داشت؟ آنقدر نشان دادند و پخش کردند تا بازی به شدت پیچیده شد و در آن اوضاع ملتهب، جامعه ایرانی علیه علیرضا افتخاری موضع بدی گرفت. آن اتفاق باعث شد خانواده من عذابی را تحمل کنند که گفتناش در کلمات نمیگنجد.
درباره آن لحظه حرف میزنید؟ اصلاً چه شد با آقای احمدینژاد رو به رو شدید؟
از صحنه که پایین میآمدم، به روح پدرم قسم، فردی قد کوتاه به سرعت سمت من آمد و گفت: «بدو بدو که آقای احمدینژاد بهخاطر شما ایستادهاند و معطل شما شدهاند.» اسمشان یادم رفته که اینفرد کوتاه قد چه کسی بودند. من اصلاً قرار نبود سمت ایشان بروم. اتفاقاً سخت گرفتار برخی کارها هم بودم و میخواستم بروم. ولی دور و بریهای ایشان با این قبیل رفتارها باعث شدند این دیدار رخ دهد. تیم بادیگاردهای شخصی ایشان همیشه حواسشان هست که اصلاً کسی نباید نزدیک آقای احمدنژاد شود. ولی درباره من اوضاع کاملاً برعکس شد و من را برای مواجهه با ایشان هدایت کردند. خودشان من را به سمت ایشان هل دادند و در ادامه هم رسانهای مثل تلویزیون این دیدار را پوشش داد و با قدرت و هدفمندی خاصی، آنرا هر شب پخش کرد. برای چه؟ چرا؟ چون من نتوانسته بودم آهنگسازی را قانع کنم که شعر آقای حداد عادل را بسازند و روی آن کار بخوانم. همه این سناریو به نوعی بهخاطر عمل نکردن من به خواسته آنها درباره آقای حداد عادل بود. همه اینها دست بهدست هم داد تا این موضوع به سرعت در جامعه با نگاهی بد و منفی ترویج پیدا کند.
خودتان چه زمانی متوجه شدید که این اتفاق و در آغوش کشیدن آقای احمدینژاد در رسانهها خبرساز شده و تبعات اجتماعیاش گریبان شما را گرفته؟
حدود یک هفته بعد بود که همه چیز شروع شد و به مرور بد و بدتر شد. رسانههای خارج از ایران هم که اوضاع را خرابتر کردند و فکر میکردند من برای بوسیدن آقای احمدینژاد وقت گرفتهام!
در آن لحظه چه دیالوگهایی بین شما و آقای احمدینژاد رد و بدل شد؟
من روی صحنه که بودم، گفتم: چشم 6 میلیارد مردمی که روی زمین زندگی میکنند، به ماست. منظورم این بود که حواستان باشد آقای رئیسجمهور. به حکم یک شهروند ایرانی دلم میخواهد در برابر مردم دنیا رو سفید باشم. اینها جملاتی بود که روی صحنه گفتم.
منظور من لحظهای است که ایشان را از نزدیک دیدید و در آغوش گرفتید.
من تصنیف «از اوج آسمانها» اثری از «عباس خوشدل» را روی صحنه «پلی بک» کردم و وقتی پایین آمدم و من را اطرافیان ایشان به سمت آقای رئیسجمهور هل دادند، فقط به من گفتند: «ماشاالله».
و شما چه گفتید؟
من چیزی برای گفتن نداشتم. آن لحظه وقتی برای حرف زدن نبود. از تصاویر مشخص است. یک«متشکرم» به «ماشالله» ایشان گفتم. بعد از همه این اتفاقاتها من به نظرم میآید اگرایشان مثلاً میگفتند که زنگ موبایل من صدای آقای افتخاری است و من به ایشان علاقه قلبی دارم، شاید کلیت این اتفاقات رخ نمیداد. ولی دریغ از حتی یک جمله که در باره من ذکر شود. آقای احمدینژاد در این مدت حتی یکبار پیگیر احوال من نشدند. با صدای بلند به ایشان میگویم در مورد من بسیار انسان قدرنشناسی بودند. با صدای بلند این جملات را بر زبان میآورم و امیدوارم به گوششان برسد. شما را به جان مادرتان قسم میدهم که به من کمک کنید تا این حرفها به گوش همه برسد. امروز به آگاهی و درک سیاسی درستی از این بازیها رسیدهام و امیدوارم این موضوع به خوبی در رسانهها انعکاس پیدا کند.
و از آن لحظه شما وارد بازیای شدید که به شدت برایتان دردسرساز شد و حتی خانواده شما هم زیر فشار بود.
یادم است که نوشتهای زیر در منزل شخصی من گذاشتند که اینجا بمبگذاری خواهد شد و هرچه سریعتر باید این منزل را تخلیه کنید. به قدری فشار و تهدیدها زیاد شد که مجبور شدیم از آن محل برویم. مدتها کلاه میگذاشتم روی سرم و برای خرید اینور و آنور میرفتم. اگر هم کسی من را میشناخت، برخوردهای اهانتآمیز و زشتی میشد. خوب یادم هست وقتی در فرودگاه وارد سالن انتظار شدم و نشستم، حدفاصل ده متری من همه مردم از صندلیها بلند شدند و اطرافم خالی شد. دوستان من دیگر من را مهمانیهای خودشان هم دعوت نمیکردند و میترسیدند بلایی سر بچههایشان بیاید. میگفتند علیرضا تو دوست بیست ساله ما هستی ولی واقعاً بهتر است دیگر نباشی، چون مردم و آشنایان همسر و بچههای ما را مورد توهین قرار میدهند که چرا افتخاری را اینجا راه دادهاید. میگفتند چرا با «رفیق احمدی نژاد» رفت و آمد میکنید!
پس از آن اتفاقات و این قبیل برخوردها، از طرف مسئولین فرهنگی دولت قبلی مورد حمایت قرار نگرفتید؟
موضوع همین است و اصلاً من بهخاطر همین ناراحتم و خشمگین. اگر تلویزیون اجازه میداد من ده دقیقه همین صحبتهایی که با شما داشتم را مطرح کنم، شاید تبعات آن اتفاقات اینگونه زندگی من را تحت تأثیر قرار نمیداد. فرزند کوچک من دیگر دانشگاه نرفت و انصراف داد. میگفت به من توهین میکنند و به شدت فضای بدی علیه من در دانشگاه راه افتاده است. روی وایت برد عکس من را میکشیدند و دشنامهای زشتی مینوشتند. دخترم بارها با چشم گریان به خانه آمد. VOA و برنامه پارازیت بیش از بیست بار من را چهره زشت و بد هفته انتخاب کرد و همین اتفاقات بازی را وحشتناکترکرد. این در حالی بود که هیچ اظهارنظر یا حمایتی از سوی همین آقایون داخل کشور از من نشد و معلوم نبود با ادامه این روند چه بلایی سر فرزندان من قرار بود بیاید. مادرم را در اصفهان و در صف نانوایی هل داده بودند. آقای احمدینژاد مرد باشد! خدا آدم راگیر نامرد نیندازد، دوست خوب من. این جملات را با سوز درونم میگویم به شما که امیدوارم حرفهایم رابه دقت منتقل کنید.
نامه شما به استاد شجریان در حالی منتشر شد که پیش از آن استاد شجریان در مصاحبه با «یورو نیوز» حمله تندی به شما کردند و گفتند: «یکی از هنرمندان ما که صدای خوبی داشت و خوب میخواند و شهرت خوبی داشت، یک اشتباه اجتماعی کرد که به نظرم از سر سادگی و ندانم کاریاش بود، یک دفعه مردم او را کنار گذاشتند. پس این موسیقی نیست. این رفتار و کردار و گفتار است. به همین دلیل هنرمندان در رفتار و کردار و گفتار باید خیلی دقت کنند. جامعه آگاه است، وجدان جامعه بیدار است، جامعه مو را از ماست میکشد. کوچکترین اشتباهی زیر پروژکتور جامعه قرار میگیرد. نمیتوانید اشتباه کنید. جامعه کوچکترین اشتباه و ریاکاری را بزرگ میکند و دروغ گویی و اشتباه را نشان میدهد». ولی شما در نامه خود برای ایشان نوشته بودید: «ما آجر نیستیم که بمانیم. عمری از ما گذاشته است. باید هر کدام در نوای هم بخوانیم. ما یک جمع خانوادهایم. ما باید اسم همدیگر را صدا بزنیم. ما باید همایون هم باشیم. ما نباید ورود را از هم بپوشانیم و اجازه گذر را به یکدیگر ببندیم. ما از همدیگر میترسیم. ما در یک باغ هستیم. با افکار یک درخت پربار باید سرزنده و شاداب، از دور یکدیگر را صدا بزنیم. نزدیک هم بیاییم با محبت. چرا دستخطهامان برای هم خوانا نیست. صدا بزن مرا. نزدیکتر بیا». این تفاوت در ادبیات نامهها به نظر خودتان نامانوس نبود؟
هنوز هم میگویم که استاد شجریان برای من مطلقاند. صحبتهایشان در آن گفتوگو مرا کمی رنجاند ولی به رسول ا… قسم همان زمان هم احساس میکردم که ایشان از بزرگواری و دلسوزی این جملات را درباره من استفاده کردند. ایشان میتوانستند فتیله این ماجرا را پایین بکشند و با یک جمله اوضاع را به حالت اول برگردانند. ایشان پیشکسوتی بودند که من در آن دوره نیاز داشتم ایشان از من حمایت کنند و اصلاً از من بپرسند که اصل اتفاق چه بوده؟ ما همه با هم بودیم و باید به حکم سعدی «بنی آدم اعضای یکدیرند» در کنار هم میماندیم. دل من از آن مصاحبه شکست.
نکتهای که هست…
اجازه بدهید. آقای احمدینژاد جوری خودش را به آغوش من انداخت که انگار من یوسف گم گشته ایشان بودم. یک جوری به من چسبید و من را بوسید و پشتسر هم این اتفاقات را شکل دادند که… بابا بوسیدن یک بار، دو بار… جمله بعدیام را امیدوارم جرات انتشارش را داشته باشید ولی من طناب خریده بودم خودکشی کنم. فشار بدی روی من و خانوادهام بود. فرزند کوچکم فهمید و گریه کرد و گفت: «بابا نکن». گفتم نمیتوانم و واقعاً تاب این همه توهین و تهدید را ندارم. در ایران که هیچکس حواسش به من نبود و درد دل من را نمیشنید. در خارج از کشور هم یک روز چهره بد بودم و یک روز چهره زشت. منفور شده بودم و این برای یک هنرمند غیرقابل تحمل بود. سوپر مارکت محل به من جنس نمیفروخت! آرایشگر محل ما میگفت آقا وقتی شما روی این صندلی مینشینید دیگر هیچکس به مغازه من نمیآید و عذرخواهی میکرد و مودبانه میگفت دیگر نیایم. آژانس به من ماشین نمیداد. مردم تا این حد تحت تأثیر قرار گرفته بودند و امیدوارم این صحبتها به درستی به گوش مردم برسد. حرف آخرم هم این است که آقای احمدینژاد خیر نبینید. آقای ضرغامی خیر نبینید. و قطعاً خیر نخواهند دید. در این موضوع شک ندارم. چون من حقم این نبود. من بعد از 30 سال خواندن با تمام وجود، این حقم بود؟ بعد از سی و خردهای سال این حق من و خانوادهام نبود.
حرفی مانده؟ آینده کاری شما قرار است در چه شرایطی پیش برود؟
اگر یک نفر هم از من دلخور باشد، من قطعاً نمیتوانم کارم را درست انجام دهم. این ناراحتی را که من مسببش نبودم، با این درد دل مفصل که به وضوح دربارهاش گفتم، حتی اگر یک نفر هم اصل موضوع را فهمیده باشد و برایش مشخص شود اوضاع از چه قرار بوده، باز هم برای من خوشایند است. امیدوارم وقتی مردم از قصد من برای خودکشی باخبر میشوند، قطره اشکی بریزند و فضای تلخ آن دوران را درک کنند. اگر چهار نفر در محل به شما وخانوادهتان توهین کنند، کسی صبر و تحملش را ندارید. فکر کنید که یک ملت علیه من شده بودند و واقعاً دیگر امیدی برای زندگی نداشتم. من اگر خودکشی میکردم، همه خوشحال میشدند؟ راهی جز خودکشی برای من مانده بود؟ من تا این تصمیم هم جلو رفتم. ولی بعد، فرزند بیمارم باعث شد از تصمیمم صرف نظر کنم. امیدوارم مردم ایران که مبنای دلشان محبت است و صداقت، در جریان اصل اتفاقات قرار بگیرند./ تماشاگران امروز
پیشنهاد سردبیر
مسافران قطار مرگ
مطالب مرتبط
این گزارش تکمیل میشود
اعلام نتایج انتخابات مجلس دوازدهم
بارش برف و باران امروز ادامه دارد
۲۲ استان کشور تا پایان هفته بارش برف و باران سنگین را تجربه میکنند
انسداد راه دسترسی ۱۶۰ روستای لرستان
گزارش «پیام ما» از نشست بررسی کاربرد فناوریهای نوین در صنایع خلاق
اکوسیستم استارتاپی عامل آشتی کسبوکاری مردم و نوآوران
گروهی از زنان مکزیک جان خود را برای رساندن غذا به مهاجران به خطر میاندازند
مسافران قطار مرگ
دود نیشکرهای سوخته هوای خوزستان را آلوده کرد
چتر سیاه بر آسمان اهواز
کشمکش بین ارگانهای دولتی و تولیدکنندگان کمبود شیرخشک را تشدید کرد
مداخلهٔ بینتیجهٔ دولت در بازار شیرخشک
وزیر نیرو و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست با معاون رئیسالوزرای طالبان دیدار کردند
موضعگیری دوگانه دربارهٔ حقابهٔ هیرمند
مجلس، راهاندازی سامانه «رصد سبک زندگی مردم» را تصویب کرد
تهدید حریم خصوصی کاربران پلتفرمها
فعالان جهانی هشدار میدهند
میراث «غزه» زیر بمباران
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- 8 نمایندگی تعمیر پکیج ایران رادیاتور در تهران + اطلاعات تماس
- اسپیکر بلوتوثی ارزان و باکیفیت: کدام مدلها را بخریم
- کیفیت و زیبایی را با خدمات دندانپزشکی دکترتو کلینیک تجربه کنید
- علائم دندان آسیاب درآوردن کودکان چیست؟ 5 علائم + راه تسکین
- اجاق گازهای ﺧﺎﻧﮕﯽ بدون ترموکوپل توقیف و جمعآوری میشود
- معرفی تورهای خارجی ارزان
- آلبوم جدید مُجال ظرفیت جدی و جدیدی از موسیقی را فریاد میزند!
- آیا مشاوره حقوقی تلفنی کاربردی است؟
- برونشیت کودکان چیست و چه علائمی دارد؟
- برگزیدگان اجلاس توسعه نرمافزار ایران (۲۰۲۴) معرفی شدند بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید