پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | مرگ در رگ‌های او دوید

یعقوب یادعلی، نویسنده مهاجر، در بوستون جان باخت

مرگ در رگ‌های او دوید

در خبرها گفته‌‌اند درباره بازگرداندن پیکر یعقوب یادعلی به وطن یا خاکسپاری‌اش در آمریکا هنوز تصمیمی نگرفته‌اند. بازماندگان در حیرتند. یک نویسنده از جهان کم شده است





مرگ در رگ‌های او دوید

۵ اسفند ۱۴۰۰، ۰:۰۰

مرگ، عصر سه‌شنبه به وقت آمریکا در رگ‌های یعقوب یادعلی دوید. خبر ظهر دیروز به ایران رسید و همه را بهت‌زده کرد: نویسنده «آداب بی‌قراری» که برای همین رمان در سال 85 زندانی شد و بعد مهاجرت کرد، در 51 سالگی بر اثر ایست قلبی در بوستون جان سپرد. «برای گیراندن سیگار بیرون رفت و آمدنش طولانی شد. به دنبال او که می‌روند، می‌بینند روی زمین افتاده…»

یعقوب یادعلی متولد 1349 در نجف‌آباد بود. «آداب بی‌قراری» نخستین و مشهورترین رمان اوست، داستانی که در سال 1384 برنده جایزه بهترین رمان اول دوره پنجم جایزه هوشنگ گلشیری شد. اما یادعلی نوشتن را خیلی پیش‌تر شروع کرد. اولین داستان او به نام «همان خاک آشنا» سال 1369 در «مجله آدینه» منتشر شد و رفته رفته نام او در محافل ادبی شنیده شد؛ با مجموعه داستان «حالت‌ها در حیاط» در سال 1377، و بعد «احتمال پرسه و شوخی» و «متغیر منصور». او بعد از آداب بی‌قراری، رمان‌های «آداب دنیا» و «آمرزش زمینی» را نوشت.
داستان بی‌قراری
15 سال پیش، یعقوب یادعلی را به دلیل نوشتن «آداب بی‌قراری» (انتشارات نیلوفر) که برنده جایزه بنیاد گلشیری شده بود، بازداشت کردند. به او گفتند در این اثر نشر اکاذیب و توهین قومیتی کرده و محاکمه‌اش کردند. اتهام او این بود: «توهین، افترا و نشر اکاذیب از طریق مجموعه‌ داستان حالت‌ها در حیاط (76) و رمان آداب بی‌قراری (83)».
صالح نیکبخت، وکیل مدافع این نویسنده در آن زمان به ایسنا گفته بود: «یکی از اهالی یاسوج که خود را نماینده مردم این سامان معرفی کرده بود، در شکواییه‌ای به دادسرای عمومی و انقلاب یاسوج مدعی شده بود که بعضی از مطالب کتاب‌های آداب بی‌قراری و حالت‌ها در حیاط که در آن از لهجه محلی استفاده شده و در آن یک زن محلی عاشق یک مرد غریبه غیر‌بومی شده است، توهین به اعتقادات مردم این سامان است.»
یادعلی 24 اسفند سال 85 بازداشت و 4 اردیبهشت 86 از زندان مرکزی یاسوج آزاد شد. در دادگاه تجدیدنظر بار دیگر حکم تشدید شد و به یک سال حبس تعزیری محکومش کردند اما پس از 6 سال، در تیرماه سال ۱۳۹۱ از تمامی اتهامات تبرئه شد. یادعلی خود می‌گفت هفت، هشت سال از زندگی‌اش را به خاطر این حاشیه‌ها از دست داده.
«چه‌طور می‌توانست این‌ها را فراموش کند. چه‌طور می‌توانست فراموش کند کسی که حالا کنارش ایستاده همه زندگی‌اش را به لجن کشید. به همان ناگهانی بی‌خواب شدن نصفه‌شبی، منگ نصفه‌نیمه قرص‌ها، برگشت گفت «واقعاً کار تو نبود؟». رامین آرام گفت «گند آن ماجرا به زندگی من هم زده شد.». «به کجای زندگی‌ات گند زد؟ چند نفر دیگر را بدبخت کردی. یکی‌اش آن پیرزن بیچاره که دق کرد.». «کار من نبود.». «واقعاً؟» دلش می‌خواست به جای پوزخند زدن، با مشت بکوبد توی صورتش.» (از کتاب آداب بی‌قراری)
یادعلی در مصاحبه‌ای با مجله تجربه می‌گوید: «طول کشید تا از آن بلایای ذهنی خلاص شوم. کمی به مکان‌ وقوع داستانم حساس شدم و دیگر قید استفاده از لهجه را زدم که برای هیچ بنی‌بشری سوتفاهم نشود و تصمیم گرفتم اولِ همه‌ رمان‌های بعدی‌ام آن جمله‌ کلیشه‌ای را بنویسم که همه آدم‌ها و وقایع این کتاب تخیلی و ساخته ذهن نویسنده است و هرگونه تشابه احتمالی … بله، دیگر! می‌بینید چه تاثیرات شگرفی روی کارم گذاشته!»
پاسخ او به دلیل فاصله طولانی بین انتشار «آداب بی‌قراری» و «آداب دنیا» این بود: «آداب بی‌قراری اسفند ۸۳ درآمد و حدود دو سال بعد از آن گرفتار آن پرونده و حاشیه‌های ناخواسته‌ و عجیبی شد که تا چهار یا پنج سال بعدش مرا از روال طبیعی زندگی عادی و حرفه‌ای‌ دور کرد. تا قبل از آن داشتم روی یک رمان کار می‌کردم به اسم «زندگی به روایت بونوئلیست‌ها». ولی کار ناتمام ماند و هیچ وقت هم تمام نشد. در تمام آن سه یا چهار سالِ پرحاشیه من داشتم سعی می‌کردم به روال عادی زندگی‌ام برگردم که نشد. و این وضعیت ادامه داشت تا سال ۹۱ که با مساعدت ریاست وقت محترم قوه قضائیه و استفاده از یک تبصره قانونی به نام ماده‌ هجده، دادگاه تجدیدنظر حکم به تبرئه از کلیه اتهامات را داد و بالاخره کمی آرامش ذهنی پیدا کردم و توانستم کار کنم. بعد از آن، تمام این مدت صرف کار کردن روی همین رمان «آداب دنیا» شد. اگر آن حواشی اتفاق نمی‌افتاد، کار بعدی‌ام باید حدود سال ۸۷ یا ۸۸ منتشر می‌شد، نه هفت سال بعدش. یعنی من تقریبا شش، هفت سال از زندگی و فعالیت‌ ادبی‌ام را از دست دادم به خاطر آن حواشی.»
این رمان علاوه بر جایزه یلدا، در سال 1384 به طور مشترک با رمان آبی‌تر از گناه، نوشته محمد حسینی برنده بهترین رمان اول دوره پنجم جایزه هوشنگ گلشیری شد. آداب بی‌قراری ده سال بعد از انتشار و گذر تلخی‌ها، در سال 93 بار دیگر اجازه نشر یافت.
چشم‌ها را بست
در خبرها گفته‌‌اند درباره بازگرداندن پیکر یعقوب یادعلی به وطن یا خاکسپاری‌اش در آمریکا هنوز تصمیمی نگرفته‌اند. بازماندگان در حیرتند. یک نویسنده از جهان کم شده است.
«چشم‌ها را بست. خنکی گوارای آب را از کف پا کشید تا ذره‌ذره تنش. گوش را داد به صدای چک‌چک قطره‌های آب و تکان برگ‌های درخت، تا آرام‌آرام شلوغی و همهمۀهآدم‌های دوروبر محو شود، آن‌قدر که چیزی نشنود جز صدای پرنده‌ها با جیک‌جیک‌های تند و پشت‌سرهمشان؛ که انگار یک‌بند باهم حرف می‌زنند و سیر نمی‌شوند از این‌همه حرف و جیک‌جیک. خنده‌اش گرفت از یادآوری دوران بچگی و آرزوی اینکه کاش زبان پرنده‌ها را بلد بود. شاید می‌فهمید صبح‌ها و عصرها که دور هم جمع می‌شوند، با شتاب و عجله، ورجه‌وورجه‌کنان چی به هم می‌گویند.» (از کتاب آداب بی‌قراری)

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *