پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | حیات‌وحش دچار کالایی‌سازی افسارگسیخته شده است

گفت‌وگو با دلیله رحیمی‌آشتیانی مترجم کتاب «جرم‌شناسی حیات وحش»

حیات‌وحش دچار کالایی‌سازی افسارگسیخته شده است

نگاه به طبیعت به‌ عنوان دشمنی که انسان باید برای ادامه حیات بر آن چیره شود پیامدهایی داشته که گریبانگیر جامعه مدرن امروزی شده است





۱۸ دی ۱۴۰۰، ۰:۰۰

رابطه انسان و حیات‌ وحش و شیوه و حجم برداشت از طبیعت موضوعی تازه در علم حقوق است. آیا شکار پذیرفتی است؟ در صورت پذیرش شکار آیا می‌توان شیوه‌های گذشته را همچنان به کار برد؟ آیا حیات ‌وحش رفتارهای مشابه جامعه انسانی از خود بروز می‌دهد و مجموعه‌ای از پرسش‌های دیگر موضوعاتی است که «آنگوس نرس» و «تانیا وایت» در کتاب «جرم‌شناسی حیات وحش (افق‌های نوین در جرم‌شناسی)» به آن پرداخته‌اند. در گفت‌وگو با «دلیله رحیمی‌آشتیانی» دانش‌آموخته روابط بین‌الملل و مترجم این کتاب که در کارنامه خود ترجمه «توهم بزرگ،‌ رویاهای لیبرال و واقعیت‌های بین‌الملل» و نگارش مقاله‌هایی با موضوع تغییر اقلیم و بحران آب و تاثیر آن بر مناسبات کشورها در خاورمیانه را دارد،‌ درباره انگیزه‌اش برای برگردان «جرم‌شناسی حیات‌ وحش» به فارسی و محتوای این کتاب پرسیدیم.

چه دلایلی باعث شد جرم‌شناسی حیات‌وحش را برای ترجمه انتخاب کنید؟
مهم‌ترین دلیل برای ترجمه کتاب جرم‌شناسی حیات‌وحش «واکنش جامعه» به مبحث حقوق حیوانات بود؛ با توجه به اینکه تا مدت‌ها هرگاه صحبت از حقوق حیوانات می‌کردم با واکنش دیگرانی روبه‌رو می‌شدم که پرداختن به مسائل مربوط ‌به محیط ‌زیست، حقوق حیوانات و ابرچالش‌های آبی را در برابر مشکلات اقتصادی قرار می‌دادند و به این ترتیب از اولویت و اهمیت آنها می‌کاستند و آن را ناچیز جلوه می‌دادند، انگیزه‌ام برای ترجمه این کتاب تغییر نگاه افراد بود. از آنجا که فرهنگ ایرانی به‌ دلیل پیشینه طولانی شکار یا حتی فراتر از آن به‌ دلیل درون‌مایه منفی‌نگر به حیوانات از قبیل شوم‌ دانستن جغد، مکار شناختن روباه، بدذات انگاشتن کفتار و… راه درازی برای به‌رسمیت ‌شناختن حقوق حیوانات دارد، تلاش کردم تا نخستین‌گام را برای به‌رسمیت شناختن حقوق موجوداتی بردارم که کسی صدای آنان را نمی‌شنود. از سوی دیگر، ضعف منابع نوشتاری، نبود آموزش کافی درباره حقوق حیات ‌وحش، نگاه ابزاری حاکم بر حیات ‌وحش، چیرگی این باور که حیات ‌وحش موجوداتی «بی‌مصرف» و «اضافی» هستند که بود و نبود آنان تاثیری بر زندگی ما نخواهد داشت، نبود ادراک درست از نظام زیست‌بوم‌ها و تاثیر آنها بر سلامت و امنیت انسانی، همگی از انگیزه‌های من با هدف تلاش برای محقق ساختن حقوق حیات ‌وحش به ‌عنوان جزیی از «جامعه‌ای» است که در آن زندگی می‌کنیم.
یکی از مباحثی که در این کتاب به آن بسیار پرداخته شده به موضوع کالایی‌سازی حیات ‌وحش برمی‌گردد،‌ به نظر شما ما در سطح‌ گسترده‌تری شاهد کالایی‌سازی حیوانات اهلی نیستیم؟
از جمله بی‌اخلاقی‌ها و مشکلاتی که در برخورد با حیوانات، چه اهلی و چه وحشی شاهد فراگیری روزافزون آن هستیم، کالایی‌سازی است؛ نوعی از کالایی‌سازی افسارگسیخته که به ‌دلیل نبود قوانین حقوقی ناظر یا بازدارنده شاهد مشروعیت بخشیدن به آن‌ هستیم. اگرچه کشتار حیات ‌وحش با توجیه امنیت غذایی همچون شکار کل و بز، میش و قوچ، پرندگان مهاجر و رونق بخشیدن به کار رستوران‌هایی که با گوشت گونه‌های ارزشمند حیات‌وحش در شمال و جنوب ایران و جهان اداره می‌شوند، صید ترال و تهی‌سازی ذخیره‌های ژنتیکی بستر و کف دریا، توجیه دارویی همچون کشتار ببرها برای داروسازی در چین، کشتار نهنگ‌ها برای تهیه لوازم آرایش و دارو و گاهی به ‌دلیل ضعف فرهنگی و خرافات همچون کشتار کفتارها در ایران برای رفع چشم‌نظر انجام می‌گیرد اما نمی‌توان از کالایی‌سازی حیوانات اهلی چشم‌پوشی کرد؛ توله‌کشی از نژادهای خاص سگ یا گربه که نوعی تجارت خونین با قربانی ناپیدا (گونه ماده) است، خرید و فروش حیوانات اهلی که به تداوم این تجارت خونین دامن می‌زند، و حتی فراتر از آن پرورش حیوانات به‌ منظور تهیه خز، چرم تمساح، آزمایش لوازم آرایشی و بهداشتی روی آنان (خرگوش و موش)، پوشاندن کفش و لباس به تن حیوانات اهلی خانگی (آنچه در کتاب با عنوان حیوانات همدم از آنها نام برده شده است)، دایر کردن مراکز زیبایی حیوانات با هدف رنگ‌کردن موی حیوانات، انجام جراحی زیبایی بر روی حیوانات خانگی، کشیدن دندان روباه و تبدیل آن به حیوان خانگی، جفت‌اندازی سگ با گرگ و پرورش سگ‌گرگ یا گرگاس که ضربه مهلکی بر خلوص ژنتیکی گرگ‌های ایرانی وارد کرده همگی مصادیقی از بی‌اخلاقی انسانی است که حیوانات را اعم از حیوانات اهلی یا اهلی‌شده یا حیوانات وحشی هدف قرار می‌دهد بدون آنکه افراد دخیل در چنین فجایع و جنایاتی در انتظار مجازات قانونی برای خود باشند. افزون ‌بر این موارد، پرورش اسب با هدف شرکت در مسابقات اسب‌دوانی، استفاده رقت‌بار در سریال‌های تلویزیونی، دامداری صنعتی و تولید و پرورش آنان با هدف کشتار و تامین غذا همگی نمایانگر کالایی‌سازی بی‌ضابطه و جنون‌آمیز از همه گونه‌های حیوانی است.
در این کتاب برخی موارد مانند شکار و .. حتی به‌ شکل مدیریت‌شده به عنوان عواملی ذکر شده که در نهایت به کاهش جمعیت حیات ‌وحش می‌انجامد. به نظر شما اگر چنین گزاره‌ای درست است چرا همچنان در بعضی کشورها این شیوه اجرا می‌شود؟
بررسی گزارش‌ها و پژوهش‌های انجام‌گرفته کشورهایی که در آنها شکار مدیریت‌شده مجاز بوده و تحت قوانین معینی صورت می‌گیرد حکایت از آن دارد که برخلاف پیش‌بینی‌ها، شکار به ‌اصطلاح پایدار نیز می‌تواند منجر به کاهش چشمگیر جمعیت حیات ‌وحش شود؛ این عامل می‌تواند به‌دلیل تعداد زیاد شکارچیان در مناطق باشد که عملا مفهوم شکار پایدار را بی‌معنا و مخدوش می‌سازد و در وهله دوم ناشی از تاثیر مستقیمی است که شکار یک گونه بر جمعیت گونه‌ دیگر می‌گذارد. اما با این‌ حال نظر صائب و نهایی بر ‌عهده کارشناسان مدیریت حیات‌ وحش و پژوهشگران این حوزه خواهد بود.
در نگاه کلی به نظر می‌رسد در کتاب نگاه هنجاری و اخلاقی به مقوله حیات ‌وحش وجود دارد، آیا نفی و طرد و نگاه اخلاقی به این مقوله در نهایت راهگشای بهبود حیات‌ وحش است؟ کما اینکه در ایران شاهدیم عمده فعالان این حوزه با نگاه هنجاری هر گونه بهره‌برداری از طبیعت را مذموم می‌دانند.
به‌نظر می‌رسد آنچه امروزه در نهایت نجات‌بخش حیات ‌وحش و در معنای فراگیر آن محیط ‌زیست می‌شود همین نگاه اخلاقی خواهد بود. اما نباید از نظر دور داشت که نگاه اخلاقی به ‌معنای رد برداشت از محیط ‌زیست نخواهد بود. آنچه با عنوان بهره‌برداری پایدار مطرح شده در تلاش است تا نگاه انسان امروزی را به ‌عنوان طرف غالب و چیره بر طبیعت تعدیل کرده و به بازتعریف روابط انسان و طبیعت بپردازد. نگاه به طبیعت به‌ عنوان دشمنی که انسان باید برای ادامه حیات بر آن چیره شود پیامدهایی داشته که گریبانگیر جامعه مدرن امروزی شده. نگاه اخلاقی در تلاش است نگاه میانه‌روتری را جایگزین سازد که در آن انسان و طبیعت باید همزیستی داشته‌باشند و احترام انسان به قوانین طبیعت لازم است. از این منظر و نظر به اینکه میزان برداشت از طبیعت به ‌ویژه در چند دهه گذشته طبق ضوابط و ساختار قانونمندی نبوده (چه رسد به اینکه زیر نگاه هنجاری و اخلاقی) باشد، چاره‌ای جز تغییر چنین نگاهی و جایگزینی آن با نگاه اخلاق‌گرایانه در چهارچوب بهره‌برداری پایدار نداریم.
یکی از استدلال‌هایی که برای توجیه شکار مطرح شده،‌ جایی است که بحث معیشت مطرح است‌. به نظر شما نمی‌شود همین شکار در سطح کوچکتری انجام شده و جامعه محلی اطراف از مزایای این پروانه‌ها استفاده کنند؟
اساساً با صدور پروانه شکار حیوانات با توجیه کمک به محیط ‌زیست مخالفم، به نظرم چنین مشوق‌‌هایی باعث گسترش فرهنگ شکار می‌شود. در صورتی‌که با آموزش جوامع محلی با هدف حفاظت از محیط ‌زیست می‌توان درآمد پایدار و ثابتی را برای این جوامع فراهم کرد بدون ‌آنکه آسیبی به جمعیت حیات ‌وحش وارد شود. تجربه درگیر کردن جوامع محلی در محافظت از حیات‌ وحش نشان می‌دهد نقش آنان در افزایش چشمگیر جمعیت گونه‌های حیات ‌وحش بی‌بدیل خواهد بود. به‌جای صدور پروانه شکار می‌توان با برپایی تورهای زیست‌گردی، بازدید از مناطق حفاظت‌شده و عکاسی از حیات ‌وحش درآمدزایی کرد.
چقدر جرم‌شناسی حیات‌وحش توانسته در بهبود شیوه‌های صید و شکار موثر باشد؟ به عنوان مثال شما یکی از مواردی که برشمرده‌اید درباره شکار با سگ شکاری بوده است.
جرم‌شناسی حیات ‌وحش رشته‌ای نوپاست که باید برای ارزیابی موفقیتش به آن زمان داد؛ اما این رشته در وهله نخست گام مهم و محکمی است برای به‌رسمیت شناختن حقوق حیات ‌وحش که چه به ‌عنوان دارایی دولت‌ها در نظر گرفته شوند و چه بدون مالکی خاص اعم از دولت، افراد، نهادهای خصوصی و… . جرم‌شناسی حیات ‌وحش مسلماً گام اثرگذاری برای در نظر گرفتن حیات‌ وحش به‌عنوان موجودات دارای احساس و شعوری است که رنج و درد را متوجه می‌شوند. به‌همین نسبت باید به قلمرو زیستی آنها اهمیت داد و تخریب زیستگاه، انجام ورزش‌های خونین، شکار با توجیه تامین امنیت غذایی و … را با چالش اساسی روبه‌رو می‌سازد و در پی پیدا کردن راه‌حل مناسب است.
بخشی از کتاب به مقایسه رفتار انسانی و حیات‌وحش پرداخته و در آن ذکر کرده مواردی مانند تجاوز یا نوع‌دوستی میان آنها مشترک است. آیا می‌توان رفتارها را به این شکل با هم مقایسه کرد؟
رفتارهایی که از آن‌ها صحبت شد مصداق عینی داشته‌اند. همانطور که بروز خشونت در حیوانات امری رایج است مصادیقی از نوع‌دوستی، همیاری و کمک و یاری رساندن در میان آنان مشهود است؛ با این ‌حال قضاوت نهایی برای درستی این نوع مقایسه نیازمند نظر رفتارشناسی یا کردارشناسی جانوری است؛ نتیجه آخرین پژوهش‌های انجام‌شده زیست‌شناسان تکاملی نشان‌ می‌دهد چنین مقایسه‌ای درست بوده و حیوانات هم در بسیاری موارد رفتارهای خشونت‌بار و نوع‌دوستانه از خود بروز می‌دهند.
در کتاب به ارتباط میان خشونت نسبت به حیوانات و خشونت خانگی اشاره شده است،‌ چقدر می‌توان از آموزش برای این موضوع بهره گرفت؟ علاوه بر این گاهی افرادی که نسبت به یک گونه خشونت نشان می‌دهند نسبت به گونه دیگری رفتار بهتری دارند‌، آیا به نظر شما این شیوه پرداختن ساده کردن ماجرا نیست؟
تردید ندارم که آموزش باعث بهبود وضعیت می‌شود؛ بخش بزرگی از رفتار نامناسب با حیوانات جدای از ناهنجاری‌های رفتاری و روحی به‌دلیل نبود آموزش و ناآگاهی افراد به‌ویژه در جوامع محلی است. تردیدی نیست که آموزش موجب بهبود وضعیت می‌شود. در بیشتر موارد و همان‌گونه که در کتاب عنوان شده، افراد نسبت ‌به حیوانات گونه‌گرایانه نگاه می‌کنند، به ‌ویژه آنکه به‌ دلیل آموزش کافی به این نگاه گونه‌گرایانه دامن زده می‌شود. مثلاً در ایران در نظر بیشتر افراد بود یا نبود حیات‌ وحش فرقی ندارد یا کلیشه‌های فرهنگی درباره حیوانات (چنانچه پیشتر درباره شوم بودن، مکار بودن، بد ذات بودن حیوانات مطرح شد) بر نگاه افراد به حیات‌ وحش و به ‌طور کلی حیوانات و وضعیت نگهداری از آنان موثر است. بیشتر افراد در مورد چرخه زیست‌بوم و نقش هرکدام از گونه‌های حیات‌وحش به‌عنوان زنجیره این چرخه اطلاعی ندارند. از این منظر حیات ‌وحش را غالباً به ‌مثابه حیواناتی درنده و خطرناک که سودی برای آنها ندارند در نظر می‌‎گیرند. آموزش و آگاه‌سازی همان راه‌حل نهایی برای بهبود وضعیت حیوانات است.
در مورد پرسش دوم باید مسئله را به‌شکل بینابینی در نظر گرفت؛ اما به ‌صورت کلی می‌توان آن را تایید کرد. افراد غالباً به گونه‌هایی که بیشتر دوست دارند، توجه بیشتری می‌کنند مثلاً در ایران غذارسانی غیراصولی و بی‌ضابطه به حیوانات بی‌سرپرست بلای جان جمعیت حیات ‌وحش شده یا توجه به حیوانات همدم یا خانگی در جوامع توسعه‌یافته در سایه توجه کمتر به حیوانات اهلی دیگری که در صنعت لوازم آرایش و پوشاک، در دامداری و دامپروری صنعتی از آنها بهره‌کشی می‌شود. از این منظر گونه‌گرایی انسان‌ها به تضییع حقوق حیوانات دیگر می‌انجامد.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *