پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | ارباب کیخسرو شاهرخ کرمانی؛ سازنده آرامگاه فردوسی

ارباب کیخسرو شاهرخ کرمانی؛ سازنده آرامگاه فردوسی





۲۴ دی ۱۳۹۴، ۱۴:۲۷

خاطرات و فعالیت های محمد صنعتی با نظری به تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی کرمان در هفت دهه اخیر
ارباب کیخسرو شاهرخ کرمانی؛ سازنده آرامگاه فردوسی
بخش هشتاد و یک
در این شماره روزنامه در ادامه خاطرات و فعالیت‌های آقای صنعتی، در خصوص اشاره به چند نفر از خیرین و فعالان زرتشتی کرمان، زندگی ارباب کیخسرو شاهرخ را ادامه می‌دهیم.
ادامه زندگی‌نامه ارباب کیخسرو شاهرخ
… وقتی که در مدرسه آمریکایی‌ها مشغول تحصیل بودم، امین الدوله و خان شوکت و دکتر چارلز آمریکایی با چند نفر دیگر شرکتی برای حفر چاه‌های آرتیزین تأسیس کردند. ناصرالدین شاه دو مرتبه برای بازدید از چگونگی حفر این چاه مراجعه و بازدید کرد. در دومین مرتبه از این دیدار، از مدرسه آمریکایی‌هایی هم دیدار و به معلمان مدرسه مدال و سکه طلا داد. شاه با محبت دست یک دختر کوچک آمریکایی را گرفت تا به او نشان دهد که چگونه کلمات فارسی نوشته می‌شود و این تخته سیاه که شاه روی آن نوشته، هنوز در مدرسه آمریکایی نگهداری می‌شود.
به هر حال چون در بیمارستان آمریکایی‌ها خدمت می‌کردم، دستمزدی به من می‌دادند، من مبلغی از آن پول را برای صرف هزینه سفر به هندوستان اختصاص دادم و در شانزده سالگی به هندوستان رفته و در بمبئی در مدرسه سرجشمید جی جیب هوی پذیرفته شدم و متجاوز از یک سال مشغول تحصیل بودم و چون آب و هوای بمبئی برایم سازگار نبود، به کرمان بازگشتم …
زمانی که برای اولین بار به کرمان بازگشتم، فقط یک مکتب خانه در محله زرتشتیان که معروف به خیابان مکرانی‌ها (1) و خانه پدری من هم در همین قسمت محله بود، وجود داشت. این مکتب‌خانه از یک اتاق با دیوارهای خشتی بد منظره تشکیل می‌شد و نه فرش داشت و نه صندلی، حتی فاقد یک مستراح تمیز بود.
بعداً به تشویق یکی از افراد فامیلم به نام جمشید جهانگی، سه مدرسه دخترانه ساخته، یکی در محله قبه سبز و دیگری در محله دروازده‌ی ناصریه و سومی ‌در محله شهر و سه مدرسه پسرانه هم یکی در محله پارموتان [فرمیتن] ، یکی در قنات‌غستان و یکی هم در اسماعیل‌آباد جوپار و شخصاً سرپرستی این مدارس را علاوه بر تدریس، عهده‌دار بودم و نیز در همین سال با کمک زرتشتیان مدرسه ملی بزرگی به شیوه جدید در بیرون دروازه ناصریه شهر کرمان بنا کردم (2) و مواد درسی و ریاضیات و شرعیات و جغرافیا و فیریک و زبان انگلیسی تنها در مدرسه محله شهر تدریس می‌شد. خلاصه مدت یازده سال در کرمان خدمت کردم …».
[کیخسرو شاهرخ در مورد اوضاع سیاسی و اجتماعی کرمان در سال‌های 1915 م. حدود سال 1290ش. تحت عنوان برخورد انگیس و روسیه در کرمان، نوشته است]: «سرگرد سایکس نخستین کنسول بریتانیا در کرمان بود. او در سال 1915م. به هنگام جنگ اول جهانی مسئول تشکیل نیروی پلیس جنوب ایران شد و ریاست آن را به عهده داشت. ظاهراً سامان دادن نیروی پلیس جنوب ایران در مرحله نخست برای کرمان و فارس و جزایر منطقه بود، اما در عمل سراسر ایران را تحت نظر داشت. من به سمت معلم زبان فارسی خواهر سرگرد سایکس گماشته شده بودم (3)، هر چند سایکس مردی بسیار باهوش و سیاستمدار و نابغه بود؛ خود با فصاحت تمام به فارسی صحبت می‌کرد.
او ضمن انجام کارهای مربوطه به تحقیقات باستان شناسی می‌پرداخت و کاوش‌های او در کوه معروف به «قلعه دختر» در زریسف نزدیک کرمان باعث کشف چندین ظرف سفالی قدیمی‌ و عتیقه‌های دیگر شد که آن‌ها را به قیمت ناچیزی خرید و با کشتی به اروپا فرستاد. در میان یافته‌های سرگرد سایکس تخته سنگی بود، متعلق به مقبره شاه نعمت‌الله ولی در ماهان- واقع در چهل و دو کیلومتری کرمان- روی آن با خط میخی چیزهایی نوشته شده بود، بعداً افشا شد که سایکس آن را به قیمت زیادی به موزه لوور پاریس فروخته است. او کتابی درباره تاریخ کرمان نوشته است».
[کیخسرو شاهرخ در مورد اعتقادات مذهبی خود آورده]: از زمان نوجوانی و تحصیل در مدرسه روستایی، تعلیم اوستا و انجام فرائض آیین زرتشتی را فرا گرفتم، آموخته‌های خود را تکرار می‌کردم و مادرم مراقب بود که آن‌ها را به طور منظم بخوانم هرچند اصول دین را طوطی وار و بدون درک معانی آن حفظ می‌کردم اما از همان کودکی به خدا اعتقاد داشتم. چند سال بعد که به مدرسه آمریکایی در تهران رفتم، ناگزیر در کلاس‌های این مدرسه شرکت کردم، کم‌کم روح معصومم تحت تأثیر تعالیم جدید قرار گرفت، در نتیجه با این که پس از ترک مدرسه مدتی در بمبئی و کرمان بودم، پس از ورود یک کشیش انگلیسی به کرمان روزهای یکشنبه در مراسم عشاء ربانی حضور می‌یافتم. در آن زمان مسیحی دو آتشه‌ای شده بودم تا این که در یکی از روزهای یکشنبه که شماری از روحانیون مسلمان کرمان برای دیدن مراسم عشاء ربانی آمده بودند، پس از انجام مراسم با یکی از آنان که خود را شیخ یحیی (4) معرفی کرد و منسوب به خانواده حاج ابوجعفر ملا بود، به گفتگو پرداختم.
او متوجه شد که من به علت علاقه شدید به موعظه‌های مسیح، اطلاعات ناچیزی درباره دین زرتشتی دارم و توصیه کرد که بهتر است پیرو مذهب زرتشتی خودم باشم. سپس افزود حاضر است که در صورت تمایل به فراگرفتن مناسک زرتشتی، به من کمک کند. حرف‌های او مرا به شدت تکان داد و کاملاً منقلب شدم. بعدها همین شیخ یحیی چند دوره به نمایندگی مجلس شورای ملی برگزیده شد، به هر حال من چند روز در فکر حرف‌های شیخ یحیی بودم که بالاخره باید کدام یک از ادیان موجود را انتخاب کنم.
سرانجام یک شب برای دریافت پاسخ به خداوند متوسل شدم. شب در عالم خواب دیدم در وسط آتش زانو زده و به رسم زرتشتیان مشغول خواندن دعا هستم. صبح روز بعد خوابم را برای همسرم تعریف کردم و از او خواستم «سدره» لباس سفیدی که عبارت است از زیر پیراهن گشادی که از 9 تکه پارچه دوخته می‌شود و «کشتی» که شامل بند سفید و باریکی است که از 72 (به نشانه 72 بخش یسنا) نخ پشم گوسفند بافته می‌شود و آن را سه بار دور کمر می‌چرخانند و به نشانه «اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک» می‌باشد، بیاورد و آن لباس را پوشیدم وکمربند را بستم و با گذشت چند سال همه متن اوستا را از حفظ می‌خواندم …
همان گونه که قبلاً متذکر شدم، پس از اتمام تحصیلات، معلم مدرسه شدم و سپس به مدیریت مدرسه منصوب گردیدم و مدتی بعد هم نخست به عنوان کارمند و سپس کارمند ارشد در شرکت بازرگانی ارباب جمشید جمشیدیان در تهران مشغول کار بودم. وقتی که به وکالت مجلس برگزیده شدم، مدیرکل شرکت سهامی ‌کل تلفن ایران بودم و به تجارت و داد و ستد علاقه‌ای نداشتم و استعدادی هم برای آن در خودم نمی‌دیدم. در درجه اول ترجیح می‌دادم که در زمینه آموزش و پرورش خدمت نمایم و به کار مدرسه سازی کمک کنم و در مرحله بعدی به سیاست و خدمات ملی علاقه‌مند بودم تا آنجایی که به شغل و پیشه من مربوط می‌شد، کشاورزی را از هر کاری بیشتر دوست داشتم و در این مورد به احداث و آبادانی روستاهایی در اطراف تهران موفق شدم، از قبیل روستاهای: فیروزه آباد، هاشم آباد و سعدآباد که اکثر هیئت‌های خارجی که به تهران می‌آمدند، از طرف دولت برای بازدید به این روستاها دعوت می‌شدند و رضاشاه در این باره گفته بود که کشاورزی را باید از ارباب کیخسرو یاد بگیرند و علت بیان این مطلب این است که او هم به کشاورزی احتمالا علاقه‌مند بود …» (5).
اما در باب فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی وی، پس از مراجعت مجدد به تهران می‌توان به این موارد اشاره نمود: در بحبوبه‌ی مشروطیت، وی از مشروطه‌خواهان بود. در سال 1295 رییس اداره تلفن و بعد مدیر بنگاه راه‌آهن دولتی ایران شد. در زمان قرارداد 1919 در آمریکا بود و رهبری مخالفان قرارداد در خارج از کشور را بر عهده داشت.
وی در سال 1288 ش. به نمایندگی از زرتشتیان در دوره دوم مجلس شورای ملی انتخاب و تا دوره دوازدهم و زمان فوتش (1319 ش.) در این سمت باقی ماند. او به درست‌کاری شهرت داشت و به همین دلیل نمایندگان مجلس در تمامی دورها، کارپردازی و ریاست اداره مباشرت و ملزومات مجلس را به عهده او گذاشته بودند. صداقت و درستی او (که نماینده جامعه زرتشتیان بود) چنان بود که آیت الله مدرس در یکی از جلسات مجلس پشت تریبون گفت: «در مجلس ما فقط یک نفر مسلمان پیدا می‌شود که آن هم ارباب کیخسرو شاهرخ است» (6).
وی علاوه بر سمت نمایندگی، مشاغل پارلمانی دیگری از قبیل رئیس اداره مباشرت و سرپرستی چاپ خانه مجلس را نیز عهده دار بود. وی همچنین کتابخانه مجلس، چاپخانه و موزه مجلس را تأسیس نمود (7).
از مهم‌ترین اقدامات فرهنگی کیخسرو شاهرخ، ساخت بنای آرامگاه فردوسی است که زیر نظر او به انجام رسید. وی در مورد ساخت آرامگاه فردوسی آورده:
«در سال 1305ش. انجمن آثار ملی ایران تشکیل شد. نخستین اقدام انجمن مزبور، یافتن محل قبر حکیم ابوالقاسم فردوسی شاعر ایرانی و مایه مباهات ایران بود و این وظیفه به من محول شد. ذکاءالملک فروغی نخست‌وزیر به عنوان رئیس‌انجمن برگزیده شده و من به سمت خزانه‌دار و دبیر این انجمن انتخاب شدم و آقایان هرتز فیلد آلمانی و گودار فرانسوی نیز به عنوان اعضای افتخاری غیرایرانی منصوب گردیدند.
در همین هنگام به خراسان محل تولد فردوسی مسافرت و از آنجا همراه با بعضی از مقامات محلی از جمله متولی و نماینده آستان قدس رضوی به باغ قائم‌مقام در شهر توس -که می‌گویند به فردوسی تعلق داشته- رفتیم و خلاصه به استناد بعضی از کتب تاریخی که نوشته‌اند؛ قبر فردوسی در حاشیه دهکده اسلامیه در باغ شخصی او بوده و تحقیق از کهن سالان دهکده مذکور، اطمینان حاصل شد که براساس نشانه‌های موجود و مستندات کتب تاریخی، قبر فردوسی در همین نقطه است. آنگاه به تهران مراجعت و مراتب را به انجمن آثار ملی گزارش دادم … ساختمان آرامگاه فردوسی مدت هشت سال طول کشید و سرانجام در سال 1313ش. پایان پذیرفت و مراسم جشن هزاره فردوسی با گشایش ساختمان آرامگاه او با حضور رضاشاه و اعضای انجمن آثار ملی و شامل سرشناس ترین شخصیت های مملکت از جمله ذکاءالملک فروغی نخست وزیر وقت برگزار شد و مسئولیت برگزاری این جشن به عهده من بود» (8).
ارباب کیخسرو شاهرخ در پایان تحت عنوان ارزیابی گذشته، چنین می‌نویسد: «همان طور که پیش از این در شرح دوران کودکی خود یادآور شدم وقتی بچه بودم پدرم را از دست داده، شکر خدا با فعالیت خودم به موقعیت کنونی در زندگی دست یافتم. خداوند همیشه حافظ و راهنمای من در زندگی بوده است و درستی، راستگویی و پشتکار، رفتار پسندیده با مردم، وطن پرستی، خدمت به جامعه و فرهنگ از همان آغاز همیشه از جمله شعارهای من محسوب می‌شد. همه وقت کوشیده‌ام تا در حد توانم به مستمندان یاری رسانم و از نیایش و پرستش خداوند غفلت نورزم و گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک را در نظر داشته باشم. در انجام وظایفم و کسب نام نیک، شب و روز زحمت کشیدم. فرزندان من برخلاف خیلی از کسان دیگر به خرج دولت به تحصیل نپرداختند و اجازه ندادم وارد خدمات دولتی شوند. در زمانی که مملکت در آشوب بود و رهبری نداشت و هر کس می‌توانست از آن وضعیت وخیم به نفع خود بهره برداری کند، من از این کار سرباز زدم. آنها که مایل بودند با بیگانگان تبانی کنند و اکثراً از این کار منتفع می‌شدند اما من استقامت به خرج دادم و به همین خاطر هنوز انگلیس ها با من سرسنگین هستند. هر کاری که به من محول می‌کردند چه از طرف شاه و چه از طرف مقامات دولتی، به خوبی انجام می‌دادم و نه تنها مزد و پاداشی نمی‌گرفتم، بلکه بارها از جیبم هم روی آن می‌گذاشتم.
در خدمات دولتی نیز هرگز پولی نگرفتم. زمانی که شاه در بیست و پنجم دسامبر 1930 م. احضارم کردند و به مقام سربازرس راه آهن تعیین نمودند و یا بعد از آن موقعی که مأمور اعضای معاهده تجاری با سوئدی‌ها شدم، یک دینار به عنوان حقوق و یا بابت مخارج پانزده ماهه اقامت در سوئد دریافت نکردم. بنابراین تقریباً شش یا هفت‌ هزار تومان از دست دادم. میهمان‌داری و پرداخت مخارج همه شخصیت‌های پارسی که از هند به تهران می‌آمدند، به عهده من بود … من به مدت هشت سال از سال 1305 تا 1313ش. به خرج خودم به مشهد و توس سفر کردم تا آنجا که کار ساختمان آرامگاه فردوسی به اتمام رسید و جشن‌های هزاره در دوازدهم اکتبر 1934 م. برگزار شد. در این مدت مجموعاً دوازده ساله فترت مجلس، تمام مسئولیت امور مجلس روی شانه من بود و باز هم به صورت مجانی و افتخاری، به خاطر همین در یازدهم سپتامبر 1937 م. به هنگام افتتاح دوره یازدهم مجلس در تالار آیینه، رضاشاه پهلوی خطاب به ولیعهد محمدرضا پهلوی ضمن اشاره به صداقت و درستی از خدمات من به کشور قدردانی نمودند. ایشان حرف خود را با این جمله ختم کردند که او کارهای زیادی کرده و مورد هیچ‌گونه قدردانی هم قرار نگرفته است».
اما در خصوص مرگ مشکوک کیخسرو شاهرخ، عده‌ای مرگ وی را به دلیل خشم رضاشاه از فعالیت‌های پسرش «بهرام شاهرخ» می‌دانند. چرا که بهرام در جریان جنگ جهانی دوم، در آلمان مسئول بخش فارسی رادیو برلین و گویندگی این برنامه را عهده‌دار بود و در این برنامه‌ها انتقاداتی از دیکتاتوری ایران می‌شد و سیاست خارجی او را (رضاشاه) را مورد انتقاد قرار می‌داد. همین برنامه‌ها را دلیل بی ‌مهری به ارباب و لاجرم قتل او می‌دانند. بعد از شهریور 1320 حمله‌ی رادیو آلمان بر ضد رضا شاه و فروغی نخست وزیر وقت افزایش یافت … تمام این برنامه‌ها توسط بهرام شاهرخ فرزند ارباب [کیخسرو شاهرخ] انجام می‌گرفت. حتی صریحاً عامل قتل پدر خود را معین کرد و رضاشاه را قاتل معرفی نمود (9).
به هر تقدیر طومار زندگی ارباب کیخسرو شاهرخ، این شخصیت فعال، فرهنگ دوست، که همگان بر سلامت نفس و عمل او گواهی داده‌اند، در تیرماه 1319 در هم پیچیده شد.
پی نوشت:
(1) ـ منظور محله‌ی واقع در مجاورت محله شهر (خیابان ناصریه) که هنوز تکیه‌ی مکرونی‌ها ـ امام سجاد (ع) ـ در محله‌ی شهر موجود است. جهت اطلاع بیشتر، نک: وزیری، احمد‌علی‌‌خان: تاریخ کرمان، ص489.
(2) ـ منظور دبیرستان ایرانشهر است که هنوز در خیابان برزو آمیغی دایر است.
(3) ـ منظور «آلا سایکس» خواهر سرپرسی سایکس است.
(4) ـ منظور شیخ یحیی احمدی، مؤلف کتاب «فرماندهان کرمان» جهت اطلاع بیشتر، نک: نیک‌پور، مجید: نام‌آوران علم و اجتهاد کرمان، بخش خاندان احمدی.
(5) ـ شاهرخ، شاهرخ: خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ، ص 210.
(6) ـ بامداد، مهدی: شرح حال رجال ایران، ج 2، ص 164 تا 167.
(7) ـ تدین پور، منصوره: مجلس انس، ص 402.
(8) ـ شاهرخ، شاهرخ: خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ، ص 242 و 243.
(9) ـ تلخیص از: عاقلی، باقر: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، ص 858.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیشترین بازنشر