سایت خبری پیام ما آنلاین | کشک و لُنگ و نان خشک

کشک و لُنگ و نان خشک





۲۰ آبان ۱۳۹۷، ۹:۵۰

کشک و لُنگ و نان خشک

یاسر سیستانی نژاد

طنزیماتچی

صدای اصلاحات نوشت:«قرمه سبزی 34 هزار تومان، چلوکباب 75 هزار تومان» تغار و تغارناز 8 هزار تومان حاصل از فروش اسکناس یک دلاری طنزیماتچی را به رستوران بردند.

گارسون؛ فهرست غذا را روی میز گذاشت.

تغار؛ لبخند متأهلانه ای زد و گفت: «چی می خوری

عزیزم؟» تغارناز سرش را پایین انداخت. لب هایش را غنچه کرد. زیر چشمی نگاهی به تغار انداخت و

گفت:«هَل چی شما بخولی تحلیل جون؟!»  

تغار فهرست را نگاهی کرد و دهانه اش از تعجب باز ماند.

تغارناز نگران شد و گفت:«وا خدا مَلگَم بده تحلیل جون! چِلا اینجولی شدی؟ سَندِلُم دهانه گلفتی؟» تغار؛

دهانه اش را به هم آورد و گفت:«من کشک می خورم؟» تغارناز گفت:«خب منم کشک می خولم!» تغارصدا زد:«گارسون!» گارسون بالای میز آمد و گفت:«بفرمایید قربان!» تغار گفت:«یک عدد کشک

هامون لطفاً!» گاسون گفت:«دیگه؟»

تغار گفت:«دیگه نداره؟ ما قرارمان بر این بود که لُنگ بپوشیم و

نان خشک بخوریم. گفتیم حالا کشکی هم زده باشیم!» 

گارسون گفت : « ببخشید قربان ! می تونم شغل

شریفتون رو بپرسم؟» 

تغارناز گفت:«شما چه کال به شغل شلیف تحلیل جون دالین؟» گارسون کراواتش را تنظیم کرد و گفت:«آخه فقط مشتری های سی و هفت شغله ما از این حرفا می زنن!» 

تغارنازگفت:«ما سی و هفت تا شغل ندالیم. اما ژن مون عالیه. ما تغال های اصیلی هستیم.» گارسون تشکر کرد

و رفت و با یک عدد کشک رامک برگشت. 

تغار گفت:«این که رامکه!» گارسون با دستپاچگی

گفت:«بله، بله درسته. کشک هامون نداریم. امروز و فردا کشک رامک رو هم تمام می کنیم و راستی

راستی همه مردم باید سی و هفت شغله بشن!» تغارناز گفت:«یعنی باید نون خشک بخولیم. بیچاله سی و

هفت شغله ها! آدم جیگلش کباب میشه. حتماً باید بلیم توی کاخ سعد آباد حاشیه نشینی هم بکنیم!»

تغار گفت: «تغارناز عزیزم! این قدر ناامید نباش! ایشالا که سر و کارمون به اونجاها نمی کشه. تحلیل من

اینه که مسوولان تلاش می کنن و نهایتاً همون لنگ و نون خشک نصیبمون میشه! اما مصیبت زندگی در

سعد آباد رو خودشون با فداکاری به عهده می گیرن!» تغارناز گفت:«خدا خیلشون بده. چه مسوولای مهلبونی دالیم!» تغار و تغارناز اولین کشک مشترک دوران نامزدی شان را خوردند و سرخوش و

شادمان به تغارنیوز برگشتند. در راه از آینده می گفتند و به حال سی و هفت شغله هایی دل سوزاندند که

در سعد آباد روزگار سختی را می گذرانند.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *