پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | از سالمندی تا افسردگی تنهایی تلخ

از سالمندی تا افسردگی تنهایی تلخ





۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۲۳:۱۷

از سالمندی تا افسردگی
تنهایی تلخ

دوباره ساعت را نگاه کرد، فقط ده دقیقه گذشته بود. تلویزیون را روشن کرد. امشب حال عجیبی داشت. هیچ‌وقت در زندگی‌اش از چیزی نترسیده بود، شاید حس امشبش، ترس باشد. حسش غریب بود، غریب و عمیق. یادش آمد، که همیشه به بچه‌ها می‌گفت: تنهایی، ترس ندارد یا هر چیزی که در روشنایی است، در تاریکی هم هست. شاید بچه شده بود، برگشته بود به سال‌ها پیش، اما آن موقع هم هیچ‌وقت تنها نبود، هیچ‌وقت مثل حالا تنها نبود، همیشه کسی بود که با او حرف بزند. بچه که بود، مادر، پدر، خواهر و برادرهای کوچک و بزرگ. عروس که شد، شوهرش هم‌زبان و همراه تنهایی‌اش شد و بعد 4 تا بچه‌ی «قد و نیم قد» مگر لحظه‌ای فرصت داشت که تنها باشد و یا احساس کند که تنهاست.اما حالا! با خودش گفت: کاش بود. وقتی‌که رفت دیگر، توان ماندن نداشت،بیماری خسته‌اش کرده بود. همه می‌گفتند: راحت شد، شاید … ولی تنهایی با رفتنش، وارد خانه شد و نشست دقیقاً جای کسی که رفته بود. روی همان تخت، کنار گلدان و انگاری خیره شده بود به چشم‌هایش. وقتی‌که رفت بچه‌ها بودند، صدا بود، گریه بود،غم بود، اما تنهایی نبود باهم غصه می‌خوردند. اما وقتی رفت، بچه‌ها را هم با خودش برد. انگار بچه‌ها پدر و مادر را باهم باور داشتند و یکی از آن‌ها که نبود، دیگری بی‌مفهوم و بی‌معنی می‌شد.از آن شب، هر چه از رفتنش می‌گذرد او تنهاتر می‌شود. اما امشب، حال عجیبی داشت. با خودش گفت: کاش زنگ بزنم، ببینم کسی از بچه‌ها فرصتش را دارد که اینجا بیاید. اما بازگفت: نه، اگر می‌خواستند حتماً خودشان زنگ می‌زدند، می‌دانند که تنهایم. سراغ پنجره‌ها رفت. پاییز خیلی غم‌انگیزتر از همیشه در حیاط، قدم می‌زد. خش‌خش برگ‌های کف حیاط به گریه‌اش انداخت. چقدر دلش برای دست‌های زبر و زحمت‌کش شوهرش تنگ‌شده بود ، دلش تنگ‌شده بود،برای اینکه برایش داخل سینی، غذا بگذارد و کنار تخت بیاورد و او نگاهش کند و بگوید: حلالم کن. با خودش زمزمه کرد ،چرا رفت، چرا من حلالش کردم که راحت برود و من را تنها بگذارد.«استغفرا…» گفت و نشست پشت رحل قرآن، تنها مونس همیشگی‌اش، آیه‌ها جلوی چشمانش می‌رقصیدند، لبخند زد و با خودش گفت: خدا که هست، خدا را که دارم، «انشا ا…» هر جا هستند، خوش و سالم باشند. من هم باخدایم، راحتم. بعد از خواندن چند آیه فکرها دوباره آمدند. ساعت را نگاه کرد، باید چیزی برای شامش درست می‌کرد با خودش گفت کاش یکی بیاید، داخل این قابلمه‌های بزرگ که برای یک نفر نمی‌شود، چیزی پخت، هنوز بعد یک سال، فرصتی پیدا نکرده بود برای خودش از این قابلمه‌های کوچک یک نفره بخرد یا نخواسته بود شاید فکر می‌کرد به خاطر قابلمه‌ها تنها نماند. چون همه می‌دانند که با این قابلمه‌ها که برای یک نفر نمی‌شود، چیزی پخت.
نگاه:
یکی از حالات روحی آزاردهنده‌ی سالمندان، تجربه‌ی حس «جدا ماندگی» است که می‌تواند به دلیل نبود ارتباط‌های اجتماعی و یا نامطلوب بودن کیفیت روابط به وجود آید و این حس ممکن است در سالمندان به شکل «انزوای اجتماعی» نمود پیدا کند. در «انزوای اجتماعی» امکان دارد، فرد احساس تنهایی کرده و تمایل به برقراری ارتباط داشته باشد اما به دلایلی قادر به برقراری ارتباط نباشد.
ارتباط کلامی
این حالت در بین سالمندانی که به‌تنهایی زندگی می‌کنند جلوه پررنگ‌تری به خود می‌گیرد. زیرا بسیاری از این گروه سالمندان به لحاظ توانای جسمی در حدی هستند که بتوانند به‌تنهایی از عهده‌ی کارهای شخصی برآیند و نیازهای اصلی خود را برآورده کنند. و چون ازلحاظ ذهنی مشکلی ندارند متوجه ی نیاز خود به ارتباطات اجتماعی هستند وخلا آن را احساس می‌کنند. اگر فرزندی داشته باشند تمام لحظات خود را در انتظار دیدار و یا تماسی از او می‌مانند و این خلأ عاطفی ، ممکن است بر سلامت جسمی سالمندان هم تأثیر بگذارد. نیاز به «شنوده داشتن» و ارتباط کلامی در افراد شدید است وبسیاری از نیازهای روانی در ارتباط کلامی افراد رفع می‌شود.در شرایطی که سالمندی با فرزندان و نوه‌های خود زندگی می‌کند اگر فرزندان به‌اندازه‌ی کافی نسبت به رفتارهای صحیح با والدین سالمند خودآگاهی نداشته باشند، شرایط آن‌چنان بهتر، نخواهد بود، کلماتی که برای رفع تکلیف به زبان جاری می‌شوند هیچ زمانی هم‌صحبتی وهم زبانی نخواهند شد.
افسردگی و آلزایمر در سالمندان تنها
یکی از خطراتی که سالمندان را و به‌ویژه سالمندانی که به‌تازگی همسر خود را ازدست‌داده و تنها زندگی می‌کنند تهدید می‌کند، افسردگی است و این افسردگی بیشتر ریشه در احساس تنهایی است، که سالمندان دارند.
خطر دیگری که این گروه از سالمندان تنها، را تهدید می‌کند. بیماری «آلزایمر» است.تحقیقات نشان داده است: سالمندانی که در تنهایی به سر می‌برند درصد قابل‌توجه ای بیشتر در معرض ابتلا به زوال عقل (آلزایمر) هستند.حتی ادعایی وجود دارد که تنهایی به‌اندازه‌ی سیگار کشیدن برای سلامت عقل افراد، مضر است. اما متأسفانه، تنهایی برای بسیاری از سالمندان اجتناب‌ناپذیر است.
فعالیت‌های دست جمعی
برای کمتر شدن اثرات سو تنهایی بر سالمندان باید راهی را جستجو کرد. می‌توان با ارائه راهکارهایی این مشکل را در سالمندان، کم کرد. وجود کانون‌های بازنشستگان وانجام فعالیت‌های دست جمعی یکی از این راهکار است که نیاز به متولی و برنامه‌ریزی‌های خاص دارد.کانون بازنشستگان آموزش‌وپرورش یکی از این مراکز است که خوشبختانه برای انجام فعالیت‌های دست جمعی بازنشستگان فعال است وهم چنین دلیلی است برای ارتباط برقرار کردن سالمندان با کسانی که شرایط مشابه آن‌ها را دارند. صبح‌ها پارک «مادر» کرمان، میعادگاه تعداد زیادی از بازنشستگان و سالمندان است که به بهانه پیاده‌روی و سلامتی، هم دیگر را پیدا می‌کنند.آن‌ها مسافرت‌های داخل شهری و خارج از شهر برای خود ترتیب می‌دهند و سعی می‌کنند از زندگی لذت ببرند.هر فردی اگر برای بهتر شدن شرایط منتظر کسی نماند، شادتر خواهد زیست. سالمندان که از لحاظ جسمی مشکل حادی ندارند، می‌توانند با پیروی از این قانون نانوشته، خوشحال‌تر زندگی کنند. دیدن چهره‌های شادمان، این پدر و مادرهای پر از تجربه، امید را در وجود هر فردی زنده می‌کند.

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *