پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گفت و گو با علی رضا ابراهیمی، نواده یکی از دلاوران جنوب استان کرمان؛ امیرسعیدخان مالکی؛ پرچمدار ملی

گفت و گو با علی رضا ابراهیمی، نواده یکی از دلاوران جنوب استان کرمان؛ امیرسعیدخان مالکی؛ پرچمدار ملی





۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۲۲:۱۲

گفت و گو با علی رضا ابراهیمی، نواده یکی از دلاوران جنوب استان کرمان؛
امیرسعیدخان مالکی؛
پرچمدار ملی

بخش دوم

ناصر شجاعی
داستان جنگ امیرسعیدخان مالکى با شیخ سیف متجاوز عرب چگونه شکل می گیرد؟
منشی کرمانی می نویسد:«در دوره قاجار دولت ایران بنادر و جزایر و گمرکات آن ها را به اجاره می داده است. که ایران در اثر شکست در جنگ های با روسیه و سوء مدیریت دولت، و دسیسه های استعمارگران دچار ضعف و فتور شده بود. اعراب نه تنها از پرداخت اجاره خودداری مى کردند بلکه در صدد تصرف مناطق همجوار برآمدند. بدین ترتیب شیخ سیف و شیخ نبهان، میناب و رودان را تصرف کرده و اقدام به پیشروی به سمت ولایت رودبار وکهنوج مى نمایند.» در راهی که می آمدند به قتل و غارت و تجاوز بسیار دست می زنند. پیش از آن امیرسعید خان از حاکم کرمان و از شاه قاجار کمک می خواهد، ولی کسی به کمکش نمی آید، که امیرسعیدخان مالکى ناچار به مقابله مى شوند. منشی کرمانی می نویسد:«به مرور دهور و بعضی از قرا جمعی او را شیخ سیف بندری تصرف نموده و خود امیرسعیدخان به فرده و تنهایى و بدون کمک دولت و حکومت با او مقاومت نمی توانست بکند و از حکام کرمان هم نصرت و معاونتی به او نرسید». حمله اعراب با 20 هزار عرب و مزدوران داخلی شدت می گیرد و به مرز کهنوج می رسند و بخش عظیمی از خاک ایران را تصرف می کنند. امیرسعید خان مالکی با هزینه شخصی و کمک گرفتن از همه طایفه و بزرگان و خوانین جنوب شرق ایران، سپاهی را تشکیل می دهد که این جنگ پنج سال به درازا کشیده می شود. در طى این چند سال جنگ و زد و خورد با متجاوزین عرب، که به خیزش و مقاومت مردم منطقه مى انجامد. در انتها با رشوه به برخی افراد نفوذی، در دل شب، پسر ارشد امیرسعید خان، به نام مست علی خان، را به ناجوانمردی در خواب شهید می کنند. پدر سخت بر می خروشد و آخرین نبرد کارساز را با خشمی بی همتا و ضرباتی پی درپی بر پیکره تازیان متجاوز وارد و آن ها را زمینگیر می کند. پشته ها از کشته های تازیان برپا می شود و پرچم ایران بر فراز جنازه تازیان، با شکوهمندی به اهتزاز درمی آید. در رودبار هم طایفه دیگری از همین قوم به نام حقیقی، کار را یکسره می کنند، و از پشت مانع فرار متجاوزان می شوند و حلقه محاصره را تنگ می کنند. فریادهای ترسناک آنان از بیم مرگ، لشکر شکست خورده شان را سخت به هراس می اندازند… در نهایت مردم جنوب شرق ایران به رهبری امیرسعیدخان در این جنگ پیروز مى شوند و علاوه بر آنکه نگذاشتند تازیان رودبار را تصرف کنند، آن ها را از رودان و میناب و بشاگرد نیز عقب راندند و نگذاشتند حتى ذره اى از خاک ایران از دست برود. در کتاب «مسافرت نامه کرمان و بلوچستان» نوشته» عبدالحسین میرزا فرمانفرما در این باره نوشته:«قضیه شیخ سیف… تقریبا در چهل و سه سال قبل شیخ سیف سنی (پیرو مذهب خوارج) از طرف سید میرسنی امام مسقط (امام فرقه اباضیه از مذهب خوارج) بدواً قشون و جمعیت مختصری با خود برداشته و تا حوالی رودبار به واسطه چرب زبانی و تطمیع مردم وحشی شورش طلب هفده، هجده هزار نفر چریک متفرقه ازاهالی میناب، لار، سبعه، جاسک و بیابان هاى فارس و بشاگرد و تفرقه رودباری و بلوچ گرد خود جمع مى نماید و بر جمعیت خود مى افزاید تا معادل بیست هزار نفر فراهم ساخته و دست تعدی و تطاول به اموال مردم گشود بود. به نهب و غارت قناعت ننموده، خوش خوش کارش به جدال و قتال کشید. از این طرف امیر سعیدخان محض حفظ جان و محارست بستگان و کسانش بدواً قلعه سرحد منوجان را که آن اوقات ازخرابی کان لم یکن بوده است را تعمیر و مرمت نموده و بعد از آن در کهنوج ملک خود که بالفعل معروف به کهنوج سعیدخان است به شرحی که در جای خود ذکر شد قلعه ای بنا نمود که بالای تپه بلندی واقع و هنوز باقی است و چندان خرابی ندارد. بعد از فراغ از تعمیرقلعه خود با برادر و پسرها(برادر زاده اش مهیم خان اول، پدر ضرغام السلطنه و پسرهایش: مست علی خان، نورالدین خان، رستم خان و چراغ خان) و سایر اقوام و اقارب معادل چهار هزار نفر از غلام خود و کسانش و رعیت رودباری و سفید آبادانی(فاریاب) و سرحدی(منوجان و مارز) نوکر و تفنگچی مسلح کافی رشید کارآمد فراهم کرد، و چندین مرتبه در گلاشکرد و کهنوج سعیدخان و رودخانه، و رودخانه دزی و سرحد منوجان با مشارالیه و تبعه او جنگیده و غالباً او را فراری می داد و گاهی خودش متحصن به یکی ازآن چهار قلعه می شده است. کشتن مستعلی خان و فرار شیخ سیف و به این طریق زیاده از پنج سال با شیخ سیف الدین زد و خورد داشته و در این مدت هیچ وقت نگذاشته شیخ سیف دست بردی از رودبار نماید یا شکست فاحشی به خودش بدهد.
تا اواخر کار که شیخ سیف از جنگ و تغلب(پیروزی) عاجز می شود و باب تقلب و روباه بازی را مفتوح و محرمانه چند نفر از کس و کار خود سعید خان را تطمیع و تحریک می کند و شبانه مست علی خان پسرش را که بیشتر طرف تعلق و جوانی رشید بوده است می کشند و سعیدخان بعد از اطلاع بر این واقعه غیرتش متألم می شود و موجبات جنگ را فراهم و به خونخواهی پسر طوری از آن ها تعاقب می کند و کوچ بر کوچ شیخ سیف را با اردویش فرار می دهد و در خاک رودان جنگ بسیار سختی اتفاق می افتد و زیاده از هفتصد نفر از جمعیت شیخ کشته و بالمره متفرق و متواری و پراکنده می شوند. به طوری که بعد از آن شکست فاحش به این حدود برنگشتند.»
چه رخدادهای مهمی پس از جنگ روی داد؟
پرچمدار ملی، مصمم تر از پیش، به آبادانی و کشاورزی و دامداری در منطقه می پردازد تا کمکی در خور توجه به اهالی کرده باشد. مردم منطقه هم عاشقانه او را دوست داشتند و در سازندگی منطقه یاریش کردند. از این رو از دولت قاجار می خواهد که مردم منطقه مالیات ندهند. زیرا مردم پس از 5 سال جنگ های پی در پی بنیه بدون حمایت دولت، توان پرداخت مالیات را ندارند، که با ناراحتی دربار روبرو می شود و مدتی را با فریب دستگاه وقت، به کرمان می آورند و در خانه ای با خدم و حشم نگاه می دارند. باز از این جا این خانه را ترک می کند و به منطقه باز می گردد و در آنجا بوده که فکر می کند اگر مالیات ندهد، نیرو برای غارت می فرستند و پس از این همه شهید و مجروح و از دست رفتن اموال به جنگ داخلی گرفتار می شوند و منطقه به جنگ داخلی کشیده می شود. از این رو برای حفظ مردم از چپاول و جلوگیری از آزار مردم، با هر بدبختی که بوده مالیات را آماده و به دولت پرداخت می‌کند و دست حکومت را از مردم این منطقه قطع می‌کند. هنوز در منطقه روی بر سر امیر سعیدخان قسم می خورند و بسیاری از بزرگان افتخارشان این بوده که با ایشان دوست بوده اند.
چرا امیر سعیدخان با توجه به این همه سلحشوری‌ها و رشادت‌ها بیش از بسیاری از سرداران ایران بوده، این همه غریب است؟
امیرسعیدخان خودشان بزرگ بوده اند و احتیاجی به پر و بال دادن ندارد. کارهایی کرده اند که اگر در هر استان دیگری بود، ده ها تندیس و کتاب های زیادی از رشادت های آن ها تاکنون به چاپ رسیده بود. اما مراسم یادبودی را در رودان گذاشتند. غلامحسین خان حقیقى که پسرعمه سعیدخان بود و پدر بزرگ مادرم از طرف مادرشان در رودان به خاطر همین جنگ، از سوی فرماندارى، جشن بسیار باشکوهی برپا می کنند و عکس های رونمایى کردن موجود است. با توجه به اینکه این دلاوری منحصر به استان کرمان نبوده، بلکه استان هرمزگان و سیستان و بلوچستان هم در این پیکار با خصم حضور داشته اند، بهتر است مراسمی در لیاقت این خیزش ملی برپا گردد. شوربختانه اکثر نسل حاضر از این جریان اطلاع ندارند. چون که هیچ گونه تلاشی از طرف نویسندگان و فرهیختگان کهنوج و رودبار برای شناساندن و معرفی این رویداد به مردم منطقه و کشور نشده است. در حالی که در بسیاری از مناطق مختلف ایران مردم در مورد وقایع و شخصیت های محلی شان مطلب می نویسند و مبارزات و موضوع های مربوط به آن ها را ثبت و ضبط کرده و به همه ایران می شناسانند. برای مثال مردم بوشهر یاد و خاطره رییس علی دلواری و زایر خضرخان اهرمی و شیخ حسین چاه کوتاهی را زنده نگه داشته و مجسمه آن ها را در شهرهای محل تولدشان نصب کرده اند. مردم گیلان میرزا کوچک خان جنگلی را دارند که مدافع وطن وآزادیخواه است، مردم چهارمحال بختیاری از علیمردان خان و مردم خراسان شمالی ازکلنل تقی خان پسیان قدردانی کرده و درباره شان کتاب ها و مقالات بسیاری نوشته شده اند، اما مردم پنج شهرستان کنونی رودبار زمین چنین واقعه افتخارآمیزی را پدرانشان رقم زده اند، که در جنوب شرق کشور کم نظیر است. ولی با کمال تاسف حتی از آن اطلاعی هم ندارند. این وظیفه نویسندگان و فرهیختگان منطقه است که این رویداد را به نسل حاضر و آینده منطقه و کشور معرفی کرده تا سرمشق و الگویی برای آنان باشد و غبار فراموشی را از آن بزدایند.
گویا طایفه امیرسعیدخان بسیار گسترده است.
بله! این طایفه شاخه شاخه شده و شامل؛ ضرغامی، امیر سعیدخان مالکی، مهیمی، ضرغام مالکی، حقیقی و… که در کل کشور و برخی از نقاط جهان، (آمریکا، انگلیس، پاکستان و…) را می توان مشاهده کرد. تحصیلکردگان، فرهیختگان، پژوهشگران برجسته ای نیز از میان آنها برخاسته اند.
جایگاه این طایفه پس از انقلاب چگونه بوده است؟
طایفه ما همواره حامی و پشتیبان حکومت بوده اند و برای اصلاح امورات کمک می دهند. در اول انقلاب حاج علی خان مهیمی، در منطقه جیرفت، برای خلع سلاح عشایر از سوی امام(ره) تعیین می شوند. چون برخی از آنها قیام کرده بودند. ما عکس هایی هم داریم که از طرف تمام فامیل، به دیدار امام می روند. البته خاطرات دیگر هم داریم که زمانی که رهبری در جیرفت تبعید بودند خیلی از جوان های فامیل با ایشان همراهی و کمک کردند و در خدمت ایشان بودند.
منابع:
کتاب مسافرت نامه کرمان و بلوچستان، نوشته عبدالحسین میرزا فرمانفرما
کتاب جغرافیای ایالت کرمان در عهد ناصری، خواجه محمدامین منشی کرمانی

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *