پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | وحید الدین فره وشی؛ کارمند قدیمی بانک سپه کرمان: هیچ چیز بهتر از راستی و درستی نیست

وحید الدین فره وشی؛ کارمند قدیمی بانک سپه کرمان: هیچ چیز بهتر از راستی و درستی نیست





۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۲۲:۵۱

وحید الدین فره وشی؛ کارمند قدیمی بانک سپه کرمان:
هیچ چیز بهتر از
راستی و درستی نیست

«بانک سپه»؛ نخستین بانک ایرانی است. این بانک در سال 1304 تاسیس شد. در اواخر سال ۱۳۱۲ این مؤسسه به نام بانک سپه و در اواخر سال ۱۳۲۱ به بانک تعاونی سپه موسوم گردید و علاوه بر عملیات بانکی پرداخت حقوق افسران بازنشسته و موظفین ارتش و ژاندارمری نیز، از اول ۱۳۲۴ در تمام کشور بر عهده بانک سپه محول شد. در شهریور سال ۱۳۲۵ که تیمسار سپهبد آق اولی به مدیریت بانک سپه انتخاب شد، اساسنامه و آیین‌نامه جدیدی برای بانک تدوین شد و به تصویب رسید و در اسفند ۱۳۳۱ نام بانک تعاونی سپه به بانک سپه تبدیل گردید. همچنین شعب دیگر بانک به تدریج در شهرهای اهواز، بابل، کرمان، یزد، سنندج، گرگان، ارومیه، خرمشهر، خرم‌آباد و قم تأسیس شد. با توسعه سازمان و کثرت مراجعات و فعالیت‌های ادارات مرکزی در تسریع جریان معاملات، عمارت قدیم بانک، مناسب و کافی نبود و ساختمان بنای جدیدی که درخور دستگاه فعلی بانک باشد، ضروری به نظر می‌رسید و بنا به تصویب شورای عالی بانک، اواخر سال ۱۳۲۹ ساختمان بنای جدید آغاز شد و طی دو سال به اتمام رسید. وحید الدین فره وشی متولد 1322 و یکی از کارمندان قدیمی بانک سپه کرمان است. وی در سال 1345 به استخدام بانک سپه در آمد و پس از 30 سال خدمت در شعب بانک های کرمان و هرمزگان و سیستان و بلوچستان، در سال 1375 بازنشسته شد. فره وشی در گفت و گو با پیام ما از نحوه کار و فعالیت در بانک سپه و خاطرات خود با ما صحبت کرد.
متن زیر ماحصل نشست یک ساعته ما با وی می باشد.
حتما حکمتی دارد
بیست و هشتم اسفندماه 1322 در کرمان به دنیا آمدم. در قبه سبز زندگی می کردیم. من همیشه به پدرم اعتراض می کردم که چرا شناسنامه من را به تاریخ یکم فروردین 1323 نگرفته و به خاطر 2 روز شناسنامه ام یک سال زیادتر است. پدرم می گفت: «این هم حتماً حکمتی دارد و هیچ چیز بهتر از راستی و درستی نیست». تا اینکه وقت سربازی من شد و ارتش اعلام کرد که متولدین سال های 1312 تا 1322 از سربازی معاف هستند و من چون متولد 22 بودم، تحت شرایطی معاف شدم. آن وقت بود که به حکمتی که پدرم می گفت پی بردم و فهمیدم که هیچ بهتر از راستی و درستی نیست.
به بانک سپه رفتم
در دبیرستان امیرکبیر درس خواندم و در رشته طبیعی دیپلم گرفتم. برای دانشکده افسری نام نویسی کردم. مرسوم بود اول تست ورزش می گرفتند. در بارفیکس و دو صد متر نتوانستم حد نصاب را کسب کنم و در نتیجه از رفتن به دانشکده افسری بازماندم. به صنایع دفاعی وزارت دفاع رفتم. دو سال هم در آنجا کار کردم. کارخانه مربوط به صنایع دفاعی در سلطنت آباد تهران بود. بعد از دو سال یک روز در ابتدای خیابان شهاب یکی از دوستانم را دیدم که به من گفت: چه کار می کنی؟ گفتم: بیچاره شدم. سلطنت آباد هستم. گفت:«می خواهی بروی بانک سپه؟» و من را معرفی کرد. رییس بانک سپه هم با من مصاحبه کرد و گفت از فردا سرکار بروم. من هم از صنایع دفاعی استعفا دادم و به بانک سپه پیوستم.
به جای چهار نفر کار می کردیم
سال چهل و پنج بود که به خدمت بانک سپه در آمدم. کارمند در آن روزها خیلی کم بود ما هم مجبور بودیم به جای چهار نفر کار کنیم. از صبح ساعت 7 تا ساعت 5/2 بعدازظهر در بانک به انجام وظیفه مشغول بودیم. دوباره از ساعت 4 عصر کارمان را شروع می کردیم و تا ساعت یازده، دوازده شب به کارمان ادامه می دادیم. کار هم خیلی زیاد بود. همه اسناد باید با 3 کاربن و در چهار نسخه تهیه می شد و کارمندان بانک دائماً در حال نوشتن بودند. اطلاعات روی اسناد هم شامل نام، نام خانوادگی، درجه، شماره پرسنلی، اصل حقوق، وام، عملکرد، خالص دریافتی و… بود که باید همه را می نوشتیم. تازه این ها مربوط به فیش های حقوقی بوده که برای کارمندان ادارات مختلف تهیه می کردیم. حتی یک جالی خالی روی این اسناد باقی نمی ماند. آن قدر به کار نوشتن پرداخته ام که پس از 50 سال هنوز پینه انگشتانم کاملاً مشخص است.
آش را توی کلاه بریزید!
از بیست و پنجم هر ماه حقوق کارمندان ادارات را پرداخت می کردیم. زن و مرد در صف های جداگانه می ایستادند. بانک به شدت شلوغ می شد. ما به ارباب رجوع اعتراض می کردیم که ما هر روز در حال پرداخت حقوق هستیم. چرا شما امروز این قدر شلوغ کرده اید؟ آن ها هم جواب می دادند که:«به ما یاد داده اند اگر جایی آش می دهند، زودتر از همه بروید آش بگیرید و اگر ظرف ندارید آش را توی کلاه تان بریزید». می ترسیدند اگر در صف نایستند پول تمام شود. تمام هم می شد. نقدینگی پایین بود و اگر هم قرار بود پول از جاهای دیگر بیاوریم، به خاطر ارتباطات ضعیف آن روزگار، زمان می برد.
استعفای دسته جمعی در بندرعباس
فشار کار بسیار بالا بود و در سال 1350 یک روز خبر دادند که کارمندان بانک سپه بندرعباس از شدت فشار کار، دسته جمعی استعفا داده اند. من و عده دیگری را به بندرعباس فرستادند. قرار شد دو سه ماه در آنجا باشیم و دوباره به کرمان بازگردیم. اما نزدیک یک سال مجبور به اقامت در بندرعباس شدیم. هوا به شدت گرم بود. برق هم دائماً قطع می شد و بسیار سخت می گذشت.
امکان مرخصی رفتن نبود
بعد از یک سال به کرمان بازگشتم. به پاس خدماتی که انجام داده بودم مرا به عنوان معاون بانک سپه شعبه بازار منصوب کردند. اما بعد از گذشت 10 ماه دوباره حکم مأموریت زاهدان را به من دادند. کار هم بسیار زیاد بود و امکان مرخصی رفتن چندانی وجود نداشت. به سختی 2 روز مرخصی گرفتم و به کرمان آمدم تا بتوانم در مراسم دامادی ام شرکت کنم. پس از برپایی مراسم با همسرم به زاهدان رفتیم. البته زاهدان خیلی خوش گذشت دو فرزند اول مان هم که دختر هستند، در زاهدان به دنیا آمدند. پس از دو سال به کرمان بازگشتیم و مسؤول بانک سپه شعبه ناصریه شدم. بعد هم بانک های دیگر…
کشته شدن سنگ تراش در تیر اندازی
یک روز خبر دادند که در شعبه خیابان ناصریه دو نفر به قصد دزدی به سمت کارمندان بانک تیراندازی کرده اند. در آن مقطع من در بانک دیگری انجام وظیفه می کردم. در حادثه تیراندازی یکی از مشتریان بانک کشته شد و یکی از کارمندان بانک به نام آقای «سنگ تراش» هم جان باخت. بعد از آن شعبه ناصریه به نام شعبه شهید سنگ تراش نام گذاری شد.
پانصد تومان حقوق ماهیانه
سال چهل و پنج، با حقوق ماهیانه 500 تومان استخدام شدم. پرسنل بانک سپه در کرمان بیست و پنج نفر بودیم. کم کم با ازدیاد جمعیت شهر، تعداد شعبه های بانک سپه هم زیاد شد. بازاری ها؛ مشتریان اصلی بانک ها بودند. تاجران معروفی مثل سالار کلانتری، هرندی، ارجمند، محمودی از مشتریان ما بودند.
به بانک سپه افتخار می کنم
بانک هایی از جمله بانک عمران، بانک اصناف، بانک ایران و عرب، بانک ایران و انگلیس هم در آن زمان فعالیت می کردند. اما همه آنها در کرمان شعبه نداشتند. بانک ملی، بانک بازرگانی، بانک سپه در کرمان شعبه داشتند. من به خاطر همه سال هایی که در بانک سپه خدمت کرده ام افتخار می کنم. هنوز هم وقتی که تابلوی بانک سپه را بر سر در ساختمانی می بینم افتخار می کنم. چون از جمله پاک ترین بانک های ایران از ابتدا تاکنون بوده است.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *