سایت خبری پیام ما آنلاین | روزگاری که گذشت

روزگاری که گذشت





۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۴

روزگاری که گذشت

عبدالحسین صنعتی زاده
بخش چهل و پنج
این موفقیتی که در فروش چای ها پیدا کردم، به واسطه همان فروش کبریت ها بود که به احمقی به قلم رفتم و موجب این شد که به صداقت و سادگی اشتهار یابم و مشتریان این طور فکر می کردند اگر مغبون نشوم لااقل کسی را هم مغبون نمی کنم. پس از یکی دو هفته چند گونی قند و شکر هم خریدم و کسانی که به طور قسطی به من اجناس می فروختند، متوجه این مطلب بودند که دیناری از سرمایه خود را تفریط نمی کنم و با آنکه در اطراف کاروانسرا چند دکان آجیل و میوه فروشی بود و آنها به استادی و مهارت اجناس خود را به بازار عرضه داشته و با انواع آواز و جار کشیدن ها توجه عابرین را جلب می کردند. هیچ گاه حاضر نمی شدم. حتی یک دقیقه از پهلوی سکو دور شوم و یا گول سر و صدای آن فروشندگان را خورده و دلم را به هوس عادت دهم. بعضی به من گفتند این بچه خسیس است و از دلش نمی آید که چیزی بخورد؛ اما این طور نبود. فکر من در تمام این سخت گیری ها به خودم این بود که کاری کنم اول سرمایه ام زیاد شود و اعتبار پیدا کنم و همین که کارم گرفت و موجودی سرمایه ام به قدری شد که از عایدی آن هر چه خرج کنم چیزی کاسته نمی شود، بی مانع هر گونه خرجی را بنمایم، بی اشکال بوده روزی از این اعتباری که پیدا کرده بودم. برای اولین دفعه معامله پر منفعت و مفیدی کردم و آن از این قرار بود که سی صندوق چای چینی به طور اشتباه یا برای آنکه خواسته بودند چای چینی که در کرمان متداول نبود رایج شود برای یک نفر از بازرگانان هندو از هندوستان آورده بودند. ولی چون کسی آشنا به طعم و رنگ آنها نبود مدتها این چای ها در انبار نا فروش مانده بود و به هیچ قیمتی کسی نمی خرید تا اینکه تاجر هندو آن ها را به من نشان داد و گفت حاضرم به اقساط به قیمت نازلی این سی صندوق چای را به تو بفروشم. چند مثقالی از آن چای ها را به طور نمونه گرفته و به منزل برده دم کردم. پس از یک ربع ساعت فضای اطاق را به نوعی معطر کرد که چون پدرم از راه رسید از بوی چای ها خوشش آمد. با همه این ها برای آنکه مطمئن شوم. تمام سی صندوق از همان رقمی است که من امتحان کرده ام می باشد. باز روز بعد چند مثقالی از صندوق های دیگر گرفته و باز امتحان کردم و همان عطر و بوی و کیفیت را داشت. پس از اطمینان کامل تمام سی صندوق چای را به قیمت بسیار نازلی به اقساط کثیرالمدت خریده و آنها را تحویل گرفتم.
روز بعد به هر شخصی و آشنایی که می رسیدم مقدار کمی به رسم نمونه داده و خواهش می کردم آنها چایها را امتحان نمایند. خوشبختانه تمام آن اشخاص روز بعد طالب آن چای ها شده و هر کدام به سنگ متداول شهر کرمان برای نمونه هفت درم یا سی سنگ خریدند و کارد که کوچک من رونق به خصوصی گرفت و حسن کار در این بود که از آن رقم چای سی به جز من نداشت و چای فروشان از آنکه بارها آن تاجر هندو به آنها مراجعه کرده و با خواهش و تمنا خواسته بود با آنها معامله کند و آنها حاضر به خرید نشده بودند، سخت پشیمان شدند و چون همه روزه مشتری ها به آنها مراجعه می کردند و نداشتند. حاضر شدند معامله ای را که نموده بوده به مبلغی علاوه حتی دو مقابل قیمت اصل خرید معامله نمایند و من حاضر نشدم. زیرا آن چای ها منحصر به من بود. در ظرف ده دوازده روز آوازه مرغوبیت چای های دکه من به همه جا پیچید. حتی ناظر مخصوص حاکم هم به سراغم آمد و من هم برای آنکه از حاکم ها و مامورین دولتی دل پردردی داشتم، در اول گفتم هر چه چای داشتم فروخته ام و بعد با صد آب تاب به او گفتم ممکن است یکی دو روز مهلت بدهد برایش مقداری باز خرید کنم و دو روز بعد پول خوبی گرفته و بسیار هم به خان ناظر منت بار کردم. متأسفانه پیش آمدی این طرز کار آرام و بی دردسر مرا به هم زد و آن این بود که چند نفر بازرگان یزدی و تبریزی با برات بازی مبلغ زیادی از سرمایه هندوهای ساده لوح طمعکار را نزد خود کشیدند. به این طریق که در کرمان هشت قران ده شاهی از آنان گرفته و ده قرآن برات به مدت سی یا چهل روز به آنها فروخته و براتی نوشته به نمایندگان خودشان در اصفهان یا تهران می فرستادند که وصول کرده و برات روپیه خرید نمایند.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *