پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گفت وگو با محمد علی علومی نویسنده عطای پهلوان/ عطای پهلوان ابلاغ ارزش‌های کهن ایرانی

گفت وگو با محمد علی علومی نویسنده عطای پهلوان/ عطای پهلوان ابلاغ ارزش‌های کهن ایرانی





۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱۴:۰۹

گفت وگو با محمد علی علومی نویسنده عطای پهلوان/ عطای پهلوان ابلاغ ارزش‌های کهن ایرانی

آن قدر شبیه هم هستند که آدم می ماند کدام را به کدام تشبیه کند. نه از نظر قد و قواره و چهره و چشم وابرو بلکه از منظر مرام و افتادگی! عطا احمدی و محمدعلی علومی را می گویم. هیچ کدام شان اهل ژست گرفتن نیستند. هیچ کدام شان در بند زرق و برق زندگی نیستند. عطا احمدی با همان لباسی که روی دوچرخه اش می نشیند در حضور رییس جمهور وقت حاضر می شود و «نشان دولتی خدمت» را دریافت می کند. محمد علی علومی هم با همان لباسی که با دوستانی صمیمی اش در جنگل قائم قدم می زند، مقابل دوربین تلویزیون قرار می گیرد این بار هم هر دو که در زندگی ظاهراً به موازات هم حرکت کرده اند. یکی در کار مطالعاتی و دیگری در فعالیت های عمرانی به هم رسیدند. آن هم در پروژه «عطای پهلوان» یکی حکایت نویس شده است و دیگری به قول ابوسعید ابوالخیر «آن چنان بوده که از وی حکایت کنند.» رونمایی کتاب «عطای پهلوان» که در نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد این دو مرد شبیه و موازی هم شباهت خود را در یک ویترین به نمایش گذاشتند. جالب است در مراسم رونمایی کتاب نه عطا حضور داشت و نه محمدعلی. دوستان دیگری در آیین رونمایی در کنار هم قرار گرفتند از جمله «سید محمود دعایی» که علومی همیشه از او به نیکی و نجابت یاد می کند. عطا احمدی علاوه بر این که در جوانی به ورزش باستانی می پرداخته در همان گود زورخانه به تأسی از مولایش علی (ع) جوانمردی و فتوت را نیز پیشه خود کرده است. مگر نه آن است که به فرموده آخرین پیغامبر خدا(ص): نیرومندترین شما آن است که بر هوای نفس خود غالب آید. و عطا چه نیکو آیین فرزانگی را فراگرفته است و محمدعلی چه زیبا در صدد بازآفرینی آیین عطاست. گفت و گوی زیر با محمدعلی علومی انجام شده است. مطالعه آن را به خوانندگان پیام ما توصیه می کنم.
عطا احمدی چهره شاخص کرمان است که همه او را به عنوان انسانی نیکخواه می شناسند. چه شد که این شخصیت موضوع داستان «عطای پهلوان» قرار گرفت؟
با نگاهی که به آمارهای رسمی می اندازیم متوجه می شویم که ملت ما مدت هاست به طرزی هولناک درگیر موضوعی با عنوان بحران شرافت شده اند. هفت میلیون و پانصد هزار پرونده کلاهبرداری در دادگستری و بی توجهی به هم نوع و در حاشیه اش به محیط زیست در حد فاجعه است. آن چه که روزگاری ارزش انسانی محسوب می شد به دلایل متعدد اکنون اگر نگوییم بلاهت- دلالت بر ساده دلی دارد. و در مقابل، تقلب و حیله گری و کلاهبرداری و امثالهم که روزی روزگاری ضد ارزش محسوب می شد، حالا گفته و ناگفته زیرکی و نبوغ محسوب می شود. در چنین فضایی و با غلبه این طرز تفکر، رمان عطای پهلوان کوشش ناقص من در جهت ابلاغ ارزش های کهن ایرانی چون آیین پهلوانی است که پیوسته با جوانمردی همراه بوده است. خوشبختانه نمونه حی و حاضر آن آموزگار شریف و پهلوان عزیز و جوانمرد بزرگ «پهلوان عطا احمدی» است. آیین پهلوانی و جوانمردی سابقه دیرین در فرهنگ ما دارد. پیش از اسلام سیاوش به سبب مهربانی و حفظ پیمان – حتی با دشمنان خود- تن به مرگ سپرد. فریدون نیز نمونه ای دیگر از پهلوانان باستانی است که ضحاک بیدادگر و جادوپرست را برانداخت. رستم مظهر جوانمردی ایرانی است که در کنار مظلومان بود. پس از اسلام نماد جوانمردی و فتوت به مولا علی(ع) منتقل می شود و آن حضرت سرسلسله جوانمردان قرار می گیرد که در شأن ایشان گفته شده:«لا فتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار»
پهلوان عطا احمدی نمونه ای از پیروان جوانمردان ایرانی از روزگار باستان تا کنون است.
در رمان عطای پهلوان نیز مانند دیگر آثارتان به اساطیر نظر داشته اید. اگر ممکن است در این زمینه توضیح دهید؟
اسطوره تعریف ساده ای دارد. اگر به تعریف مرسوم اسطوره بپردازیم می توانیم بگوییم نماد، زبان اسطوره است و جلوه ای از نماد هم در استعاره تبلور می یابد. در پرداخت این رمان به برخی از حوادث ممکن الوقوع پرداخته ام که می تواند مظهری از تداوم تاریخ اجتماعی و فرهنگی این سرزمین باشد.
در روایت داستان وانمود شده که پهلوان عطا احمدی در دوران خردسالی دوستی به نام اسماعیل داشته که فرزند ابراهیم، پهلوان ماهانی بوده است. اسماعیل پس از مرگ پدر ناچار می شود در کارگاه های قالی بافی کار کند و به سبب سوء تغذیه و نبود پزشک حاذق و جهل عام جوانمرگ می شود. این موضوع شوم بر ذهن عطا تأثیر می گذارد تا عمر و زندگی خود را وقف ایجاد دانش و رفع جهل و تداوم جوانمردی کند. اسماعیل در فرهنگ ادیان ابراهیمی مظهری از قربانی شدن نوجوانان است. در نقط دیگر داستان نیز عالم خیال و واقع در هم تنیده می شود.
به نظر می رسد که سرگذشت عطا احمدی فاقد کشمکش های داستانی باشد. چون ایشان بیش از 60 سال است که با کارهای اداری یکنواخت مشغول است یا وقت خود را صرف امور عام المنفعه در کرمان می کند. ظاهراً از این نوع زندگی نمی توان یک رمان مهیج و متکی بر کشمکش ساخت. با این موضوع موافق هستید؟
ج- بله همین طور است! نگارش این رمان، دشوار بود. اجازه بدهید قبل از آن یک مثال بزنم. فیلمسازی مثل مرحوم علی حاتمی شخصیت ها را آن طور که می خواهد به تصویر می کشد و کاری به واقعیت وجودی آن ها ندارد. نمونه اش کمال الملک یا حاجی واشنگتن.
پهلوان عطا برای همه کرمانی ها شخصیتی شناخته شده است. من برای ایجاد کشمکش در داستان موضوع مبهمی را در پرداخت شخصیت یگانه و منحصر به فرد پهلوان عطا مطرح کرده ام. مثلاً وانمود کرده ام که او در سنین نوجوانی شاهد کشته شدن سرگرد سخایی بوده است. با این توضیح که سرگرد سخایی اولین قربانی کودتای 28 مرداد 32 در کل ایران است. بعد از آن بود که کودتاگران اعدام ها، حبس ها، تبعیدهای ملّیون و توده ای ها را در سراسر کشور شروع کردند. در صحنه رمان وانمود شده که عطای نوجوان صحنه تکه پاره شدن مرحوم سخایی را توسط اراذل و اوباش می بیند. ازاذلی که در عوض این خوش خدمتی- قتل سخایی- از رژیم سابق امتیازات فراوان می گیرند و همین موضوع عاملی می شود که عطا همیشه از صاحبان قدرت و یا به تعبیر دکتر شریعتی اربابان زر و زور و تزویر فاصله می گیرد.
رونمایی از کتاب «عطای پهلوان» در نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد. وزیر ارشاد، استاندار و… هم حضور داشتند. اما نه عطای پهلوان در آن حضور داشت و نه نویسنده عطای پهلوان. چرا؟
به چند دلیل. قبل از همه این که خود پهلوان در این مراسم شرکت نداشت و من که فقط وسیله و ابزاری برای بیان خصایص نیک این انسان هستم به طریق اولی ضرورتی نمی دیدم که در مراسم شرکت کنم.
دوم این که در همه جای جهان واقعیت این است که هنرمند مغلوب سیاست است؛ اما در ایران به ویژه در چند سال گذشته مقهور سیاست شده است. برای این جانب که هیچ علاقه ای به سیاست و بازی های پیچیده آن ندارم و تنها و تنها مجذوب فرهنگ و هنر جهانی خودمان چون شاهنامه و خمسه نظامی، هزار و یکشب، آثار خواجو، عطار حافظ سعدی هستم چنین ادراکی دارم که اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران هر دو جناح، هنرمند را موجودی زاید و حاشیه ای و ابزاری است که فقط هنگام رأی گیری و انتخابات به کار می آیند. این نوع نگاه ما را از هفتصد سال پیش هم عقب تر می برد. آن زمانی که سعدی فرمود:«هنرمند قدر بیند در صدر نشیند.» چون نه قدردانی وجود دارد و نه احترامی از جانب دولتمردان و سیاست پیشگان. من شهر خودم[بم] را می گویم. تا جایی که به خاطر دارم چه قبل و چه پس از انقلاب هنرمندان زیادی مانند روح انگیز سامی نژاد، داریوش رفیعی، بسطامی، کورس سرهنگ زاده و همچنین در ترجمه و ریاضیات استاد پرویز شهریاری و… را داشته ایم؛ اما هیچ گاه مسئولان رسمی فرهنگی قدردان هنر آن ها نبودند. اگر زلزله بم اتفاق نمی افتاد و ما ایرج بسطامی را از دست نمی دادیم، همین یک تالار محقر هم به نام ایرج بسطامی نامگذاری نمی شد. من اگر به چیزی مفتخر باشم عکس گرفتن با دولتمردان نیست. بلکه افتخارم این است که در کنار شخصیت محبوب داستانی و انسان یگانه ای چون عطا باشم.
معلوم است که دل پری دارید؟
ببین! در دولت قبل شاهد بی عدالتی های تأسف بار و دردناک بودیم. یک نمونه اش را برایت بگویم. قبل از گرانی ها از طرف مؤسسه ای پر طمطراق که در اساسنامه اش آمده که «ادبیات داستانی ایران را حفظ کند و گسترش دهد» به یک نویسنده متوسط بابت صد صفحه رمان مبلغ بسیار گزاف حق التألیف داده شد. چون که نویسنده اش دوستانی در فلان جناح داشت و در همان حال بسیاری از مراکز دولتی وابسته به ارشاد در سراسر کشور به دلیل کمبود بودجه تعطیل می شد.
آیا عطا احمدی در زمینه ارائه اطلاعات همکاری مورد انتظار شما را داشت؟ چون ایشان شخصیتی عاری از نام خواهی هستند؟
درست است! شخصیت خاص عطا چنان است که اعتقاد دارد هیچ کار قابل توجهی انجام نداده است. می گوید اگر کاری هم انجام داده حقوق بگیر همین مردم است و برای آنها کار کرده است. این فرد سردار بی ادعای سازندگی است. برای نگارش این رمان علاوه بر تحقیقاتی که درباره عطا کرده ام از نوشته های محمد علی فردوسی در نشریه استقامت و صحبت هایی که با برخی شاگردان عطا کردم توانستم مجموعه اطلاعاتی فراهم آورم که در نگارش رمان از آن ها بهره بردم. بگذار این را هم اضافه کنم عطا در عین بی ادعایی به خاطر هوش بالا و سلوک عارفانه اش با هستی به طرز شگفت آوری مانند یک فیلسوف اجتماعی یا عالم علم کلام درک خود از هستی را در نوشته هایی با عنوان «پند پدر» به رشته تحریر درآورده است.
آیا از رمانی که درباره عطا نوشته اید راضی هستید؟
نه راضی نیستم. گر بریزی بحر را در کوزه ای / چند گنجد قسمت یک روزه ای. عطا پهلوانی است که نه تنها جسم را پرورد بلکه جسم خود را در خدمت جوانمردی در آورده است. عطا معلم است نه معلمی که معلمی را شغلی بداند تا حقوقی بگیرد و بازنشسته شود و از مزایای آن بهره مند شود. بلکه او آموزگار نسل های بعد از خود نیز هست. عطا فلسفه می داند اما نه از طریق مطالعه کتاب های فلسفی بلکه این را از طریق سلوک عرفانی و هستی فرا گرفته است. عطا به جوهره آرمانی سیاست پرداخته بی آنکه در گروهی و جناحی قرار بگیرد. او سربلندی و دانش را برای هموطنان خود خواسته و در این جهت کوشیده است. عطا جاودانه است و باعث نیکبختی من است اگر در پرتو آن انسان بزرگ این رمان خوانده شده و بر اشخاصی تأثیر بگذارد. امیدوارم که نمایشنامه نویسان، فیلمسازان و دیگر نویسندگان هم استانی به موضوع عطا احمدی بپردازند.
خود عطا راضی بود؟
شنیده ام که عطا این رمان را دو بار خوانده و با بزرگواری گفته است که علومی درباره من اغراق کرده است. اما واقعیت این است که من درباره ایشان اغراق نکرده ام. شخصیت متواضع عطا این گونه است که هر تعریفی را درباره خود اغراق می داند.
و سخن آخر؟
من معتقدم فرهنگ هزاران ساله میهن بر مهر و دوستی بنا شده و حتی در سخت ترین شرایط همچون حمله مغولان یا اسکندر و یا حمله اعراب و یا تیمور هیچ وقت خاموش نشده است. یک نمونه دوستی و رادمنشی را- که اخیراً در مسابقه استانی در بم برگزار شد- مثال می زنم. یک دختر نوجوان یازده ساله جیرفتی به نام «فاطمه براهام» که برنده بخش کودک و نوجوان بود پشت تریبون رفت و در کمال اعجاب همگان و خود من اعلام داشت که جایزه ام را به علومی تقدیم می کنم. به گمان به خانم براهام نمونه ای از رفتار زن ایرانی در گذر تاریخ است. همان دلیری گردآفرید، شجاعت فرنگیس و بزرگواری جریره (مادر فرود) را دارد.
براهام به خاطر رفتار آموزنده اش از مرز شهر و استان فراتر می رود و همچنان که عطا از حد شهر و استان بالاتر است. جز این که پهلوان عطا در سنین سالخوردگی و براهام در سنین خردسالی است. اما محتوا همان پهلوانی و جوانمردی است.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *