یک تیر هوایی توی دل تاریخ
۱۳ دی ۱۴۰۲، ۲۰:۲۷
«کاش این ماجراها تمام شود و تاریخ دست از جانم بردارد. چرا من هم مثل بقیه نباشم که میگذارند تاریخ جلوی چشمشان هر غلطی که دلش میخواهد بکند؟»
«پدرامالسلطنه و سلفی با قبله عالم» عنوان درشت و جذابی است، که با یک علامت سوال ِبزرگ، کنجکاوی ِمخاطب خود را برمیانگیزد؛ جهانی مبنی بر یک داستان تلفیقی مدرنیتهشده که بستر خیالپردازیهای کودکان و نوجوانان است.
«احمد اکبرپور» همانطور که در کارگاههای نوشتن برای ادبیات کودک بر موضوع فانتزی در ادبیات تاکید دارد، در تازهترین اثر خود نیز این ایده را دستمایه نوشتن و خلق فضا و ماجراهایی عجیب قرار داده است. فضایی که منطق و قوانین خاص خود را دارد که متفاوت با منطق عادی است و روایت آن، قوانین را درهمنمیشکند. صحنهپردازی دقیق داستان در دو مکان واقعی و خیالی که گویا اتفاقات، به جهانِ ظاهراً واقعی رخنه کرده و یا شاید هم کاملاً در دنیایی خیالی رخ داده است و در کنار آن محدودیتهایی که به داستان، اجازه جنگیدن و رویارویی قهرمانان با هم را میدهد. احمد اکبرپور با خلق شخصیتهای متفاوت و استفاده از تکنیکهای پیشبینیناپذیری، جابهجایی و اغراق به هویتیابی تاریخ رفته است و انتهای باز داستان، دست نویسنده را برای خلق ماجرایی جدید باز گذاشته است.
با وجود حضور پررنگ شخصیتهای تاریخی و وقایعی که در منابع مختلف ثبت و سند شده، حضور «پدرام»؛ شخصیت اصلی داستان، روایت را پیشبینیناپذیر کرده است. داستان مواجهه پدرام با تاریخ است. پدرام نوجوان دبیرستانی، که داستان حول افکار و اطلاعات ذهن او میچرخد، علاقه عجیبی به تاریخ دارد و یک تاریخباز است. کتاب روایت طنزآمیزی دارد که خواندنی است و مخاطب همراه با پدرام به دنیای خیال او میرود و به تمام تاریخ سفر میکند.
پدرام تحت نظر روانپزشک است. غوطه خوردن در دنیای تاریخ، او را از زمان حال جدا کرده و مصرف داروهای روانپزشک قرار است او را از توهمات و نقشی که برای خود در داستانها پیدا کرده، دور سازد. او که با مخالفتهای پدر و مادر برای مطالعات تاریخیاش مواجه میشود، برای دسترسی راحتتر، در خانه مادربزرگ و پدربزرگ میماند. «از شش ماه پیش دیگر توی خانه مادربزرگ و پدربزرگ بود. با ببری راحتتر بود و میتوانست هر لحظه او را توی بغل بگیرد. هر کتابی را میتوانست به دلخواه بخواند یا نصفهکاره رها کند.»
داستان با ورود به سالهای سلطنت سلطان صاحبقران و سفر او به شیراز شروع میشود. پدرام به دلیل شباهتش به پسر قبله عالم، که حاصل عشقش با جیران است، به «پدرامالسلطنه» ملقب میشود. اینکه پدرام در آن برهه از تاریخ، دنبال چه چیزی میگردد، شاید همان چیزی است که یک نوجوان با خواندن تاریخ به دنبالش باشد؛ دستی بر تاریخ بردن، حضوری پررنگ در عجیبترین وقایع تاریخی و توجه به جزئیات آن. پدرام میخواهد از گوشههای ناگفته تاریخ بگوید. از جاذبههای نامکشوف حضورش در وقایع تاریخی. پدرام درصدد آن است که حصار لعنتی تاریخ را بشکند، جان امیرکبیر را نجات دهد، ترور میرزا رضای کرمانی را خنثی کند و در هرآنچه که تاریخ کشور را تغییر میدهد،حضور داشته باشد. «عجب فرصت مناسبی است! تاریخ زحمت کشیده و این فرصت گلدرشت را به من داده است.»
داستانها از یازده بخش تشکیل شدند و بخشها، عناوین جذابی دارند. راویِ داستان، سوم شخص است و تصاویر ِداستان، تنها به ابتدای هر بخش محدود شده است. داستان از آنجا شکل میگیرد که چند روزی از «ساغر» خبری نمیشود. ساغر، دختری که پدرام از کودکی با او بزرگ شده، چند روزیست جواب پیامکهای پدرام را نمیدهد. داستان عاشقی پدرام به تاریخ ورود کرده و حال که مِهر ساغر، به دل پدرام افتاده و او نیز به تکتک روایتها از سفر در گذشته کشانده میشود. پدرام گمان میکند ساغر قرار است به جیران قبله عالم تبدیل شود و برای همیشه از دست برود. پدرام از او میخواهد در این سفر تاریخی همراهش باشد. «باید از زمان حال فرار کرد. فرار به سوی پیروزی. فرار به سوی گذشته. نباید بگذاریم تاریخ هر غلطی دلش خواست بکند. اگر همراه من باشی، مسیرهای تاریخ را عوض میکنیم. پیروزی خیال بر شمشیرهای خونین.»
احمد اکبرپور که زاده شیراز است، از نویسندگان پرکار ایرانی است که برای کودکان و نوجوانان مینویسد. کتابهای او تابهحال به زبانهای مختلفی ترجمه شدهاند و تحسین متخصصان حوزه ادبیات کودک را برانگیختهاند. «من نوکر بابا نیستم» و «شب بهخیر فرمانده» از آثار برجسته او به شمار میآید. او با بردن داستان به موقعیت جغرافیایی و حالوهوای شیراز، اطلاعاتی واقعی از شهر، شخصیتها و ادیان پیش از اسلام را چاشنی داستان کرده که برای خواننده بزرگسال هم جذابیت دارد. «با خودش میگوید کاش میرزا رضا به جای کرمان بچه شیراز بود تا راحتتر میتوانستند با هم گپوگفتی داشته باشند. اگر هممحلهای یا فامیل درمیآمدند که کار خیلی راحتتر میشد.»
پدرام در جلد اولِ داستان تلاش دارد، تا از ترور قبله عالم در روز جمعه هفدهم ذیقعده جلوگیری کند، اما بیخبر از آنکه در توهمی از تاریخ است. در جلد دوم این کتاب، پدرام به ارگ کریمخان زند دعوت میشود و در میان یک دوراهی، تصمیم خطرناکی میگیرد. در جلد دوم شخصیتهای دنیای واقعی کماکان همانها هستند، بهعلاوه حضور «خدیجه بانو»، زنی که نامش در تاریخ بازگو نشده است. خدیجه بانو، همسر کریمخان زند و خواهر محمدحسن خان قاجاری است که کریمخان در لشکرکشیاش او را شکست داده بود. او از پدرام میخواهد برای دیده شدن در تاریخ، به خاندان قاجار کمک کند. «چه توی دربار کریمخان انجام وظیفه کنم و چه به دعوت آقامحمدخان قاجار به پایتخت بروم، نمیگذارم ساغر توی پیچوخمهای صفحههای تاریخ گموگور شود. نمیخواهم که فقط اسم من توی تاریخ بماند.»
برچسب ها:
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- روغن صنعتی مایعی جادویی برای افزایش عمر مفید ماشین آلات
- ۱۰ ماده غذایی که به شما در سفر به سوی کاهش وزن کمک میکنند
- چاپ ترافارد؛ هر آنچه که باید درباره این نوع چاپ دستی بدانید
- اقدامات لازم برای اسباب کشی و جابجایی منزل
- بسته بندی مواد پودری با دستگاه ساشه: شغل پردرآمد این روزها
- طبع روغن زیتون در طب سنتی چیست؟ معرفی 4 خواص روغن زیتون
- خرید ساک دستی تبلیغاتی چه مزایایی برای هر برند دارد؟
- تعریف درست هوش مصنوعی (AI) چیست؟
- 10 ایده شغل دوم با سرمایه اولیه کم برای کارمندان
- مقایسه تعرفه پنلهای پیامکی و تبلیغاتی بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید