پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | فهمِ لزوم تغییر در حفاظت محیط زیست

فهمِ لزوم تغییر در حفاظت محیط زیست





فهمِ لزوم تغییر در حفاظت محیط زیست

۲۲ آبان ۱۴۰۲، ۲۲:۰۰

 

فرصت تغییر برای آدم‌ها همیشه فراهم نیست. شاید پیش بیاید، شاید هم در واقعیت هیچ‌گاه مقدور نشود و به‌نظر می‌رسد اینکه هر تغییری تا چه میزان مقدور و شاید مقدر شود بستگی به عوامل بسیاری دارد از جمله اینکه افراد بخواهند و اراده کنند به تغییر یا اصلاً دلیلی محکم برای هرگونه تحولی وجود داشته باشد. برخی اوقات، این اتفاق مقدر می‌شود، به این معنی که گاهی تغییر چیزی نیست که ذاتاً انسان به‌دنبال آن باشد و این محیط پیرامونی است که این حالت را در انسان ترغیب، تحریک یا شاید ایجاد می‌کند. می‌توان گفت هر تغییری در بدو رخ دادن به نوعی پذیرش نیاز دارد. پذیرش چیزی که هستیم و فاصله‌ای که باید طی کنیم تا به‌چیزی تبدیل شویم که باید باشیم. اما بعضاً این پذیرش هم خود با چالش‌هایی همراه است آنجایی که موضوع مقدوربودن به میان می‌آید. 

  

پذیرفتن آن چیزی که می‌خواهیم به آن تبدیل شویم و شاید همین پذیرفتنش پرچالش‌ترین بخش کار باشد. پذیرفتن همهٔ خطاهایی که کردیم و پذیرفتن وضعیتی که برآمده از انتخاب‌های ماست. گزینه‌هایی که چرخ روزگار پیش روی ما گذاشته و ما هیچ نقشی در آنان نداشته‌ایم. مرحلهٔ بعد از پذیرفتن، آغازی است برای شدن، فرآیندی که خواستی ذاتی برای دگرگونی در نهاد آدمی ایجاد می‌کند و جنب‌وجوشی که برای طی این مسیر تمامی ذهن و جسم ما را فرا می‌گیرد. البته اینکه این تمایل و انگیزهٔ ما برای این تحولات چقدر زیاد باشد هم در نوع و هم در شدت جنب‌وجوش تأثیر دارد. از همهٔ اینها که بگذریم، بعد از پذیرفتن، چیزی که مسیر تغییر را تعیین می‌کند، خلاقیت ادامه است. بارش افکاری که اگر درست تعیین شوند، همچون موتور محرکه عمل می‌کند و در صورتی‌که این خلاقیت، از رنگ‌وبوی خوبی برخوردار نباشد، انگیزه‌ای برای فرد ایجاد نمی‌کند که حتی در وضعیت تمایل به تغییر هم بماند، چه برسد به ادامه تا حصول نتیجه.

تصور می‌شود برخلاف نظر بسیاری از متفکرین که تغییر را امری تدریجی بیان می‌کنند، این پدیده امری یک‌باره است و دقیقاً زمانی رخ می‌دهد که حس نیاز به آن به‌قدر کافی در فرد قوت می‌گیرد که این ارادهٔ واقعی، تمامی عوامل مانع تغییر در حال و آینده را در همان بدو ایجاد، خنثی می‌کند. این ماجرا یک روی دیگر نیز دارد و آن فهم لزوم تغییر است. 

 

فهمی که فرد را به سطحی از معرفت دربارهٔ شرایط کنونی می‌رساند که لزوم دگرگونی را امری آنی، ضروری، مهم و دارای اولویت بر سایر امور می‌داند. تجربیات گذشته این مورد را بسیار دشوارتر از مراحل پیاده‌سازی تغییر بیان می‌کنند. شاید کسانی که این مهم را ایجاد و راهبری می‌کنند به این مطلب اذعان داشته باشند که قانع‌سازی نیازمندان به تغییر بسیار سخت‌تر از تغییر آنان است. این جمله ما را یاد مفهوم سخنان آن رهبر ضد نژادپرستی می‌اندازد که معتقد بود بیشتر انرژی در زمان حذف قانون برده‌داری زمانی مصرف می‌شد که به بردگان فهمانده شود که برده‌داری باید حذف شود و آنان خود نیز باید در این مسیر همراهی کنند.

 

فهم تغییر اما یک مسئلهٔ فردی به‌نظر نمی‌رسد. جمله اخیر بدان معناست که معمولاً یک فرد به‌ندرت به لزوم تغییر پی می‌برد و سایر افراد پیرامونی نقشی بسیار زیاد در فهم تغییر در فرد ایفا می‌کنند. در این میان اما اطرافیان می‌توانند همین نقش را در راستای ممانعت از تغییر ایجاد کنند. امری که در فرآیندهای تربیتی نقشی فزاینده در کنترل افراد ایجاد می‌کنند. 

طبق آنچه بیان شد، محیط زیست نیز دچار همین فقدان فهم است. فقدان فهمی که اولویت‌های زندگی فعلی را بر هزینه‌های گزاف آتی ولی آنی برجسته می‌کند. هزینه‌هایی که بسیار واقعی‌تر از لذت زندگی حال و زیست فعلی افراد است ولی سطح ملموس‌بودن آن چندان برای افراد مشخص نیست. شاید بتوان چنین مشکلی را تا حدی به‌میزان منفعت‌طلبی افراد در یک جامعهٔ درگیر آسیب مرتبط دانست ولی نگاهی عمیق‌تر، نقش جنبه‌های تاریکتری همچون سوءاستفاده، ریاکاری سازمان‌یافته، نظام سرمایه‌داری سیری ناپذیر و همچنین مصرف‌گرایی غیرمولد با هدف تخریب عمدی زیستبوم را نیز محتمل می‌داند.

  

راه‌حل هم تا حدودی دور از ذهن نیست و آن فهم لزوم تغییر در شئون مختلف فکری جامعه است. چیزی که پیشتر به‌عنوان زیربنای تغییر از آن نامبرده شد. ابعاد مختلف عدم توجه به گسترش چنین فهمی، جنبه‌های بسیار ناخوشایندی از دنیای آتی ایرانیان را به تصویر می‌کشد. جنبه‌هایی که چنان تلخ و خالی از مهربانی است که در آن انسان‌ها، منابع را تا حد ممکن مصرف می‌کنند و تقابلی ناصحیح در دسترسی به منابع ایجاد می‌شود. چنین تقابلی، تهدیدی بنیادین است که محیط اجتماعی، بسترهای توسعه و زیست‌پذیری انسان‌ها را با چالشی جدی روبه‌رو می‌کند و باید منتظر بود که در چنین ساختاری پیش از آنکه جامعه با آسیب‌های ناشی از کمبود منابع مواجه شود، با آسیب‌های جدی ناشی از تخریب اجتماعی و تقابل در دسترسی، دست و پنجه نرم کند و این پدیده چنان نظم اجتماعی بشر در اقلیم ایران را دچار تلاطم کند که هیچ اصلاحی نتواند در میان‌مدت هزینه‌های گزاف فقدان این فهم تغییر را جبران کند.

از طرفی دیگر، در صورتی‌که جامعه همین امروز به فهم تغییر نائل آید، گمان آن می‌رود که به‌دلیل آسیب‌های گذشته به منابع و سرمایه‌های انسانی و اجتماعی به‌خصوص در حوزهٔ محیط زیست و توسعه پایدار از جمله مهاجرت، مصرف بیش از حد منابع و همچنین فرسودگی، خلاقیت لازم برای جبران منابع ازدست‌رفته در دسترس نیست. خلاقیتی که می‌تواند مسیر تغییر را به‌نحوی راهبری کند که قطار توسعه در ریل مناسب قرار گیرد.

  

با نگاه به آنچه که بیان شد، ناگفته پیداست که باور به لزوم ایجاد چنین فهمی، چه در بین دولتمردان و متولیان امر و چه افراد جامعه، نیاز به پذیرفتن کاهلی‌ها، نااهلی‌ها و کم‌کاری‌های بسیاری در حوزهٔ محیط زیست دارد و ضرورت و اولویت‌هایی را در توجه به محیط زیست واجب می‌کند که تاکنون مغفول مانده است. در اینجا و در شرایط فعلی، پذیرفتن منِ محیط زیستی از سوی افراد جامعه و اولویت قرار دادن محیط زیست به مفاهیم دیگری از جمله توسعهٔ اقتصادی از سوی تصمیم‌گیران کلان، مفهوم پیدا می‌کند. دقیقاً در همین نقطه است که عبور از اقتصاد خطی و پذیرفتن نوآوری‌های اقتصادی و فراهم کردن شرایط توسعهٔ اقتصادی خلاق می‌تواند برای محیط زیست و به تعبیری زیست افراد نیز پیام‌آور روزهای روشنی باشد. بی‌شک در چنین ساختار و چهارچوبی، قانع‌سازی رهبران اقتصادی شاید برای پذیرفتن اولویت محیط زیست بر توسعهٔ اقتصادی امری سخت ولی ممکن به نظر رسد. شاید زمان آن باشد که رهبران اقتصادی جامعه، لزوم تغییر نگرش را امری دارای اولویت بداننند و از دریچهٔ جدیدی به توسعهٔ اقتصادی نگاه کنند.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *