پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | باستان‌شناسِ حکیم

تأملی بر اندیشه‌های «حکمت‌الله ملاصالحی»

باستان‌شناسِ حکیم





باستان‌شناسِ حکیم

۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ۲۳:۲۶

مجد و بزرگی ایران کعبۀ آمال حکمت‌الله ملاصالحی است و او همواره سعی می‌کند اندیشۀ عمیق فرهنگ ایران را در آثارش بیاورد./ ژاله آموزگار

باستان‌شناس است اما نه از آن دست کهن‌پژ‌وهانی که یکسره زمین را می‌کاوند و در پی آواربرداری از لایه‌های تاریک تاریخ هستند، که البته این همه هست اما صرفاً همۀ این‌ها نیست زیرا او تاریخ باستان را در زوایا و خفایای فکر و اندیشه می‌پوید و می‌جوید و به همین سبب نیز هست که او را از بانیان دانش نوین «فلسفۀ باستان‌شناسی» در ایران دانسته‌اند. او که در تمام سال‌های تدریس و تحقیقش، باستان‌شناسی را از دانشی محض فراتر دید و آن را بینارشته‌ای مطمح نظر قرار داد.

 

«حکمت‌الله ملاصالحی» اهل طالقان است و زادۀ روستای گوران و سوم مهر امسال، ۷۴ساله می‌شود. در تهران به مدرسه رفت و دیپلم گرفت تا آنکه راهی دانشگاه تهران شد و در رشتۀ باستان‌شناسی درس خواند و درست نیم‌قرن پیش، از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. یک‌سال بعد، مهرداد بهار، سیمین دانشور و یوسف مجیدزاده مشوقش شدند تا برای تحصیلات عالی به یونان برود که در باستان‌شناسی از سرآمدان بود و سرانجام در سال ۱۳۶۴ موفق به دریافت دکترای باستان‌شناسی و تاریخ با درجۀ عالی از دانشکدۀ فلسفۀ دانشگاه آتن شد و از رسالۀ خود با عنوان «تحلیلی بر مرگ در تمدن مینوسی-مسینی بر مبنای شواهد باستان شناختی» دفاع کرد.

 

از آن پس، دو سالی در یونان ماند و تدریس کرد و حتی یک سال هم به لندن رفت تا پسادکترای خود را در همین رشته بگذراند، اما به‌دنبال دعوت دانشگاه تهران برای معلمی در گروه باستان‌شناسی، در ۱۳۶۷ به وطن بازگشت و در همان بدو ورود، ریاست مؤسسۀ باستان‌شناسی این دانشگاه را عهده‌دار شد.

 

او از جمله در نظریات خود ناظر به فلسفۀ باستان‌شناسی معتقد است: «سه نحوۀ نگاه و فهم ما از باستان‌شناسی چه به‌مثابۀ یک رشته و دانش پذیرفته‌شدۀ جهانی و دانشگاهی و چه پیکره و پیچ‌لاخی از «علوم باستان‌شناختی» در یک مقوله‌بندی کلی و نظری می‌تواند مطرح و از هم تفکیک و متمایز شود که یکی عمیقاً و اصالتاً ماهیتی درون‌دانشی و درون‌باستان‌شناختی و اولیه دارد و منبعث از فعالیت‌های عملی و میدانی و نظری و نتایج مشاهدات مطالعات باستان‌شناسان و همکاران میان‌رشته‌ای آنهاست و دودیگر سرشتی بینارشته‌ای و تاریخی داشته و سعی می‌ورزد از منظر و معرفت تاریخی یا به‌لحاظ اجتماعی و انسانی و قس‌على‌هذا رخدادهای درون و بیرون باستان‌شناسی را به‌طور اخص و دیگر رشته‌ها و دانش‌ها و سپهرهای معرفتی را به طریق اولی ردگیری و رصد کند و بشناسد و بفهمد؛ و سه‌دیگر آنکه منظر و معرفت و فکر و فهم فلسفی و نظری فلسفۀ علم است از باستان‌شناسی یا هر دانش و معرفت و رشتۀ علمی دیگر که سرشتی برون‌دانشی و ثانوی و نظری داشته و از بیرون با ابزارهای تفکر و تعقل و غربال‌های نقد فلسفی که در اختیار دارد، سعی می‌ورزد هستی و چیستی باستان‌شناسی یا اصولاً هر رشتۀ علمی و سپهر معرفتی را محک بزند و بسنجد و بفهمد و طومار فکر و فهم یا منظر و معرفت فلسفی خود را به روی ما بگشاید. 

 

به سخن دیگر هستی و چیستی رشته یا علوم باستان‌شناختی از حجم سنگین سلسله‌ای مسئله‌های ریز و درشت و مباحث سنگین و مناقشه‌خیز نظری و انتقادی و تحلیلی و تفسیری که دربارۀ سنخیت و جنسیت منابع و مواد و مصالح موضوعی باستان‌شناسی گرفته تا نوعیت روش‌شناسی و روش‌ها و راهکارها و ابزارها و مدل‌ها و نظریه‌های پژوهشی به‌خدمت‌فراخوانده و به‌کارگرفته‌شده در آن و سرشت مسئله‌ها و معماهای مباحثی را که باستان‌شناسان بر دامن موضوعات مورد مطالعۀ خود درانداخته‌اند و ماهیت اهداف و غایاتی را که دنبال کرده‌اند، همه زیر چتر نوعی از فلسفه و تفکر و تعقل و منظر و معرفت و فهم فلسفی و فلسفه‌ای قرار می‌گیرند که اصطلاحاً به فلسفۀ علم یا فلسفۀ علوم شهره‌اند و اطلاق شده‌اند.»

 

و همچنین دربارۀ پیوند تاریخ و باستان‌شناسی اعتقاد دارد: «پیوندهای روش‌شناختی میان دانش باستان‌شناسی و تاریخ گستره و کثیرالوجوه است. هر دو رشته به لحاظ روش‌شناختی نوعی نظام روش‌شناختی ارجاعی‌اند. هر دو رشته از نردبان تفسیر بر می‌شوند. از این منظر هر دو رشته به‌لحاظ روش‌شناختی، تفسیری و معناکاو و معنایاب هستند هر دو رشته به تأویل نظر دارند و به‌لحاظ روش‌شناختی بر تأویل آثار به مؤثر می‌نگرند و می‌اندیشند. البته وقتی از ارجاع و تأویل در تاریخ و باستان‌شناسی سخن می‌گوییم به این معنا نیست که مورخان و باستان‌شناسان در تلاش‌های ارجاعی و تأویلی خود همیشه توفیق داشته‌اند. هر دو رشته با معضلات متعدد و مغاک‌های عبورناپذیر و حفره‌های پرناشدنی و گیج‌کننده در مقام ارجاع و تأویل مواجه بوده و دست و پنجه فشرده‌اند.

 

گام‌نهادن در ظلمات گذشته به‌ویژه با کلنگ باستان‌شناسی هم فانوس نظر و هم عصای عمل می طلبد هم مهارت و تجربت جراحی و گردآوری در میدان عمل و هم قوت فکر داوری در مقام نظر را لازم دارد. اهداف کلان هر دو رشته نیز تقدیر آن‌ها را سخت و استوار به هم پیوند زده است. تاریخ در بیدار و هشیار و حساس نگاه داشتن مشعل خاطره و حافظۀ تاریخی بشری ما نقش تعیین‌کننده داشته است. دانش باستان‌شناسی نیز به موازات شناخت گذشته انگیزه و اشتیاق نجات‌بخشی و صیانت از مواریث فرهنگی و فرهنگ‌های داشته مادی گذشته را نیز در سر و در ما تقویت کرده است. هدف و غایت هر دو رشته از شناخت گذشته دست‌یابی به معرف و منظری شفاف تر و فهم موثق و معتمدتر از شرایط و موقعیت اکنون جامعه و جهان بشری ما است و پیشگیری از حوادث ناگوار و مخاطراتی که پیش روست و جامعه و جهان بشری و سیارۀ ما را تهدید می‌کند مورخ و باستان‌شناس با مسئلۀدفهم یا ایضاح و به‌فهم‌در‌آوردن یا فهم‌پذیرکردن چیز یا آن چیزهایی که مفقود شده و زوال یافته‌اند و غایب هستند درگیر می‌شوند و تفهم بدون فرض معنایی پیشاپیش مغالطه‌ای بیش نیست. فهم آن جاست که معنایی برای تفهم مفروض است.

 

باستان‌شناسان به ما آموخته‌اند که خصیصۀ انسان در فرهنگی‌بودن اوست و مورخان نیز به ما آموخته‌اند نه تاریخ را بدون سرشت فرهنگی انسان می‌توان فهمید و نه فرهنگ را بدون تاریخی که بر آن در فرایند یک زمان طولانی گذشته و روندها و رویدادها و تحولاتی که از سر گذرانده می‌توان درک کرد. باستان‌شناسی به مفهوم واقعی و درست و تحریف‌ناشدۀ آن به ما آموخته است که ساختار وجودی بشری ما مشترک است تاریخ بشر از وحدت ارگانیک و پیکروار برخوردار بوده و تاریخ موران و زنبوران و حیات وحش نیست و تاریخ آدمی تاریخ فرهنگها۵ و جوامع است. تاریخ یک فرهنگ و یک جامعه نیست. هر جامعه و فرهنگ و گروه اجتماعی سهم و مشارکت خود را فراهم‌آوردن و درنهادن مواد و مصالح و پی‌افکندن و بنیاد‌نهادن و ساختن و مهندسی و معماری دیدالی آن داشته است.»

 

او اما در همۀ این سال‌ها تنها در دانشگاه باقی نمانده و در عرصۀ فرهنگ و به‌ویژه باستان‌شناسی و مسائل دانشگاه، با آن‌که در نیمۀ بهمن ۱۳۹۹ بازنشسته شد، کنش‌گری فعال بوده است. چنان‌که وقتی در اواخر سال گذشته خبر رسید که اسباب و وسایل آزمایشگاه مؤسسۀ باستان‌شناسی دانشگاه تهران را تخلیه کرده‌اند، صدایش درآمد و واکنش محکمی نشان داد. زیرا در تمام این سال‌های عمر او تنها از ایران گفته و نوشته است و فقط به میهن اندیشیده است. چنان‌که در جایی گفته است: «ایران یک نام نیست. ملت ایران هویت و ملیت ایرانی و میهن‌دوستی ایرانیان نیز مفاهیم انتزاعی برساخته‌های مفهومی ذهن و فکر و عقل و فهم و وهم این یا آن سردار نظامی و مرد سیاسی یا اندیشمند و دانشمند و مورخ و ایران‌شناس و باستان‌شناس نیستند. شناخت ایران یک ضرورت است و مسئولیتی به غایت سنگین و خطر نهاده بر شانه همه ما. تاریخ را ملت‌های پیروز می‌نویسند. ملت‌های شکست‌خورده قادر به نوشتن تاریخ خود نیستند. قوم‌گرایان و ناسیونالیست‌های افراطی اغلب شناخت عمیق و فهم درستی از واقعیت‌ها، رویدادها و تحولات تاریخی که در درون و بیرون‌های کشور و میهن‌شان اتفاق می‌افتد، ندارند. هر دو در طریق تفرقه و تحریف واقعیت‌ها و انزوای فکری و تعصب مشابهت‌های بسیار با هم دارند. تاریخ را مدام می‌باید بازخوانی و بازآفرینی کرد. در آوردگاه می‌باید برای همیشه ماند.»

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *