گفتوگو با رئیس هیئتمدیرهٔ انجمن علمی باستانشناسی ایران
ایست قلبی کاوشهای باستانشناسی
«محمداسماعیل اسمعیلی جلودار» از عقبماندگی کاوشهای باستانشناسی بهویژه در حوزهٔ خلیج فارس سخن گفت
۱۹ فروردین ۱۴۰۳، ۲۲:۳۴
نبض کاوشهای باستانشناسی در ایران کند نمیزند، بلکه تقریباً ایستاده؛ سالهاست هیچ برنامهٔ منظم و منسجمی برای انجام این فعالیتهای فرهنگی در کشور وجود ندارد و معدود کارهای انجامشده هم در ابعاد بسیار کوچک یا برای مقاطع زمانی کوتاهمدت صورت میگیرد. همانها هم با وجود تأثیر قابلتوجه در جهان باستانشناسی اما در ایران یا کوچک دیده میشوند یا اصلاً دیده نمیشوند. همزمان با این عقبماندگیها که حالا به تأکید برخی کارشناسان به ۵۰ سال هم رسیده، کشورهای همسایه ایران از شمال تا جنوب بهدنبال تحریف واژهها و ثبت فرهنگ بهنام خود هستند. از سوی دیگر آمار حفاریهای غیرمجاز هم ایران را جزو کشورهای در وضعیت قرمز قرار داده است و سودجویان بیشترین آسیبها را به لایههای فرهنگی کشور وارد میکنند.
آمارهای رسمی نشان میدهد طی سالهای ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۹ سرقت، تجارت اشیای تاریخی و استفاده از فلزیاب رشد ۷۹ درصدی و حفاری غیرمجاز هم بیشترین عناوین مجرمانه در حوزهٔ میراث فرهنگی را داشته است. «محمداسماعیل اسمعیلی جلودار»، رئیس هیئتمدیرهٔ انجمن علمی باستانشناسی ایران و عضو هیئتعلمی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران در گفتوگو با «پیام ما» دربارهٔ چرایی این عقبماندگی و آسیبهایی که این عقبماندگی در حوزهٔ میراث برجا گذاشته به نکات مهمی اشاره میکند.
کاوشهای باستانشناسی در ایران در چه وضعیتی قرار دارد؟
همهٔ ما میدانیم کاوش با اهداف مختلفی انجام میشود که در یک نگاه کلی به کاوش علمی پرسشمحور، کاوش استعلامی و کاوش نجاتبخشی قابلتقسیم است. هر کشور مطابق با نیازها و شرایط خاص خود به کاوش توجه میکند. با توجه به وضعیت ایران که درحالتوسعه است و پروژههای عمرانی مختلفی را در حال اجرا دارد، مطالعات باستانشناسی نجات الزامی است و فقط مشمول کاوش نمیشود، بلکه حجم عظیم آثار در معرض خطر آن و اهمیت کاوش در پاسخ به پرسشهای علمی دربارهٔ جوامع انسانی از گذشتههای دور (پارینهسنگی) تا به امروز هم مطرح است. از سوی دیگر نقش باستانشناسی در دیپلماسی فرهنگی و هویت فرهنگی جوامع در مقابله با تهاجم فرهنگی و اتحاد ملی ایجاب میکند تا در مناطق مرزی کشور شاهد انجام کاوشهای منظم باشیم که بهعنوان نمونهٔ پهنهٔ خلیج فارس یا مرزهای شرق و شمالشرق و نیز شمالغرب و غرب را میتوان مثال زد. با این ضرورتها وقتی به وضعیت کاوش باستانشناسی در ایران نگاه میکنیم، بدون تردید با این مسئله مواجه میشویم که در این حوزه بهشدت عقب هستیم و این عقبماندگی بهویژه در حوزهٔ باستانشناسی خلیج فارس مشهود است.
پیشیگرفتن کشورهای همسایهٔ ایران در این حوزه چه آسیبهایی برای حوزهٔ فرهنگی ایران دارد؟
یکی از مهمترین آسیبها دربارهٔ این عقبماندگی، این است که دولتهای عربی با صرف بودجههای هنگفت و با دعوت از باستانشناسان غیربومی بهویژه غربیها اقدام به انجام کاوشهای باستانشناسی گسترده میکنند و شرط خود را برای این پشتیبانی، قرار دادن نقشه، نام و عنوان جعلی خلیج فارس در نشر گزارشها تعیین کردهاند. آنها سرمایهگذاریهای هنگفتی در مطالعات باستانشناسی کردهاند و در پروژههایشان، از باستانشناسان بینالمللی هم دعوت میکنند. با کمی بررسی متوجه میشویم نسل اول این باستانشناسان، همان کارشناسانی هستند که پیش از انقلاب در کاوشهای باستانشناسی کشور ما حضور پررنگ داشتند و پس از انقلاب با توجه به شرایط بهوجودآمده، قطع همکاری ایران با آنها و جنگ، برای ادامهٔ مطالعات خود به کشورهای همجوار ایران کوچ کردند.
انجام نشدن کاوش باستانشناسی در سیراف این اجازه را به مسئولان شهری و نهادهای مرتبط داد تا در یک ترفند عجیب، ساختمانسازی در عرصهٔ آن را با دور زدن قانون انجام دهند و امروز آن را تبدیل به یک بحران فرهنگی کنند. این موضوع بهگونهای است که حتی بیم آن میرود بهزودی این چالش بهعنوان یک تجربهٔ جهانی تلخ در تخریب آثار فرهنگی زبانزد خاص و عام در دنیا بشود
در این زمینه کشورهای حوزهٔ خلیج فارس بیشترین بهره را بردند. برخلاف کشورهای عربی، برنامههای بلندمدت باستانشناسی در ایران بسیار محدود است و کاوشها بهشکل هیجانی و مقطعی آن هم بیشتر بر اثر یک اتفاق انجام میشود. هرچند با شروع هر دولتی شاهد برنامههای جدید کاوش هستیم، اما درنهایت چیزی جز چالش بودجه، ترمز فعالیت و توقف اجرای برنامهها اتفاق نیفتاده است. بهنظر من وضعیت بسیار بدی بر کاوش باستانشناسی کشور حاکم است و نبود ضوابط مشخص در تعیین بودجهٔ کاوش و در اختیار قرار دادن این بودجه به سازمانهای غیرتخصصی همگی این افول را شدت داده است.
آسیب نبود انسجام در اجرای این برنامهها چیست؟
نبود انسجام در کاوشها باعث خسرانهای بزرگ فرهنگی به دولت و مردم شده است و حتی اتحاد ملی را هدف قرار میدهد. نمونهٔ اصلی این وضعیت در تپهٔ قیطریه یا کاوش مولوی در تهران است. با وجود ارزش تاریخی این دو منطقه که یکی استقرار در تهران را هزار و ۲۰۰ساله و دیگری بیش از هفت هزار سال کرد، با نداشتن برنامهٔ منظم از سوی متولیان و متوقف ماندن کاوشها در آنها و نیز نداشتن برنامهریزی در تبدیل این مکانهای باستانی به مکانهای گردشگری و فرهنگی شهر، صدمات جبرانناپذیری به میراث شهر تهران وارد شده است. حالا این موضوع به چالشی بزرگ بین مدیران شهری و شهروندان تبدیل شده که نتیجهٔ آن جز انشقاق، تفرقه و دودستگی نیست.
درواقع، نبود برنامهٔ منظم برای کاوشهای باستانشناسی ضربههای بسیار زیادی به محوطههای تاریخی میزند که زخم یکی از آنها در تهران سر باز کرده است. رهاشدگی محوطهٔ قیطریه و مولوی تهران پس از کاوش باعث شد تا کمکم مسئولان و مردم، آن منطقه را فراموش کنند و نتیجهٔ آن معضلی است که امروز با آن مواجهیم. مصداق بعدی سیراف است. انجام نشدن کاوش باستانشناسی در سیراف این اجازه را به مسئولان شهری و نهادهای مرتبط داد تا در یک ترفند عجیب، ساختمانسازی در عرصهٔ آن را با دور زدن قانون انجام دهند و امروز آن را تبدیل به یک بحران فرهنگی کنند. این موضوع به گونهای است که حتی بیم آن میرود بهزودی این چالش بهعنوان یک تجربهٔ جهانی تلخ در تخریب آثار فرهنگی زبانزد خاص و عام در دنیا بشود.
پس بهنوعی قادر به جبران این عقبماندگی نیستیم؟
در وضعیت فعلی ما از نظر باستانشناسی به هیچ عنوان نمیتوانیم خودمان را با کشورهای جنوب خلیج فارس مقایسه کنیم. همین حالا گروههای بزرگی بومی یا تیمهایی از کشورهای چین، انگلستان، فرانسه و… بهصورت مشترک در آن مناطق در حال کاوش و آموزش به دانشجویان و کارشناسان خود هستند. فرهنگسازی با ابزار باستانشناسی در این کشورها بهصورت مداوم و گسترده درحال انجام است و بهطور متناوب در حال ایجاد سایتها موزهها و مراکز فرهنگی خود هستند، اما این موضوع در ایران بسیار سادهانگارانه انجام میشود. بهعنوان نمونه ما در سال ۱۳۸۶ بعد از چند دهه کاوش باستانشناسی در سیراف را آغاز کردیم. ابعاد کاوش لایهنگاری ما بسیار محدود و پنج در پنج متر بود، اما همان زمان در امارات فقط ابعاد یک ترانشهٔ لایهنگاری توسط تیم انگلیسی، ۲۰ در ۲۰ متر بود، با تعداد بالای نیروهای انسانی. بهدلیل نداشتن بودجه یا هر مشکل دیگری، نتوانستیم اهمیت محوطههای باستانی، باستانشناسی و کاوشها را برای جامعه تبیین کنیم. همچنین بهدلیل نداشتن دقت در اجرای پیوست فرهنگی در پروژههای عمرانی کشور دچار خسران شدیم؛ چون اساساً پیوستهای میراث فرهنگی بهدرستی اجرا نشده و دستگاههای دیگر مسئولیت خود را بهدرستی انجام ندادهاند. بهاصطلاح باید بگویم که در باستانشناسی اگر نسبت سطح، تعداد و ابعاد و اهمیت میراث فرهنگی کشور را در نظر بگیریم، اکنون ما در ایست قلبی کامل هستیم.
بهجز ظرفیتهای باستانشناسی در جنوب، آیا در سایر نقاط کشور هم این توقف آسیبزا وجود دارد؟
در شمالشرق کشور هم محوطههای همنام وجود دارد که کشورهای دیگر تلاش میکنند با نامهای موردتأیید خودشان آنها را معرفی و بومیسازی کنند. بهطورکلی در تمامی محوطههای باستانی کشور، نقاطی از جمله بازههور، شوش، جندیشاپور یا فیروزآباد را در نظر بگیرید یا در همین تهران چال ترخان، تپهٔ میل، قیطریه و حتی در شمالغرب و غرب کشور و صدها مثال دیگر، وضعیت چگونه است و برنامهٔ ما چیست؟ آیا اینها قابلیت درآمدزایی و اشتغالزایی را ندارند؟ مگر تختجمشید، چغازنبیل، مقبرهٔ کوروش، پاسارگاد و اماکن تاریخی دیگر درآمدزایی کمی برای کشورمان دارند، آن هم درحالیکه سطح پژوهش در این مناطق در پایینترین سطح ممکن قرار دارد. چطور میشود کشوری مثل ایتالیا که همعرض ما در بحث بناهای یادمانی و تمدنی است، بیش از درآمدهای نفتی ما کسب درآمد کند، اما ما نتوانیم؟
رابطهٔ صنعت و میراث فرهنگی را چگونه میتوان برقرار کرد؟
در تمام دنیا اقدامات عمرانی هیچ زمانی متوقف نشده است. بهعنوان مثال زمانی که مصریها تصمیم گرفتند سد اسوان را احداث کنند، یک معبد تاریخی در محدودهٔ آن قرار داشت. آیا آن را نابود کردند یا با جابهجا کردن، آن را حفظ کردند؟ گزارشهایی که از آن زمان در دست است، نشان میدهد متخصصان عملیات انتقال این بنا به خارج از محدودهٔ پروژه را انجام دادند و درنتیجه اقدام حفاظتی صورتگرفته از نظر فرهنگی و فنی شگفتانگیزتر از عملیات ساخت آن معرفی شد و آن را یک اتفاق بزرگ در حفاظت از میراث بشری قلمداد کردند و در این زمینه شهرهٔ عالم شدند.
بهدلیل نداشتن دقت در اجرای پیوست فرهنگی در پروژههای عمرانی کشور دچار خسران شدیم؛ چون اساساً پیوستهای میراث فرهنگی بهدرستی اجرا نشده و دستگاههای دیگر مسئولیت خود را بهدرستی انجام ندادهاند. بهاصطلاح باید بگویم که در باستانشناسی اگر نسبت سطح، تعداد و ابعاد و اهمیت میراث فرهنگی کشور را در نظر بگیریم، اکنون ما در ایست قلبی کامل هستیم
در ایران هم یک تجربهٔ مشابه داشتیم که برای ساخت سد مخزنی در منطقهٔ ماکو کلیسای زور زور را جابهجا کردند. پس میتوان با برنامهٔ زمانی مناسب باستانشناسی هر دو برنامه را پیش برد. وظیفهٔ متولیان برنامهریزی درست پیش از یک عملیات عمرانی است، یعنی باید ابتدا پروژه از نظر مطالعات میراث فرهنگی مطالعه شود و بعد برای اجرای آن برنامهریزی کرد. اکنون بعد از سالها که من پیگیر بودم، این موضوع در حال به ثمر نشستن است و امید است قوانین آن هرچه سریعتر تصویب شود.
البته تخریب آثار باستانی فقط محدود به نبود برنامه یا تصرف از سوی نهادهای مختلف نیست. یک آسیب جدی دیگر هم وجود دارد؛ حفاریهای غیرمجاز. آسیب این اقدام را چطور ارزیابی میکند؟
بله و آمار آنها هم بسیار وحشتناک است. فشار اقتصادی، اطلاعات نادرست، اسناد دروغ و حتی مافیای این حوزه به سرعت گرفتن کاوش غیرمجاز در محوطههای تاریخی از سوی حفاران غیرمجاز دامن میزند. بهنظرم ایران در حوزهٔ حفاریهای غیرمجاز جزو کشورهای در وضعیت خطرناک قرار دارد و عاملیت اصلی آن نبود مشارکت از سوی نهادهای متولی در اطلاعرسانی و آموزش در این حوزه بهجز وزارت میراث است. زمانی که حوزهٔ مدیریتی هیچ برنامهای برای اطلاعرسانی و آگاهسازی باستانشناسی جامعه ندارد، این افراد در جستوجوی آثار باستانی به هیچ محوطهای رحم نمیکنند، مثل جستوجوی طلا در غارهای دوران پارینهسنگی که یافتن طلا در آنها ممکن نیست، مثل کهنترین غار ایران یعنی قلعه کرد با قدمت ۴۷۵ هزار سال.
اگر برنامهریزی مشخصی برای کاوشهای منسجم باستانشناسی و تکمیل این پروژهها در نظر گرفته شود، آیا میتوان به کاهش این حفاریهای غیرمجاز امیدوار بود؟
اگر برای کاوشهای باستانشناسی بخشی بهنام ارتباط با مردم محلی در نظر گرفته شود همان جوامع بومی حافظان محوطهها خواهند شد. تجربهٔ زیستی من از این مسئله، مقاومتهای ابتدایی مردم محلی در کاوش باستانشناسی، با هدف جلوگیری از گنجیابی است، اما در ادامه و با حضور جوامع محلی در کاوش، همراه شدن آنها را شاهد بودیم؛ حتی افرادی از آنها با تیمهای ما مشغول به کار و متوجه سختی کار و هدف فرهنگی آن شدند. افزایش آگاهی آنها از این حوزه باعث میشود که همین جوامع بومی نسبت به ارزشمند بودن تاریخی محل زندگیشان حساس شوند؛ اینکه در محل زندگیشان سکونت چندهزارساله وجود دارد و این مسئله حس تعلق و هویت در آنها را چندبرابر میکند. زمانی که کاوش مولوی تهران انجام شد، یکی از مسائلی که ما متوجه شدیم، ایجاد حس هویت فرهنگی مستقل در مردمان شهر تهران بود. در فضای مجازی و حتی مدارس ما این مسئله را رصد کردیم و بیشترین بازخورد را داشتیم. مردم خودجوش و بهشکلهای مختلف برای بازدید میآمدند، اما از همان زمان تمام تلاشها متمرکز بر مدفون و پنهان کردن آن محوطهٔ تاریخی بهجای ایجاد یک سایت موزه بود و درنهایت با کمک موزهٔ ملی ایران بانوی هفتهزارساله در موزه آرام گرفت. اگر کاوش باستانشناسی انجام شود، چه از لحاظ دینی و مذهبی و چه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یک رشد متعادل در جامعه به وقوع میپیوندد. همین حالا در فضای مجازی برای پوشاک از برخی برندهای باستانی ایران استفاده میکنند و درآمدزایی خوبی شکل گرفته است. اگر آن را به همهٔ محصولات تعمیم دهیم، آیا نمیتوان رونق و توسعهٔ اقتصادی را انتظار داشت؟ این بدون در نظر داشتن قدرت پاک صنعت توریسم فرهنگی از جنبهٔ اقتصادی و فرهنگی آن است.
اما با وجود تمام چالشهای مطرحشده، در ایران ما با مسئلهٔ تحریم و مشکلات اقتصادی مواجه هستیم. چه باید کرد که حوزهٔ باستانشناسی این عقبماندگی را با وجود چنین معضلاتی جبران کند؟
بهنظرم اینها مشکل اصلی نیستند و درحقیقت ما اولویت را فراموش کردهایم. مدیرانی که در این زمینه تصمیمگیر و تصمیمساز هستند، باید آموزشهای لازم را ببینند. ما یک دورهٔ آموزشی را برای ناخداهای وزارت نفت برگزار و اهمیت دریانوردی را برای آنها که با کشتی تا چین و شرق آفریقا سفر میکردند، بازگو کردیم. در انتهای کار تمامی این افراد نسبت به آگاهی ایجادشده برایشان شگفتزده بودند و عنوان میکردند که پس از این آموزشها دریانوردی برای آنها با نگاه متفاوتی شکل گرفته است. ما هیچ زمانی بینیاز از آموزش نیستیم و باید در حوزهٔ باستانشناسی نگاه جدی برای آن شکل بگیرد، چون خسران ناآگاهی از این حوزه غیرقابلجبران است. نبود برنامهریزی در حوزهٔ باستانشناسی باعث میشود مردم ما بخشی از ثروت تاریخی خودشان را از دست بدهند، چون تصور میکردند که با هزینهٔ هنگفت و خرید یک دستگاه گنجیاب یا فلزیاب میتوانند به پول هنگفتی دست پیدا کنند؛ غافل از اینکه وارد یک مسیر غیرقانونی شدهاند و خسارتهای زیادی را متحمل خواهند شد. باید یک بازنگری عمومی در تمامی سطوح جامعه دربارهٔ برنامههای فرهنگی داشته باشیم و قدرت باستانشناسی را در جوامع دستکم و اندک نگیریم؛ چون میتواند انسجام و وحدت ملی را در ایران که بزرگترین کشور از نظر داشتههای فرهنگی در منطقه است، رقم بزند و درآمد اقتصادی هنگفتی را بهصورت مستقیم و غیرمستقیم نصیب جامعه کند. در کنار آن تقویت اشتراکات فرهنگی، قومی و نژادی در زیر پرچم مقدسی بهنام پرچم ایران را منجر خواهد شد.
برچسب ها:
اماکن تاریخی، باستانشناسی، حفاظت از میراث، گردشگری، میراث فرهنگی
مطالب مرتبط
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- تعمیر رطوبت گیر پمپ باد
- دکوراسیون سبک مدرن: توصیه و ایده ها برای خانه شما
- بررسی سه محصول سرمایشی محبوب در فصل گرما
- بهترین تریدهای فارکس: 6 خفنترین تریدر تاریخ فارکس جهان!
- بازی ماکان آریا پارسا در قطب شمال در شعبه زعفرانیه پارس پندار نهاد + ویدیو
- چطور خودمان را برای پروازهای لحظه آخری آماده کنیم؟
- طریقه نصب دستگیره مخفی کابینت هوایی
- چالشهای رزرو هتل در جزایر جنوب کشور
- بهترین برند چرم ایران کدام برند است؟
- روغن صنعتی مایعی جادویی برای افزایش عمر مفید ماشین آلات بیشتر
بیشترین نظر کاربران
معمای ریاست محیط زیست در کابینه رئیسی
بیشترین بازنشر
ستاندن حیات از غزه
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
«بمو» را تکهتکه کردند
3
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
4
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
5
کبوتر نماد مناسبی برای صلح است؟
دیدگاهتان را بنویسید