پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | مهاجرت از سرزمین خشکیده

گزارش «پیام ما» از روستاهای حرم‌آباد، قشلاق پیرحیاتی و گل‌گل ملایر که در پی خشکسالی خالی از سکنه شدند

مهاجرت از سرزمین خشکیده

برخی به ناچار یا به انتخاب شخصی، کشاورزی را رها کرده و در شهرها مشغول شده‌اند و حالا این ییلاق‌ها و قشلاق‌ها که خودشان یا پدرانشان در آن به دنیا آمده‌اند، تبدیل به خانه دومی برای فرار از زندگی شهری شده است.





مهاجرت از سرزمین خشکیده

۲۷ آذر ۱۴۰۱، ۸:۴۵

همدان یکی از استان‌هایی است که در سال‌های گذشته عمده‌ترین پهنه‌های خشکسالی را تجربه کرده و با توجه به آخرین سرشماری مرکز آمار، بیشترین میزان خالص مهاجرت منفی را داشته است. ملایر به عنوان دومین شهرستان پرجمعیت این استان، پر از روستاهایی‌ست که به دلایل مختلف از جمله بی‌آبی و کسادی کار کشاورزی، خالی از سکنه شده است. طبق آخرین آمار در 21 روستای این شهرستان، کسی زندگی نمی‌کند. 12 روستای دیگر هم در معرض خالی شدن از سکنه هستند و فقط بین یک تا پنج خانوار در آنها زندگی می کنند. اما فرزندان و نوادگان آنها، با بازسازی خانه‌های پدری خود، روستایشان را از فراموشی نجات داده‌اند. برخی به ناچار یا به انتخاب شخصی، کشاورزی را رها کرده و در شهرها مشغول شده‌اند و حالا این ییلاق‌ها و قشلاق‌ها که خودشان یا پدرانشان در آن به دنیا آمده‌اند، تبدیل به خانه دومی برای فرار از زندگی شهری شده است. اما بسیاری از آنها روستا را رها کرده و تحصیلاتشان را ادامه داده‌اند و حالا در شهرستان ملایر یا شهرهای بزرگ مشغول به کار هستند. برخی‌ از اهالی این روستا هم حالا در صنعت مبل و منبت‌کاری که به عنوان صنایع دستی ملایر به ثبت کشوری رسیده، مشغول شده‌اند. صنعتی که می‌توان گفت بیش از نیمی از مبلمان کشور در این شهرستان ساخته می‌شود. «پیام ما» با چندین نفر از اهالی سابق روستاهای اطراف ملایر صحبت کرده تا دلایل مهاجرت آنها از این روستاها را جویا شود.

 

رضا اهل روستای حرم‌آباد، 33 سال است که به شهرستان ملایر آمده. زمانی که با خانواده در روستا زندگی می‌کرد پدر و برادرش به کشاورزی مشغول بودند و گندم می‌کاشتند اما به مرور با تشدید کمبود آب، کشاورزی را رها کرده و در معدن و املاک مشغول به کار شدند. او حالا مدت‌هاست که از کشاورزی دست کشیده: «کاشتن گندم دیگر به صرفه نیست. هم زحمت زیادی دارد و هم آب کم است. شاید با آب لوله‌کشی می‌توانستیم به کاشتن گندم ادامه بدهیم اما ارزشش را نداشت.» عمو و عموزاده‌های رضا هم کشاورز بودند اما آنها هم به دلایل مشابه کشاورزی را رها کرده و در ملایر به منبت‌کاری مشغول شدند. سطح میانگین بارندگی در همدان نسبت به 50 سال گذشته تراز منفی داشته و سطح رودخانه و چاه‌‌های روستاهای این استان به شدت پایین آمده است: «چند کارخانه هم این اطراف راه‌اندازی شده که از آب‌های زیرزمینی استفاده می‌کنند.» به گفته رضا وضعیت آب ملایر هم خوب نیست و شنیده است از روستاها و دهات‌های اطراف به ملایر آب منتقل می‌کنند. رضا در جواب به این سوال که آیا رها کردن روستا، برایش اتفاق بهتری بوده است؟ بدون هیچ مکثی می‌گوید: «قطعا. چون در کشاورزی سود را دلال‌ها می‌برند. کشاورز یک سال زحمت می‌کشد و دلال در دو ماه بدون هیچ زحمتی اندازه کشاورز و چه بسا بیشتر سود می‌برد. حتی باغداران انگور که خودشان انگورشان را خشک می‌کنند باز هم از دلالان کمتر در می‌آورند.» با توجه به صحبت‌های رضا و افراد دیگر، آنها که انگور می‌کارند کم‌تر دست از کشاورزی می‌کشند. ملایر به عنوان شهری که به خاطر انگورش به ثبت جهانی رسیده، خریداران انگور زیادی در کشور و جهان دارد، از این رو به نظر می‌رسد هنوز ناامیدی گریبان‌گیر باغداران انگور نشده است.

ملایر دومین شهرستان پرجمعیت استان همدان، پر از روستاهایی‌ست که به دلایل مختلف از جمله بی‌آبی و کسادی کار کشاورزی، خالی از سکنه شده است

روستای گل‌گل فقط هفت ساکن دارد
روستای گل‌گل منطقه‌ای ییلاقی که در 37 کیلومتری شهرستان ملایر قرار دارد، طبق آمار سرشماری سال 95 فقط 4 خانوار و به طور کلی 7 نفر را خود جای داده است. محمد که تا 16 سالگی در این روستا زندگی می‌کرده می‌گوید از حدود 30 خانوار ساکن روستا اکنون 3 یا 4 خانواده در گل‌گل زندگی می‌کنند: «حوالی سال 85 یک آقایی از تهران آمد و 50 هکتار از زمین‌های روستای گل‌گل را خرید. پدر من فقط مقداری از زمینش را به او فروخت اما بسیاری از اهالی دیگر تمام زمینشان را فروختند و رفتند. این آقا در این زمین‌ها دامداری زد و کشاورزی کرد. رویاهای زیادی در سر داشت اما آخرش ورشکسته شد و این زمین‌ها هم ماند. از سرنوشت کسانی که زمینشان را به او فروخته بودند خبر ندارم اما می‌دانم که یا به ملایر یا به شهرهای بزرگ مثل تهران مهاجرت کرده‌اند.» محمد در جواب به این سوال که چه شد از روستای گل‌گل رفتید، می‌گوید: «ما هم مثل همه روستایی‌هایی که هوس شهر می‌کنند، رفتیم. در روستا امکانات کافی نیست و شغلی به جز کشاورزی وجود ندارد و با اینکه مدرسه در روستایمان بود اما به اندازه کافی خوب نبود. ما 9 تا خواهر برادریم و پدرمان برای اینکه ما به شهر بیاییم تمام دام‌هایش را فروخت و در ملایر خانه‌ای خرید. حالا اگر این خانه را بفروشیم، یک سوم آن دام‌ها را هم نمی‌توانیم بخریم.» او در ادامه با اشاره به اینکه هنوز هم پدرش کشاورزی می‌کند، می‌گوید: «با اینکه همه ما در ملایر زندگی می‌کنیم اما پدرم تمام تابستان را در گل‌گل می‌ماند و زمستان‌ها هم چون کار کشاورزی کم‌تر می‌شود، بعضی روزها به ملایر می‌آید. اما در هفته 3 تا 4 روزش را در گل‌گل است و اگر تمام ملایر را به او بدهی باغش را ول نمی‌کند. بیش‌تر انگور و بادام و گردو می‌کارد. گاهی در کنارش گندم و یونجه هم می‌کارد. تنها درآمدش از همین راه کشاورزی است که آنقدرها هم زیاد نیست.» او درباره وضعیت آب، ادامه می‌دهد: «آب الان خیلی کم شده. گل‌گل دو قنات پر آب داشت اما حالا شاید یک سومش باقی مانده باشد. پدر من در باغش 12 متر چاه زده بود و قبلا دستمان به آب می‌رسید و با کاسه می‌توانستیم آب برداریم. اما حالا از این آب تنها 30 سانتی‌متر مانده است. چند سال پیش دوباره پدرم ده متر چاه را پایین‌تر برد اما فایده خاصی نداشت.» به گفته او دو یا سه بچه مدرسه‌ای در این روستا با خانواده‌هایشان زندگی می‌کنند. زمانی که محمد در این روستا زندگی می‌کرده یک مدرسه‌ در گل‌گل بوده اما حالا آن مدرسه هم‌ از بین رفته‌ و این چند کودک برای تحصیل به دهات پایینی می‌روند. بعید نیست که با بزرگ شدن این کودکان آنها هم از سر بی‌امکاناتی از این روستا مهاجرت کنند.
محمد به این سوال که آیا اگر امکانش را داشتید در روستا می‌ماندید، می‌گوید: «من همیشه به این موضوع فکر می‌کنم که اگر روزی موقعیتش باشد، به روستایمان برگردم و همان زندگی قدیم را داشته باشم. قضیه این است که اگر روستایی‌ها بتوانند سرمایه‌ای جمع کنند از روستا نمی‌روند.» او هم از دلال‌ها گله دارد: «با وجود دلال‌ها، کشاورزها نمی‌توانند سرمایه‌ای برای خود جمع کنند. کشاورز یک سال تمام، از زمانی که زمین را آماده کند تا سال بعد که محصولش را برداشت کند، زحمت می‌کشد. موقع فروش خرمن که می‌شود دلال‌ها با هم هماهنگ می‌کنند که بیشتر از کیلویی ۳۵ هزار تومان نخرید اما بعد خودشان می‌فروشند کیلویی ۹۰ هزار تومان.»

روستای گل گل منطقه‌ای ییلاقی که در 37 کیلومتری شهرستان ملایر قرار دارد، طبق آمار سرشماری سال 95 فقط 4 خانوار و به طور کلی 7 نفر را خود جای داده است. محمد که تا 16 سالگی در این روستا زندگی می‌کرده می‌گوید از حدود 30 خانوار ساکن روستا اکنون 3 یا 4 خانواده در گل گل زندگی می‌کنند: حوالی سال 85 یک آقایی از تهران آمد و 50 هکتار از زمین‌های روستای گل گل را خرید. در این زمین‌ها دامداری زد و کشاورزی کرد. رویاهای زیادی در سر داشت اما آخرش ورشکسته شد و این زمین‌ها هم ماند

کشاورزی در روستای پیرحیاتی مرده است
رضا که در کودکی در روستای حرم‌آباد زندگی می‌کرده می‌گوید در نزدیکی روستایشان، روستایی به نام قشلاق پیرحیاتی وجود دارد. این روستا با توجه به داده‌های مرکز آمار، چهار خانوار و در کل 13 نفر جمعیت دارد. به گفته او این روستا اصلاً آب ندارد و همه اهالی آن به صورت دیمی کشاورزی می‌کردند و گندم می‌کاشتند. او در ادامه توضیح می‌دهد: «نزدیک این روستا یک رودخانه وجود دارد که نسبت به گذشته خیلی کم‌آب شده است. اما آن زمان‌ها مردم قشلاق پیرحیاتی برای استفاده از آب و شست‌وشو و باقی مسائل روزمره به این رودخانه می‌آمدند. مدرسه‌ای هم نداشت و بچه‌ها برای تحصیل به حرم‌آباد می‌رفتند. بچه‌هایشان سختی کشیدند و تحصیل کردند و خانواده‌هایشان را از روستایی که امکاناتی نداشت، به شهر بردند. کم‌کم به همین شکل تمام روستا خالی شد. برخی به ملایر آمدند و برخی هم به شهرهای بزرگتر رفتند. هنوز هم بعضی از آنها رفت و آمد می‌کنند و در زمین‌هایشان محصول می‌کارند. اما در دو سال گذشته درآمدی نداشته‌اند و به خاطر نبود بارندگی و خشکی و گرمای هوا اصلا گندم‌هایشان رشد نکرده است. می‌توان گفت کشاورزی در این روستا مرده است.»
آقای مرادی هم اهل قشلاق پیرحیاتی است و در حال حاضر در ملایر زندگی می‌کند. او هم بی‌آبی و نبود امکانات اولیه را دلیل مهاجرت ساکنان این روستا می‌داند و می‌گوید: «قدیم‌ترها این روستا خالی شد و همه خانه‌هایش بر اثر برف و باران تخریب شد. اما حالا برخی از کسانی که اهل این روستا بوده‌اند با گرفتن وام‌های مسکن روستایی، خانه‌های پدریشان را بازسازی کرده‌اند. در این روستا چون چاه آبی وجود نداشت، کشاورزان به صورت دیمی گندم و گاهی هندوانه می‌کاشتند. هنوز هم همان تعداد کم ساکنی که مانده، به همین صورت کشاورزی می‌کنند.» او به آنچه روستا از سر گذرانده اشاره می‌کند: «قبل از انقلاب هم اهالی برای کار به آبادان و خرمشهر می‌رفتند و شغل دوم یا سومشان کشاورزی بود. برخی هم به ملایر می‌آمدند و به لحاف‌دوزی مشغول می‌شدند و از این راه امرار معاش می‌کردند.» در حال حاضر با همت اهالی این روستا، پیرحیاتی لوله‌کشی شده و برق هم دارد. اما با اینکه وعده وصل شدن گاز از سال 99 داده شده، هنوز خبری از گازکشی در قشلاق پیرحیاتی نیست.»
این وضعیت فقط 3 روستای ملایر بود که کمبود امکانات، بیکاری و خشکسالی ساکنانش را فراری داده و دور از ذهن نیست که 21 روستای دیگر هم به همین منوال از سکنه خالی شده‌ باشند. اما هنوز 12 روستا هستند که کسانی در آن برای زنده ماندن و زندگی کردن در جایی که به آن تعلق دارند، تلاش می‌کنند و نمی‌خواهند مجبور شوند آنجا را مثل سایر روستاییان این شهر رها کنند و بروند. شاید اگر که گوشی بشنود بتوان زودتر دستی جنباند و از آوارگی این افراد جلوگیری کرد.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *