پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | گونه‌شناسی اعتراض‌ها

نخستین نشست انجمن جامعه‌شناسی ایران درباره تحلیل دلایل ناآرامی‌ها برگزار شد

گونه‌شناسی اعتراض‌ها

سعید معیدفر، اسماعیل خلیلی، حسین سراج‌زاده و میرطاهر موسوی در این نشست سخن گفتند





گونه‌شناسی اعتراض‌ها

۲۸ آبان ۱۴۰۱، ۹:۳۰

انجمن جامعه‌شناسی ایران برای ارائه تفسیری جامعه‌شناسانه با موضوع ماهیت اعتراضات اخیر در سالگرد آبان سال 98 روز چهارشنبه نشستی با دبیری سمیه توحیدلو و با حضور سعید معیدفر، اسماعیل خلیلی، میرطاهر موسوی و سید حسین سراج‌زاده برگزار کرد. نشستی که با نگاهی تاریخی و تکیه بر نتایج پژوهش‌های پیشین، مشکل امروز جامعه را در شکاف و دو قطبی تاریخی و ارزشی بین سنت و مدرنیته و برآورده نشدن مطالبات تاریخی نسل‌ها دانست. همچنین راه عبور از این شرایط را در به رسمیت شناختن صداهای متکثر و مطالبات متنوع برای ایجاد دیالوگی سالم و کارآمد معرفی کرد. گزارش «پیام ما» از نشست انجمن جامعه‌شناسی ایران پیش روی شماست.

 

شکاف ارزشی و تاریخی در ایران عمیق است
سعید معیدفر، رئیس انجمن جامعه شناسی ایران در این نشست با مروری بر اعتراضات 30 سال‌ اخیر و به ویژه سال‌های 70، 71 و 74 و مرتبط دانستن آنها با سیاستگذاری دولت وقت در محلات و منطقه‌هایی از جمله در مشهد و اسلامشهر، گفت: «‌در سال 78 اعتراضاتی بر محور جنبش دانشجویی در کلانشهرهایی چون تهران شکل گرفت. اعتراضاتی که از نظر معانی و مکانی و زمانی محدود بودند و پیرو محدودیت‌های رسانه‌ها شکل گرفت وعمدتاً دانشجویان و قشر متوسط را درگیر کرده بود. دامنه اعتراضات در سال 88 گسترده‌تر شد. سپس در سال 88 اگرچه هفته اول پیوسته و پس از آن جسته و گریخته در ماه‌های بعدی، آنچه از سر گذراندیم در واکنش به انتخابات و نتایج آن بود و عمدتا کلانشهرها و به ویژه تهران را به شدت با جمعیت بسیار بزرگی در خیابان‌ها درگیر کرد. چارچوب آن همان چارچوب حکومت و ارزش‌ها و مطالبات خاص آن بود و باز هم طبقات متوسط شهری و کلانشهری و جنبش دانشجویی را به میان آورده بود. اما نهایتاً از آن سال به بعد برای مدتی جنس معترضان حاضر در اعتراضات تغییر کرد. از سال 91، اعتراضات اقتصادی از جنس دیگری با مشکلات اقتصادی و افزایش سه برابری نرخ ارز و اعتراض بازاری‌ها و کسبه شکل گرفت. در آستانه سال 92، امیدی در کشور پیرو انتخابات، مجدداً بروز یافت.

اسماعیل خلیلی، جامعه‌شناس: آنچه ما در صحنه جامعه امروز می‌بینیم جریان زنانگی است که پیوند جدی با جنبش‌های منطقه‌ای، محیط زیستی و رهایی‌جو و سایر جنبش‌ها دارد

در آن دوره ما در چارچوب وضعیت موجود، شاهد نوعی اقبال نسبت به انتخابات و امید مشارکت و مداخله از این مسیر بودیم. در دوره اول آقای روحانی، گره‌هایی باز شد که پنجره‌های امیدی را به ملت نشان داد و سطح انتظارات را به شدت بالا بردند. اما در دوره دوم پس از انتخابات، بلافاصله انتظارات بالای مردم با ناکامی های سال 96 با وعده‌هایی که پاسخ داده نشد، گروه ها و اقشار دیگر را در کنار طبقه متوسط در برگرفت و امید ها را ناامید کرد. در همان سال 96، طبقات محروم‌تر -نسبت به سال 88- وارد اعتراضات به شدت خشونت بار شدند. در سال 97 اعتراضات اقشار کم برخوردار را داشتیم و در سال 98 به اوج اعتراضات اقشار محروم رسیدیم. دیدیم که دامنه اعتراضات گسترده‌تر شد و به مناطق محروم‌تر رسید و با برخوردهای شدیدی مواجه شد. در سال 1400 نیز اعتراضات منطقه‌ای در اصفهان و خوزستان، اعتصابات کارگران هفت تپه و اعتراضات مدنی بازنشستگان را دیدیم. این اعتراضات تجمیع شد و حالا در شکلی همه شمول در شهریور سال جاری با مرگ مهسا امینی بروز داده شد.» او پس از مرور تاریخ اعتراضات، به آنچه امروز می‌بینیم اشاره کرد و گفت: « جنس اعتراضات این دوره با دوره‌های دیگر از هر جهت متفاوت است. زیرا پیوسته استقرار داشته و از لحاظ مکانی همه شهرها را درگیر کرده است. اگرچه زنان و جوانان در محور این اعتراضات قرار دارند، اما پشتوانه این اعتراضات گروه‌های سنی هستند که در دوره‌های زمانی مختلف، ناکام مانده‌ و آن جنبه از خواسته‌های آنها که دیده نشده، در جوانان بازنمایی می‌شود و اگر این پشتوانه نبود تا به حال، این اعتراضات خاموش شده بود.» او ضمن اشاره به اینکه مسئله شکاف نسلی بیولوژیک نیست، افزود: «طبق تحقیقات شکاف موجود نسلی تاریخی و فرهنگی است. شکافی عمیق بین گروه‌های جوان، میانسال و سالمندی که با ارزش‌های دهه 50 هویت‌یابی کرده‌اند و گروهی که خود را در هویت متأخر و جدید یافته‌ و بازنمایی می‌کند. این شکاف که هر روز وسیع‌تر، شدیدتر و انباشته‌تر می‌شود یک شکاف بیولوژیک و سنی نیست. بلکه این شکاف شکلی از تغییر ارزش است که گروه‌های مختلف از جوان و پیر را عملاً در فضای قطبی شده قرار داده است. هر چند که ارزش جوانان و سالمندان تا حدودی با هم متفاوت است اما در طی زمان گروه‌های سنی دیگر نیز به ارزش‌های گروه جوان تر میل پیدا کرده و ارزش‌های دو گروه به سمت یکدیگر کشیده و نزدیک شده است.» این جامعه شناس به گستردگی طبقاتی اعتراضات اشاره کرد و ادامه داد:«استفاده از اینترنت و رسانه‌های اجتماعی نیز سبب شده که دامنه اعتراضات بین همه گروهای مختلف و اقشار کم برخوردار به طور گسترده شیوع پیدا کرده و همه اقشار و طبقات را با نخ تسبیحی پیوسته بین گروه‌ها و طبقات اجتماعی مختلف به یکدیگر متصل کند. همچنین برای اولین در تاریخ بعد از انقلاب ایران، این اتفاق افتاده و ما را وارد دوران جدیدی کرده است. اگرچه در ابتدا اتفاقات واکنشی مرگ مهسا بود، اما امروز به دلیل برخی بی‌تدبیری‌ها نوعی انسجام هویت ایجاد شده که این اعتراضات را تبدیل به یک جنبش کرده است.» معیدفر همچنین با نگاهی تاریخی به ایران گفت:«ما همیشه در مواجهه با دنیای مدرن، گویی میل به باقی ماندن در هویتی پیشینی و تاریخی خود داشته‌ایم. هم در دوره پهلوی نوعی عقبگرد را داشتیم و هم در دوره اسلامی، شکافی ارزشی و فرهنگی و اقتصادی عمیق رو به عقب تجربه کرده‌ایم. اما حالا وارد فاز جدیدی شده‌ایم که نمی‌خواهد با هویت‌های پیشینی به دنیای مدرن وارد شود. اگر چه این هویت دارای زمینه‌های ارزشی و فرهنگی خود است، اما نمی‌خواهد با پیش‌داوری وارد دنیای مدرن شود. این جنبش، اصل را بر زندگی و تعامل گذاشته و پذیرفته که باید وارد دنیای مدرن شد و معتقد است که ایرانی باید بدون محدودیت با جهان در ارتباط باشد. زیرا ایران کشوری است که بر اساس شرایط جغرافیایی و استراتژیک خود؛ همیشه مبنای تقابل و دگرگونی بوده و فرهنگ و هویت سنتزی ایرانی همیشه در حال پوست اندازی بوده است. وقوع این همه انقلاب و جنبش در تاریخ 120 ساله اخیر به خوبی نشان‌دهنده همین نکته است که ایرانی همیشه و دائم در حال دگرگونی و جایگزینی است.» او درباره ماهیت این جنبش اضافه کرد: «به طور این جنبش از همه مبانی و قوانین هویتی پیشین گذشته و می‌خواهد با لوازم خاص وارد دنیای مدرن شود. جنبش اجتماعی فعلی بر طبل واقعیت می‌زند اما هر نوع افزودن و الزامی، آن را دچار زوال خواهد کرد. اما این جنبش اگر بتواند مبانی خود و ارزش‌های خاص خود را بپذیرد می‌تواند در آینده کشور تحول ساز باشد و تبدیل به نقطه عطفی در تاریخ کشور شود.»
مغالطه اعتراض آری، آشوب نه!
میرطاهر موسوی، جامعه‌شناس نیز به تبارشناسی و چیستی جنبش فعلی پرداخت و گفت: « در شرایط امتناع بین شهروندان هستیم و باید ببینیم چه امکانی برای گذار از سوی حاکمیت وجود دارد. اعتراض از حقوق شهروندان است و آنها حق دارند همانطور که می‌توانند اظهار اعتماد و قدردانی کنند، حق اعتراض داشته باشند. اعتراض حتی اگر به هیجانات کشیده شود، اصالت با حقوق بشر، کرامت و منزلت انسان‌ها است. به بیان دیگر حتما اعتمادی بر حاکمیت وجود دارد که متولیان بر سر کار هستند. پس اصالت با اعتراض بوده و حکومت نیز بی‌منت خدمتگزار مردم است. این روزها خط‌ کشی مغالطه آمیزی بین اعتراض و آشوب می شود. در حالی که در جامعه ما اجازه و تحمل هر نوع اعتراضی چه مدنی و چه غیر از آن، وجود ندارد و نشان داده شده که هر بحث سیاسی در نطفه خفه می شود. لذا این مغالطه است که با اعتراض موافقیم و با آشوب نه زیرا تجربه تاریخی چیز دیگری را نشان می‌دهد.» موسوی ادامه داد که عامل به آشوب کشیدن اعتراضات، بی تدبیری‌ها بوده و افزود: «این جنبش، فراگیر و ترکیبی است. یعنی ما به شکل مویرگی شاهد جنبش فرودستان علیه فرادستان، زنان، دانشجویان و جوانان، کارگران، سبک زندگی و هویت هستیم. شش جنبشی که همواره در زیر پوست جامعه ایران وجود داشته و هاله تشکیل آن ریشه در انقلاب 1357 دارد. پایه‌های بسیار محکم در زمینه آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، قومی و مذهبی و ایدئولوژیک مختلف در انقلاب 57 بنا شد. اما قضاوت‌ها و نماگرهای اصلی و رسمی کشور و افکار عمومی نشان می‌دهد که بخش عمده وعده‌های آن سال‌ها نه تنها تحقق نیافته بلکه به نحوی تغییرات محتوایی در آنها به وجود آمده و زیر سوال رفته است.» ابن جامعه‌شناس در ادامه گفت:« نسل جوان بیانگر حافظه پدران خود از دهه 40، 50 و 60 هستند و به صورت هیجانی در کف خیابان‌ها آمده‌اند. حافظه‌ای که در سال 57 منتظر تحقق بسیاری از وعده‌ها بود. این نماگرها بسیار دقیق به گفته رهبری در سخنرانی‌ها نشان داده است که در زمینه عدالت اجتماعی موفق نبوده است. فقر، نابرابری‌های طولی و عرضی در بخش‌های سیاسی، اجتماعی، قومی، فرهنگی، منطقه‌ای، جنسی، ادیان و… به طرق مختلف نشان از سلسله‌ای از ناکامی‌ها دارد.»
او به ناکامی‌های برنامه‌های توسعه اشاره کرد و افزود: « سوال این است که در کشور چند برنامه توسعه باید اتفاق بیفتد که کشور به توسعه قابل قبولی برسد؟ پنج برنامه توسعه قبل از انقلاب و شش برنامه بعد از انقلاب نشان می‌دهد که بسیاری از کدهای توسعه‌ای با واقعیت ایران تطبیق نداشته و یا اجرا نشده و یا ناموفق بوده است. پس از شش برنامه توسعه و در آستانه هفتمین آن، ما مسیر نامشخصی در توسعه داریم و مشخص نیست که به کجا رسیده‌ایم. این در حالی است که دو سال و نیم بیشتر از سند چشم انداز سال 1384 تا سال 1404 بیشتر باقی نمانده که می‌خواستیم در 24 مولفه یا قدرت اول منطقه باشیم و یا جز قدرت‌های اول منطقه باشیم. اما می‌بینیم که در هیچ کدام چنین نشده است. این اشکالات در حافظ جامعه باقی مانده است. نزول درآمد و همپای آن سرمایه و اعتماد اجتماعی که از سال 85 تا 92 رو به کاهش بود در سال 93 به شکل هیجانی و کاذب ناشی از انتخابات افزایش یافت و در سال 97 کاهش چشمگیر آن جامعه را دچار آماس و شرایط نامتعادل کرد. امید به رفع تبعیض توسط مسئولین کشور در سال 85، 44 درصد اعتقاد داشتند که مسئولین هیچ کاری برای تبعیض نمی‌کنند و در سال 93 این عدد به حدود 64 درصد و در سال 97 این آمار به 80.4 درصد رسید. یعنی بیش از 80 درصد مردم به این باور رسیده بودند که دولت و مسئولین بنایی برای رفع تبعیض ندارند و ناامیدی فراگیر شده بود. ارزیابی از بهبود وضع جامعه در آینده نیز نشان می‌دهد که در سال 85، 29 درصد فکر می کردند که اوضاع بدتر می‌شود، سال 93، 43.8 درصد این باور را داشته و سال 97 حدود 63 درصد باور داشتند که اوضاع از چیزی که هست بدتر می شود. همچنین درباره وضع اقتصادی در سال 85، 64.5 درصد معتقد بودند که وضع بدتر می‌شود، در سال 93 به دلیل وعده‌های دولت وقت و موضوع برجام، 18 درصد کمتر این باور را داشتند و رتبه وضعیت به 46.5 درصد رسیده و بهتر شده بود اما چون این وعده‌ها تحقق پیدا نکردند ناکامی‌ها بیشتر و بیشتر شد. وضعیت رعایت حقوق شهروندی هم به شکل مداوم رو به افول بوده به طوری که در سال 85، 31 درصد معتقد بودند که حقوق شهروند رعایت می‌شود اما در سال 93 این عدد به 21 و سپس 18 درصد کاهش پیدا کرده است. این یعنی تنها حقوق شهروندی کمتر از یک پنجم جامعه ایران، رعایت شده و 82 درصد هیچ امیدی به آینده حقوق شهروندی ندارند. اعتماد به مسئولان و سازمان‌ها و دستگاه‌ها شامل قوه قضاییه، مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان نیز در طی سالها بسیار کم گزارش شده و صدا و سیما نیز در همه این سال‌ها در سنجش افکار، در بدترین وضعیت قرار داشته است. در نهایت 92 درصد جامعه ایران تمایل و اعتقادشان بر وقوع دموکراسی در ایران است. یعنی با وجود تمام فراز و نشیب‌ها باید به دموکراسی برسیم. این نتایج بارها از سوی جامعه‌شناسان اعلام شد که شرایط جامعه رو به افول اجتماعی است اما کسی گوش نداد.» او ماهیت اتفاقات اخیر را اینگونه توصیف کرد: «تحقیقات این اتفاقات را پیش‌بینی کرده بودند و حالا این جنبش اجتماعی فعلی در بیم‌های گذشته و امیدهای ناکام شده پیشین نشسته است. در طی این سال‌ها هرچند تلاش برای از بین بردن طبقه متوسط گسترده بود اما این طبقه از بین نرفت و تنها به دهک‌های پایین سرریز شد و حالا می‌بینیم که یکی از اقشاری که در این جنبش اخیر سردمدار شده همین طبقه‌ای است که سال‌ها فرصت بروز خود را نداشته است. همچنین یکی از مبانی جنبش اجتماعی اخیر، به پاخاستن علیه وضعیت درگیری ایران با چهار نوع آشفتگی آنومیک سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی متصلب و فرو بسته است.»
شهروندان معترض و عاصی
سید حسین سراج‌زاده، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی نیز علت جنبش اخیر را بی‌میلی به اصلاح حکمرانی دانست و گفت: «از دهه 70 به این سو نیز جنبش‌هایی برای اصلاح و مطالبات توسعه‌ای و مبتنی بر عزت نفس و به رسمیت شناخته شدن را بارها شاهد بودیم که همگی ناکام ماندند. از انتخابات اخیر مجلس و ریاست جمهوری این دیدگاه به تدریج به صورت غالب درآمد و ساختار حکمرانی نشان داد که باور به اصلاح برای پاسخگویی مطالبات را ندارد. قاعده بسیار روشنی در مطالعات اجتماعی وجود دارد که هر گاه نظام تقسیم کار به گونه‌ای باشد که ارزش‌ها و باورهای اجتماعی آن را کارآمد نداند و سیستم هم میل به اصلاح را نشان ندهد، جامعه میل به دیدگاه‌های براندازانه و تغییرات بنیادین پیدا می‌کند تا مطالبات خود را دنبال کند.» او جامعه ایران را جامعه جنبشی معرفی کرد و ادامه داد: «جامعه جنبشی یعنی وضعیت‌های آگاهانه‌ای بین مردم وجود دارد که می‌دانند انواع و اقسام مطالبات آنها برآورده نشده و این جنبش‌ها ایجاد می‌شود که آنها را تحقق بخشد. همه این جنبش‌ها تمایل به برآورده کردن مطالبات خود داشته‌اند اما دیدگاه‌هایی که دربرابر تغییرات لازم ایستادگی می‌کند، از کارآمد شدن جلوگیری کرده و شرایطی را ایجاد کرده که بر اساس پژوهش‌ها شهروندان را معترض و عاصی ساخته است. شهروندانی که از برآورده نشدن مطالبات معترضند و از ایستادگی در برابر خواسته‌ها، عاصی شده‌اند.» او دلیل این ایستادگی در برابر پاسخگویی به مطالبات شهروندان و ایجاد رضایت میان آن‌ها را به نگاه ایدئولوژیک مرتبط دانست و گفت: «این نگاه از سنت برآمده در حالی که جامعه متکثر شده آن را به رسمیت نمی‌شناسد و تغییرات را نمی پذیرد. جنبش‌های اصلاحی به نابودی کشیده شده و گرایش دوگانه به سمت گفتمان انقلابی و طرد جامعه و مهاجرت نخبگان پیش آمده است. درگذشت مهسا امینی نیز تنها جرقه‌ای بر انباشته‌های گذشته بود و این شرایط را برای بهم پیوستگی جنبش‌های مختلف فراهم کرد.»
او در ادامه تصریح کرد: «سرنوشت جامعه ایران به دو موضع‌گیری وابسته است. یکی موضعی که بی‌توجه به این زمینه‌ها موضوع را به حرکاتی بیرون از ایران وابسته می‌داند و برخوردی کلیشه‌ای با اتفاقات اخیر دارد و فرصت‌های طلایی برای تغییرات بنیادی را نادیده بگیرد که اگر این اتفاق بیفتد، گفتمان انقلابی برای تغییر وارد می‌شود و آینده روشنی پیش روی ما نخواهد بود. دیگری اینکه آیا بخش قابل توجهی از مردم معترض بر اساس تجربه‌های سابق به سوی گفتمان خشونت پرهیز می‌رود یا نفرت‌های تاریخی عمیقی را برای این صف‌آرایی‌ها به دلیل خشونت رواج می‌دهند که این نیز سرنوشت روشنی را پیش روی ما نخواهد گذاشت.» او راه برون رفت از این وضعیت را چنین ترسیم کرد: «باید تغییرات بنیادین و اصولی در رویه‌ها در ارتباط با به رسمیت شناختن تکثرها، ایجاد راهکارهایی برای این تکثر به نحوی که هر گروه بتوانند صدای خود را داشته و مطالبات را از مسیر مسالمت آمیزی داشته باشند، ایجاد شود. اگر چنین نشود وضعیت سخت دهه 60 حاکم می شود. استمرار مطالبات مردم به روش خشونت پرهیز و درون زا مبتنی بر نیروهای داخلی باید بتواند سنتزی را در ایران ایجاد کند که از این شرایط بحرانی عبور کنیم.»
ایران زنانه می‌شود
اسماعیل خلیلی، جامعه‌شناس نیز ضمن اشاره به پژوهش‌ها پیشین درباره وضعیت ایران و آنچه پیش روی تغییرات آن است، گفت: « ما از آغاز شهرنشینی تا شروع و فروپاشی قاجار را بررسی کردیم و متوجه شدیم که فرهنگ ایران در مقایسه با دو حوزه شبه قاره هندوستان و خاورمیانه، می‌تواند فرهنگی زنانه شود.» او در بخشی از سخنانش گفت: «فرهنگ زنانه از زمان هرودوت تا امروز زنده باقی مانده است. این فرهنگ، بارها از کشت و کشتارهای سنگین جلوگیری کرده و زندگی را فراخوانده است. زنان از یکسو در ایران به خودآگاهی تاریخی رسیده‌اند و در جهان با ورود سرمایه‌داری سبب شده زنان به شکل امیدبخشی مسائل خود را تئوریزه کنند و صحبت جدی برای به چالش کشیدن بنیان‌های جهانی دارند. آنچه ما در صحنه جامعه امروز می‌بینیم جریان زنانگی است که پیوند جدی با جنبش‌های منطقه‌ای، محیط زیستی و رهایی‌جو و سایر جنبش‌ها دارد…» او همچنین این جنبش را مثل سایرین وام‌دار انقلاب 57 دانست و گفت: « شعار مرگ بر شاه با پدرسالاری تسویه حساب کرد و جنبش امروز در حال تسویه حساب با مردسالاری است. آنچه امروز می‌بینیم از جهان جدا نیست. اینکه برتا تونبرگ -یک نوجوان سوئدی- ترامپ را وادار به ادای احترام کرد و جنبشی علیه تئوری رشد اقتصادی و حفظ محیط زیست در همه جهان از سوی نوجوانان شکل گرفت، خود گویاست و چرا نباید انتظار داشت که دانش‌آموزان با وجود فرهنگ سایبری، پایشان در ایران در اعتراضات به میان بیاید؟»

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *