در ستایش ناامیدیهنگامی که امید دشمن توسعه میشودناامیدی ناشی از ناسازگاری افکار و انتظارات با واقعیت است
ناامیدی ناشی از ناسازگاری افکار و انتظارات با واقعیت است. افکار و انتظارات ریشه در خِرَد دارند و خرد در بخش اکتسابیاش برخاسته از انباشت تاریخی دانش و فرهنگ یک جامعه است که منبع آموزشو پرورش مردم آن اجتماع را فراهم میکند. در واقع خرد، شناسنده نیک و بد و راست و کج و سود و زیانست. انتظارات مناسب و واقع بینانه سبب انتخابهای بهینه برای حل مشکلات خواهد بود.
وضعیت اینگاهِ اجتماع ما ناشی از انتظارات و افکار برخاسته از خردی است که کنشهای جمعیمان را تنظیم میکند همچنین از سوی دیگر، خرد تشکل یافته بشر ایرانی تابع «وابستگی متقابل راهبردی» در بافتار زندگی جمعی او است. در واقع میان خرد و زندگی جمعی ارتباطی دوسویه و بسیار پیچیده وجود دارد. کنش و واکنشهای متقابل اعضای اجتماع بر بستر زمین بازیای رقم میخورد که ریخت یافتگی «رفتار» در سطح فردی و جمعی را ترسیم میکند. دستاورد ناشی از تکثیر این «رفتارهای آفریده» و سپس الگوواره شده، تعیین کننده پیروزی یا شکست یک ملت در یافتن راهحل برای چالشهای اساسی زندگی جمعیاش است. نتیجه اینکه؛ در ایده به سختی فشرده شده بالا، عامل پیروزی یا شکست یک ملت(توسعهیافتگی یا عقبماندگی) حاصل خردورزی صورتبندی شده در زمین بازی جمعی است.
ناامیدی واکنشی درونی است به شکست و خسرانها، که بسان یک ارزیاب با وجدان، آگاهی بخش اشتباهات در برآورد انتظارات و مبنای برون داد آن یعنی افکار و اصول اساسی چیره در شیوه خردورزی است. با این توضیح، ناامیدی ابزاری بیبدیل در پایش و شناسایی خطای برآورد است و میتواند بزنگاهی باشد برای تغییر الگو و حتی اصول اساسی حاکم بر خردورزی چه از منظر فردی چه جمعی، که حاصل آن یافتن راهحلهای «دیگر»(خروج از چرخههای تکرار شونده) برای رفع مشکلات و مسائل حل نشده، خواهد بود.
واکنش خردورزانه در برابر قرار گرفتن مداوم و تاریخی جامعه ایران در معرض انتظارات برآورده نشده و فقدان دستیابی به راهبرد مناسب برای رویارویی و جلوگیری از «شکست خوردگی جمعی» چیزی جز ناامیدی نیست، با این توضیح، کسانی که بر طبل تو خالی امید(حتی به دروغ) میکوبند دشمنانی فریبکار یا دوستانی ناداناند چرا که امیدواری موهوم و ناسازگار با واقعیت، سبب انباشت سرخوردگی، افسردگی، عصبانیت، بیتفاوتی، انکار، ترس و سرانجام با تغییر نکردن در زمین بازی، بازتولید رفتارهای منجر به عقبماندگی را حاصل کرده چرخه تکرار شونده تصمیمات ضد توسعه استمرار مییابد. درد کشیدن مطلوب نیست اما رفع آن با مخدر سبب برطرف شدن عامل درد نیست و تنها به گسترش عامل و از دست رفتن زمان برای تشخیص و بهبود شده، مرگ را به همراه خواهد داشت.
مهمترین وظیفه نخبگان نه خلق امید که چه بسا آشکارسازی و روبهرو کردن جامعه با حقیقتِ وضعیت موجود، سوگواری برای رویاهای از دست رفته، برطرف کردن احساس قربانی بودن، بازآرایی نظام خردورزی و قبول اشتباهاتِ هر کس به اندازه خودش و سرانجام پذیرش حق ناامید شدن است. حقی که واکنشی عقلانی به وضع موجود بوده و با کمک روشناندیشان میتواند اولین گام در «اصلاح انگیزهها» و یافتن خِرَد باشد تا بر مبنای آن آمادگی لازم برای آزمودن رویکردهای دیگر در پاسخ به پرسشها و چالشهای اساسی اجتماع ما فراهم آید. درواقع دستاورد ناامیدی افزایش احتمالِ تغییر «نهادها» به سود بهبود شانس خروج از دره ناامیدی است.
سرانجام اینکه تغییر ریل جامعه با خلق امید موهومی ممکن نیست و کارکردی جز تکرار اشتباهات، عمیقتر شدن مشکلات نخواهد داشت. تغییر، تنها از دروازه جسارت، قابل دسترسی است. بدون تن دادن به بینظمی و درهمریزی امکان استقرار نظم نوین وجود ندارد. خواهندگان تغییر، ستایشگران ناامیدیاند تا بسان کورهای سوزان دشمنان توسعه را در خود بسوزاند، دشمنانی که به درازای تاریخ «شکست خوردگی جمعیمان» در درونمان قابل ردگیریاند.
ارسال پاسخ