سایت خبری پیام ما آنلاین | سِیَرُالمُلوک

سِیَرُالمُلوک





۲۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۳

آیین کشورداری
سیر الملوک تالیف خواجه نظام الملک توسی است. خواجه نظام الملک وزیر آلب ارسلان سلجوقی است. ملکشاه سلجوقی در پایان عمر از وزیران خود می خواهد که در باب کشورداری و رسوم پادشاهان گذشته از آل سلجوق، و نیک و بد امور جاری و کمبودها بیندیشند و تاملات خود را روشن بنویسند و عرضه کنند تا پادشاه در آن ها تامل کند و نقایص را دریابد و کارها را به قاعده خویش و طبق فرمان ایزدتعالی انجام دهد. همه نوشتند و از میان آن ها نوشته خواجه نظام الملک را پسندید و او را به اتمام آن مأمور ساخت.
متن زیر یکی از فصول کتاب مذکور است که خواجه نظام الملک طبق عقاید خود نگاشته است. این کتاب در حال حاضر در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های سراسر کشور تدریس می شود؛

حرمت داشتن فرمان ها
نامه ها از درگاه بسیار می نویسند، و هر چه بسیار گردد حرمتش بشود. باید که تا مهمی نبُوَد، از مجلس عالی چیزی ننویسند؛ و چون بنویسند، باید که حشمتش آن چنان بُوَد که کس را زهره آن نباشد که آن را از دست بنهد تا فرمان را پیش نبرد، و اگر معلوم گردد که کسی در آن فرمان به چشم حقارت نگریسته است و اندر پیش شدن به سمع و طاعت کاهلی کرده است، آن کس را گوش مال کامل دهند و اگر چه از نزدیکان بُوَد. فرق میان پادشاه و دیگر مقطعان و مردمان، فرمانِ روا باشد.
گویند زنی از نیشابور به تظلم به غزنین رفت و پیش سلطان محمد گله کرد که«عامل نشابور ضیاعی(زمین زراعی) از من بستده است و در تصرف خود آورده.» نامه ای دادند که «ضیاع بدو باز ده.» این عامل مگر ضیاع را حجتی داشتته بود گفت:«این ضیاع من است و حالش به درگاه باز نمایم.» دگرباره این زن به غزنین رفت و تظلم کرد. غلام فرستادند و این عامل را از نشابور به غزنین بردند و هزار چوب بر در سرای، بزدندش، از پس آن که او این چوب را به امید شفیع به بیست هزار دینار نشابوری باز می خرید و بنفروختند؛ و گفتند:«اگر چه این ضیاع تو را درست بود، چرا به حکم فرمان نرفتی و بعد از آن حال ننمودی، تا آن چه واجب آیدی، اندر آن بفرمودیمی؟»
و این از بهر آن بوده است تا چون دیگران این حال بشنوند، کس زهره ندارد که در فرمان پادشاه تقصیر کند و هر چیزی همچنین که به پادشاه تعلق دارد و او را رسد که آن کند و یا فرماید. چون مالش دادن و گردن زدن و دست و پای بریدن و خادم کردن و هر سیاستی که باشد؛ و اگر کسی بی اجازه و فرمان پادشاه چنین چیزی کند حتی چاکر و درم خریده خویش را، همداستان نباید بود و او را گوشمال باید داد، تا دیگران خویشتن را بشناسند و عبرت گیرند.
پرویز و بهرام چوبین
چنین گویند که پرویز بهرام چوبین را در ابتدا نیکو می داشت، چنان که یک ساعت بی او نبودی، و در شراب و شکار و خلوت از خویشتنش جدا نداشتی. و این بهرام چوبین سواری یگانه بود و مبارزی بی همتا. مگر روزی ملک پرویز را عمال هرات و سرخس سیصد اشتر سرخ موی آوردند، بر هر یکی خرواری بار از حوایج و دیگر متاع. بفرمود تا همچنان به سرای بهرام چوبین بردند تا او را در مطبخ فراخی بود.
دیگر روز پرویز را خبر آوردند که «دوش، بهرام چوبین غلامی را فروکشید از آنِ خویشتن و بیست چوب بزد.» پرویز را خشم آمد و فرمود که بهرام را حاضر کنند. چون بهرام بیامد، بفرمود تا از سلاح خانه، تیغی پانصد بیاوردند. گفت:«ای بهرام، هر چه از این تیغ ها بهتر است جدا کن.» بهرام همی گزید. و بعد از آن گفت:«آن چه بهتر است، از این گزیده ها بیرون کن.» پس بهرام از این گزیده ها ده تیغ جدا کرد. پرویز گفت:«از این تیغ دو تیغ بهتر بگزین.» بگزید. گفت:«اکنون بفرمای تا این هر دو تیغ را در یک نیام بسپارند.» بهرام گفت:«یا ملِک، دو تیغ در یک نیام نیاید.» پرویز گفت:«دو فرمانده در یک شهر چون نیکو آید!» بهرام در وقت به جای آورد و بدانست که خطا کرده است. زمین را بوسه داد و عفو خواست و پرویز گفت:«اگر نه آن استی که تو را بر من حق خدمت است و برکشیده خویش را نمی خواهم که بیفکنم، والا از تو در نگذشتمی. خدای عز و جل ما را بر زمین داور کرده است نه تو را. هر که را داوری باشد، حال ما را بر باید داشت تا آن چه واجب کند اندر آن، به راستی بفرماییم؛ و اگر بعد از این از زیردستی و درم خریده ای گناهی دیدار آید، نخست باید که معلوم ما گردانی، تا آن چه واجب کند از تأدیب، ما بفرماییم، تا هیچ کس را به ناواجب رنجی نرسد. این بار تو را عفو کردیم.»
بهرام چوبین که سپاهسالار او بود، با او این خطاب رفت، با دیگری خود چه رود!

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *