سایت خبری پیام ما آنلاین | تمام وعده‌ها هیچ بود

چهل روز از حادثه واژگونی اتوبوس سرباز معلم‌ها گذشت

تمام وعده‌ها هیچ بود

سربازان می‌گویند خبری از استخدام آن‌ها در آموزش‌وپرورش نیست





تمام وعده‌ها هیچ بود

۱۲ مرداد ۱۴۰۰، ۲۳:۰۴

رویای درس دادن در مدرسه در اتوبوس ولوو قدیمی تکه تکه شد. سوم تیر چشم‌ها به جاده دهشیر یزد خشک شد، زمانی که اتوبوس حامل سرباز معلم‌های سیستان و بلوچستانی واژگون شد، سه نفر که آرزوی معلم شدن داشتند در جا جان باختند و آن‌هایی که ماندند، هرشب با فکر تصادفی به خواب می‌روند که قرار بود سکوی پرتابشان باشد و حالا شده بلای جانشان. تصادفی که از یک نفر دست و پایش را گرفت، از دیگری یک طرف صورتش را. یکی حافظه‌اش بعضی شب‌ها از کار می‌افتد و یک نفر دیگر بعد از ترخیص از بیمارستان فهمیده، کشکک پایش شکسته و تاندون‌هایش آسیب دیده و دیگری کمرش راست نمی‌شود. سی و چند سرباز معلم که بسیاری‌شان همدیگر را پیشتر نمی‌شناختند، حالا یک خاطره مشترک باهم دارند: یک اتوبوس سه نفرشان را کشت، یک اتوبوس رویایشان را گرفت و هرچه مسئولان وعده دادند، محقق نشد.

حالا دیگر بیشتر بازمانده‌های اتوبوس به خانه آمده‌اند. حتی آن‌هایی که جراحی‌های سخت داشتند و روزهای زیادی را می‌بایستی در بیمارستان‌های یزد سپری کنند، حالا به خانه‌های‌شان در سیستان و بلوچستان بازگشتند و در انتظارند.
انتظار برای تحقق وعده‌هایی که مسئولان به سربازان مجروح داده بودند. یک نفر از اتمام دوره آموزشی گفته بود و دیگری وعده داده بود که حتما همه آن‌ها در آموزش‌وپرورش استخدام می‌شوند و فقط لازمه‌اش گذراندن دوران سربازی از ابتدای پاییز است. آن‌ها می‌گویند در این مدت چندباری با آن‌ها تماس گرفته شده و از وضعیت سلامتشان پرس‌وجو شده و حتی یکبار به یکی از سربازان گفته شده، «وضعیتت برای آمدن به آموزشی مساعد است یا نه.» وضعیت اما مساعد نیست. الیاس کمالی، یکی از سرباز معلم‌ها بود که حالا پس از ترخیص از بیمارستان و ام آر آی در زاهدان فهمیده که کشکک پایش شکسته بود تاندون پایش پاره شده بود و در بیمارستان متوجه آن نشده بودند: «وقتی مرخص شدیم و به بیمارستان مراجعه کردیم و ام آر آی دادیم متوجه شدیم که چه قدر آسیب دیده بودیم.
گویا می‌خواستند فقط ما مرخص شویم.» محمدجواد بزی سرباز معلم دیگریست که مدت بیشتری در بیمارستان بود، او می‌گوید حالا بعد از گذشت دست‌هایش کامل خم نمی‌شود، مثل جواد میش مست که نمی‌تواند کمرش را راست کند و هر جسم کم جرمی که بلند می‌کند، درد به تمام عضلاتش رخنه می‌کند: «فلج می‌شوم باید چند نفر باشند که دست و پایم را بگیرند.»
اطلاعات اشتباه مسئولان، دو نفر را به کشتن داد
فاطمه خاوری، فعال اجتماعی و روزنامه‌نگار این روزها پیگیر وضعیت سرباز معلم‌ها در سیستان و بلوچستان بوده است. او از وضعیت دو بیماری می‌گوید که در آمار اولیه آموزش‌وپرورش فوت شده خطاب شده بودند اما زنده‌اند و به نظر رها شدند: «اطلاعات اشتباهی از طرف مسئولان آموزش‌وپرورش و نماینده این سازمان یعنی آقای سلیمان‌زاده این را اعلام کردند که تعداد کشته‌ها 7 نفر گفته شد درحالیکه دو سرباز بدحال به کما رفته بودند و شرایط حاد و بحرانی داشتند، یعنی آقای موسی کریم‌زایی و عبدالمطلب هوتی که این دو نفر ادبیات و آموزش ابتدایی خواندند و هر دو سودای سرباز معلمی داشتند، این دو نفر در بیمارستان از سوی نظام وظیفه و آموزش‌وپرورش رها شده بودند و هیچکس خبری از وضعیت آن‌ها نداشت ما با همکاری هاسب و تعدادی از خیرین تلاش کردیم تا وضعیت آن‌ها را پیگیری کنیم.»
او می‌گوید موسی کریم‌زایی این روزها هوشیاری‌اش بالاتر رفته است اما دست چپش قطع شده و یک چشمش هم مشکلاتی داشت درحال حاضر هوشیاری‌اش بالا رفته است اما قادر به شناسایی اطرافیانشان نیست: «عبدالمطلب هم با درجه هوشیاری دو بیمارستان رفت و یکبار شکمش جراحی شد، پارگی طحال و ریه داشت و خونریزی داخلی و شکستگی دنده داشت و بخشی از نیمرخش هم به واسطه اینکه سرش روی آسفالت کشیده شده، از بین رفته است.» عبدالمطلب باید دو عمل گوش انجام دهد تا شنوایی‌اش برگردد.
وعده‌ها محقق نشد
بعد از چهل روز به نظر می‌رسد، وعده‌هایی هم که به سربازان داده شد، محقق نشده است.
الیاس می‌گوید بعضی از سربازان در معرفی‌نامه‌هایشان نوشته شده که از دوران آموزشی‌شان معاف شدند اما بعضی دیگر هنوز خبری از معافیتشان نیست: «به بعضی گفته‌اند باید برایشان کمیسیون تشکیل دهند تا ببیند باید به آموزشی بروند یا نه.» حرف‌های او را بزی و میش مست هم تایید می‌کنند.
آن‌ها می‌گویند مسئولان آموزش‌وپرورش و نظام وظیفه در بیمارستان به‌ آن‌ها وعده استخدام هم داده بودند: «در آخرین تماس‌ها و دیدارها گفتند برای استخدام باید تهران دستور دهد که هنوز خبری نشده است.» برای درمان و دریافت هزینه‌های بعد از بیمارستان هم به آن‌ها گفتند که باید به یزد سفر کنند و بازهم به پزشکی قانونی مراجعه کنند؛ مساله‌ای که الیاس از بابت شیوع کرونا و وضعیت جسمی نامطلوبش و هزینه‌های آن ابراز نگرانی می‌کند: «تعیین کرده‌اند که هر فردی باید به یزد مراجعه کند اما آسان نیست.»
او می‌گوید هزینه‌های بیمارستان تاکنون تماما پرداخت شده اما هزینه‌های بعد از بیمارستان و فیزیوتراپی و داروها از حساب‌های شخصی افراد داده شده است.
جواد این روزها برای پیگیری روند درمانش به یزد رفته است: «تمام حادثه و صحنه جلوی چشم‌هایم است.» اتوبوس سرباز معلم‌ها هنوز جلوی چشم سربازان رژه می‌رود، برای تعدادی از آن‌ها در بیمارستان خدمات روانپزشکی و روانشناسی در نظر گرفته بودند: «درحدی بود که گفتند کابوس می‌بینی؟ از اتوبوس نترسی» بچه‌ها اما شب‌ها خواب اتوبوسی را می‌بییند که آن‌ها را به آباده شیراز می‌رساند، آن‌ها بعد با همان اتوبوس به زاهدان بر می‌گردند و در روستاها مشغول تدریس می‌شوند در خواب، طیب شه‌بخش، راشد پاهنگ و عبدالرحمن دلیری هم زنده‌اند.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *