پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | تولیدات هنری ندانسته به شکاف مرکز و پیرامون دامن می‌زنند

در گفت و گو با دکتر مرتضی کریمی انسان شناس پیرامون اعتراض کرمانی ها به سریال شهرزاد مطرح شد

تولیدات هنری ندانسته به شکاف مرکز و پیرامون دامن می‌زنند





۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۲۲:۰۸

مرتضی کریمی کارشناسی ارشد جامعه شناسی و دانشجوی دکترای انسان شناسی فرهنگی است.او پژوهشگر پژوهشگاه رویان است و بر روی رفتار مردم تحقیق می کند. او در دانشگاه تدریس می کند و تحصیل در مقطع دکترای را در دانشگاه تهران می گذراند.
مباحث پیش آمده در مورد اعراض برخی از کرمانی ها به دیالوگی در سریال شهرزاد من را برآن داشت تا نظر یک متخصص را پیرامون موضوع جویا شوم . رشته کلام بین من با دکتر کریمی درست است که از اتفاقات سریال شهرزاد آغاز شد اما در همین موضوع متوقف نشد و به جنبه های مختلف و حواشیه اتفاقات شبیه مورد اخیر نیز پرداختیم . این گفت و گو طولانی تر از آنچه تصور می کردم شد اما خواندنش را به شما توصیه می کنم.

از ماجرای اعتراض کرمانی ها به سریال شهرزاد خبردارید؟چه پاسخی برای این اعتراض دارین؟ آیا حق را به معترضین می دهی؟
جواب مشخصی برای این سوال وجود ندارد و این موضوع همچنان باز است و به هیچ وجه نمی توان بحث بی طرفانه ای نسبت به موضوع داشت.من هم از جایگاه خودم به موضوع می پردازم.لذا هر چه تلاش کنم بحثم نمی تواند بی طرفانه باشهد و پیش فرض های فرهنگی ام در موضعگ یریم دخالت خواهند کرد .
مهم این است که این گفت و گو شکل بگیرد و همه حرف ها و نظرات خود را بگویند و در وقاع تریبون برای همه نظرها به شکل برابر وجود داشته باشد.
در این موضوعات اعتراضی که دامنه اش به فضای مجازی هم کشیده می شود بحث اصناف با گروهها و قوم ها جداست. زیرا در اصناف مسئله منافع شخصی مطرح هست لذا این را نمی توان به موردی مثل موضوع اعتراض کرمانی ها به «شهرزاد» پیوند داد.
باید گفت قبل ساخت یک اثر هنری برنامه ریزی فرهنگی وجود ندارد.چه در رسانه ملی چه در سینمای خانگی .مخصوصا وقتی موضوعی در سطح ملی مطرح می شود. در هنگام ساخت معیار و برنامه مشخصی نداریم.تنها مولفه ای که در رسانه ملی برایش برنامه ریزی وجود دارد روی بحث سیاسی و مذهبی و عقیدتی ست که به نهایتا به مواردی چون حجاب و این دست موضوعات ختم می شود.آنجا هم میشود بحث کرد که چرا بعضی داشته های فرهنگی و مذهبی ما زیر سوال میرود. این نشان از آن دارد که یک فیلترینگ درستی از آغاز وجود ندارد. اینکه چه برنامه ای و با هدف چه مخاطبی ساخته می شود چه پیامی را برساند و از ورود چه چیزی جلوگیری بکند.
لذا چیزایی ساخته می شود که حساسیت های فرهنگی را تولید می کند و یا به آن دامن می زند.از سویی مردم ما به دلیل اینکه مدیریت فرهنگی درستی وجود ندارد دارای این حساسیت فرهنگی به شکل بالقوه هستند.
این حساسیت فرهنگی بالقوه چه پیامدی دارد؟
فقط کافیه تلنگری به مجموعه اعتقادی و فرهنگی مردم بخورد تا یک جریان اعتراضی که ممکن است توام با رفتارهای مسولانه و اخلاق مدار هم نباشند شکل بگیرد. فضای مجازی هم بیشتر بستر بوجود آمدن شکلی از اعتراض هستند که فقط تخریبی بوده و به دنبال سازندگی و واقعیت و گفت و گو نیست. بر خلاف کارکرد واقعی آنها .مثلا کسی که در صفحه «لیونل مسی» فحش فارسی می نویسد خوب اساسا به دنبال گفت و گو نیست!بنابراین فقط عقده گشایی است و به قصد تخریب انجام می شود.
شما از فیلترینگ می گویید. در حالی که ما تعدد دستگاههای ممیزی را شاهدیم.در کنار حضور دستگاههای فرهنگی موازی فراوان. همین فیلترینگ باعث گوشه نشینی تعداد زیادی از هنرمندان ما شده و حتی باعث مهاجرت تعداد زیادی از آنها. همین «شهرزاد» که راهی در صدا و سیما پیدا نکرده و از شبکه خانگی پخش می شود این فیلترینگی که شما خواستار آن هستید عبور کرده است. چطور شما همچنان از نبود فیلترینگ مناسب می گویید؟
منتظر موضع گیری شما بودم.یک بحثی که در ایران هست را با مثال روشن تر می کنم.مثلا می گویند فلان ارگان خیلی در مسایل اجتماعی و شخصی دخالت می کند.این دخالت ضمن اینکه درست هست از نظر من رد شده است. اتفاقا در جاههایی که آنها باید بیاید به جامعه نظم بدهند و امنیت را در جامعه تامین کنند و وظیفه خودش را انجام بدهد،که جلوگیری از اخلال در نظم اجتماعی است این کار را نمی کند. لذا حضورش زیاد نیست . باید درست نقد کنیم . باید بگوییم حضورش در آن جایی که نباید باشد زیاد است!اینکه ارگانی در جایی که وظیفه ای ندارد اما حضور دارد و در جایی که باید باشد و امنیت تولید کند برای من شهروند نیست. پس نه تنها زیاد نیست بلکه کم رنگ است. نظارت هم همین حال را دارد . آنجا که باید باشد نیست و آن جایی که ضرورتی ندارد اتفاقا وجود دارد.اینکه محتوای کار هنری چه باید باشد را عوامل هنری تعیین می کند.اما اینکه این کار که تولید می شود چه میزان می تواند به شکاف های فرهنگی جامعه دامن بزند را یک جامعه شناس یا انسان شناس می تواند داوری کند.باید در فرایند ساخته شدن کار گروهی جامعه شناس وجود داشته باشند و تولیدات با مشاوره یک جامعه شناس انجام شود. خیلی از این برنامه ها که با هزینه های زیاد ساخته شده و در نهایت اجازه پخش پیدا نمی کند یا با مخالفت عده ای در جامعه روبرو می شود یعنی ضرر همین مجموعه ها .
حضور این جامعه شناسان چه کمکی می کند؟
مشورت یک جامعه شناس می تواند به کمک تیم هنری بیاید و چه بسا منظور کارگردان هم منتقل شود اما به کسی برنخورد.کما اینکه در خیلی از برنامه ها شوخی هایی انجام میشود و کسی هم اعتراضی نمی کند. مثل برنامه خندوانه از جمله این ها بود. پس لزوم شناخت گسل های اجتماعی و فرهنگی وجود دارد. اگر ما با شناخت از آنها دست به تولید یک اثر هنری بزنیم حتی باعث می شود تا کار هنری ما این شکاف ها را کمرنگ کند. در حالی که با شیوه فعلی که امروز اتفاق می افتد هر روز یک بلوایی در گوشه ای از مملکت را شاهدیم. به علت اینکه این برنامه ها درست ساخته نمی شود.
شما به حلقه مفقوده گروه جامعه شناسی در تیم هنری اشاره کردید.آیا شما بعنوان یک انسان شناس و تحصیلکرده در رشته جامعه شناسی اگر کنار این تیم بودید به دیالوگ بحث انگیز در مورد کرمان می رسیدید، جلوی استفاده از این کلمه ( بوی پهن) را می گرفتین؟
من در مقامی نیستم که یک دیالوگ را قضاوت کنم . دوم اینکه یک سری آدم در فضای مجازی بدون اطلاع کافی اعتراض می کنند. آن هم به شکل تخریبی . باید بگویم این نشان از آن دارد که حساسیت های فرهنگی در جامعه تشدید شده است و بگویم جدا از معنای دیالوگ و لزوم آن و تاثیر آن دیالوگ بر روایت داستان باید ریشه را در حساسیت فرهنگی جست . این حساسیت فرهنگی هست که این واکنش ها را به همراه دارد.از سویی راوی داستان آن هم به شکل داستان تاریخی نمی تواند ادعا کند که من یک دوره تاریخی را روایت می کنم .شما دسترسی به آن دوره به شکل کامل ندارید. و این برداشت شما از تاریخ است.
بالاخره مستندات تاریخی وجود دارد؟
بله این مستندات وجود دارد.اما اسناد بی نهایت هستند.به تعبیر غربی ها«ابلیس هم می تواند از کتاب مقدس آیاتی را به نفع خودش پیدا کند» بنابراین برساخت تاریخ وابسته به کسی هست که آن دوره را مطالعه می کند.تاریخ برساخت می شود ما به واقعیت تاریخی دسترسی نداریم . چیزی که روایت می شود تصویری مطابق با واقعیت نیست و تصویری هست که بعنوان مثال کارگردان یا نویسنده از آن تاریخ برداشت کرده است و مبتنی بر اکنون من است.پس نمی شود پذیرفت که در فلان دوره تاریخی این حال و هوا بر کرمان حاکم بوده است.با این استناد و در جواب بازیگر نقش که توجیه کرده بود:«مگر در آن دوره کرمان چه وضعیتی داشته» می شود از وی پرسید:مگر بقیه کشور چه وضعی داشته ؟ چه بسا که کرمان اوضاع به نسبت بهتری داشته است.اما اینگونه می شود دفاع کرد که این واکنش نوعی حساسیت فرهنگی است.این حساسیت ها در جامعه ما فعال شده اند.از طرفی برنامه سازان ما متوجه این حساسیت ها نیستند.شما شاید توهین خاصی نکرده باشید به عنوان هنرمند ولی حساسیت فرهنگی را برانگیختید. چون این حساسیت ها نسبی هستند.مطابق با واقع نیستند.
نسبی هستند یعنی چه؟ توضیح بیشتری بدید
اول اینکه نقل کننده یا هنرمند ایا در جایگاهی هست که به این موضوع ورود کند؟نسبی هستند به این معنی که بستگی دارند که چه کسی این کار را انجام می دهد.آیا اقای فتحی(کارگردان) این مشروعیت را دارد؟یا به مانند برنامه ای مانند «خندوانه» این مشروعیت را برای برنامه اش تولید کرده است و سپس اجازه یافته با یک چیزی شوخی کند. «فردوسی پور» در برنامه «نود» این جایگاه و مشروعیت را برای خودش تولید کرده است.لذا می تواند با یک چیزایی شوخی کند. می تواند هم مردم را بخنداند و حساسیت های فرهنگی را فعال نکند. اما در مورد آقای فتحی به نظر نیاز است که این موارد گفته شود.
شما در مقام یک جامعه شناس وقتی ازتون سوال می پرسم که آیا این دیالوگ توهین است یا خیر پاسخ می دهید تعیین آن در صلاح من نیست.خوب چه جور می گویید با حضور جامعه شناس در کنار تیم هنری به خروجی کار کمک می شود؟
من عرض کردم به لحاظ هنری در صلاحیت من نیست.من بدلیل تواضع نگفتم من نمی توانم . بلکه به خاطر قائل شدن به حوزه فعالیت تخصصی بود. اما من جامعه شناس می توانم کمک کنم.بین تایید کردن و کمک کردن فاصله است . تایید کردن همان کار نظارت اشتباهی است که ارشاد و سازمان های دیگر در ممیزی و فیلترینگ انجام میدهند.من نمی توانم بگویم چه جمله ای اینجا بگذارند یا نگذارند. اما کمک من یا کسی شبیه من این است که بگویم به کارگردان که این جمله می تواند این شکاف را در جامعه فعال بکند.و این لغت چه بار فرهنگی دارد.«بوی پهن » در فرهنگ ایرانی واژه بسیار تحقیر کننده ای ست و با خاک و خلی» فرق دارد.بنابراین دارید یک فرهنگ که در شهر کرمان حاکم است را به زمینه ای از روستایی نه فاخر بلکه تحقیرآمیز برمی گردانید.
خاک و خلی بودن اگر روایتی مربوط به دهه سی هست من از شما سوال می کنم که در آن تاریخ که سریال در آن روایت می شود کسی واژه «خاک و خلی» را در کنار «بوی پهن» می گذاشت؟ این یک روایت مدرن شهری امروز هست که ما داریم و اگر بخواهیم کسی را تحقیر کنیم از آن استفاده می کنیم و می گوییم تو بوی خاک و خل و بوی پهن میدهی! آنچه در پیش زمینه این جمله نهفته است یک کلیت سازی است که بواسطه آن یک گروه اجتماعی در آن تحقیر می شوند.
شما استفاده از این واژه (بوی پهن) از سوی نویسنده شهرزاد را تحقیر ارزیابی می کنید. این اتفاق چه عواقبی دارد؟
اینکه یک نفر به خودش اجازه بدهد و یک سیستم فرهنگی را اینگونه تحقیر کند عملا در مقابلش گروهی دیگر را نشان می دهد.وقتی شما به کسی روستایی می گویی یعنی خودت را شهری می دونی. بدون اینکه متوجه باشید شکاف پایتخت شهرستان را فعال کرده اید.این را شاید خود آقای فتحی هم متوجه نشود.
اما دیالوگ ها الزاما حرف های کارگردان نیست که توسط بازیگر ها گفته می شود. اگر قرار باشد همه دیالوگ ها را که بسته به نقش ها ادا می شود به پای کارگردان نوشته شود حتی دیالوگ شخصیت منفی داستان ، پس همه ساخته های ما توهین کرده اند و کارگردان های ما متوجه نیستند.
آیا شخصیت داستان منفک از نویسنده و کارگردان است؟
جواب من به این سوال خیر است.تجربه داستان نویسی می گوید این نویسنده یا کنش های داستانی است که شخصیت را می سازند.این شما هستید که کنش های داستانی را انتخاب می کنید.شمابه شخصیت ها هویت می دهید. پس نمی توانیم بگوییم هیچ ارتباطی به کارگردان ندارد.از سویی این بحث بوجود میاد که آیا وظیفه هنر نشان دادن واقعیت هست یا نیست؟ شخصیتی وجود دارد در سریال که ضعیف است و ایراد گیر که در خانواده ای مرفع زندگی کرده و به تمام دیگری ها به چشم حقارت و از بالا نگاه می کند. حالا من این شخصیت را چطور می تونم به تصویر بکشم؟مگر کم از این شخصیت ها در روایت های تاریخی داریم؟اما چطور می توانیم این واقعیت را نشان بدهیم که منجر به بروز شکاف فرهنگی نشویم. قصد هنر از نشان دادن حقیقت اصلاح واقعیت اجتماعی است.یا اثر گذاری اجتماعی.
اما اگر ما نتوانیم نقد سازمان یافته انجام بدهیم نتیجه عکس خواهد داشت.اگر جایگاه خود و روایت را نشناسیم. به همین دلیل نقد اثر اخیر اقای «مدیری» (درحاشیه) از نظر من که انسان شناس پزشکی هستم و سالها در کنار پزشکان هستم را مسولانه نمی دانم. با وجود اینکه به بسیاری از مشکلات پزشکی آشنا هستم خیلی بیشتر از آقای مدیری. اما مساله اینجاست که شما باید نقد سازمان یافته داشته باشید.اگر نقد غیرسازمان یافته بکنید خوب و بد با هم می سوزند و حتی بد ها نمی سوزند.نتیجه کار مهران مدیری به نظر من این بود که فقط آن دسته از پزشکانی که جزء اشراف پزشکی محسوب می شوند کارشان به نحو بهتری در حال انجام هست و اعتماد از ان گروه پزشکی که غیر اشرافی بودند و اخلاقی بودند سلب شده و دچار مشکل شده اند.
تعریف شما از نقد سازمان یافته چیست؟چه چارچوب هایی دارد که به عقیده شما این نقد در کار آقای مدیری در سریال طنز «درحاشیه» وجود نداشت؟
نقد سازمان یافته یکبار برای همیشه انجام نمی شود و همانطور که جامعه در حال تغییر است نقد هم تغییر می کند.بنابراین یک جواب برای یک پرسش وجود ندارد.نقد سازمان یافته نقد تک صدایی نیست.نقدی که در آن تمام گروهها و تخصص های مدرن را لازم دارد.برای مدیریت جامعه نیاز به جامعه شناس و انسان شناس داریم. باید گروههایی داشته باشیم که به شکل مرتب تشکیل جلسه بدهند و تضارب آرا وجود داشته باشد و کارهای هنری و اجتماعی با مشورت تمام تخصص ها انجام بشود.خروجی این گفت و گو ها نقد سازمان یافته را به همراه خواهد داشت.
آقای کریمی بصورت مشخص سریال شهرزاد و این دیالوگ جنجالی چه حساسیت فرهنگی را به وجود آورد؟
در ایران بدلیل سیاست گذاری های غلط شکاف بین اقوام است. به شکلی که برخی از اقوام ایرانی خود را جدا از ایران تصور می کنند. دیگر شکاف مرکز و پیرامون است که به دو شکل پایتخت و استان ها و مرکز استان و شهرستان ها پدید امده است.و دیگری شکاف شهر و روستا.
برنامه هایی مثل «فیتیله» اجاق شکاف قومی را فعال کردند.برخی از آذری ها احساس محرومیت می کنند که در برنامه های کشور مشارکت داده نمی شوند و یک سری سودجو از این شکاف ها استفاده می کنند.خوب این حساسیت فرهنگی وجود دارد و برنامه ای مثل «فیتیله» این شکاف را فعال کرد.
در مورد دیالوگ شهرزاد ایا فکر می کنید بخش معترض مردم کرمان نمی دانند که این یک برنامه هنری هست و این دیالوگ یک نقش منفی؟ شهرزاد که برای همین مخاطب با شعوری که قادر به قضاوت است و قادر هست گذشته را به حال پیوند بدهد و یک سوژه فعال است ساخته شده .پس چرا به او بر می خورد و اعتراض می کند؟ دلیل اصلی به عقیده من این است که شکاف های مرکز و پیرامون را فعال می کنید. شما شهری که در ۱۳۲۰ هم یک شهر مهم بوده را به روستای پیش پا افتاده ای که بوی پهن می دهد و هیچ چیز قابل ارایه ای ندارد نزدیک کرده اید.
یعنی هر زمان این اعتراض ها شکل بگیرد نشان از حساس شدن یکی از این شکاف های اجتماعی ست؟
برخی اوقات شاهد بی تفاوتی اجتماعی هم هستیم.واکنش ها وقتی شدید تر می شوند به بی تفاوتی تغییر شکل می دهند.حتی در بعضی موارد اعتراض جمعی اتفاق بیفتد این خوشایند تر ارزیابی می شود. چون این حساسیت وجود دارد.اما اگر واکنش را نمی بینید یعنی اینها به درون آدم ها ریخته می شود. یکجا این فنر طغیان خواهد کرد.
بی تفاوتی فرهنگی به چه معنی ست؟ حساسیت کار کجاست که این را خطرناک تر ارزیابی می کنید؟
این بی تفاوتی در مورد کرمان را باید مطالعه کرد. که ایا وجود دارد یا خیر. و در صورت وجود چه دلایلی دارد. اما بطورکلی بی تفاوتی می تواند ناشی از احساس خلع ید باشد.یعنی شما تصور کنید توان مداخله در واقعیت را ندارید. شما به بازی گرفته نمی شوید. شما حرفتان خوانده نمی شود. همین اعتراض های مخرب و خشونت آمیز در فضای مجازی به این دلیل است که فکر می کند کامنتش بی اثر خواهد بود و کسی او را جدی نمی گیرد.حتی اگر چهار تا نماینده مجلس در صحن علنی اعتراض کنند. به همین دلیل یا به شکل اعتراضی در فضای مجازی جلوه گر می شود و یا اینکه سکوت می کند.حتی فریاد اعتراضی در فضای مجازی را هم انجام نمی دهد و دچار بی تفاوتی می شود.این بی تفاوتی باعث می شود فرد احساس شهروندی خود را از دست بدهد. همین بی تفاوتی شهروندی سبب می شود که دکتر وظیفه خود را انجام ندهد و بیمار را بدلیل نداشتن تمکن مالی بدون انجام درمان از بیمارستان خارج کند.
این دامنه بی تفاوتی است که ما مقصر آن هستیم بدلیل مشارکت ندادن او در سرنوشت خودش و حتی توجه نکردن به اعتراضش. بنابراین سیستم احساس خلع ید را به وجود می آورد.
کسانی که اعتراض شون شنیده می شود و ابزار رسانه ای مجازی در اختیار دارند. چرا شکل اعتراض ها در دنیای مجازی از مرزهای ادب خارج می شود و به توهین می رسد؟
آنومی اجتماعی به بی هنجاری معتقد است . در برخی اوقات نشان از هنجارهای زیاد دارد. هنجارهایی که گاها در تعارض با همدیگر هستند. یا هنجارهای زیادی که فرد دارد و سردرگم می شود کدام را انجام بدهد.یک وضعیت آنومی که در ایران بوجود آمده گویای این است که معترضین به اصطلاح فحاش و توهین کننده در فضای مجازی از مریخ نیامده اند. آنها هم شهروند همین شهرهایی هستند که ممکن است خویشاوند ما باشند. اما چرا اینگونه خود را بروز می دهند؟ برای اینکه امکان و فرصت شناخته شدن ، بزرگ شدن و رسانه ای شدن را نداشته اند. یک بازیکن فوتبال ما با شانس و اقبال به جایگاهی بالا می رسد. وقتی شما در جامعه برای رشد کردن باید یا شانس و یا پارتی و پول داشته باشید یک مساله هویتی پیش می آورد. کسی که این شانس را ندارد و در آینده هم نخواهد داشت می خواهد به هر ترتیبی که شده خودش را به نمایش بگذارد. مخصوصا جایی که احساس می کند به او توهین شده است. چون انسان ها مساوی ارزش ها و اعتقاداتشان هستند.وقتی به ارزش های کسی توهین کنید و تنها راه برای نشان دادن اعتراض به او و دفاع از هویتش فضای مجازی باشد چه انتظاری می توان داشت؟ این راهی هست که مدیریت فرهنگی کشور پیش پای او گذاشته است. راه دیگری اگر هست به من معرفی کنید.
فکر می کنید برای این اعتراض چه جایگاهی باید تدارک دید تا به شکل مسالمت آمیز بروز کند؟ رسانه های رسمی را مقصر ماجرا قلمداد می کنید؟
واژه مسالمت آمیز بسیار زیباست. اما خیل عظیمی از مردم ما با این واژه بیگانه هستند.آنها ابزارهای خودشان را برای گفت و گو و مشارکت دارند.ما باید ببینیم ابزارهایی که مردم در اختیار دارند چه چیزی است؟ با چه ابزاری می توان با این قشر وارد صحبت شد؟من فکر کنم ابزارش صرفا گفت و گو نیست.دیدیم که ما از گفت و گوی تمدن ها حرف می زنیم اما چند سال بعد تهدید به جنگ می شویم آن هم از طرف تمام دنیا.پس آن ایده فایده ای نداشت چون زمینه های اجتماعی آن وجود نداشت . بنابراین من فکر می کنم باید برگردیم به زمینه های اجتماعی و فرهنگی کشورمان و آن زمینه ها را از بین ببریم.
بیشتر توضیح بدید
ما چه کمکی کردیم به کرمان؟ ما بعد زلزله بم چه کمکی اجتماعی به این شهر کردیم. در جریان زلزله بم آنجا بودم . فجیع ترین صحنه هایی که دیدم جنازه هایی که زیرخاک بودند، نبود یا بچه هایی که گریه می کردند و کسی را نداشتند.دردناک ترین صحنه مربوط به پسر جوانی بود که گریه می کرد و من به او گفتم ناراحت نباش دولت اینجا را درست می کند از روز اولش بهتر و همه چیز خوب میشود . جوابی که او به من داد روش مطالعات من را تغییر داد.جوابش این بود که «شما هیچ وقت نمی توانید بم را مثل روز اولش بسازید . برای اینکه من از تمام دیوارهای این شهر خاطره داشتم و من نمی خوام شما یه چیز جدید و حتی بهتر از قبل برایم بسازید . من همون شهر را می خوام»
پس بعد زلزله بم هویتش را گم کرد و ما برای بازگرداندن آن هویت چه کاری کردیم؟ بنابراین باید برگردیم و زمینه های فرهنگی را اصلاح کنیم و بدین ترتیب حساسیت های فرهنگی را پایین بیاریم.
چه ارگان یا شخصی به این حساسیت ها دامن می زند؟
یکی از مجموعه هایی را به این حساسیت ها دامن می زند صداوسیما است.نمایش هایی که از شهر تهران به کل ایران داده می شود چگونه است؟ تصویرهای شهر تهران بیشتر نوعی از احساس حقارت را در شهرهای دیگر بوجود می آورد. در شهرهایی که سینما نداریم برج میلاد و ورزشگاه نداریم چه حسی در دراز مدت به تهران پیدا می کنند؟ چرا باید فوتبال های ملی ما فقط در تهران برگزار شود؟این ها همه زمینه هایی هست که شکاف پیرامون و مرکز را ایجاد می کند. ما باید برگردیم و همه این ها را از اول بسازیم. ما نمی توانیم از آخر شروع کنیم. سریال شهرزاد آخر خط است.
صحبت هاتون رو جمع بندی می کنید
من با این واژه جمع بندی هم مشکل دارم . به این دلیل که گویا کسی که مصاحبه می کند دانای کل هست . اتفاقا نباید جمع بندی کرد و بگذاریم دیگران هم حرف بزنند و این گفت و گو در کنار صحبت دیگران قرار بگیرد تا به جمله «دورکیم» برسیم که می گوید:«هر پدیده اجتماعی یک دلیل و یک کارکرد دارد» باید دلیل این رفتارهای هنجار شکنانه برخی معترضین را کشف کنیم و برگردیم برای حل آنها چاره ای بیاندیشیم.

به اشتراک بگذارید:





نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *