پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | نگاهی به تجربه‌ی انتخابات آمریکا و عملکرد رسانه‌های مکتوب رسانه‌های محلی را دریابیم

نگاهی به تجربه‌ی انتخابات آمریکا و عملکرد رسانه‌های مکتوب رسانه‌های محلی را دریابیم





۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰:۵۲

نگاهی به تجربه‌ی انتخابات آمریکا و عملکرد رسانه‌های مکتوب
رسانه‌های محلی را دریابیم

فردا مراسم تاج‌گذاری دونالد ترامپ انجام می‌شود! این شوخی نه چندان با مزه‌ای است که از غریب و آشنا می‌شوم و به شدت مرا به فکر می‌اندازد که تصویری که از ایالات متحده و سیستم اداره‌ی آن کشور داریم چقدر به واقعیت نزدیک است؟
پس از انتخابات آمریکا با مطالب و عکس‌العمل‌های زیاد و گاهی عجیب از ژورنالیست‌ها و تحلیل‌گران آمریکایی مواجه شدیم (عجیب‌ترین‌آنها خوردن یک ظرف حشره توسط یکی از تحلیل‌گران در برنامه‌ی زنده بود چرا که گفته بود اگر ترامپ رئیس جمهور بشود من در برنامه‌ی زنده حشره‌خواهم خورد – و به وعده وفا کرد). اما سوال اینجاست که چطور رسانه‌های آمریکا اینقدر از حقیقت جامعه‌ی خود دور بودند و چطور کار به جایی رسید که تمام بررسی‌ها و مطالعات آماری راه به ترکستان برد و یک‌شبه یک چهره‌ی تلویزیونی نه چندان هوشمند که هیچ نقطه‌ی مشترکی با هیچ‌کدام از رئیس جمهور‌های سابق آمریکا ندارد توانست به این جایگاه برسد؟ و از آن مهمتر برای ما مساله‌این است که رسانه‌های آن کشور چه نقشی در این بازی داشتند؟
در واقع هجم تحلیل‌ها و مطالب پر از ناامیدی و شکست آنقدر زیاد است که مخاطب را عملا خسته می‌کند و پیدا کردن نتیجه‌ی صحیح و تحلیل سالم و منطقی را برای مخاطب خاص و حرفه‌ای هم سخت می‌کند تا جایی که یکی از روزنامه‌نگاران خوب کشور که از قضا گرایشات چپی هم دارد در مطلبی نوشت :” هیلاری کلینتون کیفر خیانت به پیرمرد سوسیالیست(سندرزر) را پس می‌دهد” و به قول علی حاتمی فقید معروف خشت که به آسیاب بدهی خاک قسمت‌ات می‌شود.
در واقع همین را کم داشتیم که کار تحلیل‌گران چپ هم به ناله و نفرین و از مکافات عمل غافل مشو بکشد که متاسفانه کشید، اما حقیقتا چه چیزی پشت ماجراست که این همه فشارهای مختلف رسانه‌ای و تحلیل و گفت‌و گو و حتی تخریب راه به جایی نبرد و چه درسی برای روزنامه‌نگارهای ایرانی در این ماجرا نهفته است؟
در انتخابات آمریکا یک مساله‌ی بسیار مهم نباید از دید پنهان بمانند:
کارکرد رسانه‌ها از جمله فیس‌بوک
یک راه برای تعریف شغل ژورنالیستی این است: آنان که تصویر واقعی جامعه را به خودش نشان می‌دهند. با این نگاه رسانه‌های آمریکا به طرز دیدنی و دراماتیکی از انجام وظیفه بازماندند.
همین که پیروزی ترامپ این‌قدر غافل‌گیر کننده بود و تعداد زیادی از ما ( خصوصا ژورنالیست‌ها ) و مخاطبان مارا شکه کرد، خودش نشان از این است که چقدر بد و نا کارآمد عمل‌ کردند.
بحث و جدل‌های سیاسی آمریکا در انتخابات ۲۰۱۶ بر دو زمینه‌ی اطلاعاتی استوار بود که گویی هیچ‌گاه هم‌پوشانی نخواهند داشت و هرگز تن به اتحاد نخواهند داد. تنها نقطه‌ی تلاقی این دو پاره‌ی جامعه پای صندوق‌های رای بود و دقیقا آنجا بود که این فاصله‌ی عمیق و جدایی فاحش نمایان شد.
وقتی که رسانه‌ها در یک کشور تبدیل به بنگاه‌های اقتصادی می‌شوند طبیعتا به سبیل عقاید بازار چنان دست به رقابت می‌زنند که پس از مدتی بنگاه‌های بزرگی مثل نیویورکر و تایمز روزنامه‌های کوچک را می‌بلعند و توجیه اقتصادی کارکردن در روزنامه‌های محلی را هم غیرمنطقی جلوه می‌دهند تا جایی که بسیاری از ما روزنامه‌نگاران ایرانی هم رویای شب‌مان کارکردن در رسانه‌های اسم و رسم داری مثل تایمز است در نتیجه‌ی این نگاه سود محور و رقابت سود و سرمایه در رسانه‌ها، روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های محلی به شدت ضعیف شدند و مردم آن رسانه‌ای را که می‌توانستند به کمک‌اش از حال همسایگان و اوضاع اقتصادی و سیاسی شهر و استان خود مطلع بشوند را از دست دادند و خودشان را به تحلیل‌های “هافینگتن پست” که معتقد بود به احتمال ۹۸ درصد کلینتون رئیس جمهور بعدی است و تایمز که شانس پیروزی کلینتون را بیشتر از ۸۵ درصد می‌دید سپردند و نتیجه را هم همگی شاهد بودیم.
اما در این میان نباید از فیس‌بوک غافل شد دقیقا به دلیل ضعیف شدن رسانه‌های محلی مردم به ناچار به فیس‌بوک روی آوردند (بر اساس آمارها ترافیک فیس بوک به تنهایی بیشتر از ترافیک تمام سایت‌های خبری روی هم است) و تیم ترامپ هم با آگاهی خاصی که از موقعیت داشتند فیس‌بوک را دریافتند چرا که به راحتی می‌شود هر خبر ناموثقی را در آن منتشر کرد و کیست که پیگیر صحت و سقم خبر باشد؟ آش “فیک‌نیوز”ها(اخبار دروغین) آنچنان شور شد که فیس بوک تبدیل به فاضلابی از اطلاعات غلط شد و از آنجا که این اخبار دروغ گاهی زمینه‌ی ایدئولوژیک داشتند و گاهی هم اقتصادی و سیاسی بالاخره کسانی بودند که باورشان می‌کردند و یا دوست داشتند دیگران این‌چرندیات را باور کنند و در نتیجه به صورت کامل تمام فضای مجازی را پر می‌کردند و از همه‌ی اینها گذشته تولید این‌گونه اخباردروغین و ضداطلاعات به مراتب ارزان‌تر از تولید خبر و تحلیل واقعی است و در نتیجه کمپین به تخت رساندن ترامپ فیک‌نیوز را به عنوان یک سیاست اصلی سرلوحه‌ی کار خود قرار داد(هرچند این قضیه کماکان تکذیب می‌شود اما دم خروس بدجوری پیداست) و نکته‌ی کنایه آمیز اینجاست که سرمایه‌داران رسانه برای پیشرفت بنگاه‌های خبرپراکنی خود کمر رسانه‌های محلی را شکستند و هنوز طعم شیرین پیروزی را نچشیده بودند که در نبرد خنده‌داری و در کمال ناباوری از “ترامپ کاکل‌زری” شکست خوردند تا دریابند که آنجا که رسانه‌ی صادق و مردمی نباشد دروغ فرمان‌روایی می‌کند حال چه دروغ‌های پروپاگاندای کره‌ی شمالی، چه پروپاگاندای طرفدار ترامپ. اما نباید از این حقیقت غافل شد که نیروهایی که فاجعه‌ی رسانه‌ای انتخابات آمریکا را رغم زدند به احتمال زیاد قوی‌تر می‌شوند. چرا که رویکرد رسانه‌ها( از منظر اقتصاد رسانه) آنچنان تغییری نخواهد کرد و از آن گذشته تمام تلاش ترامپ این است که دولت آمریکا را کوچکتر کند و همه چیز را به شرکت‌ها و بنگاه‌های خصوصی واگذار کند و در نتیجه حمایت دولتی از رسانه‌های کوچک روز به روز کم‌تر خواهد شد و می‌توان منتظر فجایع بزرگ‌تری بود چرا که به قول خود لیبرال‌ها دولت شرهست اما شرِواجب. حالا تمام این ماجرای حسین کرد شبستری را روایت کردم تا به اینجا برسم که باید ما هم از این تجربه‌ی تاریخی درس بگیریم و مردم باید بیش از پیش رسانه‌های مستقل محلی را پشتیبانی کنند و وظیفه‌ی دولت هم هست که در راستای حفظ رکن چهارم دموکراسی، کمال پشتیبانی را بدون داشتن هیچ توقعی از رسانه‌های مستقل محلی به عمل بیاورد چرا که همین رسانه‌ها هم صدای مردم هستند و هم منادیان آزادی و استقلال( اگر پیش‌تر این ارزشها را با منافع شخصی تاخت نزده باشند)

به اشتراک بگذارید:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *