پیام ما؛ رسانه توسعه پایدار ایران | مهدی جعفری از خاطرات خود در تئاتر و سینما می گوید: قصد جان ما را کرده‌اند!

مهدی جعفری از خاطرات خود در تئاتر و سینما می گوید: قصد جان ما را کرده‌اند!





۱۶ آبان ۱۳۹۵، ۴:۴۹

مهدی جعفری از خاطرات خود در تئاتر و سینما می گوید:
قصد جان ما را
کرده‌اند!

دهه 60 و 70 عرصه هنرنمایی هنرمندانی بود که هم اکنون دوران میان سالی و پیری خود را می گذرانند. این که در کوران جنگ و بی امکاناتی، عده ای بتوانند چراغ تئاتر را روشن نگه دارند خود هنری شایسته تقدیر است.
هنرمندانی مانند مهدی ارمز، علی کهن، مهدی جعفری و… از آن سنخ هستند. تئاترهای قوی که در آن روزها برگزار می شد را به یاد دارم.
این مصاحبه علاوه بر این که خاطره بازی مهدی جعفری باشد، برای خودم هم نقشی از خاطره است. تئاترهای «عروس کویر» و «سراب» را که در دوران دبستان دیده بودم هرگز فراموش نمی کنم.
سالن نمایش ارتش بود و گروه های تئاتری که در عین بیان مشکلات و غم های جامعه از عنصر طنز برای تلطیف فضای تئاتر خود غافل نمی شدند.
برای این شماره پیام ما با مهدی جعفری بازیگر و کارگردان تئاتر و بازیگر تلویریون و سینما گفت و گو داشته ام.
جعفری در دوم فروردین 1339 متولد شده است. وی هنرپیشه پرکار تئاتر و تلویزیون و سینمای کرمان است. بسیاری از کارهای او به جشنواره ها راه یافته اند. نمایش هایی با مضمون جنگ تحمیلی، اعتیاد، ازدواج، تهاجم فرهنگی، ازدواج و… در کارنامه اوست.
مرور گفت و گوی زیر را به شما خوانندگان صفحه «کرمون» تقدیم می کنم؛

جعفری می گوید که از نوجوانی به هنرهای نمایشی علاقه مند شدم. هم زمان با شروع جنگ تحمیلی وارد ارتش شدم و از آن جا به جبهه اعزام شدم. در سال 1362 بعد از بازگشت از جبهه فعالیت های هنری خود را در عقیدتی- سیاسی ارتش آغاز و اقدام به راه اندازی گروه تئاتر کردم. اولین تئاتر این گروه،«سربداران» را روی صحنه بردم. فعالیت ها ادامه پیدا کرد به طوری که در سال 1369 با نمایش «محکمه»،«خون آشام» در اولین جشنواره تئاتر سوره شرکت کردم و مقام برتر کارگردانی را کسب نمودم و اعضای گروه لوح سپاس دریافت کردند. سرانجام در سال 1370 تالار فرهنگی- هنری ارتش واقع در خیابان معلم که اکنون به موزه تبدیل شده در اختیار گروه قرار گرفت. نمایش «طفلان مسلم» را روی صحنه بردم که بسیار مورد استقبال مردم قرار گرفت. پس از آن فعالیت های مان زیاد شد. به طوری که اکثر گروه های نمایش شهر برای تمرین و اجرای نمایش به این سالن راه پیدا کردند. فعالیت های نمایشی به حدی بود که مدیرکل وقت اداره ارشاد اسلامی(آقای جعفری) گفت این سالن به تئاتر شهر تبدیل شده است.
در همین راستا از سوی سازمان عقیدتی- سیاسی ارتش در تهران هر ساله دوره های بازیگری تشکیل می شد. من هم از کرمان به این دوره ها اعزام می شدم و سرانجام در سال 1379 با توجه به دوره های بازیگری که دیده بودم و سابقه هنرهای نمایشی که به تأیید سازمان و انجمن نمایش کرمان رسید، از سوی سازمان عقیدتی- سیاسی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، شورای ارزشیابی هنرمندان کشور معرفی شدم و پس از شرکت در آزمون کتبی و عملی و ارزشیابی سوابق با کسب 121 امتیاز از کل امتیاز تعیین شده که 180 بود، موفق به دریافت مدرک بازیگری شدم. مدرک فوق به امضا و تأیید متخصصان هنری و دبیر شورای ارزشیابی هنرمندان کشور و نماینده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور و وزارت علوم و تحقیقات و فن آوری رسیده است.
مشت بر پوست
برخی از کارهایی که کارگردانی آن ها را بر عهده داشته ام و در ذهنم مانده عبارتند از:سربداران، شیطان سفید، خانمانسوز، محکمه، خون آشام، طفلان مسلم، نمایش عروسکی گاو، اسیران شام، کشتی نجات، منم زینب، صد بار اگر توبه شکستی باز آی، کاروان عشق
بازیگری در نمایش هایی از جمله یشکی دو شکی، سراب، الاخون والا خون، نقش عشق، کشته شمشیر دوست، عروس کویر، باغ زالزالک، زن سرکش، عروسی مادر شوهر نیز از دیگر فعالیت های هنری من است. آخرین کار ما نیز نمایش دو به دل، گروه نمایش شهر ایران که در جشنواره ملی دانشگاه آزاد اسلامی (مشهد) شرکت کرد و جایزه جشنواره را از آن خود کرد و هم اکنون نیز به جشنواره بین المللی فجر معرفی شده است.
علاوه بر بازی در تئاتر در زمینه سریال تلویزیونی و سینما نیز فعالیت داشته ام. در فیلم های«مشت بر پوست» به کارگردانی محسن محسنی نسب، «بیدار شو آرزو» به کارگردانی کیانوش عیاری،«معصومه» کاری از سید محسن یوسفی، «طلا در مس» به کارگردانی علی رضا نجف زاده، «آی کی یو» به کارگردانی علی رضا کلانتری (که به صورت سینما خانگی ارائه شد) بازیگر بودم. بازی در سریال های «قصه های ستاره» به کارگردانی علی شوقیان،«خیاط خانه دادگستر» کاری از علی رضا کلانتری نیز از جمله تجارب بنده است.
تعامل در فضای دوستانه
خوشبختانه هنرمندان قابلی در حوزه تئاتر داریم. چه در زمینه نویسندگی، کارگردانی و چه در حوزه بازی گری حرف های زیادی برای گفتن دارند. تا جایی که توانایی رقابت در سطح ملی را دارند. الحمدلله در سال های اخیر فضای خوبی در کرمان به وجود آمده و همه گروه ها مشغول کار هستند. اما متاسفانه مکان برای تمرین و اجرا و ارائه کار این عزیزان وجود ندارد. امیدواریم مسوولین هر چه سریع تر نسبت به این امر مهم اقدام کنند.
خواهشی که از تئاتری های تحصیل کرده و هم چنین تجربی ها دارم این است که در یک فضای دوستانه با هم تعامل کنند. علم و تجربه هر دو گروه می تواند به اعتلای تئاتر کرمان کمک کند. دست یکدیگر را بگیرند تا شاهد رونق روزافزون تئاتر در استان مان باشیم.
بسیار خوش حالم از این که می بینم دو یا سه تئاتر به طور همزمان روی صحنه می رود. این نشان دهنده آشتی دوباره هنرمندان با صحنه و حمایت مسوولان فرهنگی استان است. امیدوارم این شور و امیدی که در بین هنرمندان و مردم ایجاد شده همچنان ادامه داشته باشد.
آشنایی با مهدی ارمز در سالن ارتش
سال 1371 بود. مهدی ارمز مسوولیت گروه تئاتر دانشگاهی را بر عهده داشت. او دنبال سالنی برای اجرای مجدد تئاتر«یشکی دوشکی» بود. به سالن ارتش آمد. برای یکی از بازیگرانش مشکلی پیش آمده بود و من جایگزین آن بازیگر شدم. نمایش یشکی دوشکی را در کنار ایشان کار کردم و از همان جا با هم آشنا شدیم. تا امروز هم در بیش تر کارهای ارمز با او کار کرده ام. نمایش های«سراب»،«عروس کویر»،«صدبار اگر توبه شکستی باز آی»،«باغ زالزالک»،«زن سرکش» از جمله نمایش هایی بوده که با آقای ارمز همکاری کرده ام.
به همراه این گروه در برخی جشنواره ها نیز شرکت کرده ام. از جمله نمایش سراب در هشتیمن جشنواره تئاتر دانشجویی سراسر کشور در سال 1372 دانشگاه اصفهان، نمایش کشته شمشیر دوست، کنگره بزرگداشت سرداران شهید استان کرمان.
با نمایش یشکی دوشکی در جشنواره های متعددی شرکت کردیم. از جمله شرکت در هفته تبادل فرهنگی استان ها که در دانشگاه بوشهر برگزار شد. شرکت در نمایشگاه ره آورد انقلاب (استانداری کرمان)، کنفرانس بین المللی ریاضی کشور(دانشگاه باهنر).
تئاترهای دیگری نیز با کارگردانان مختلف کار کرده ام. از جمله نمایش «اسیران شام» به کارگردانی کرامت رودساز، عروس کویر به کارگردانی علی کهن، صد بار اگر توبه شکستی باز آی، تهاجم و نقش عشق به کارگردانی مسعود سلطانی زاده، کشته شمشیر دوست به کارگردانی استاد مهدی ثانی.
ورود به دنیای تعزیه
سالن فرهنگی- هنری عقیدتی سیاسی 05 در سال 1367 تأسیس شد. این سالن قبل از آن به نام باشگاه افسران معروف بود. مدیریت سالن فرهنگی – هنری بر عهده من قرار گرفت. در واقع یک سالن به سالن های تالار شهر اضافه شد و فعالیت های نمایشی در این مکان افزایش یافت. به طوری که بیش تر هنرمندان تئاتر جهت تمرین و اجرای نمایش از این مکان استفاده می کردند و بنده صمیمانه با آن ها همکاری می کردم. دغدغه سالن هنرمندان تا حدی حل شده بود و کارهای تئاتری از رونق خوبی برخوردار شد. به گونه ای که در تمام مناسبت های سال چه جشن و چه عزا برنامه هایی متناسب با همان ایام در سالن اجرا می شد.
بعد از پیروزی انقلاب، من اولین کسی بودم که در کرمان به تعزیه روی آوردم. در سال 1371 نمایش تعزیه طفلان مسلم را کارگردانی و از آخر ماه صفر به اجرای رایگان گذاشتم که مورد استقبال عموم قرار گرفت. البته شهرها و روستاهای اطراف کرمان گروه های تعزیه کار می کردند. سال بعد با همکاری و کارگردانی آقای کرامت رودساز تعزیه «ایران شام» نوشته محمد رجاء را روی صحنه بردیم. تعزیه کاروان عشق را کارگردانی کردم. تعزیه های حضرت علی اکبر، کشتی نجات، حرّ، منم زینب به نویسندگی علی اصغر اکبرزاده را اجرا کردیم.
ناگفته نماند که بعد از «ایران شام» بود که عباس سالاری، مسوول وقت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان، گروه های تعزیه خارج از شهر را گرد هم آورد و آن ها را سر و سامان داد. هم اکنون گروه های تعزیه با تجربه کرمان در سطح کشور رقابت می کنند و حرف برای گفتن دارند.
یک حرکت ابتکاری
در قدیم، چاله ای وسط صحنه تئاتر بود که چاله سوفلرر نام داشت. کارکرد چاله سوفلر این بود که شخصی نمایش نامه به دست توی این چاله می نشست، به طوری که تماشاگران او را نمی دیدند. اگر بازیگری دیالوگ خود را فراموش می کرد، آن شخص یادآوری اش می کرد. سال ها بود که چاله سولفور، کاربرد خود را از دست داده بود. تخته ای روی چاله گذاشته بودیم. یک روز در حال اجرای تئاتر بودم. نقش پادشاه را بازی می کردم. دست هایم را به کمرم زده بودم و از شرایط مملکت از وزیر می پرسیدم و او هم به دنبالم راه می آمد و پاسخ می داد. پرسیدم:«خُب وزیر! بگو ببینم از مملکت چه خبر؟» وزیر گفت:«اعلی حضرتا! شهر در امن و امان است و رعیت به دعاگویی مشغول!» ناگهان پایم در چاله سولفور فرو رفت. استخوان ساق پایم به شدت درد گرفت. ضعفم زده بود. تماشاچیان فکر می کردند که این حرکت جزئی از تئاتر است. عوامل که اطلاع داشتند، نگران بودند که چه اتفاقی خواهد افتاد. خودم را کنترل کردم. از جا بلند شدم و فی البداهه شمشیر کشیدم و زیر چانه وزیر گرفتم و با عصبانیت گفتم:«مردک! چه طور می گویی شهر در امن و امان است در حالی که در قصر خودمان قصد جان مان را می کنند.» بازیگر نقش وزیر هم با تجربه بود. فوراً واکنش مناسب نشان داد و جواب داد:«قبله عالم! عن قریب توطئه را خنثی می کنیم و توطئه گران را به سزای اعمالشان خواهیم رساند.» و نمایش را ادامه دادیم. آن روز با پا درد شدید و لنگ لنگان نمایش را به پایان رساندم.

به اشتراک بگذارید:





پیشنهاد سردبیر

مسافران قطار مرگ

مسافران قطار مرگ

نظر کاربران

افسری

درود بر جعفری گل دوره خوبی بود همه پرکار و پر تلاش از اقای سالاری چه خبر واقعا مدیر و مدبر بود پس از رفتنش برنامه ای دلچسب ندیدیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *