سایت خبری پیام ما آنلاین | روزگاری که گذشت

روزگاری که گذشت





۶ شهریور ۱۳۹۵، ۲:۰۳

روزگاری که گذشت
عبدالحسین صنعتی زاده
بخش صد و سی
از قراری که استاد رستم نجار می گوید سی تومان هم از سابق خودش طلب دارد و نداده اند و گفته اند به عوض ده یک حق العمل باشد از قرار معلوم آنچه بنایی شده و آن چه به خرج دولت آورده اند بعد از آن که هر چه خواسته اند به حساب آورده اند ده یک هم ناظری می خواهند. اگر انصاف و مروتی داشتند بایستی چشم از مداخل دارالایتام بپوشند.
این است رفتار بزرگان و مامورینی که به حکومت یک ایالت مبعوث می شوند حالا چه توقع باید از سید مرآت جنوب روزنامه نویس یا افتخارالسادات داشته باشیم؟ آیا نه آن که همه باید از بزرگان پیروی نمایند و درس اخلاق بیاموزند؟ این است رویه آن ها هر وقت تو کاغذ می نوشتی از وزارت معارف تعریف و توصیف می نمودی. آیا نه این بود که شش ماه بیش تر برای این زمین نا قبال که مال ایتام است معطل و سرگردان بودی مگر مدرسه دولتی احمدی را ندیده ای با آن همه عمارات و مخارج چگونه برای پسرهای بزرگان و خوانین علما و اعیان و اشراف ساخته اند؟ اگر شما هم زمینی برای آن ها می خواستید به آسانی می توانستی موفق باشی. حالا که رای فقرا و ایتام است چنین باید باشد پس چه باید کرد با این کم توجهی بزرگان و مصادر امور ناچاریم از این که عزل اختیار نماییم که ندانیم و نهفمیم و نبینم و نشنویم. گریه و آه فقرا و بیوه زنان و یتیمان را نبینم. این روده درازی های من برای این است که غصه دارم. درد دارم. دیگر کسی را ندارم که درد دل برای او بکنم. ناچارم با تو در این جا بنشینم و این حرف ها را بزنم.
مبادا کسل شوی و الله بالله حق دارم اگر شما هم نبودی این حرف ها را نمی توانستم بگویم یا بنویسم و اگر می گفتم مرا مخبط محسوب می داشتند. همان طوری که بیست و پنج سال گفتم و کسی نشنید تا آن که خداوند شما را اعطا کرد که بشنوید بدانید من فلک زده چه تهمتها و حرف ها که ندیده و نشنیده ام. آیا حق من این بود که گرفتم دیگر بس است. زندگی را نمی خواهم. الحال تو به جای من باش و غصه بخور. زحمت متحمل شو. صدمه بکش. دشمن ها داشته باش. چرا که عمل غریب است بی کس است معین یار و یاور ندارد. اگر قدمی به خارجه بگذاری می بینی آنچه عمارت عالی ساخته شده برای مدرسه ایتام برای مریض خانه برای دارالعجزه و غیره و غیره است. نه مال وزیر است و نه مال دبیر بلکه وزراء و امراء و بزرگان زندگی شان خیلی ساده است و آن چه تجمل دارند برای مدارس و یتم خانه ها و مریض خانه ها می باشد. در صورتی که طهران پایتخت اسلامی است. یک عمارت باشکوه که مال مریض خانه و یتیم خانه باشد ندارد و اگر هم باشد مال خارجی ها می باشد. در این صورت می خواهی کرمان عمارت باشکوهی برای ایتام ساخته شود. تمام مردم این شهر به خوبی می دانند که من با دست خالی چگونه این اساس را نگهداری کردم. از فرط ناعلاجی برای بچه های یتیم دستگاه کلاه بافی ابداع نمودم و کاری کردم که از فروش دست رنج خودشان امرشان بگذرد. آیا به کدام قانون و انصاف است که افتخارالسادات در کار اختصاصی و صنعت این یتیم خانه دخالت کند و کار و شغلشان را از دستشان بگیرد و سبب شود که کار کلاه بافی این اطفال فلج و تعطیل گردد. مگر دولت یا این مردم به من پولی داده اند یا اعانه و کمکی می کنند. به چه حق و انصاف باید سید مرآت جنوب به واسطه آن که سی تومان از من می خواسته و نداده ام در روزنامه اش به من تهمت و افتراء بزند. بنویسد چندین صد هزارتومان از دارالایتام استفاده کرده یا نویسنده کتاب های میرزاآقاخان را از اسلامبول به کرمان آورده و تحویل پسرش داده که چاپ و انتشار دهد. یا بنویسد به نام یتیم خانه می خواهد مقدار زیادی اراضی دولتی را تصرف نماید.

به اشتراک بگذارید:

برچسب ها:





مطالب مرتبط

نظر کاربران

نظری برای این پست ثبت نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *