روزگاری که گذشت
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۲۲:۰۷
روزگاری که گذشت
عبدالحسین صنعتی زاده
بخش پنجاه و سه
در اوایل به واسط سرگرمی به تماشای خیابانهای تهران و ایاب و ذهاب به شمیران و قلهک که سفارت انگلیس در تابستان ها در آنجا بود ملتفت غربت و دوری از وطن نمی شدم اما روزی چون از راه رسیدم خواجه طلا از اینکه پدرم گرفتار دل درد شدیدی شده مرا آگاه کرد و چون به بالین او رفتم. از شدت درد و ناراحتی بی تابی داشت دیگر معطل نشده سراسیمه به نزد دکتری که نامش عبدالمجید راجی و در عباس آباد محکمه اش بود شتافتم این حکیم بسیار خلیق و مهربان فوراً به همراه من راه افتاد و به زحمت از پله کان بالا خانه ای که منزل داشتیم بالا آمده و از پدرم عیادت کرد و نسخه ای نوشته و بدستم داد و گفت این مریض قولنج کرده و برای دلداری من اطمینان داد که معالجه خواهد شد.
چیزی که زیاد از آن می ترسیدم و ناراحتم داشت این بود که فکر می کردم اگر پدرم بمیرد چه کنم. آیا جنازه او را چگونه از این پلههای تنگ و تاریک خارج نمایم خلاصه آنکه اگر در این مسافرت لحظه ای به روی روزگار و طبیعت تبسم کرده یا ساعتی خوشحال موقتی داشته بودم اینک با چند برابر آنچه گذشته با غم و اندوه دست به گربیان شده و لحظه ای آرام نبودم و شب را تا به صبح بیدار مانده و مانند مرغی بال و پر کنده از این پهلو به آن پهلو میشدم.
خوشبختانه دوای دکتر حمید الحکما مؤثر بود و پدرم بهبودی یافت و برای آنکه در آتیه اگر اتفاقی افتد تنها نباشم به سراغ دوست قدیمی که در روز ورود به تهران به نزدش رفته و او به خیالاتی خود را آشنا نشان نداد رفتیم و اتفاقاً در این دفعه با مهربانی با ما روبرو شد و در اطاق کوچک رو به آفتابی که سماوری در آن می جوشید از ما پذیرائی کرد دو نفر دوست قدیمی چون فرصتی یافتند هر کدام از احوال آن دیگری سئوالاتی میکرد تا نوبت به من رسید. از پدرم پرسید پسرت چه می کند؟ او گفت در کرمان برای خودش کار می کرد بعد هم با من به تهران آمده از اینکه مانند سایر پسران به مدرسه نمیرفتم تعجب کرد. از خودم پرسید پس کجا تحصیل میکنی گفتم در خارج مدرسه پرسید میتوانی کتاب بخوانی و میتوانی چیزی بنویسی گفتم به قدر حاجت سپس کتابی غیرچاپی که با خط نسخ نوشته شده بود باز کرد آن را به دستم داد و دست روی صفحهای گذارده گفت بخوان من هم آنرا گرفته شروع به خواندن کردم. گفت در کجا درس خواندی؟ گفتم خیلی کم به مدرسه رفتم ولی بیشتر اوقات در خانه مشغول مطالعه بودم پرسید کتابهای طالب اف را خوانده ای گفتم تمام را. پرسید از اشعار شعرا کدام را بیشتر در حفظ داری گفتم هیچکدام را زیرا با شعر سروکار ندارم پرسید مگر نمیدانی پایه ادبیات فارسی روی شعر و شاعری گذارده شده گفتم این عقیده شما است ولی بنده معتقدم مقصود و مطالب اصلی هنگام نوشتن فدای قافیه و ترکیبات شعری می شود.
برچسب ها:
پیشنهاد سردبیر
مطالب مرتبط
«سعید راد»، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون درگذشت
مرد عبور از تنگناها
رونمایی و اکران مستند «غرقشدن در پلاستیک»
تلاش ۳۵ روزه برای پیدا کردن جسد چهارمین کارگر معدن شازند
تجویز آنتیبیوتیکهای کشور ۱۰ درصد بیشتر از نرم جهانی
سعید راد درگذشت
از سوی سخنگوی کمیسیون بهداشت مجلس مطرح شد؛
درخواست تخصیص بودجه لازم برای مقابله با تب دنگی
دستور رئیس سازمان بازرسی به معاون تولیدی برای پیگیری طلب گندمکاران
از تکذیب محض تا ورود سازمان بازرسی
افشای پستفروشی پوست خربزه زیر پای شهردار تهران
خانۀ تاریخی «مدیری» در لنگرود در خطر تخریب قرار دارد
تیشه بر سقف بنای قاجاری
پروژههایی که با چالش جهانی گرمشدن زمین مقابله میکنند
نظر کاربران
نظری برای این پست ثبت نشده است.
تبلیغات
وب گردی
- با طراحی سایت مشتریان رقیب خود را بدزدید!
- بیماری هاشیموتو چیست؟ علائم و راهکارهای درمان
- نورپردازی کابینت آشپزخانه چه تاثیری بر روحیه افراد دارد؟
- سفر به پوکت بهترین مقصد گرمسیری آسیا با تور تایلند آرزوی سفر
- بورس شمش گلدن ارت ( خانی )
- مقایسه گچبری پیش ساخته پلی یورتان و گچبری پیش ساخته پلی استایرن
- عطر بدون سردرد – 11 عطر مخصوص افراد میگرنی
- گیلکی کناری، پژوهشگر برتر متافیزیک ایرانی بر سکوهای بینالمللی
- چرا رزرو هتلهای 4 ستاره استانبول ارزشمند است؟
- کدام شاخص اقتصادی بیشترین تاثیر را روی پیشبینی قیمت انس طلا دارد؟ بیشتر
بیشترین نظر کاربران
«آفاق آزادی در سپهر تاریخ» در غیاب زیباکلام
بیشترین بازنشر
پربازدیدها
1
به نام حیوانات به کام باغوحشداران
2
آشکارشدن گورهای ماقبلتاریخ هنگام ساخت بزرگراه
3
«بمو» را تکهتکه کردند
4
سوداگران گنج پل تاریخی ۳۰۰ ساله در بابل را تخریب کردند
5
محیطبانها با رد زنی چرخهای موتورسیکلت به شکارچیان رسیدند
دیدگاهتان را بنویسید